خرگوش و لاک پشت
ترجمه از گارگین فتائی
.
روزگاری خرگوش چابکی بود که از اینکه چقدر تند می تواند بدود به خود می بالید لاکپشت آهسته رو و ارام که از شنیدن به رخ کشیدن های او خسته شده بود او را به یک مسابقه دعوت کرد و همه حیوانات در جنگل برای تماشا جمع شده بودند .
خرگوش در یک لحظه تا آخرین نفس می دوید بنابراین برای استراحت ایستاد و به عقب به خرگوش آهسته رو و ارام نگاه کرد و با صدای بلند داد زد "چگونه انتظار داری این مسابقه را ببری وقتی که تو آهسته آهسته قدم می داری ؟ "
خرگوش در کنار جاده دراز کشیده و با این فکر که زمان زیادی برای استراحت وجود دارد به خواب رفت .
لاک پشت ، آرام و آرام قدم برمی داشت و تا زمانی که به خط پایانی نرسید هرگز و هرگز نایستاد .
حیواناتی که در حال تماشا بودند لاک پشت را با صدای بلند تشویق می کردند و با سر و صدای خود خرگوش را بیدار کردند .
خرگوش خمیازه ای کشید و دوباره شروع به دویدن کرد اما خیلی دیر بود . لاک پشت آن سوی خط بود
بعد از آن خرگوش همیشه خود را به یاد می آورد
"Don't brag about your lightning pace,
for Slow and Steady won the race!"
به سرعت برق آسای خود غره مشو
برای اینکه لاک پشت آرام و آهسته مسابقه را برد