آن روی سگ زندگی
گارگین فتائی
.
ای زندگی
ا تو ممنونم که حالم را می گیری
هر روز و هر ساعت
هر دقیقه به یادم میاوری
که بیخود دارم تقلا می کنم
از تو ممنونم که حقیقت را به من آموختی
به همان تلخی و گندی که هست
با همه ناکامیها و شکستهایش
از تو ممنونم که فهمیدم هیچ چیز نیستم
گر چه برای من سنگین و نلخ و زننده بود
اما از روراستی تو خوشم آمد
لااقل تکلیفم با تو و خودم معلوم شد
تو به من فهماندی
چیزی جز روزمرگی و یک نواختی
چیزی جز یاس و خستگی
و چیزی جز حرمان و ناکامی
نیستی
زیبایی و مهربانی و لطافت ظاهر فریبنده توست
آن روی سگت را به من نشان دادی
و من ماهیت واقعی تو را فهمیدم
از این بابت خوش حالم
هر چند چیزی برای خوش حالی وجود ندارد