Quantcast
Channel: گارنی GARNI
Viewing all articles
Browse latest Browse all 9380

نقد فیلم ابد و یک روز

$
0
0

نقد فیلم ابد و یک روز

جمع آوری از گارگین فتائی

.

 

 

 

 

 

کارگردان

سعید روستایی

تهیه‌کننده

سعید ملکان

نویسنده

سعید روستایی

بازیگران

پیمان معادی

نوید محمدزاده

پریناز ایزدیار

شبنم مقدمی

ریما رامین‌فر

مهدی قربانی

معصومه رحمانی

شیرین یزدان‌بخش

موسیقی

امید رئیس‌دانا

فیلم‌برداری

علی قاضی

تدوین

بهرام دهقان

توزیع‌کننده

فیلمیران

تاریخ‌های انتشار

 ۲۶اسفند ۱۳۹۴

مدت زمان

 ۱۱۰دقیقه

کشور

ایران

زبان

فارسی

فروش گیشه

۱۱٬۴۸۳٬۶۷۵٬۱۰۰تومان

 

ابد و یک روز فیلمی به کارگردانی و نویسندگی سعید روستایی و تهیه‌کنندگی سعید ملکان محصول سال ۱۳۹۴است. ابد و یک روز در طول نمایش مورد توجه عموم و منتقدین قرار گرفت و توانست ۹سیمرغ بلورین (۶سیمرغ در بخش اصلی، ۲سیمرغ -بهترین فیلم و بهترین کارگردانی-در بخش نگاه نو و سیمرغ بهترین فیلم از نگاه تماشاگران) سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر را به دست آورد.

تعریف واژه «ابد و یک روز» در خود فیلم معلوم می‌شود. مرتضی (پیمان معادی) معنای این واژه قضایی را این‌گونه بیان می‌کند: «وقتی به مجرمی ابد می‌دهند، بعد از ۱۵سال او می‌تواند تقاضای فرجام خواهی کند و از مدت حبسش کم کند. اما وقتی قاضی حکم ابد و یک روز می‌دهد دیگر امکانی برای کم کردن مدت حبس نیست. مجرم تا یک روز بعد از مرگش هم باید در زندان بماند.» این فیلم از تاریخ ۲۶اسفند ۱۳۹۴در سینماهای ایران اکران شده است.

خلاصه داستان

روایت خانواده‌ای که درگیر مشکلات مختلفی همچون اعتیاد، تهی دستی، بیکاری و از همه مهم تر روابط عاطفی میان اعضاء خانواده می‌باشد و بدنبال رهایی از این مشکلات داستان‌هایی در حین تدارک دیدن مراسم عروسی سمیه شکل می‌گیرد که منجر به اتفاقاتی و تغییراتی در رابطه افراد خانواده می‌شود

سمیه ( پریناز ایزدیار ) دختر جوانی است که قرار است به زودی به عقد مردی افغان درآید. اما سمیه برای انتخاب این وصبت مردد است چراکه وضعیت خانه ای که در آن قرار دارد تا حدود زیادی به او وابسته است. وی مادر پیر و از کار افتاده ای دارد و البته برادران و خواهرانی که همواره در حال نزاع با یکدیگر هستند و...

 

جوایز

سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر[ویرایش]

بخش سودای سیمرغ

بهترین فیلم سعید ملکان نامزدشده سیمرغ بلورین

بهترین کارگردانی سعید روستایی برنده سیمرغ بلورین

بهترین بازیگر نقش اول مرد پیمان معادی نامزدشده سیمرغ بلورین

بهترین بازیگر نقش اول زن پریناز ایزدیار برنده سیمرغ بلورین

بهترین بازیگر نقش مکمل مرد نوید محمدزاده برنده سیمرغ بلورین

بهترین فیلمنامه سعید روستایی برنده سیمرغ بلورین

بهترین تدوین بهرام دهقان برنده سیمرغ بلورین

بهترین صدا امین میرشکاری و سید علیرضا علویان نامزدشده سیمرغ بلورین

بهترین چهره‌پردازی سعید ملکان برنده سیمرغ بلورین (به طور مشترک به همراه فیلم امکان مینا)

بهترین فیلم از نگاه تماشاگران سعید ملکان برنده سیمرغ بلورین (۳٫۶۱/۴)

بخش نگاه نو

بهترین فیلم سعید ملکان برنده سیمرغ بلورین

بهترین کارگردانی سعید روستایی برنده سیمرغ بلورین

 

جشن خانه سینما

 

جایزه

بهترین کارگردان سعید روستایی برنده تندیس زرین

بهترین بازیگر نقش اول مرد پیمان معادی برنده تندیس زرین

بهترین بازیگر نقش مکمل مرد نوید محمدزاده برنده تندیس زرین

بهترین فیلمنامه اورژینال سعید روستایی برنده تندیس زرین

بهترین تدوین بهرام دهقانی برنده تندیس زرین

بهترین طراحی لباس غزاله معتمد برنده تندیس زرین

 

 

جشن دنیای تصویر

بهترین فیلم سعید ملکان برنده تندیس حافظ

بهترین کارگردانی سعید روستایی برنده تندیس حافظ

 

خلاصه داستان:

 

سعید روستایی : متولد سال 1368 در تهران و فارغ التحصیل کارشناسی سینما از دانشگاه سوره می با شد. روستایی پس از ساخت چند فیلم کوتاه، با فیلم « ابد و یک روز » توانست نام خود را مطرح نماید و در اولین ساخته سینمایی اش جایزه سیمرغ بهترین کارگردانی ، بهترین کارگردانی نو و بهترین فیلمنامه را از سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر دریافت نماید.       

« ابد و یک روز » داستان تکراری و شنیده شده ای دارد که پیش از این بارها توسط فیلمسازان دیگر دستمایه ساخت یک فیلم بلند سینمایی شده است. داستان خانواده ای از طبقه پائین شهر که قرار است با ورود یک خواستگار و مسائلی که پیرامون این اتفاق رخ می دهد، تماشاگر را به دنیای تاریک این خانواده هدایت کند و زندگی شان را مقابل دیدگان مخاطب قرار دهد.

اما تفاوت عمده « ابد و یک روز » با دیگر آثاری که در این حال و هوا ساخته شده اند در این است که اینبار کارگردان به خوبی شخصیت های داستان و جغرافیایی که داستان در آن رخ می دهد را شناخته است. سعید روستایی با تسلطی که به ندرت می توان در یک کارگردان 26 ساله جستجو کرد، شخصیت های پر تعداد داستانش را به حدی خوب و درست پرورش داده که مخاطب را به راحتی با خود همراه می نماید و دردها و ناراحتی های آنان تبدیل به درد ذهنی مخاطب در هنگام تماشای فیلم می شود.

فیلمنامه « ابد و یک روز » را می توان به راحتی در زمره بهترین فیلمنامه های چند سال اخیر در سینمای ایران قرار داد. فیلمنامه ای که از دکوپاژ و میزانس گرفته تا پرداخت شخصیت ها، در حد و اندازه استاندارد قرار دارد. خوشبختانه کارگردان به خوبی این موضوع را درک کرده که برای روایت داستان آدمهای پائین شهر نیازی به سفید و سیاه کردن آنان نیست. این انسانها درد مشترکی دارند اما هرگز برای رسیدن به مقاصدشان یک هیولای ترسناک نمی شوند. ویژگی تحسین برانگیز دیگر فیلم را می توان در شخصیت کودک جستجو کرد؛ شخصیتی که برخلاف فضای تیره و تاریک داستان، کاملا یک تیزهوش است و فیلمساز با خلق آن این پیغام را به جامعه می دهد که افراد باهوش متعلق به دسته یا طبقه خاص اجتماع نمی باشند.

بهترین شخصیت پردازی فیلم متعلق به محسن ( با بازی نوید محمد زاده ) است. مرد جوان معتادی که اگرچه اعتیاد شدیدی به مواد مخدر دارد و فروشنده سابقه داری است، اما عشق و علاقه اش به اعضای خانواده را از یاد نبرده و در میان دعوا و مرافه های فراوان با برادرش مرتضی ( پیمان معادی ) همواره به او یادآوری می کند که نباید سمیه با چنین وضعیتی ازدواج کند. علاقه برادر و خواهری محسن و سمیه مخصوصا در سکانس درخشان یک سوم پایانی فیلم که محسن در حال التماس کردن به سمیه می باشد، تماشایی و تاثیرگذار است و کارگردانی دقیق سعید روستایی نیز به خوبی از این موقعیت بکر، لحظه ای ماندگار خلق کرده است.

یکی از بهترین ویژگی های « ابد و یک روز » را می توان به تصویر کشیدن معضل اعتیاد دانست. معضلی که در سالهای اخیر بارها و بارها در سینما از آن صحبت شده اما هرگز تا بدین حد برای مخاطب ملموس و قابل درک نبود ه است. کارگردان جوان فیلم به جای به تصویر کشیدن موقعیت های کلیشه ای از شخص معتاد، وی را فردی معرفی می نماید که مشکل اعتیادش سبب دور شدن او از جمع خانواده شده است. در یکی از سکانس های تاثیرگذار فیلم، اعضای خانواده در حال رقص و پایکوبی هستند اما محسن در حیاط به تنهایی مشغول پایکوبی است و در یک نمونه بهتر، زمانی که سمیه در حال گرفتن عکس دسته جمعی می باشد، محسن به جای قرار گرفتن در کنار خانواده، در بالای پله ها می نشیند تا جدای از دیگران باشد. روستایی به خوبی توانسته با تسلط کامل، تاثیرگذارترین تصویر از اعتیاد در سینمای ایران در چند سال اخیر را ترسیم نماید.

اما « ابد و یک روز » علی رغم انسجام قابل توجهی که در فیلمنامه داشته، ایراداتی هم دارد که می شد با کمی دقت و بازنگری از وقوع آن جلوگیری کرد. از جمله این ایرادات مطرح کردن خرده داستانهایی است که به راحتی به حال خود رها می شوند و به درستی مشخص نیست که دلیل مطرح شدن آنها چه بود ه است. از جمله این خرده داستانها، داستان زخم شدن صورتِ خواهر زده مرتضی است که دقایقی از فیلم را به خود اختصاص می دهد اما ارتباط آن با هسته اصلی فیلم مشخص نمی شود یا رفتارهای عجیب و غریب خواهر سمیه که گربه های آسیب دیده را به منزل آورده تا بابت نگهداری از آنان به درآمد برسد، این شخصیت همواره عصبانی است اما فیلمساز کمتر به سراغ زندگی او می رود تا بدانیم درد او برای این حجم از پرخاش چیست.

« ابد و یک روز » در بخش بازیگری بدون شک یکی از برترین های سینمای ایران در چند سال اخیر به شمار می رود. بازیگران پرتعداد فیلم، بهترین بازی خودشان را تا به امروز را ارائه کرده اند. پیمان معادی که مشخصا بهترین بازیگر فیلم است، در نقش مرتضی به پختگی کامل رسیده و عدم اهدای سیمرغ به وی کماکان یکی از ابهامات سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر به شمار می رود. نوید محمد زاده هم در نقش محسن بازی مسلطی از خود به نمایش گذاشته است و ترحم تماشاگر را بر می انگیزد. پریناز ایزدیار نیز در مهمترین نقش آفرینی دوران بازیگری اش توانسته خوبی تصویری مظلومانه از سمیه ترسیم نماید و تماشاگر را نگران سرنوشت این شخصیت کند. دیگر بازیگران مکمل فیلم از جمله شبنم مقدمی و شیرین یزدان بخش نیز به خوبی از پس نقش هایی که به آنان سپرده شده برآمده اند.

« ابد و یک روز » اثری شایسته و تماشایی است که پازل های آن به درستی در کنار یکدیگر چیده شده اند. « ابد و یک روز » خبر از ظهور فیلمسازی خوش ذوق و باهوش به نام سعید روستایی در سینمای ایران دارد. فیلمسازی که در 26 سالگی تسلطش بر کارگردانی، فیلمنامه و بازی گرفتن از بازیگرانش به حدی بالاست که حیرت اهالی سینما را به همراه خواهد داشت . « ابد و یک روز » در سال پیش روی به راحتی خواهد توانست نماینده شایسته ای برای سینمای ایران در اسکار 2017 باشد.

 

 

فیلم جنجالی ابد و یک روز

فیلم “ابد و یک روز” یکی از آثار شاخص بخش نگاه نو و سودای سیمرغ سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر بود، که اولین فیلم بلند سعید روستایی است.

این فیلم آرای مردمی زیادی را در بین رقبای خود در جشنواره فیلم فجر 34 داشت و توانست نظر جمع زیادی از اهالی سینما را نیز جلب نماید.

فیلمبرداری ابد و یک روز در مدت دو ماه در لوکیشن هایی در تهران انجام شده است و سعید ملکان تهیه کنندگی آن را برعهده داشته است، بازیگران این اثر در نقش های متفاوتی حضور دارند و این مورد یکی از ویژگی های این اثر به شما می رود.

 

 

ابد و یک روز درد گریز ناپذیری از فلاکت و بدبختی

ابد و یک روز را شاید خیلی ها سیاه نمایی جامعه ایرانی بدانند یا بتوان اگر عینک آقای فراستی را بر دیدگان زد (که معلوم هست چرا تریبون صدا و سیما دربست در اختیار ایشان است ) از آن تفسیر های ضد ایرانی ضد انسانی و خیلی چیز های عجیب و غریب دیگر درآورد کاری که آقای فراستی به بدترین شکل ممکن آن را انجام داده است. اما به عقیده من، ابد و یک روز ، برش کوچک از فلاکتی بزرگ است که حتما باید درون آن گیر کرده باشی تا بفهمی چرا ابد و یک روز است! و چرا امید رهایی و تمام شدن در آن تقریبا ناممکن است. باید با اینهمه بدبختی و فشار و اتفاقات عجیب و غریب سر و کله زده باشی تا بفهمی که همه ی اینها نه داستان است نه سیاه نمایی. فقر در عام ترین تعریف آن، آنچنان سخت،گریز ناپذیر و بازتولید شونده است که می بایست درون آن گیر کرده باشی تا باور بخش های عظیمی از این فیلم برایت ممکن پذیر باشد. دقیقا فقر “ابد و یک روز” است. و این بهترین واژه ای است که می توان برای این وضعیت استفاده نمود. می گویند محتوای ذهنی انسانها از تجربه های شخصی شان و یا از مطالعه و زندگی دیگران حاصل می شود حال اگر آقای روستایی عزیز را با این سن کم به عنوان کارگردان و نویسنده فیلم در نظر بگیریم، هرچقدر هم این انسان کتاب خوانده باشد و مطالعه کرده باشد، پختگی این انتخاب( انتخاب اسم) و استادی در پرداختن به زاویه های بسیار بسیار جزئی اش، برای من مخاطب جای سوال دارد. یعنی با دیدن فیلم پیش خودم می گویم این یک تجربه شخصی است و نویسنده امکان ندارد در این سن بدون داشتن تجربه شخصی و لمس این موقعیت بتواند به این زیبایی روایت کند. البته خیلی ها هم این روایت را می دانند اما بلد نیستند که روایت کنند و این دقیقا هوش و ذکاوت و مهارت فیلم سازی آقای روستایی را نشان می دهد.

 

Abad va Yek Rooz1 نقد فیلم جنجالی ابد و یک روزسعید روستایی فیلم اولی ست که آدم را می ترساند!

چون با گرفتن بازی های خوب از بازیگران حرفه ای و لحظه لحظه مخاطب را میخکوب فیلمش کردن، نشان داد یک کارگردان خوش آتیه و عجوبه ای در فیلم‌سازی پا به عرصه سینمای ایران گذاشته است؛ با این حال این همه ترس من نیست. روی دیگر ترس من که جنبه منفی دارد به فضای به شدت تلخ و ناامیدانه فیلم این جوان بر می گردد.

ابد و یک روز به عقیده من یک برش خیلی واقعی از یک جامعه نه چندان کوچک است

ربطی هم به ایران ندارد،این خانه می تواند در هند باشد،در کوچه پس کوچه های فیلیپین یا چین و یا حتی آمریکا باشد . فقر و فلاکت در عام ترین شکل کلمه “ابد و یک روزی” است و ربطی به جا و مکان ندارد . البته شاید برخی ها این نگاه را نوعی تقدیر گرایانه بدانند یعنی اینکه سرنوشت هر کسی از پیش رقم زده شده است و اصلا جای تغییر نیست! و از این رو بخواهند این نوشته و یا فیلم را مورد نقد قرار دهند که در جواب باید گفت نه فیلم و نه نوشته اینجانب داعیه همچین موضوعی را ندارد فقط می خواهد گریز ناپذیری از بدبختی را یادآور شود. استثنا همیشه وجود دارد ولی آدم وقتی که در این شرایط گیر می کند انگار اتفاقات بد و سختی ها، دومینو وار روی سرش خراب می شود و اینقدر این اتفاقات سریع می افتد که اصلا نمی دانی کدام را حل کنی و به کجا برسی. ابد و یک روز راوی حقیقتی بزرگ و بی پرده و بی رودربایستی است. بازی های درخشان بازیگران فیم به ویژه نوید محمد زاده که به جرات می توان گفت یکی از شاهکار های بازیگری تاریخ سینمای ایران بود فیلم را باورپذیر تر و ملموس تر ساخته است. لحظه تقاضای نوید محمد زاده از خواهرش سمیه برای نرفتن! و فرو رفتن در استیصال و درماندگی این کارکتر، مرا یاد “شان پن در فیلم رودخانه مرموز انداخت. زمانی که جسد دخترش را پیدا می کند با نهایت درماندگی شروع به فریاد و گریه می کند. فیلمی که برای شان پن اسکار به همراه آورد.”

به عقیده من این فیلم اگر در آمریکا ساخته می شد بی شک نوید محمد زاده لایق دریافت اسکار بازیگری میشد

واقعا خیره کننده بود و علیرقم تلخی فیلم، آدم دوست دارد صدبار این فیلم را برای بازیگرهای معرکه اش تماشا کند. پریناز ایزدیار در نقش سمیه،خواهری که پناهگاه خانواده است و از همه چیز خود میگذرد تا بقیه خانواده راحت تر زندگی کنند بسیار درخشید. نقشی ملموس که می توان در خانواده های دهه پنجاه و شصت ( زمانی که تعداد بچه های خانواده زیاد بود) به راحتی پیدا کرد. پیمان معادی نقش یک برادر بزرگ را که می خواهد یک ذره خانواده اش را به سمت خوشبختی ببرد و در این راه از کار غیر اخلاقی( معامله بر سر خواهر ) هم نمی ترسد تا یک کار بزرگ اخلاقی تر را انجام دهد نیز خیلی خوب از کار درآمده است. این تعارض را آقای معادی به زیبایی بازی کرده است. اما با همه این تلاش ها،فقر و فلاکت “ابد و یک روز” است! اعتیادی که ترک نمی شود، خواهری نمی رود و بر میگردد، خواهر زاده ای که ادب نمی شود ،مغازه فلافلی ای که احتمالا بسته می شود چرا که باید پول خواستگار افغانی داده شود و…. همه اینها نشانگر گریزناپذیری است از بدبختی. باید حتما آدم این شرایط را گذارنده باشد تا بفهمد که این “ابد و یک روز” یعنی چه. شاید تنها نشانه این گریز درس و تحصیل باشد،اینده ای که فقط دارد به فرزند کوچک و باهوش خوانواده چشمک می زند. درس خواندن و رها شدن از این فلاکت.

در یک جمع بندی به نظر من ابد و یک روز یکی از شاهکارترین فیلم های تاریخ سینمای ایران است که همه چیز آن در یک قواره و استاندارد ساخته شده است. نمایشنامه عالی،کارگردانی بی نظیر،موسیقی عالی بازیگری های تکرار نشدنی ،فیلم برداری و همه و همه در بالاترین استاندارد. همه ی شمار ابه دیدن این شاهکار سینمای ایران دعوت می کنم

 

-ابد و یک روز دارای یک موقعیت و خط مرکزی است. حول این محور، داستانک هایی وجود دارند که با شاخ و برگشان قرار است موجب تکمیل موقعیت مرکزی، و تعیین جایگاه کاراکترها بشوند و موقعیت آن ها را به ما نشان داده و یا برخی از آن ها را از نقطه ای به نقطه دیگر انتقال دهند. اما این خط مرکزی به شکل محسوسی در مسیر درام دیده نمی شود. خانواده ای در شرایط بحرانی هستند. و حال با معامله ای که برادر بزرگتر بر سر ازدواج خواهرش می کند، قرار است وضعشان بهتر شود. چالش درام تصمیم خواهر برای تن دادن به آن ازدواج است. آیا برای بهتر شدن وضع اعضای خانواده اش تن به این کار می دهد و یا نمی دهد؟ اصلا آیا ذات این تصمیم برای او امری چالش زا است یا نه؟ این امر قرار است مسیر کلی درام را به پیش ببرد. اما حداقل تا یک سوم پایانی، آن چیزی که در مرکزیت روایت فیلم وجود دارد، انبوه خرده قصه هایی است که گاه بود و یا نبودشان فرقی ندارد. بحث دختر و تصمیمش، در انتهای فیلم پررنگ می شود. و آن چیزی که در دو سوم ابتدایی فیلم به شدت مشهود است، انبوه دعواها و خرده ماجراهاست. شاید این امر را بتوان یکی از ضعف های ابد و یک روز دانست. اما نقطه قوتی که باعث می شود این ضعف زیاد خود را نمایان نسازد، شناخت فیلمساز از کاراکترهای فیلمش است. کاراکتر ها یک به یک معرفی می شوند و دارای فردیتی ویژه هستند. از مادری که به شکل ملموسی متعلق به آن خانه و آن جنس فرزندان است. با نگاهی که آن تقدس ذاتی را از مادر گرفته و حتی او را شریک در خلافکاری های پسرش نشان می دهد. مادری که مرده و تنها جسمش نفس می کشد. مادری که در انتظار مرگ است و در یک دیالوگ تکان دهنده از بچه اش می پرسد: پس چرا من نمی میرم؟ از آن طرف برادر بزرگتر، آن رابطه کوچک دوست داشتنی اش با آن زن و عاشقانه هایشان، تلاشش برای برپایی فلافلی و رابطه اش با خواهرش ملموس است و باورپذیر. او خسته شده از اتفاقاتی که در اطرافش رخ می دهند. می خواهد زندگی خوبی را شروع کند و در این راه کاری هم که با خواهرش می کند از نظر خودش امری "غیراخلاقی"نیست. بلکه به شدت آن را کاری درست و اخلاقی دانسته و گمان می کند که با این کار هم خدمت بزرگی به خواهرش کرده، و هم برای بهبود وضعیت خانواده اش قدمی را برداشته. در واقع او قطب منفی نیست. بلکه کاراکتری است خاکستری که تنها می خواهد رها شود. و باری که بر دوشش گذاشته اند را بردارد. منشا تصمیم این کاراکتر برای ما باورپذیر است. ولی در عین حال نمی توانیم آن را بپذیریم و قبول کنیم. این موقعیت متناقض در درون ما با حضور برادر کوچکتر تبدیل به موقعیتی متعادل می شود.

 

که کاراکتری است به شدت متناقض. درگیر وضعیت بسیار بد اعتیاد است ولی در عین حال غیرت فراوانی بر روی خانواده اش دارد و دلش برای خواهرش می سوزد. بازی خوب نوید محمدزاده در شکل گیری این کاراکتر به شدت تاثیرگذار است. نگاه کنید که او در یک آن چند حس متفاوت با یکدیگر را در هم ادغام کرده و به شکلی باورپذیر نمایش می دهد. سکانسی که با برادرش در خانه دعوا می کند و از او سند می خواهد را به یاد بیاورید. از یک طرف جنس دعوا با برادر، از طرف دیگر التماسش از خواهرش برای آنکه نرود. یا آنجا که ماموران به دنبال پسر کوچکتر راه افتاده اند و او التماش می کند که مسیر خانه را به ماموران نشان ندهد. در مجموع کاراکتری است به شدت باورپذیر در عین تمامی تناقض هایش. جایی که افراد مرکز بازپروری او را به زور می خواهد ببرند و او از نرده پله ها چسبیده و یک در میان نام خواهر و برادرش را صدا می زند، به شدت تاثیرگذار است . تقابل این افراد دو سوم ابتدایی فیلم را می سازد. نکته قوت فیلمساز در بعد اجرایی ماجراست. اینکه توانسته این حجم دعوا و درگیری را جان دار اجرا کند. به طوری که مخاطب درگیر موقعیت شده و فراموش کند که این حجم دعواهایی که از نیمه چیز جدیدی را به شخصیت ها و موقعیتشان اضافه نکرده و صرفا تکرار مکررات است را برای چه تماشا می کند؟ دیالوگ نویسی های بسیار خوب فیلمساز هم در شکل گیری کیفیت این دعواها موثر است. دعواهایی که می توان تعداد زیادی از آن ها را حذف کرد و آسیبی به فیلم نرسد. اما در عین حال نگاه فیلم به زندگی این کاراکترها، نگاهی است همه جانبه و زیبا. در دل تمامی این لحظات سیاه، ما سکانس جشن گرفتن برای کارنامه پسر را داریم که سرشار از زندگی است. و یا سکانسی که با هم عکس یادگاری می گیرند و .. . فیلم سرشار از جزئیاتی است که فیلمساز توانسته این جزئیات را درکنار یکدیگر قرار داده و کلیت قابل قبولی را علارغم برخی مشکلات و نواقص به مخاطب ارائه بدهد.

پسربچه کوچک فیلم در کنار خواهر، قرار است خط اصلی درام را به پیش ببرند. پسر باهوش است و در کنار برادر معتادش، تنها کسی است که ضرورت حضور خواهر را در آن خانه درک می کند. رابطه پسر کوچک با خواهرش در معدود مواردی خوب است. اما باز عمق لازم را ندارد. تنها می بینیم که او پسر را تشویق کرده برای درس خواندنش و به او می گوید کمتر فوتبال بازی کند و برود دنبال درسش. اما حس پسر نسبت به خواهرش به شکل ملموسی درآمده. در نتیجه هنگامی که در پایان خواهر سوار بر ماشین، لحظه ای برادر کوچکش را در پیاده رو می بیند، حس خواهر را می توانیم درک کنیم. و در نهایت بازگشتی که در پایان رخ می دهد. و چه از نظر موقعیت دراماتیک و چه از نظر موقعیت اجرایی به شدت درست و درجه یک است. پسر وارد خانه می شود. دوربین از پشت او را تعقیب می کند. خانه سوت و کور است. چراغ ها خاموش و آدم ها ساکت. نبود خواهر برای پسر سوال برانگیز می شود. نگاهی به اطرافش می کند. نشانی از خواهر نیست. نگاهش به کاسه آب و قرآن بر روی بالکن می افتد. متوجه می شود که خواهر رفته است. نما اورشولدر پسر است که ناگهان دست خواهر از پشت روی شانه اش قرار می گیرد. کات به نمای مقابل که خواهر برگشته است و چمدانش را به داخل خانه می آورد. خواهر به داخل خانه می رود. و در حالی که پیمان معادی آماده دعوا با خانواده افعانی است، چراغی را روشن می کند. و فیلم با این روشنایی به پایان می رسد. چه پایانی بهتر و دقیق تر از این می توان برای چنین درامی متصور شد؟ آیا این پایان امیدبخش نیست؟ آیا این نور و روشنایی نوید یک آینده بهتر را نمی دهد؟ فیلم آرمان گرایانه به دنیایش نگاه نمی کند. و انتظار اتفاق عجیب و غریبی را هم در آینده نشانمان نمی دهد. ما می توانیم در ذهن خود تصور کنیم که بعد از بازگشت دختر چه اتفاقاتی ممکن است برای این خانواده بیفتد. قرار نیست تغییر خاصی در وضعیت آن ها رخ بدهد. اما تصمیم دختر برای بازگشت و روشن نگه داشتن همان چراغ، مهم است و امیدبخش. اما باز باید تاکید کرد که این موقعیت پایانی تاثیرگذار تر از آب در می آمد، اگر در طول فیلم چالش دختر برای این تصمیم را به شکلی بهتر و عمیق تر مشاهده می کردیم. ابد و یک روز فیلم خوبی است که می تواند دنیایش را ترسیم کرده و آدم هایش را نشانمان دهد. فیلمی است دوست داشتنی که به مدد بازی های بسیار خوب، کارگردانی درجه یک و با جزئیات، تاثیر خود را بر ناخودآگاه تماشاگر گذاشته و او را با خود همراه می کند. روستایی در کارگردانی سعی دارد که دوربینش را در جایگاه قضاوت قرار ندهد. به همین سبب اکثرا در مدیوم شات می ایستد و یک موقعیت ثابت را از زوایای گوناگون می گیرد و این زوایا را به سرعت به همدیگر کات می کند تا علاوه بر ایجاد ریتم، به ما بگوید که دید همه جانبه ای را از موقعیت می خواهد به ما بدهد. مانند همان شیوه اجرایی که اصغر فرهادی در جدایی نادر از سیمین در دستور کار خود قرار داده بود. اما روستایی صرفا تقلیدکار نیست. صرفا یک دنباله روی معمولی اصغر فرهادی نیست. بلکه توانسته به قوت دنیای خودش را ترسیم کند. و این مهمترین نکته مثبت کارش

 

 

«ابد و یک روز» فیلم پرهیاهوی پوشال

خبرگزاری فارس: «ابد و یک روز» فیلم پرهیاهوی پوشالی/ بازی‌ها در فیلم بسیار گیراست

 

 

 بدون شک شریفترین و باورپذیر ترین شخصیت فیلم محسن است که بارها مورد تهمت و داشتن توهم از طرف برادر بزرگتر خود مرتضی(پیمان معادی) و خواهرهای دیگر قرار می‌گیرد،اما زمانی‌که برای سمیه سخنرانی می‌کند متوجه می‌شویم او فهمیده‌تر و دلسوزتر از برادر بزرگتر است.

«ابد و یک» روز یک فیلم پرهیاهو است که در پس فریادها و پلشتی‌های انباشته شده فیلم رئالیسم و منطق و پیرنگ و شخصیتی و مهم تر از همه نگاه و چرایی کنش‌ها وجود ندارد. اگر کمی از هیاهوهای ظاهری فیلم فاصله بگیریم، شخصیت‌های را می‌بینیم که مثل گره کوری به همدیگر تنیده شده‌اند و جز یک شلوغ‌کاری و هوچی‌گری چیز دیگری را به مخاطب خود عرضه نمی‌کنند.

 

 

 

چرا کاراکترهای داستان مدام به سر و کله هم می پرند؟ چرا دائما به هم فحش می‌دهند؟ بعد بلافاصله دلسوز همدیگر می‌شوند و همدیگر را برای داشتن زندگی بهتر نصحیت می کنند؟  خواهرها و بردارها به تناسب، سمیه(پریناز ایزدیار) را نصیحت می‌کند که به فکر خوشبختی باش، اما گاه نسخه بدبختی گاه نسخه خوشبختی برای او می‌پیچند؟ این تناقضات و بی منطق بودن از کجا سرچشمه می‌گیرد؟ آدم‌هایی که می‌خواهند خوب باشند، اما نمی توانند،چرا؟ مسئله و مشکل‌شان چیست؟ مانع خوب بودن یا خوب زندگی کردن این خانواده چیست؟ همه خانواده در یک جبر و دترمینیسم گیر کرده‌اند و مجبور به حبس ابد و یک روز در آن زندگی فلاکت بار هستند. فیلمی که سراسر تلخی و جنگ آدم‌ها بایکدیگر است. این همه پستی و پلشتی چرا یکجا انبار شده است؟  درگیری پیوسته اعضاء خانواده صرفا معلول مشکلات درونی خانواده است یا بیرونی؟

فیلمساز هیچ جهان و تحلیل و ریشه انسان‌شناختی، اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و یا حتی سیاسی برای مشکلات ندارد. نداشتن جهان داستانی بخاطر روابط اشتباه و غلط بین شخصیت‌ها و انگیزهای درونی و بیرونی آنهاست که کل و ترکیب معناداری و باهویت قابل ارائه را برای تبیین جهان داستان شکل نمی‌دهد. فیلم درگیری‌های شخصیتی درون خانوادگی است نه مشکلات بیرونی، صرفا یک خود درگیری کارگردان است.

  فیلم صرفا ملغمه‌ای از گرفتاری‌ آدم‌ها را باهم قاطی کرده است و شخصیت‌ها به جان یکدیگر و چالش با همدیگر فراخوانده است و زمینه‌ها و انگیزه‌ها انسان شناختی و روان‌شناختی در آن‌ها گم شده است. ابد و یک روز یک فیلم پرهیاهو پوشالی است. پوشالی که در پس آن «تحقیر»، جا خوش کرده است. فیلم کلاف سر درگم است، که خودش هم دقیق نمی‌داند و درد و مسئله‌ش چیست؟

کمی جزئی تر پیرنگ و شخصیت پردازی این کلاف سردرگم را واکاوی کنیم. از شخصیت اصلی فیلم سمیه(پریناز ایزدیار) شروع می‌کنیم. چرا سمیه وقتی سوار ماشین افغانی‌ها شد و قصد ترک خانه به سمت دیار افغانستان را کرد برگشت؟ چه دلیل و علت خاصی داشت؟ آیا با رفتن خود را بدبخت می‌کرد یا خوشبخت؟ چه اتفاقی برای او پیش آمد که یکدفعه تصمیم به برگشت گرفت؟ او که بیش از رفتن می‌دانست نوید برادر تیزهوش و کوچک‌ترش نیاز به مراقبت داردو حتی در صحنه‌ای به او قول داده که بود مدرسه تیزهوشان قبول شود، او را ترک نخواهد کرد، لذا صحنه بیرون آمدن نوید از سلمانی انگیزه ویژه ای برای بازگشتن او به خانه نمی‌تواند باشد. پس چرا سمیه بازگشت؟ حتی دیگر اعضاء خانواده به حضور سمیه نیاز دارند، پسر چرا باید بگذارند که سمیه از خانه برود؟ شاید بهتر است اینگونه سوال کنیم اصلا چرا سمیه با مرد افغانی رفت؟ آیا برگشتن سمیه حماقت است یا دلسوزی؟ آیا برگشتن سمیه فرار کردن از بدبختی است یا خوشبختی؟

کلا فیلم در یک فضای دیالوگی و چالشی بین خواهر و برادرها در جریان است. فیلمی که مبتنی برکنش و رفتار نیست و صرفا دیالوگ‌ها هستند که انگیزهای درونی وبیرونی شخصیت‌ها را لو می‌دهد و بدتر اینکه بسیاری از اتفاقات اصلی داستان به صورت پیش‌ فرض در داستان گرفته شده است، حتی ازدواج سمیه با مرد افغانی که آخر فیلم شکل می گیرد و مگر نه این است که فیلم قرائن و شواهدی کاملا کلامی(نه تصویری) از زبان محسن و خواهرهایش را بیان می‌کند که سمیه علاقه‌ای به این مرد افغانی ندارد، مثلا با او بیرون نمی‌رود. یا با او صحبت نمی‌کند یا به پسر دیگری که در دوره خیاطی آشنا شده است علاقه مند بوده است و... .

 

 وقتی که سمیه علاقه و میلی به مرد افغانی ندارد چرا این پیوند شکل گرفته است؟! آیا برگشتن سمیه به خانه فداکاری و ایثارگری برای خانواده است یا فرار کردن از بدبختی و سیاه بختی که به صورت نمادین در لباس‌های افغانی‌های سیاه پوش در پایان فیلم داشت. وقتی سمیه که اجباری از طرف مرتضی یا  خانواده ندارد و بالعکس دائما توصیه به ماندن می‌شود و خیلی راحت از ماشین مرد افغانی به خانه بر می‌گردد، چرا این تصمیم را زودتر نگرفته است؟ چرا قبل از آنکه اصلا خانواده افغانی بیایند،همه چیز بهم نخورده است؟ جواب این سوالات خیلی ساده است بخاطر اینکه رفت و برگشت سمیه هیچ منطق علت و معلولی و پیرنگی درستی ندارد. سمیه اگر با افغانی‌ها می‌رفت، خود را بدبخت و سیاه‌بخت می‌کرد، لذا رفتن او کارعاقلانه‌ای نبود، که بخواهیم برگشتن او را فداکارای و ایثارگری بدانیم و اگر رفتن او با مرد افغانی بخاطر پولی که  مرتضی گرفته بود، برگشتن سمیه رفتاری قطعا فداکاری برای مرتضی و خانواده محسوب نمی‌شود. در کل هیچکدام از دو طرف رفتن یا نرفتن سمیه را نمی‌توان باور و قبول کرد، چرا که تکلیف شخصیت سمیه مشخص نیست، همانطوری که تکلیف فیلمنامه و داستان با خودش مشخص نیست.

 به حدی باید ساختارهای و مفصل‌های داستان درست اتفاق بیافتد که وقتی سمیه به افغانستان می‌رود همه بگویند او انتخاب بهتر دیگری نداشت جز رفتن یا اینکه وقتی بر می گردد مخاطب بگوید حق داشت که برگردد. اکثر اتفاقات که در فیلمنامه می‌افتد بعد از مدتی متوجه‌ می‌شویم بیهوده و سرکاری بوده است. مثلا اینکه چرا پلیس محسن را می‌گیرد و شلوغ بازی در خانه و بعد برای برگرداندن آن اتفاق می‌افتد. یا اینکه چرا به خانه خواهر بزرگتر می‌روند تا خواهرزاده‌ای که دعوا کرده است را یاری کنند، اما آن اتفاق نیز بی‌فایده است. در انتهای هرکدام از این خرده داستان‌ها، صرفا پیام‌ها و فضاسازی‌های تلخ وجود دارد. فیلم با عجله و شلوغ کاری از کنار تک تک مسائل گذر کرده است و اگر تدوین فوق العاده فیلم نبود، بسیاری از این خام دستی‌ها بیشتر نمایان بود.

برای مثال یکی دیگر از عجله کاری‌های غیر منطقی در داستان در خصوص پیوند سمیه با پسر افغانی است. آیا خانواده ایرانی یا حتی افغانی که هرچقدر هم بدبخت باشند، بار اول دیدار دو خانواده بنا به بردن عروس از خانه بشود؟!! این عجله نامعقول چه توجیه و ضرورتی دارد؟ آیا مرد افغانی نمی‌داند از چه خانواده‌ای دختر گرفته است یا بالعکس؟ آیا خانواده پول‌دار افغانی که صرفا بخاطر داشتن پول عروس می‌خواهند بگیرند چرا باید به سمیه علاقه مند شده باشد؟ مرد پول‌دار افغانی که به راحتی می‌تواند دخترهای دیگری را به عقد خود در بیاورد؟ این سوالات در داستان هیچ تحلیل و دلیل باور پذیری ندارند.

 

 سراغ شخصیت دیگر محسن(نوید محمدزاده) برویم که در میان بازی‌های فیلم که بسیار گیراست، بازی او درخشان و برجسته تر است. بدون شک شریفترین و باورپذیر ترین شخصیت فیلم است. محسن در فیلم‌ بارها مورد تهمت به دزدی و توهم از طرف برادر بزرگتر خود مرتضی(پیمان معادی) و خواهرهای دیگر قرار می‌گیرد، اما پایان فیلم قبل از آنکه ماموران کمپ او را ببرند، برای سمیه سخنرانی می کند که متوجه می‌شویم او فهمیده‌تر و دلسوزانه‌تر از برادر بزرگتر خود مرتضی است و تحلیل درست تری از وضعیت سمیه و خانواده دارد اما در فیلم بی‌ارزش و متوهم‌تر از بقیه نشان داده می‌شود.چرا؟!! دیگران بخاطر حرف‌های درستی که می‌زند باید حامی او باشند، امابالعکس است.چرا؟!!. مشکل معتاد بودن که باعث نمی‌شود حرفهای درست او شنیده نشود.

 

 

 

بارزترین تناقص شخصیتی فیلم ابد و یک روز مرتضی(پیمان معادی) است. او  شخصیتی است که تریپ بزرگی و قیم  برای خانواده دارد اما در اصل از همه کوچکتر و حقیرتر فکر می‌کند.  در بیشتر صحنه‌های فیلم از جمله تربیت کردن خواهرزاده یا هواخواهی از نوید برای خرید نکردن برای محسن و ... خیلی سریع کم می‌آورد و کوچک می‌شود، اما یکدفعه آخر فیلم بزرگ و بزن بهادر می‌شود، به محسن حمله می‌کند و او را زیر مشت و لگد خود می‌گیرد. شخصیت مستاصل و مذبذی که بنا به شرایط و اتفاقات داستان عکس العمل نشان‌ می‌دهد نه مبتنی بر تعریف و شناسنامه فردی.

مرتضی که می‌خواهد برای خانواده خود بزرگتری کند و نجات دهنده خانواده باشد، آیا زودتر نمی‌توانست متوجه باشد که حرف دل سمیه برای ازدواج با آن مرد افغانی چیست؟ آیا او اندازه محسن معتاد متوهم و اعظم و لیلا و حتی نوید درک و فهم ندارد که خواهرش سمیه با این ازدواج بدبخت می‌شود؟ آیا مرتضی آنقدر بی شرف است که به قول محسن به خاطر پول خواهر خود سمیه را فروخته است؟ یا اینکه مرتضی انسان دلسوز و شرافتمندی برای خواهر و خانواده اش است و اگر سمیه از خانواده افغانی جدا شود، پشت او در خواهد آمد؟ فیلمنامه پر از حفره‌ها و تناقضاتی است که انگیزه‌ها و رفتارهای شخصیت‌ها را مخدوش می‌کند.

روابط شخصیت‌ها در فیلم به جز داد و قال چیز دیگری ندارد. بازیها و وضعیت‌های اغراق شده‌ای که به جهت اجرای خوب جذابیت‌های ظاهری و سوری دارند، ولی هیچ عمق و پیوند انسانی و علت و معلولی ندارند. تدوین بسیار خوب فیلم، مشکلات فیلم را پنهان می‌کند اما در نهایت با یک فیلمنامه تختی طرف هستیم که با تناقضات فراوان در شخصیت‌ها و تنش‌افروزی‌های سطحی بین کاراکتر‌ها ادای قصه‌گویی و شخصیت پردازی را در می‌آورد.

ابد و یک روز حس اعتماد به نفس برای بهتر شدن را از مخاطب می‌گیرد، اگر کسی بماند و بخواهد شرایط را درست کند به قول فیلم از سگ پست‌تر است، در سالهای گذشته  به خصوص بعد از فیلم‌های فرهادی در سینمای ایران شخصیت‌های خاکستری که از دام مشکلات نمی‌توانند فرار کنند، روند گسترده‌ای در فیلم‌ها ایرانی پیدا کرده‌اند و بیشتر این شخصیتهای خاکستری که نمی‌توانند کاری برای رستگاری خود یا اطرافیانشان انجام بدهند معمولا در شرایط و ساختارهای سیاسی و اجتماعی حاکمیتی قرار دارند. مثلا در فیلم جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی یا دایره جعفرپناهی یک نشان پررنگ یا حداقل کم رنگی از ساختار و سیستم  دولتی و حاکمیتی حضور داشت و گرفتاری‌های موجود در جامعه در آن چهارچوب های سیاسی و اجتماعی تعریف و هویت پیدا می کرد و اینکه چرا این مشکلات بوجود آمده است و چرا انسان ها در سرنوشت محتوم شکست ناپذیری وجود دارند، اما در فیلم ابد و یک روز یک خوددرگیری مسخره وجود دارد که جبرگرایی و مشکلات پشت سر هم چیده شده فیلم را توجیه و باور پذیر نمی‌کند و دست مغرضانه کارگردان برای چینش این هم بدبختی به وضوح نمایان است،کافی است اندکی به سیل گرفتاری‌های پی در پی همه شخصیت‌ها داشته باشیم.

خانه‌ای که فیلم در آن ساخته شده است در خرابه وارترین حالت ممکن قرار دارد، چاه آن گرفته است. در و دیوار و پنجره رو به ویرانی کامل است.  حتی ماشین شاسی بلند آخر فیلم که نشانی از زندگی مدرن است برای یک افغانی است(و چقدر افغانی‌ها چه پول‌دار و چه بی‌‌پول در سینمای ایران بد نشان داده می‌شوند، که تحلیل آن بماند برای وقت مناسب).  حتی در پلانی که برادرها و خواهرها به خانه خواهر برزگتر(ریمارامین فر) به حاشیه شهر می‌روند. در بی انصافانه ترین حالت ممکن که این همه جاده و فضاهای شهری مدرن در ایران وجود دارد، با سختی یک جاده درب و داغان انتخاب شده است. حتی یک پلان معمولی در فیلم که کمی از مدنیت و توسعه یافتگی داشته باشد، در فیلم وجود ندارد و همه چیز از جمله خانه و خیابان و شهر مثل خرابه نشان داده می‌شود. همه چیز در بدوی ترین شکل ممکن تصویر می‌شود. درست همان تصویری که جشنواره‌های خارجی سالهاست دوست دارند از ایران نشان بدهند.

جشنواره‌ای که عنوان فجر را با خود یدک می‌کشد، فجر و انقلابی که به مردم عزت و شرف و خودباوری هدیه داده است، اما فیلم‌هایی در آن برگزیده می‌شود که عکس این باورها عمل می‌کند، که نشان از «خودحقیر بینی» است که سالهاست در جامعه ایران بعد از مشروطه رسوخ پیدا کرده است و هنوز با آن درگیر هستیم.  چنین فیلم‌هایی به هیچ وجه نباید در هیچ جشنواره‌ی خارجی شرکت کند چرا که چنین بازنمایی مغرضانه و معوجی از جامعه ایران در جشنواره‌های خارجی، خیانت و جنایت فرهنگی است. می بایست سالها تلاش کنیم تا چنین تصویرهای تلخ و کثیفی از را اذهان جامعه جهانی بزدایم.

 یادداشت: محمدامین نوروزی

 انتهای پیام/ج

منبع : خبرگزاری فارس

 

نقد مسعود فراستی بر فیلم «ابد و یک روز»؛ سگدونی!

جمله پسر بزرگ و رئیس خانه (معادی) شعار و پیام اصلی فیلم است: «هرکس از این خانه نرود سگ است. هرکس برود و برگردد از سگ کمتر است». آیا «خانه» استعاره وطن نیست و اهالی‌اش، مردم وطن؟ شرم بر این نگاه.

به گزارش گروه فضای مجازی خبرگزاری دانشجو، «ابد و یک روز» پرغوغاترین فیلم امسال است و فریب‌کارترین‌شان. در پس ظاهر پرطمطراق و غلط‌انداز رئالیستی – ناتورالیستی‌اش، باطن سیاه و مسموم فیلمفارسی لانه دارد.

دوربین روی دست پرتکان و ریتم تند فیلم برای دیدن نیست؛ ‌توهم آن است و برای کورشدن. فیلم خاک به چشم‌مان می‌پاشد تا درست نبینیم و با وراجی‌ها و متلک‌های بی‌امانش مانع شنیدن می‌شود.

اعتیاد، فلاکت و تباهی، آدم‌فروشی و خانه‌فروشی گویا سرنوشت محتوم این خانه – سگدونی – است.

جمله پسر بزرگ و رئیس خانه (معادی) شعار و پیام اصلی فیلم است: «هرکس از این خانه نرود سگ است. هرکس برود و برگردد از سگ کمتر است». آیا «خانه» استعاره وطن نیست و اهالی‌اش، مردم وطن؟ شرم بر این نگاه.

خانه، صاحب – پدر- ندارد. مادر مریض است و سربار. پسر بزرگ اما کیست؟ مردی سابقا معتاد، ظاهرا دلسوز خانه و خانواده، که سر بزنگاه برادر معتادش را لو می‌دهد و خواهر مظلوم و ستم‌کش‌اش – تنها آدم مثبت فیلم – را به بیگانه می‌فروشد تا مغازه ساندویچی بزند. چه نگاه کثیف و شوونیستی – ضدافغانی – دارد فیلم. نگاه به طبقه فرودست نیز از همین نوع است. فرودستان، ‌محکوم به فروشند.

بیست دقیقه اول فیلم پر از جزئیات بیهوده است به بهانه تمیزکاری خانه و بعد اتاق برادر معتاد (محسن) شاهد ته‌‌سیگارهای لای درزهای دیوارها، بند زیرپوش بیرون‌زده، وسایل شیشه‌کشی و تکه‌های مواد مخدر و پول‌های مچاله شده هستیم؛ و ریختن سرآسیمه مواد به چاه توالت و پرتاب یک بسته از آن به پشت‌بام خانه همسایه و دردگرفتن ادایی دستِ پرتاب‌کننده (معادی). چرا این بسته را در چاه توالت نمی‌ریزد؟ سرنوشت این بسته بعد از یافتن برادر کوچک در پشت‌بام همسایه سرانجام چه می‌شود؟ این جز بازی رقت‌آمیز نمایشی نیست؟ مثل خیلی‌ دیگر از لحظات فیلم.

فیلم حول محور محسن معتاد (نوید محمدزاده) می‌گردد و همه چیز درام در خدمت آن است. قهرمان- ضدقهرمان - محسن، با جنگ و دعوا و شروشور در همه جای فیلم ناگهان ظاهر می‌شود. آن‌همه سروصدا و شلوغ‌کاری، قلدربازی و شاخ‌وشونه‌کشی مرتضی در مقابل او و برگشتن به خانه‌اش چقدر لوس و نمایشی است. همه‌اش به تسلیم و سکوت می‌انجامد. دعواهای‌شان نیز ربطی به برگشتن او ندارد. اکت‌های بازیگر این نقش در نیمه اول فیلم مصنوعی و باسمه‌ای است و بعد در نیمه دوم بسیار ادایی می‌شود. قطعا معادی بهتر است؛ اما به نقش نمی‌خورد. شمال‌شهری‌ای که ادای جنوب‌شهری درمی‌آورد. علت انتخاب‌اش برای معروفیتش در جشنواره‌های خارجی نیست؟ شهناز کیست با آن پسر عشق لات و هیولاوارش؟ چه ربطی به فیلم دارد؟ صحنه دعوای برادران «غیرتمند» پشت در اتاق او چقدر مسخره و بی‌معناست، ‌مثل همه دعواهای قلابی فیلم. شهناز انگار شوهر ندارد که همه‌اش آنجاست. پدرها و شوهرها در فیلم غایب هستند. اعظم چه‌کاره است و در این خانه چه می‌کند؟ بیوه است و پول‌دار و اهل دوبی و کیش‌رفتن و... چرا علیرغم ظاهر دلسوزش هیچ کمک مالی‌ای به خانواده‌اش نمی‌کند؟ شاید می‌داند خانواده احتیاج به کمک ندارند. همه‌چیز بازی است؛ یک بازی رقت‌انگیز. در هیچ کجای فیلم شاهد بی‌پولی این خانواده مثلا فقیر نیستیم. اگر مرتضی داماد آینده افغان را تیغ می‌زند برای خرید مغازه است نه حل بحران مالی.

مادر جز اکسسوار نیست. دلسوز و دل‌نگران پسر معتاد بیچاره‌اش است و برایش بسته مواد را پنهان می‌کند تا او بفروشد و این سیکل منحط تباهی ادامه یابد. بیماری قلابی او چیست؟ نمایشی نیست؟

و اما دو شخصیت ظاهرا مثبت فیلم که به قول منتقدان طرفدار، نقطه امید فیلم است – که نیستند. پسربچه فیلم (نوید) که از همه بهتر است، زرنگ و باهوش می‌نماید و اهل درس؛ اما فقط در حال بازی با توپ دیده می‌شود و دست‌شویی‌رفتن و کارکردن در مغازه یا خرید یا تماشای کارتون. کی درس می‌خواند؟ نه کتابی دارد نه دفتری.

و اما سمیه ستم‌کش و منفعل فیلمفارسی: مهربان و دلسوز است و ظاهرا مقاومتی در رفتن از خانه دارد، در ترک خانه. اما از خانه می‌رود و با دیدن نوید در آرایشگاه از پشت شیشه اتومبیل افغان‌ها به‌ناگه بازمی‌گردد. این بازگشت، «از سگ کمترش» نمی‌کند؟ این بازگشت به امید است به خانه؟ یا استیصال است و محتوم سرنوشت مبهم و آینده شوم و ماندن در تباهی آن سگدونی؟

به نظرم پایان نیمه باز با آن نمای لانگ‌شات از خانه، روزنه‌ای از امید نیست؛ یک نمای چند پهلو برای تأویل‌های متفاوت است و متضاد. همه محکوم به ابدند و یک روز؛ محکوم به نیستی و تباهی‌اند اما دروغین و نمایشی.

 

 

فیلم از نگاه بیرون است نه از درون. نقطه دید ندارد. از نگاه فیلم‌ساز است که خانه و اهالی‌اش را می‌نگرد. پز می‌دهد و می‌فروشد تا جایزه بگیرد. جایزه داخلی و حتی خارجی. فیلم لقمه چرب و نرمی است برای جشنواره‌های فرنگی با آن فقرزدگی و تباهی محتومش. اگر فیلم‌ساز ذره‌ای غیرت ملی و دلسوزی‌ای برای این خانه دارد و اهالی‌اش، نمی‌بایستی فیلم را به جشنواره‌های خارجی بفرستد که جز خانه‌فروشی و فقرفروشی نیست. ‌ای کاش فیلم‌ساز – و فیلمش – در این خانه بماند حتی نمایشی.

 

 

«ابد و يك روز» پديده جشنواره ٣٤

  سروش واحد

 

  نخستين فيلم بلند سينمايي سعيد روستايي يك درام تلخ اجتماعي (و به اصطلاح فيلمي سياه) است. كارگردان براي فيلم اولش به جاي رفتن به سراغ قشر مرفه جامعه و نمايش خانه‌ها و ماشين‌هاي آنچناني و گران قيمت كه اين روزها بيشتر باب شده، به جنوب شهر رفته است. دغدغه‌هاي شهرونداني را نشان مي‌دهد كه كمتر به آنها توجه و رسيدگي مي‌شود.

روستايي از سياهه‌هاي زندگي بسياري از همشهريان‌مان فيلم گرفته تا فلاكت و بدبختي زندگي آنان را با ابزار سينما فرياد بزند. نداشتن قدرت مالي، فرهنگ كافي، تربيت صحيح از سوي والدين و محروميت از بسياري از امكانات شهروندي موضوع فيلم اين كارگردان جوان است. ابد و يك روز فيلمي چند بعدي است كه در حدود ١٢٠دقيقه هر آنچه بايد از تيرگي زندگي يك خانواده پر جمعيت جنوب شهري را بگويد با صدايي بلند فرياد مي‌زند. مفاهيم زيادي مثل روابط خواهر و برادر، تربيت فرزندان و... در اين فيلم نهفته است ولي كليدي‌ترين مفهوم آن اعتياد است. تباهي اعتياد، فرو‌پاشي خانواده، از بين رفتن فرد معتاد، سرخوردگي اجتماعي و از همه مهم‌تر اينكه فرد معتاد را به چشم يك بيمار بايد نگاه كرد همه و همه را در اين فيلم مي‌توان با بازي روان و دلچسب نويد محمدزاده تماشا كرد. محسن فرد معتادي است كه تا آخر راه هم پيش رفته و در اتاقي واقع در پشت بام خانه، جدا از بقيه خانواده زندگي  مي‌كند كه نشان از طرد شدن وي توسط خانواده دارد. در فيلم شاهد هستيم همين فرد معتاد كه از خانواده خود طرد شده، از برادرش كه ظاهرا خرج خانواده را مي‌كشد، با غيرت‌تر است و راضي به ازدواج خواهرش با يك افغان نمي‌شود.

برگ برنده ابد و يك روز داستان مخاطب پسند و بازي روان بازيگرانش است. فيلمي شخصيت محور، پر كاراكتر و شلوغ است كه چندين شخصيت اصلي دارد ولي شلوغي فيلم به حدي حساب شده و دقيق است كه نه تنها بيننده را آزار نداده بلكه موجب لذت بيشتر او هم مي‌شود. كاراكتر‌ها به قدري مهندسي شده‌اند كه برخوردي با يكديگر نداشته و هر كدام كار خود را به درستي پيش مي‌برند. بازيگران به حدي در نقش‌شان فرو رفته‌اند كه تماشاگر انگار مستندي تلخ را به تماشا نشسته است.

ميزانسن، دكوپاژ و تمامي موارد فني در حد بسيار خوب هستند و از همه مهم‌تر طراحي صحنه و لباس فيلم است كه آن را به واقعيت بيشتر نزديك مي‌كند. لباس‌هايي كه تك تك كاراكتر‌ها به تن كرده‌اند، خانه‌اي كه لوكيشن اصلي فيلم است و از همه زيبا‌تر نوع پوشش محسن است كه به جذابيت فيلم مي‌افزايد. نقطه عطف و اوج فيلم در سكانسي است كه براي بردن محسن به كمپ آمده‌اند. عمق علاقه‌اي كه محسن به خانواده دارد و برعكس، هرچند كه وي را طرد كرده‌اند به زيبايي به تصوير كشيده شده و مخاطب را تحت تاثير قرار داده و دليلي براي اثبات سبك رئال فيلم مي‌شود.

در پايان از پايان‌بندي خوب و بجاي فيلم بايد گفت كه اصلا تكراري نيست، به صورت پايان باز نبوده و سر انجامي را كه مخاطب انتظارش را دارد به او نشان مي‌دهد

اعتماد

 

.

منابع

https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%A8%D8%AF_%D9%88_%DB%8C%DA%A9_%D8%B1%D9%88%D8%B2

http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/iran/13593-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A7%D8%A8%D8%AF-%D9%88-%DB%8C%DA%A9-%D8%B1%D9%88%D8%B2

http://www.asemooni.com/media/movie/abad-va-yek-rooz

http://www.naghdefarsi.com/iran-movie-review/15930-1394-12-29-16-03-30.html

http://ma-noroozi.blogfa.com/post-97.aspx

http://www.snn.ir/detail/News/485640/1579

http://www.madomeh.com/site/news/news/5132.htm


Viewing all articles
Browse latest Browse all 9380

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>