موسیقی و مغز
الیور ساکس Oliver Sacks
ترجمه گارگین فهتائی
.
الیور ساکس ، عصب شناس معروف جهانی و استاد عصب شناسی و روان پزشکی دانشگاه کلمبیاست . کارهای او در فیلم "هشیاریها Awakenings"نشان داده شد . او تعدادی از پر فروش ترین کتابها را نوشته است از قبیل "مردی که به خاطر یک کلاه همسرش را اشتباه گرفت The Man Who Mistook His Wife for a Hat"، "یک انسان شناس بر روی مریخ An Anthropologist on Mars"، موزیکو فیلیا یا عشق موسیقی musicophilia "، "مطالعه زندگینامه عمو تانگستون autobiographical study Uncle Tungston." .
الیور ساکس Oliver Sacks
در متن بعدی از کتاب موزیکوفوبیا ، الیور ساکس آنچه را که برای "کلیو ویرینگ Clive Wearing"آهنگساز وموسیقی شناس نامدار انگلیسی رخ داد توصیف می کند .
عشق موسیقی musicophilia
الیور ساکس Oliver Sacks
کلیو ویرینگ از یک بیماری عفونی به نام "herpes encephalitis)"رنج می برد و این بیماری در 1985 بر بخشی از مغزش که با حافظه در ارتباط بود اثر گذاشت او تنها با حافظه ای در محدوده ثانیه جاگذاشته میشد که الیور ساکس آن را "مخرب ترین مورد فراموشی که تا کنون ثبت شده the most devastating case of amnesia ever recorded.""نامید . در اینجا ساکس بررسی می کند که چگونه کلیو و همسرش تلاش می کنند تا از پس شرایط برآیند .
کلیو ویرینگ
Clive Wearing
زندگی کلیو ویرینگ به عنوان یک آهنگساز و موسیقی دان برجسته تمام شده بود . تصور آینده از به خاطر آوردن گذشته ممکن تر نبود هر دوی آنها گرفتار در فراموشی بودند . با این وجود وی دبورا را هر زمانی که می دید و هر طوری که میشد به عنوان همسر خود می شنناخت این چگونه بود که وقتی که او هیچ کس را با هیچ نوع رابطه ای نمی شناخت دبورا را می توانست بشناسد؟
به طور واضح انواع زیادی از حافظه وجود دارد و حافظهء عاطفی emotional memoryیکی از عمیق ترین و کم شناخت ترین آنهاست . ارتباط احساسی با دبورا ارتباطی است که قبل از بیماری "آماس مغز یا مغز افروختگی encephalitis"شروع شده بود و یکی از مراکز آن تا حدی در عشق مشترکشان برای موسیقی بود که خود در او در بخش بسیار عمیق ذراز ناحیه مغزش نقش بسته بود که از طریق بیماری مخرب ترین فراموشی ثبت شده تاکنون که نمی توان آن را ریشه کن کرد تحت تاثیر قرار نگرفت .
موسیقی و مغز انسان
معجزه دیگر کشف این مورد از سوی دبورا بود که قدرت های موسیقایی شوهرش عمدتاً دست نخورده باقی مانده بودند . کلیو می توانست پشت ارگ نشسته و با دستهایش کیبورد را بنوازد طوری که این امر برای او آسانتر از سوار شدن بر دوچرخه بود . او اطلاعات برجسته موسیقی ،توانایی دیدن و sight-read;، نواختن پیانو و ارگ ، آواز خواندن ، و رهبری کر را به مهارتی که قبل از بیمار شدن انجام می داد حفظ کرده بود .
این بسیار واضح است که دو نوع بسیار متفاوت از حافظه می تواند وجود داشته باشد یکی حافظه آگاهانه از حوادث episodic memoryو دیگری حافظه ناآگاهانه برای عملکرد ها و اینکه این حافظه عمل گرا procedural memoryبا فراموشی جفت نمی شود .
برای کلیو نیز بسیار واضح است که بتواند صورتش را اصلاح کرده دوش گرفته ، به دستشویی رفته و با ظرافت طبع و ذوق و سلیقه لباس بپوشد . او با خاطر جمعی حرکت کرده و شیفته رقصیدن است او زیاد و بافصاحت با به کار گیری ذخیره واژگانی گسترده سخن می گوید . او می تواند با چند زبان بخواند و بنویسد و در حساب کردن نیز خوب است . اگر از او سوال شود که چگونه این چیزها را انجام می دهد او نمی تواند پاسخ دهد اما آنها را انجام می دهد . هر آنچه که یک سلسله یا الگویی از اعمال را در بر گیرد او با طرزی روان و بلادرنگ انجام می دهد .
آیا کلیو می تواند زیبا بنوازد و بخواند و ایا رهبری ماهرانه او و قدرت بداهه نوازیش به اندازه کافی به عنوان یک مهارت یا عمل ساده مشخص می شود؟ نوازندگی او سرشار از هوش و احساس است و آیا هر نوع اجرای خلاق و هنری از این مهارت می تواند بوسیله حافظهء عملی تعریف شود؟
هر زمانی که کلیو آواز می خواند یا پیانو می نوازد و یا ارکستری را رهبری می کند این عادتهای غیر ارادی به کمکش می آیند اما آنچه در یک اجرای خلاق یا هنری پدیدار می شود گر چه به این عادتهای غیر ارادی متکی است اما هر چیزی هست به جز غیر ارادی . اجراهای عملی دو باره به اوبه عنوان یک شخص خلاق جان می بخشند و آن اجرا یک اجحای تازه و زنده می شود که شاید بداهه نوازیها و ابداعات جدید را در بر می گیرد . اجرای کلیو برای آنهائی که او را می شناسند خود کاملاً به همان کمال و سرزندگی که قبل از بیماریش بودند به نظر می رسند .
ریسمانی که از بهشت برای او پائین انداخته می شود بابه خاطر آوردن گذشته سراغ کلیو نمی آید بلکه با اجرا و آن هم به مدتی که این اجرا برگزار می شود دوام می یابد بدون اجرا این ریسمان پاره شده و او باز به ورطه جهنم انداخته می شود .
یاد آوری چیزهائی که در گذشته در طی سالها اتفاق افتاده صورت نمی گیرد و می تواند هرگز به دست نیاید تما مغز او پر از زمان حال است زمان حال و این تنها وقتی ممکن است که کاملاً غرق در لحظات موفقیت آمیز یک عمل باشد . این زمان حال است که برای او پلی از قعر جهنم است .