نقد فیلم فروشنده
جمع آوری گارگین فتائی
بحش پنجم
فراستی گفت تا هفته پیش ده ها هزار سؤال از او شده و گفته است چیزی نمی داند و تنها نکته ای که قبل از دیدن فیلم گفته درباره دختر امیر قطر به عنوان سرمایه گذار آن بوده است.
شهاب اسفندیاری در ادامه بحث درباره فیلم فروشنده اصغر فرهادی با اشاره به اینکه فروشنده فیلم ایده آلش نیست و در میان آثار فرهادی رقص در غبار را بیشتر دوست دارد کنایه جالبی به فراستی می زند: موضعم این است که اگر بیست سال بعد خدای نکرده فرهادی از دنیا رفت مسعود یک نامه ننویسی که خیلی آدم خوبی بود و وطن فروش نبود و این ها.
فراستی هم خیلی سریع پاسخ می دهد من این ها را درباره کیارستمی نگفتم! او در ادامه باز هم تأکید می کند، فیلم در تمام موقعیت ها طرف پیرمرد و تظلم خواهی است ولی اسفندیاری معتقد است برداشت مخاطب این نیست حتی اگر فرهادی هم این را بخواهد. فراستی معتقد است سیلی به این پیرمرد به خاطر توحش و خشونت جاری در جامعه است ولی اسفندیاری می گوید این سیلی به خاطر خیانتی است که مرد به زن وفادار خود کرده است.
فراستی در ادامه می گوید من به فیلم بی غیرت و بی ناموس نگفته ام اما اسفندیاری می گوید شاگردان او چنین چیزهایی را می گویند. اسفندیاری از فراستی می پرسد آیا از بردن آبروی پیرمرد دفاع می کند؟ یا اگر از یک روحانی در این باره پرسیده شود به نظرش چه جوابی خواهد داد؟ فراستی اما در جواب می گوید رابطه زن و مرد خراب است و هیچ رابطه عاشقانه ای ندارند. زن ابدا اخلاق گرا نیست. و از اسفندیاری می پرسد زن چرا می خواهد مرد خشونت خود را ادامه ندهد؟ چرا حاضر به شکایت نیست؟ و مرد هم که اخته است! از نظر اسفندیاری فضای اداری و شکایت به دلیل تجاوز سخت است و این یک دیدگاه رایج در جامعه است.
بهروز افخمی می گوید بر خلاف معمول که وقتی فیلمی روی پرده است آن را نقد نمی کنند، به خاطر انتخاب شدن «فروشنده» برای اسکار آن را نقد می کنند و ادامه می دهد: کلک زدن و پنهان کردن از خود فیلم شروع شد و اگر این طور نبود نمی توانست از روی سر ایستاده در غبار و ابد و یک روز رد شود و به عنوان نماینده ایران در اسکار انتخاب شود. اسفندیاری در پاسخ افخمی می گوید: شما نمره سایت متاکریتیک را نشان دادید که فرهادی را بزنید. اما عملا تبلیغ آن را کردید. چون به هر حال فیلم جزو ده فیلم برتر سینما از نظر منتقدان است و این اعتباری است که نباید آن را تحقیر کرد.
اسفندیاری در ادامه با اشاره به بابک انوری و آنا لیلی امیرپور که در خارج از ایران مشغول فیلمسازی اند می گوید ما با فیلمسازانی مواجه هستیم در دنیا که نام ایرانی را با خود همراه دارند و تأکید می کند، اسکار افتخاری برای فرهادی نیست و چیزی به او اضافه نمی کند. فرهادی اسکار خود را گرفته است. از نظر او گرفتن اسکار ربط زیادی به پخش کننده آمریکایی دارد و اگر فیلم دیگری ممکن بود جایزه بگیرد و فیلمساز ایرانی دیگری مطرح شود انتخاب فیلم های دیگر درست بود؛ اما در حال حاضر شانس دیگر فیلم ها صفر است! افخمی در پاسخ به اسفندیاری می گوید، همه فیلم های فهرست اولیه هشت تایی از فروشنده بهترند و اگر انتخاب می شدند، می توانستند به دنبال پخش کننده خوب بروند!
فراستی معتقد است فروشنده اگزوتیک است، اما اسفندیاری می گوید شما فیلم گذشته را هم گفتید اگزوتیک، این اصطلاحی است که آژانس های مسافرتی به کار می برند...آیا واقعا کسی گذشته را ببیند دوست دارد برود پاریس؟
اسفندیاری می گویند فراستی هنوز در دهه پنجاه و شصت مانده و جالب است که فراستی هم این موضوع را تأیید می کند.
اسفندیاری ادامه می دهد: سینما عوض شده، تغییر کرده و نباید در یک دوره ماند.
فراستی بی توجه به انتقاد اسفندیاری باز هم تأکید می کند فروشنده دارد جامعه و خانواده را می زند و این به خاطر گرفتن جایزه است به همین دلیل هم اسکار رفتن آن برایش سؤال است.
اسفندیاری به این انتقاد هم جواب می دهد. او با اشاره به این که جدایی نادر از سیمین فیلمنامه ای بومی داشته و کمتر کسی فکر می کرده در اسکار دیده شود می گوید: فرهادی فیلم خودش را می سازد.
فراستی هم در جواب می گوید کانسپت جدایی این است که این مردم دروغگو هستند و شخصیت اصلی می خواهد. به همین دلیل بچه اش را از ایران ببرد که اسفندیاری در پاسخ می گوید فراستی خیلی شعاری با مسأله برخورد می کند.
اسفندیاری می گوید، همیشه قشر مذهبی امل نشان داده شده و همیشه ما در کلونی زندگی می کنیم که برخی می گویند آن یکی عقل ندارد و آن یکی می گوید، این ها دین ندارند اما فرهادی در جدایی نادر از سیمین شخصیت راضیه را قرار داده. تنها کسی است که حاضر نیست دروغ بگوید و این مزیت بسیار مهمی است. فرهادی با مخملباف فرق دارد. این مسأله را ببینید!
در بخشی از نقد هفت، افخمی گفت: فکر نمیکنم 25 سال دیگر سینمایی وجود داشته باشد و تا آن موقع تلویزیونهای بزرگ جای سینماها را گرفته و سینماها جمع شده است.
ادامه نقد «فروشنده» فرهادی همراه با خاطره گویی فراستی از شبی که رنگ جیرانی پرید!
نقد روزنامه کیهان به "فروشنده"اصغر فرهادی
روزنامه کیهان دوشنبه 15 شهریور نقدی درباره فیلم «فروشنده» جدیدترین ساخته اصغر فرهادی منتشر کرد.
در نقد کیهان درباره فیلم «فروشنده» نویسنده با آوردن چند مثال در آغاز متن و بهره گرفتن از بزرگان سینمای جهان مانند اینگمار برگمان و استنلی کوبریک که دستشان به نخل طلای کن یا جایزه اسکار نرسیده است، این جوایز را معیار و ملاک مناسبی برای ارزیابی خوب و یا بد بودن فیلم ندانست: «همین اول کار ممکن است عدهای بگویند چگونه میتوان فیلم «فروشنده» را نقد کرد درحالی که در جشنوارهای مانند کن جایزه بهترین فیلمنامه یا بهترین بازیگر مرد را گرفته است؟ اما این دوستان با اندکی مطالعه و مراجعه اجمالی به تاریخ سینما و جشنوارهها حتما درخواهند یافت که جوایز جشنوارهها به هیچ وجه نمیتواند ملاک و معیار خوبی یا بدی و یا قوت و ضعف یک فیلم یا اثر سینمایی باشند. اگر چنین معیاری جاری و ساری بود، در این صورت فیلمهای اینگمار برگمان را (که به اعتراف بسیاری از کارشناسان سینما، از مهمترین و هنریترین فیلمسازان تاریخ هنر هفتم به شمار آمده) به دلیل آنکه هیچگاه در جشنواره کن نخل طلا دریافت نکردند، از لیست آثار مهم تاریخ سینما حذف میکردیم! و یا فیلمسازان معتبری همچون آلفرد هیچکاک و استنلی کوبریک و چارلی چاپلین و هاوارد هاکس و سمیوئل فولر و نیکلاس ری وسرگئی آیزنشتاین، کنجی میزوگوچی، ماساکی کوبایاشی، روبر برسون، رنه کلر، روبرتو روسلینی، مارسل کارنه، ژان کوکتو و... و دهها کارگردان معروف دیگر این تاریخ که هیچگاه جایزه اسکار دریافت نکردند را فیلمسازان ضعیفی میپنداشتیم! و یا آثار برجستهای همچون«تقلید زندگی» (داگلاس سیرک)، «شمال از شمال غربی» (آلفرد هیچکاک)، «ریوبراوو» (هاوارد هاکس)، «جویندگان» (جان فورد)، «غرامت مضاعف» (بیلی وایلدر)، «۲۰۰۱: یک ادیسه فضایی» (استنلی کوبریک)، «مرد سوم» (کارول رید)، «نشانی از شر» (اورسن ولز)، «جنگل آسفالت» (جان هیوستن)، «جانی گیتار» (نیکلاس ری) و دهها و صدها فیلم دیگر که نصیبی از جوایز جشنوارهها نبردند را احتمالا آثار مزخرفی فرض میکردیم که داوران مختلف، هیچ نقطه قوتی در آنها ندیده اند!! و در مقابل فیلمهایی همچون «آرگو» (بن افلک)، «ژی ژی» (وینسنت مینه لی)، «بن هور» (ویلیام وایلر)، «زیر آفتاب شیطان» (موریس پیالا) و ... و دهها فیلم دیگر که از نظر منتقدان و کارشناسان سینما و حتی بسیاری از مخاطبان، آثار ضعیفی تلقی شدند را فیلمهای خوبی قلمداد میکردیم، زیرا جوایز اسکار و جشنوارههایی مانند کن را درو کردند!!!»
در بخشی از این نقد نیز نظرات عمدتاً منفی منتقدان سینمایی جهان درباره «فروشنده» به عنوان مثال ذکر شده است: «پس ما میتوانیم بدون درگیر شدن با احساسات یا گرفتار تعصب شدن و فارغ از جوایز جشنوارهای، فیلم «فروشنده» را بررسی و تحلیل کرده و آن را ضعیف یا قوی و یا دارای نقاط ضعف و قوت بدانیم و بپذیریم که داوریهای جشنوارهها به قول معروف، وحی منزل نبوده و با نظری مستقل میتوان به آن ایراد گرفت و یا تاییدش کرد. چنانچه باید فیلم «فروشنده» را فارغ از نقدهای منتقدانی همچون باربارا شارِس تحلیل کنیم که در سایت راجر ایبرت نوشت: «... برخلاف فیلم «جدایی نادر از سیمین»، پیچیدگی داستان باورپذیر نیست و لایههای متعددی که از روایت خلق کرده چیزی به داستان اضافه نمیکنند...»
یا نیک جیمز، سردبیر مجله سینمایی «سایتاند ساوند» که فیلم «فروشنده» را اثری «مایوس کننده» خواند و یا تیم گریسون از اسکرین اینترنشنال که درونمایه فیلم فرهادی را کم رمق تراز همیشه دانسته بود و نوشت که این فیلم به سختی میتواند تاثیر بگذارد و یا جدول ستاره دهی منتقدان مجلههای مشهوری مانند «اسکرین» و «کایه دو سینما» که فیلم «فروشنده» با کمترین امتیاز در انتهای آنها قرار گرفت! »
نویسنده مطلب پس از وام گرفتن از فیلمسازان بزرگی که جایزه نگرفتهاند، و منتقدان سینمایی که نظر مثبتی به فیلم فرهادی نداشتهاند، به نقد فیلم فرهادی میپردازد و عملاً هیچ نکته مثبتی در کار این کارگردان صاحبنام سینمای ایران نمیبیند و عملاً 30 - 40 دقیقه ابتدای فیلم را اضافه میبیند: «در واقع میتوان گفت فیلم «فروشنده» از زمانی به اصطلاح راه میافتد که غریبهای به آپارتمان جدید عماد و رعنا (همان زوج اصلی فیلم) راه یافته و رعنا را مورد تعرض قرار میدهد. تا اینجای فیلم که به نظر 30-40 دقیقه از زمان فیلم گذشته، فقط صحنههایی از تئاتر «مرگ یک فروشنده» و پشت صحنه و تمرینات آن را دیده ایم به علاوه جستوجوی آپارتمان جدید و اسباب کشی و سر و کله زدن تلفنی با مستاجر قبلی به نام آهو که یکی از اتاقهای آپارتمان را اشغال کرده و همچنین چند موضوع بیربط دیگر مانند نشان دادن معلم بودن عماد (که آن هم بدون هیچ دلیل دراماتیک در فیلمنامه گنجانده شده!) و ایرادات اداره نظارت بر تئاتر مرگ یک فروشنده و ...
بر همین اساس، میتوان این 30 - 40 دقیقه را کاملا اضافی و قابل حذف دانست، چراکه به لحاظ ساختاری نیز با بخشهای بعدی فیلم در تضاد و ناهماهنگی است. چنانچه تا اینجا، فیلم ظاهرا از یک فرم درونگرا و به اصطلاح هنری شاید تحت تاثیر تئاتر آرتور میلر برخوردار بوده ولی از صحنه ورود غریبه به آپارتمان رعنا و عماد و با آن نمای تاکید بر در نیمه باز و بعد سکانس حضور عماد در بقالی، ناگهان «فروشنده» به یک ساختار و فضای شبه هیچکاکی و برونگرا حتی به سبک خیل فیلمهایی که این روزها در سینمای تجاری هالیوود به عنوان فیلم ترسناک ساخته میشود، پرتاب میشود. (این در هم ریختگی ساختاری کاملا با تحول بطئی و تطور فرمیک فیلمهایی مانند «جن گیر» ویلیام فرید کین یا از «فلق تا شفق» روبرتو رودریگز در نیمه اول و دوم خود متفاوت بوده و به نوعی شاید نشانگر سردرگمی ناشی از فشار کمپانی سازنده برای تزریق مایههای اسکاری است). »
یکی از نکات جالب این نوشته موضوع احتمال فرستادن «فروشنده» به اسکار است. نویسنده این کار را از این جهت که یکی از تهیهکنندگان فیلم فرانسوی است، اشتباهی فاحش میداند: «اما بررسی محتوایی فیلم بماند برای زمان دیگر، اگرچه اظهر من الشمس است و پیش از این نیز دربارهاش بسیار سخن گفته شده و احتمالا در میان نقدهای جاری نیز بسیار به آن پرداخته خواهد شد. فقط نکتهای که میماند اینکه گویا باز هم دوستان روی فرستادن فیلم به اسکار، زوم کردهاند. یعنی باز هم تکرار همان اشتباه فجیع دو سال پیش درباره فرستادن فیلم «گذشته» که ناشی از کمترین مطالعه درباره قوانین آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکاست.
واقعا چگونه میشود در سینمایی مانند سینمای آمریکا که اساسش بر نقش تهیهکننده و کمپانی تولیدکننده قرار دارد، چشمان خود را بست و مالکیت فیلم را به کارگردان و نویسنده تفویض کرد؟!
فقط کمی دقت و مطالعه در قوانین یک فیلم (لااقل از نظر سینمای هالیوود و آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا)، روشن میکند که ابتدا کمپانی تولیدکننده و بعد تهیهکننده و ملیت آنها، تعیینکننده کشور صاحب اثر است و نه کارگردان و نویسنده فیلمنامه!! درک این واقعیت نه هوش سرشاری میخواهد و نه ذوق بسیار! وقتی تولیدکننده و تهیهکننده فیلم «گذشته» و یا همین «فروشنده» فرانسوی و قطری باشند، نویسنده و کارگردانش به هر کجا که میخواهد تعلق داشته باشد، اساسا از نظر آکادمی اسکار اهمیتی ندارد!!
اگر چنین نبود، مثلا فیلمهای آنگ لی (مثل «کوهستان بروکبک» و «زندگی پای» و ...) بایستی به تایوان تعلق میداشت و آثار گیلرمو دل تورو (مثل «پسر جهنمی» و «هزارتوی پن» و ... ) به مکزیک، «آب تیره» ساخته والتر سالس به برزیل و «دیگران» آلخاندرو آمنابار به اسپانیا تعلق پیدا میکرد. ولی چنین نبود و نیست و همه آنها به دلیل تولید در کمپانیهای آمریکایی و دارا بودن تهیهکننده آمریکایی، محصولی از سینمای آمریکا به حساب آمده و میآیند.»
نقد نشریه ورایتی بر فیلم فروشنده اصغر فرهادی
آنام: نوشته زیر نقد اون گلیبرمن منتقد فیلم ارشد نشریه ورایتی از فیلم «فروشنده» به کارگردانی اصغر فرهادی است.
یکی از دلایل بسیاری که آلفرد هیچکاک را به بزرگترین فیلمساز تمام دورانها تبدیل میکند، تاثیر روح و تکنیکهای او بر آثار فیلمسازان دیگر و شاید تمام فیلمسازان است. بیشک برای کسانی که قصد ساخت تریلر دارند، در سینما معبودی جز هیچکاک وجود ندارد. البته تاثیر هیچکاک بر آنهایی که در شاخه فیلمسازان هیچکاکی نیستند هم دیده میشود. اصغر فرهادی نویسنده و کارگردان چیرهدست ایرانی یکی از نمونههای بارز این دسته از فیلمسازان است. فرهادی درامهایی درباره اختلاف میسازد و از بزرگنمایی هر آنچه که به تصویر میکشد سرباز میزند. فیلمهای فرهادی مانند «جدایی نادر از سیمین»، «گذشته» و یا تازهترین اثر این کارگردان «فروشنده» تماشاگر را با گونهای از ترفندهای معکوس پنهان درون یک موقعیت ناتورالیسم هوشیار میبرد با این تفاوت که تماشاگر علاوه بر آن خود را در میان طوفانی از تغییرات درونی مردم بر پرده سینما میبیند. تماشاگر با تماشای این آثار به نقطهای میرسد که تنها میتوان نام تعلیق را برآن نهاد، اما تعلیق در این آثار کاملا به آنچه در ذهن و قلب شخصیتها روی میدهد اتکا دارد.
بیشتر بدانید: پرونده فیلم فروشنده اصغر فرهادی, برترین نقدها, تصاویر و…
«فروشنده» با شیوۀ آشنای فرهادی آغاز نمیشود. یک آپارتمان در تهران در آستانه خراب شدن است و ساکنان آن از جمله قهرمانان داستان عماد (شهاب حسینی) و رعنا (ترانه علیدوستی) به سرعت در حال تخلیه ساختمان هستند. در پایان ساختمان فرو نمیریزد اما به شدت آسیب میبیند. عماد و رعنا مجبور به یافتن آپارتمان دیگری هستند، و به سرعت این کار را انجام داده و آپارتمانی قدیمی و بزرگ در همان نزدیکی مییابند. مستاجر قبلی آپارتمان نیمی از وسائل خود را آنجا باقی گذاشته و برای بردن آنها نمیآید. زمانی که عماد و رعنا درباره دلیل این کار میپرسند، متوجه میشوند که زن که سابق بر این مستاجر آن خانه بوده با مردهای زیادی ارتباط داشته است. زندگی در این خانه راحت نیست و یک رویداد ناراحتی را به زمینهای تاریکتر میکشاند. رعنا در خانه تنهاست، صدایی در اینترکام میشنود که گمان میکند عماد است، اما این صدای عماد نیست.
همان شب، عماد به خانه بازمیگردد، همچنان که از پلهها بالا میرود، ردپایی خونین میبیند و داخل آپارتمان رعنا را در حالی مییاد که مهاجمی به سرش ضربه زده است. در بیمارستان سر رعنا را بخیه میزنند و مداوا روی او انجام میشود. تا اینجا همه چیز خوب است اما حال رعنا خوب نیست. او وحشتزده است و حالت دفاعی به خود گرفته است. او از عماد که دبیر ادبیات است می خواهد که در خانه پیش او بماند اما در عینحال میخواهد تنها باشد. رعنا به شکل غیرقابل درکی مضطرب است، اما بیش از آن مجموعهای از تناقضها است. این موضوع کمکم عماد را مضطرب میکند. عماد نمونهای از یک مرد محترم است که تنها میخواهد همسرش را پشتیبانی و آرام کند. اما جنجالهایی که رعنا به پا میکند به او اجازۀ این کار را نمیدهد. عماد کمکم تاب و تحمل خود را از دست میدهد.
فیلم جدید فرهادی از آثار قبلی او مینمالتر و سادهتر است. تکنیک فیلمسازی فرهادی به همان خوبی است که بود. هر صحنه در جای درست خود است و هر خط به پیامدی موجود هدایت میکند. وقتی عماد شروع به تحقیق درباره حادثه میکند، یک تلفن همراه و یک دسته کلید مییابد که از قرار سوئیچ وانتی است که بیرون ساختمان آنها پارک شده است. تا مدتی هیچکدام از این سرنخها به جایی نمیرسند. «فروشنده» به عنوان یک داستان نئورئالیستی نسبتا تنش اندکی ایجاد میکند. عماد به سرنخهایی دست یافته، تا اینکه بر حسب اتفاق به کسی برمیخورد که به نظر میرسد ضارب رعنا است. تماشاگر اینجا برای فهمیدن اینکه چه کسی ضارب است انتظار نمیکشد، بلکه انتظار دارد بفهمد حال که عماد ضارب را یافته است، چه میکند؟
در فیلمهایی مانند «تیکن» قهرمان داستان با انتقام گرفتن راضی میشود (تماشاگران هم در این حس او شریک هستند)، اما این رویدادها هدفی اخلاقی هم دارد: او دخترش را مییابد و به خانه بازمیگرداند. در «فروشنده» رواشناسی انتقام از پیچیدگی متافیزیکی برخوردار است. عماد میخواهد مردی که سبب تمام این مشکلات شده است را مجازات کند تا اینجای کار ابهامی وجود ندارد. مشکل اصلی عماد جداشدن و کنارهگیری احساسی همسرش پس از حادثه و کنار آمدن با آن است. این است که او را خشمگین میکند، این انگیزه انتقام عماد است. عماد به گونهای که خودش هم آگاه نیست از رعنا انتقام میگیرد. شهاب حسینی در «فروشنده» بازی زیبایی ارائه میدهد و ترانه علیدوستی هم نمونه اندوهناک ایرانی ماریون کوتیار را ارائه میکند. اما در حقیقت بهترین بازی در این فیلم متعلق به بابک کریمی است که نقش فردی را بازی میکند که مقصر تمام این مشکلات است. در آغاز شاید به او اعتنا نکنید اما در طول ۲۰دقیقه شاید شما را به گریه انداخته باشد.
نام فیلم در لفافه به اجرای آماتور «مرگ فروشنده» اشاره میکند که عماد و رعنا هر دو در آن بازی میکنند. عماد نقش ویلی لومن و رعنا نقش لیندا را بازی میکند. این انتخاب استعارهای در دل خود دارد، عماد و ویلی هر دو مردان خوبی هستند که در تراژدی انتخابهایشان با یک سلسله اقدامات افرادی را که دوست دارند، ناامید میکنند.
فرهادی از آنچه که به عنوان نگاه مرد ایرانی در آثارش نمایش میدهد، انتقادی دراماتیک خلق کرده است. البته او در جایگاه یک فیلمساز از نگاهی صحیح برخوردار است.