یک شنبه فرزند بازیافتهԱնառակի կիրակի
گارگین فتائی
.
یکشبنه دوازدهم فوریه امسال مطابق با بیست و دوم اسفند ماه برابر است با سومین یک شنبه از روزه بزرگ ارامنه موسوم به آناراگی گیراگی به ارمنی Անառակի կիրակիو به انگلیسی
anaraki giragi
Anarak در زبان ارمنی به معنی عیاش و giragiبه معنی یک شنبه و روی هم به معنی یک شنبه پسر عیاش است که اشاره بر داستانی از انجیل دارد که در زبان فارسی به فرزند گمشده یا فرزند بازیافته معروف شده است .
داستان پسر عیاش یا فرزند گمشده در انجیل لوقا باب پانزدم ایات یازده تا سی و دوم چنین آمده است
بازگفت: «شخصی را دو پسر بود. ۱۲روزی پسر کوچک به پدر خود گفت: ای پدر، رصداموالی که باید به من رسد، به من بده. پس اومایملک خود را بر این دو تقسیم کرد. ۱۳ و چندی نگذشت که آن پسر کهتر، آنچه داشت جمع کرده، به ملکی بعید کوچ کرد و به عیاشی ناهنجار، سرمایه خود را تلف نمود. ۱۴ و چون تمام راصرف نموده بود، قحطی سخت در آن دیارحادث گشت و او به محتاج شدن شروع کرد. ۱۵پس رفته خود را به یکی از اهل آن ملک پیوست. وی او را به املاک خود فرستاد تاگرازبانی کند. ۱۶ و آرزو میداشت که شکم خودرا از خرنوبی که خوکان میخوردند سیر کند وهیچکس او را چیزی نمی داد.
۱۷ «آخر به خود آمده، گفت چقدر از مزدوران پدرم نان فراوان دارند و من از گرسنگی هلاک میشوم، ۱۸ برخاسته نزد پدر خود میروم و بدوخواهم گفتای پدر به آسمان و به حضور تو گناه کردهام، ۱۹ و دیگر شایسته آن نیستم که پسر توخوانده شوم، مرا چون یکی از مزدوران خودبگیر.
۲۰ در ساعت برخاسته به سوی پدر خودمتوجه شد. اما هنوز دور بود که پدرش او را دیده، ترحم نمود و دوان دوان آمده او را در آغوش خود کشیده، بوسید. ۲۱ پسر وی را گفت، ای پدربه آسمان و به حضور تو گناه کردهام و بعد از این لایق آن نیستم که پسر تو خوانده شوم. ۲۲ لیکن پدر به غلامان خود گفت، جامه بهترین را از خانه آورده بدو بپوشانید و انگشتری بر دستش کنید ونعلین بر پایهایش، ۲۳ و گوساله پرواری را آورده ذبح کنید تا بخوریم و شادی نماییم. ۲۴ زیرا که این پسر من مرده بود، زنده گردید و گم شده بود، یافت شد. پس به شادی کردن شروع نمودند.
۲۵ اما پسر بزرگ او در مزرعه بود. چون آمده نزدیک به خانه رسید، صدای ساز و رقص راشنید. ۲۶ پس یکی از نوکران خود را طلبیده پرسید این چیست؟ ۲۷ به وی عرض کرد برادرت آمده و پدرت گوساله پرواری را ذبح کرده است زیرا که او را صحیح بازیافت. ۲۸ ولی او خشم نموده نخواست به خانه درآید تا پدرش بیرون آمده به او التماس نمود. ۲۹ اما او در جواب پدرخود گفت، اینک سالها است که من خدمت توکردهام و هرگز از حکم تو تجاوز نورزیده و هرگزبزغالهای به من ندادی تا با دوستان خود شادی کنم. ۳۰ لیکن چون این پسرت آمد که دولت تو رابا فاحشهها تلف کرده است، برای او گوساله پرواری را ذبح کردی. ۳۱ او وی را گفت، ای فرزند تو همیشه با من هستی و آنچه از آن من است، مال تو است. ۳۲ ولی میبایست شادمانی کرد و مسرور شد زیرا که این برادر تو مرده بود، زنده گشت و گم شده بود، یافت گردید.»
مسیح با گکفتن این داستان چندین نتیجه را در نظر داشت
1: منظور وی از پدر در این حکایت همان پدر آسمانی یعنی خداوند و منظور از فرزند هم مردم عادی هستند .
2: عیسی با مطرح کردن این داستان می خواهد بگوید که فرد گناهکار هر چقدر هم که گناه کند باز امکان توبه دارد و کافی است که نزد خداوند به گناهان خود اعتراف کرده و طلب بخشش کند در واقع نوعی فروتنی و فرمان برداری .
3: مسیح با مطرح کردن شخصی که غرق گناه است به حدی که به خوک چرانی می پردازد و خوک حیوانی بود که درنزد یهود نجس بود در واقع می خواهد به سران قوم یهود آن زمان و فریسیان که افرادی مذهبی بودند بگوید که درِ توبه و رحمتئ خدا بر روی همه باز است چه آنهایی که نجس و ناپاکند و چه آنهایی که پاکند و یا در ظاهر ادعای پاکی می کنند اما در باطن ناپاکند .
4: اینکه می گوید فرزند کوچک تر مرده بود و زنده شد و گمشده بود و پیدا شد منظور این است که هر کسی که به سوی پدر بازگردد اگر گمشده است پیدا شده و اگر مرده است زنده می گردد. مسیح خود گفته که من آمده ام که گمشدگان را یافته و مردگان را زنده کرده نزد خداوند بازگردانم که البته منظور کسانی هستند که مرگ روحانی دارند . و این یکی از اختلافات اساسی وی با سران دینی یهود بود چرا که آنها مدام مسیح را متهم به این میکردند که با افراد گناهکار و مطرود نشست و برخاست می کند .
5: با توجه به حرف فرزند بزرگ تر و ناخوشنودی وی و پاسخ پدر آنها به فرزند بزرگ تر چنین استنباط می شود که افراد گناهکار و مطرود نیاز بیشتری به توجه دارند .