چوپان دروغگوی انگلیسی
متن انگلیسی
The Boy Who Cried Wolf
A young boy, alone all day, got bored taking care sheep. For fun, the boy shouted, "Wo1f! Wolf!"
People in town heard the boy and came running to help him. But when they arrived, the boy just laughed at them. "I was only kidding,” The boy said to the townspeople "I didn’t really see a wo1f."
A few days 1ater, boy cried again, "Wolf"“Wolf” Again. The people in town came running. And once more, the boy laughed at them.
ln time, a wolf really. did come. The boy screamed, “Wolf! Wolf” But this time no one came
ترجمه به فارسی
پیسری که فریاد زد گرگ
یک پسر جوان تنها که هر روز از نگاهداری کردن از گوسفندان خسته شده بود
[یک روز ] برای شوخی، داد زد گرگ! گرگ!
مردم در شهر کوچک [ صدای] پسر را شنیدیند و دوان دوان برای کمک به او آمدند
اما وقتی رسیدند ، پسر فقط به آنها خندید
آن پسر به مردم شهرکوچک گفت "من تنها خواستم شوخی کنم . من واقعاً گرگی ندیدم. "
چند روز بعد پسر دوباره فریاد زد گرگ! گرگ !
مردم در شهر کوچک بار دوان دوان آمدند [ اما ] بار دیگر آن پسر به آنها خندید
در آن زمان یک گرگ واقعاً آمد و پسر جیغ و داد کرد گرگ! گرگ!
اما این بار هیچ کس نیامد