نقد فیلم گیتا
جمع آوری از گارگین فتائی
.
کارگردان
مسعود مددی
تهیهکننده
مجید شیخ انصاری
نویسنده
میترا تیموریان
مسعود مددی
بازیگران
مریلا زارعی
حمیدرضا آذرنگ
بهناز جعفری
سارا بهرامی
نادر فلاح
رامین افشاری
فیلمبرداری
همایون پایور
تدوین
رضا بهارانگیز
توزیعکننده
رسانه فیلمسازان
تاریخهای انتشار
۱دی ۱۳۹۵
مدت زمان
۹۰دقیقه
کشور
ایران
زبان
فارسی
فروش گیشه
۴۰۵٬۲۲۴٬۰۰۰تومان
گیتا فیلمی به کارگردانی مسعود مددی، نویسندگی میترا تیموریان و مسعود مددی و تهیهکننده مجید شیخ انصاری محصول سال ۱۳۹۴است. این فیلم در تاریخ ۱دی ۱۳۹۵در سینماهای ایران اکران شده است.
فیلم گیتا برای حضور در بخش نگاه نو سی و چهارمین دوره جشنواره فیلم فجر پذیرفته شده است.
خلاصه داستان
- گیتا مادر متین است و به او دلبستگی زیادی دارد. پس از حادثهای که برای متین پیش میآید، گیتا تلاش میکند تا با این موضوع کنار بیاید، اما با گذر زمان متوجه واقعیتهای جدیدی میشود. - بیتا و همسرش امیر دلمشغولیهای زندگی ساده خود را دارند. گیتا بعد از گذشت دو سه سال از رفتن پسرش به خارج از کشور هنوز بشدت دلتنگ است و دوری او را برنمیتابد. فارغ از همه تدابیر و دلخوشیهای ساده آنها، سرنوشت تغییرات پیچیده و غیرمنتظرهای برایشان رقم میزند
نقد فیلم
دانیال حسینی
مسعود مددی در اولین ساختهٔ سینمایی خود «گیتا» به روایت داستانی عاطفی پرداخته است که شاخ و برگهای آن به شکل محسوسی محدود و کنترلشدهاند. جلوگیری از ورود به مباحث گستردهتر و تمرکز روی یک اتفاق خاص و عواقب آن باعث شده «گیتا» به فیلمی جمعوجور تبدیل شود که مسئلهٔ اصلیاش مشخص است. مسیر پیشروی تعیین شدهای دارد و از ابتدا تا انتها شخصیت اصلی داستان را در حرکتی بامعنا، از نقطهای به نقطهی دیگر میرساند. به شکل کلیتر میتوان گفت اولین فیلم مسعود مددی دارای ویژگیای است که در اکثر فیلمهای این روزهای سینمای ایران دیده نمیشود و آن هم متن تقریباً استاندارد با هدف مشخص و پستی و بلندیهای کاربردی است. بیشتر نکات مثبت فیلم به فیلمنامهٔ آن برمیگردد و در بحث اجرا با فیلمِ سادهای روبهرو هستیم که اگرچه نکته شاخصی ندارد اما بدون تکیه بر شگردهای غیر لازم و جلب توجه کردن در اختیار متن قرار گرفته و پیش میرود. همچنین «گیتا» فیلمی شخصیت محور است و مراحل مختلف متن بر اساس تغییر و تحولات روحی شخصیت اصلی آن نوشته شده است.
داستان در مورد خانوادهای است که پسر جوان خود متین را برای تحصیل به خارج از کشور فرستادهاند. در اولین سکانس فیلم گیتا (مریلا زارعی) را میبینیم که پشت لپتاپ نشسته و با اشتیاق فراوان به صحبتهای پسرش گوش میدهد. اندکی بعد پدر خانواده که امیر نام دارد (حمیدرضا آذرنگ) وارد میشود و گفتوگوی خانوادگی آنها ضمن تأکید بر فضای گرم بینشان از خصوصیات اخلاقی متفاوتشان هم پرده بر میدارد. فیلم چند دقیقهای را بدون فراز و نشیب خاصی طی میکند و در این مدت گیتا و امیر را به شکل کاملتری به مخاطب معرفی میکند. اما زیاد طول نمیکشد که با مرگ فرزندشان بحران وارد زندگی آنها میشود و همهچیز را دچار تغییر میکند. راهی که فیلم پسازاین حادثه در پیش میگیرد اهمیت زیادی داشته چراکه بخش اصلی روایت فیلم پس از مرگ فرزند گیتا آغاز میشود. نحوه روبهرو شدن گیتا با این اتفاق ناگوار و تصمیماتی که برای ادامهٔ زندگی میگیرد محور اصلی فیلم را تشکیل میدهند. خوشبختانه در فیلمنامه به این نکته توجه شده که نگاهی صرفن توصیفی از چگونگی کنار آمدن با این بحران آن هم در یک فیلم آپارتمانی انتخاب مناسبی نیست و کمتر متنی میتواند از عهدهی آن برآید. در نتیجه پس از حادثه خطوط داستانی جدیدی به میان میآیند که ضمن حفظ همبستگی کلی روایت، اجازه نمیدهند فیلم به لحاظ داستانی کاملاً متوقف شود و زمینه پیش روی آن را فراهم میکنند.
مرگ متین کلیدیترین حادثهٔ فیلم است و همهٔ اتفاقات بعدی را پدید میآورد به همین دلیل نحوهٔ پرداخت و شیوهٔ اجرای آن نیز اهمیت زیادی داشته است. تلاش فیلمساز برای ساختن فضای بحران چندان موفقیتآمیز نیست. زمانی که خبر فوت متین را به پدر و مادرش میدهند یکی از مهمترین و سختترین لحظات فیلم است که به لحاظ اجرایی در آوردن حس و حال آن کار مشکلی است. در فیلم این خبر اول به گوش پدر خانواده میرسد و پسازآن گیتا از ماجرا با خبر میشود. این شیوه طراحی به دلیل بالاتر بردن طول زمان مواجهه با بحران میتواند انتخاب مثبتی ارزیابی شود چراکه حجم تنش را همراستا با مدت زمان مربوط به آن افزایش داده است و نتیجهٔ آن درگیری عاطفی بیشتر است. اما از سمت دیگر فیلم به جای یک سکانس پیچیده و سخت با دو سکانس سخت سروکار دارد که باید هر کدام را با خصوصیات متفاوت از دیگری اجرا کند. اما متأسفانه هیچکدام از دو سکانس به خوبی در فیلم اجرا نشدهاند. هر دو بار فیلمساز از نمایش این موقعیت سخت طفره میرود. امیر در حالی خبر را میشنود که در شلوغی شهر و ترافیک او را از دور مشغول صحبت کردن با تلفن میبینیم. این صحنه قطع میشود به سکانس خبر دادن به گیتا که او هم فقط با دیدن چشمان پر اشک همسرش غش میکند و به همین راحتی هر دو سکانس پشت سر گذاشته میشود.
باید دقت کرد که «گیتا» فیلمی نیست که بتواند برای این انتخابهایش فرار از سانتی مانتالیسم یا احساسات گرایی را بهانه کند چراکه پسازاین و در ادامهٔ فیلم بارها شاهد گریههای پدر و مادر هستیم و هر بار زاویه دوربین و حجم بیش از حد موسیقی تمایل به احساسات گرایی شدید را نشان میدهند. به طور کل فیلم در نمایش لحظات عاطفی موفق نیست. یا از نمایش آنها فرار میکند و یا گرفتار سانتی مانتالیسم میشود. اما زمانی که به گفتوگوها و بحثهای شخصیتها میرسد در سطح بهتری قرار میگیرد. دیالوگها به خوبی تنشها را متمرکز نگه داشته و از به حاشیه رفتن جلوگیری میکنند. همانطور که گفته شد «گیتا» فیلمی است که حشو و زیادهگویی چندانی در آن دیده نمیشود و این نکته مدیون خرده داستانهای مناسبی است که برای آن طراحی شده. این خرده داستانها که گذشته و آینده شخصیتها را وسط میکشند و از کشش دراماتیک خوبی هم برخوردار هستند توان لازم برای حرکت رو به جلو را به کلیت داستان دادهاند به همین دلیل فیلم وقت خود را بیش از اندازه روی یک اتفاق نمیگذارد. برای مثال پس از طی چند سکانس مرگ متین به درستی پشت سر گذاشته میشود و فیلم برای برقراری پیوند عاطفی با تماشاگر دوباره آن را بهانه نمیکند.
نکته مثبت دیگری که «گیتا» را در یک سطح قابل قبول حفظ میکند نقشآفرینی باورپذیر و استاندارد مریلا زارعی و حمیدرضا آذرنگ است. زارعی که شخصیت اصلی فیلم است باید در یک مسیر تغییرات روحی مختلفی را به نمایش بگذارد. از سرخوشی ابتدای فیلم تا مواجهه با بحران و در نهایت پشت سر گذاشتن آن توسط او به شکلی قابل قبول به نمایش در آمده است. آذرنگ که در سالهای اخیر توانایی خیره کنندهٔ خود در ایفای نقشهای مکمل را نشان داده این بار هم در نقش امیر خوش میدرخشد و تنشهای عاطفی ناشی از شک و تردیدهای گیتا به خود را با واکنشهایی کنترل شده و متناسب بروز میدهد. تماشای این زوج روی پرده همدلی برانگیز و لذتبخش است و آنها به یکی از انتخابهای خوب فیلمساز تبدیل شدهاند. مجموعه نکات مثبتی که گفته شد «گیتا» را به فیلمی با توقعات و انتظارات کوچک تبدیل کردهاند که به راحتی قابل دیدن است و به تجربهای آزار دهنده تبدیل نمیشود. روایت فیلم از مواجههٔ یک زن با مرگ فرزندش اگرچه کامل نیست و در ثبت لحظات عاطفی ضعیف است اما نقطهگذاریهای درستی دارد و خرده داستانهای فکر شده آن را از در جا زدن باز داشتهاند. میتوان چشمانتظار فیلم بعدی مسعود مددی ماند به امید اینکه کمی پا را فراتر گذاشته و داستانش را در محدودهٔ بزرگتر و دقیقتری روایت کند.
کسی در فیلم حضور دارد که من بشناسم؟
مریلا زارعی که امروزه برای بیشتر مخاطبین سینمای ایران با « شیار 143 » به یاد آورده می شود، بازیگر نقش اصلی فیلم است. حمیدرضا آذرنگ هم که پس از سالها حضور در صحنه تئاتر، در دو سال اخیر فعالیت بیشتری را در سینما پیش گرفته، یکی از بازیگران فیلم است. بهناز جعفری پرکار هم در فیلم حضور دارد.
کارگردان کیست ؟
مسعود مددی که کار خودشرا به عنوان تصویربردار در فیلمهای مهمی همچون « رنگ خدا » و « روبان قرمز » آغاز کرد اما پس از سالها غیبت، با نویسندگی « بيداري براي سه روز » در سال 1392 به سینما بازگشت و حالا « گیتا » اولین تجربه کارگردانی او محسوب می شود.
نکات مثبت فیلم ؟
مسعود مددی به خوبی شخصیت گیتا را بسط و گسترش می دهد و تماشاگر را با زندگی او آشنا می کند. اما متاسفانه این روند حفظ نمی شود و داستان های حاشیه ای سبب می شود تا شخصیت پردازی دچار مشکل شود.
مریلا زارعی در « گیتا » همان الفت « شیار 143 » است و شخصیت او نیز در اجرا تفاوت چندانی با الفت ندارد. اگر کلیشه شدن او را لحاظ نکنیم، باید گفت که زارعی توانسته فیلم را سرپا نگه دارد. حمیدرضا آذرنگ هم بازی خوبی از خودش به نمایش گذاشته.
نکات منفی فیلم ؟
فیلمنامه مسعود مددی و میترا تیموریان به دفعات در طول داستان دچار لکنت می شوند و داستان ها و قهرمانان جدیدی را مطرح می کند که باعث بی هویت شدن خط اصلی داستان می شود. فیلم در یک لحظه گیتا را قهرمان معرفی می کند و در لحظه بعد نسترن و...
در فیلم سکانسی وجود دارد که نسترن به امیر یک فلش می دهد اما او بدون گوش کردن به آن، فلش را پاک می کند. سپس فیلم دقایقی زیادی را صرف یافتن اطلاعاتی می کند که شاید می شد در همان فلش آن را بدست آورد!
در بعضی از سکانس ها نیازی به استفاده از شیوه فیلمبرداری "دوربین روی دست "نبوده است و اضافی به نظر می رسد.
حرف آخر :
« گیتا » مانند اکثر فیلم اولی های کارگردانان ایرانی، مشکل فیلمنامه دارد. شاید اگر می شد از شاخ و برگ های اضافی فیلم در بخش داستان های حاشیه ای زد، « گیتا » می توانست به مراتب تاثیرگذاری بیشتری بر روی مخاطب بگذارد. اما در اینجا این ایده به فعل تبدیل نشده تا اولین تجربه کارگردانی مسعود مددی با ارفاق، یک اثر متوسط باشد.
نقد فیلم گیتا, Gita, درام شخصیت محور
فیلم سینمایی «گیتا» جزو اولین فیلم¬های به نمایش درآمده در نخستین روز جشنواره ی فیلم فجر در کاخ جشنواره بود، فیلمی که در ساعت اکرانش با مشکل فنی مواجه شد و با یک ساعت و نیم تأخیر به نمایش درآمد.
«گیتا» به عنوان نخستین ساخته ی سینمایی مسعود مددی که سالها تجربیات مختلفی در عرصه سینما و تلویزیون داشته است، اثر قابل تأملی به شمار می رود.
فیلم، یک درام خانوادگی است و حول محور رابطه ی یک مادر و فرزند می گذرد؛ مادری در واپسین سال های جوانی و فرزند راه دورش در آغازین روزهای جوانی.«گیتا» فیلمی شخصیت محور است و به همین جهت نوع رابطه ی آدمها و شخصیت پردازی آن ها در فیلم اهمیت برجسته ای می یابد. خوشبختانه فیلمنامه نویسان کار از این حیث به مشکلی برنخورده اند؛ شخصیتها در سطح باقی نمی مانند و لایه های زیرین شخصیتی آن ها اهمیت می یابد و وجوه و ابعاد مختلف درونی آن ها پررنگ می شود. کشمکش فرد با خود و با جامعه، در داستان با ظرافت به تصویر کشیده می شود و سیر دگردیسی مادر داغدیده منطقی و باورپذیر طی می شود. بنابراین مولفه های روانشناسانه در فیلم به کرات به چشم می خورند و پیداست که فیلمنامه بر اساس مطالعات دقیق روانشناسانه نگاشته شده و از این حیث بی اشکال به نظر می رسد. نوع برخورد گیتا (مریلا زارعی) با بارداری اش، واکنشش نسبت به مرگ پسرش و سپری شدن غم از دست دادن پسر و آشکار شدن حقیقتی که او تا پیش از مرگ متین از آن اطلاع نداشته است هر یک زن را در موقعیت عاطفی خاصی قرار می دهند که چه در شخصیت پردازی و چه در بازی روان بازیگر رعایت گردیده است.
اما اشکال کمرنگی که در فیلمنامه ی «گیتا» به چشم می خورد، هم پا نبودن داستان با کنش های شخصیت هاست. همان طور که گفته شد، فیلم، شخصیت محور است، اما در برخی بخش ها «داستان» درجا می زند و شخصیت ها بحران های پیچیده ای را طی می کنند، گاهی داستان کم می آورد و به نفس زدن می افتد و دوباره جان می گیرد و خود را به دنیای درونی شخصیت ها می رساند. این به آن معنا نیست که داستان دچار ضعف یا نقصان است اما به نظر می رسد خط سیر روایی رمق خود را در برخی جاهای داستان از دست می دهد و دوباره سرپا می شود و گاهی داستان، بیش از آن که باید، در سایه ی شخصیت های و بحرانهایشان قرار می گیرد.
مددی، در فیلم خود از عنصر «تقابل» به درستی استفاده می کند. بسیاری از الگوها در ضدیت هم قرار می گیرند تا تماشاگر را به مفهوم متعالی و هسته ی درونی فیلم برسانند، مثلاً «میرایی» در مقابلِ «زایش» قرار می گیرد. فرزندی می میرد و فرزندی زاده می شود. دو مادرِ متین در مقابل هم قرار می گیرند و در این کشمکشِ مالکیتِ فرزند، در نهایت برد و باختی اتفاق نمی افتد جز آن جمله ی کلیدی نسترن که از متین نقل می کند:«نسترن جون لوسه، نسترن خالی هم بی ادبیه، مامان هم که فقط یکیه.» و همین جمله خونی تازه را در رگ های گیتا تزریق می کند و همچون روزنه ی امیدیست در لایه ی زیرین این درامِ تلخ بدان معنا که حالا که گیتا همه ی زندگی اش را از دست داده می تواند به این امیدوار باشد که فرزندش در گذشته فقط او را مادر خود می دانسته.
از نقاط برجسته ی فیلم بازی های آن است؛ خصوصاً بازی دو بازیگر اصلی آن یعنی مریلا زارعی و حمیدرضا آذرنگ. زارعی در چند سال اخیر نشان داده که قابلیت بازی در دشوارترین نقش ها را دارد و آن ها را به برترین شکل ایفا می کند. شادی سرخوشانه ی مادر، پس از مرگ پسر به ناگاه به غمی عظیم و درونی تبدیل می شود و زارعی در نمایش این اندوه سنگ تمام گذاشته است. سارا بهرامی نیز از دیگر بازیگران خوب کار است که نقش نسترن را باورپذیر از آب درآورده است.
فیلم تر و تمیز است. طراحی صحنه به دقت انجام شده و رنگ های بکار رفته در صحنه و لباس شخصیت ها متناسب با اوضاع روحی آنهاست. حجم موسیقی بکار رفته در فیلم مناسب است و از فیلم پیشی نمی گیرد و ضمناً جنس آن از جنس فیلم است.
درباره ی «گیتا» می شود خیلی بیشتر از این ها نوشت تنها از این بابت افسوس می خورم که فیلم های «نگاه نو» در بسیاری از شاخه های اصلی رقابت حضور ندارند وگرنه مریلا زارعی به جرئت می توانست یکی از شانس های اصلی نامزدی سیمرغ بلورین باشد.
نقد فیلم «گیتا»: مادرانه
ساناز رمضانی
در کنار فیلم «وارونگی» فیلم «گیتا» دیگر تازهوارد اکران است که درست مثل «وارونگی» و شاید حتی بدتر از آن قربانی برنامه عجیب اکران این روزها شده است. اینکه چرا یک فیلم تازه اکران شده باید در یک پردیس سینمایی، روز سهشنبه که روز سینما روهاست، سه سانس اکران داشته باشد، از حل معادلات چند مجهولی هم سختتر است. «گیتا» که اولین تجربه کارگردانی مسعود مددی است فیلمی است که شاید بهترین گزینه برای اکران این روزها باشد. فیلمی پر از گریه و آه و ناله، با ریتمی ملایم و فضای قصهگوی کلاسیک. فیلم محصول سازمان گسترش سینمای مستند تجربی است و مددی هم از همه ویژگیهای سینمای تجربی در پرورش فضای داستانش استفاده کرده است.
اینکه سینمای تجربی را دارای ویژگی خواند شاید خیلی درست نباشد، چراکه سینمای تجربی سینمایی است که استانداردهای مرسوم و مشخص سینما را دنبال نمیکند و خودش هم استانداردی تولید نمیکند؛ اما در طی سالیانی که این نوع فیلمسازی باب شده است، یک سری ویژگیهای مشخص به عنوان بارزههای سینمای تجربی شناخته میشود که در گیتا تقریباً همه آنها را میبینیم. بیتوجهی به قوانین کلاسیک سینما، ریتم کند و عدم وجود قصهای مشخص و استفاده خلاقانه از دوربین و تدوین از این جملهاند. مشکل «گیتا» هم ازاینجا شروع میشود. مددی این شاخصهها را در خدمت یک فیلم قصهگو درآورده است و در نتیجه فیلم سرگردانی ساخته که زیادی قصهگوست تا تجربی باشد و بیشازاندازه حوصله سر بر است تا قصهگو باشد. ماجرای«گیتا»، ماجرای مادری است با بازی مریلا زارعی که بهشدت به تنها فرزندش متین، وابسته است، اما طی حادثهای او را از دست میدهد؛ اما مرگ متین نقطه اوج داستان نیست. این تخطی از قوانین کلاسیک که قرار بوده نکته متفاوت فیلم باشد به نقطهضعف آن تبدیل شده است زیرا بیننده دائماً در انتظار اتفاقی است که تا پایان فیلم هم نمیافتد. نقطه اوجی هم که مددی به عنوان جایگزین انتخاب کرده است آنقدر خاصیت دراماتیک ندارد تا بیننده را درگیر کند و او را در فضای ملتهب داستانش قرار دهد. اصلاً مشکل فیلم همین عدم تداوم در فضای فیلم هم هست. التهاب ناشی از فاش شدن رازهای سربهمهر در کنار فاجعه پیشآمده، پیشپاافتاده و معمولی به نظر میرسد و از نظر منطقی قابل دفاع نیست. مددی که بیشتر سابقه فیلمبرداری و تصویربرداری دارد، از دانشش برای خلق پلانهای زیبا استفاده کرده است که برجستهترین نکته گیتا هم هست. قابهایی که مددی بسته است بینقص و کاملاً حسابشدهاند و بیش از هر چیز دیگری یادآور فیلمهای تجربی و موج نویی است که مددی قصد نزدیک شدن به آن را داشته است.
فیلم مددی گرچه ایرادات اساسی دارد اما میتوان وی را جز فیلم اولیهایی طبقهبندی کرد که در حال خطا و آزمون هستند تا راه خود را بیابند و باید منتظر ماند و دید این راه به کجا میرود.
استفاده از تکنیک فیلم در فیلم هم خود حربه دیگری است در دست مددی تا فضای تجربی و جدیدی را بیافریند. سکانسهایی که از ورای دوربین موبایل گیتا شاهد هستیم، مثل سکانس بازار تجریش، یا پردهای که در اثر وزش نسیم صبحگاهی تکان میخورد، یا حتی گیتا در محل کارش در کنار کودکانی که دور و برش را گرفتهاند، همه ناشی از شناخت مددی از تصویر و تسلطش بر سینما و عناصر صحنه است. گیتا فیلمنامه نسبتاً خوبی هم دارد. شخصیتها به موجز معرفی میشوند و خوب پرداختهشدهاند. همان سکانس اول فیلم که گیتا و همسرش با متین از طریق اسکایپ گفتگو میکنند، میفهمیم که مادر و پسر خیلی به یکدیگر وابستهاند. فیلم که جلوتر میرود و نگرانیهای گیتا برای پسرش و صمیمیت بیشازاندازه متین با مادرش را میبینیم متوجه میشویم که شاید این میزان وابستگی و عشق مادرانه خیلی طبیعی نباشد. مددی از همین طریق بیننده را برای فاجعه در پیش رو آماده میکند و زمان ضربه نهایی، میتواند تأثیرگذاری موردنظر وی را انتقال دهد. این پرداخت خوب و کارشده شخصیتها در مورد شخصیتهای فرعی هم مصداق دارد.
دوست گیتا که همسر برادرش هم هست فقط با انتخاب نوع پوشش و یک سکانس کوتاه در بازار تجریش که پسرش را در حال نواختن ساز میبیند به ما معرفی میشود، یا دوست دیگر میترا، با بازی بهناز جعفری، در یک دیالوگ کوتاه خودش و گذشتهاش را به بیننده معرفی میکند؛ اما هرچقدر گیتا و دوستانش خوب پرداختشدهاند، دو شخصیت اصلی دیگر بلاتکلیف و خام به نظر میآیند. کاراکتر همسر گیتا آنطور که بایدوشاید با بیننده ارتباط برقرار نمیکند و سؤالات پیرامون شخصیتش تا پایان فیلم او را تبدیل به یک علامت سؤال بزرگ برای او میکند. رابطهاش با متین پر ابهام است و کنایههای تند گیتا این ابهامات را بیشتر میکند؛ اما سردرگمترین شخصیت فیلم نسترن با بازی سارا بهرامی است. ورود نسترن سرآغاز سقوط فیلم از ورطه قصهگویی موفقش و جدا ماندن کامل از فضای تجربی و هنریاش است. شخصیت نسترن نقطهضعف فیلمنامهای قابلقبول است و ورودش به فیلم هیچ کارکرد دراماتیکی با خود همراه نمیآورد، بلکه روایت دراماتیک مددی را آشفته و بیسروته میکند. با ورود نسترن متوجه میشویم که گیتا و همسرش امیر (حمیدرضا آذرنگ) پدر و مادر واقعی متین نیستند و نسترن در جوانی به دلیل مشکلاتی که برایش پیشآمده فرزند تازه متولدشدهاش را به آنها میسپارد و خود عازم خارج از کشور میشود؛ اما متین بدون آنکه گیتا بداند این راز را کشف کرده و چند سالی است با نسترن در ارتباط است. درست اینجاست که نظم دراماتیک مددی از هم میپاشد. گیتا عصبانی است که چرا به او نگفتهاند متین مادر واقعیاش را دیده است و آشوبی که به پا میکند هیچ ارتباطی باشخصیتش ندارد، بگذریم که اصلاً هم منطقی نیست. این که متین بهراحتی این مسئله را قبول کرده و با هر دو مادر به شیوهای خاص در ارتباط بوده است هم قابلقبول نیست؛ اما اگر از اینها بگذریم و به نحوی در دل داستان آنها را قبول کنیم و بهحساب شخصیتپردازی مدرن و خلاقانه مددی بگذاریم، رابطه امیر و نسترن اصلاً قابلقبول نیست و اصلاً توجیه نمیشود. این که نسترن چگونه وارد زندگی گیتا و امیر شده است، این که الآن در چه وضعیتی است سؤالاتی هستند که تا پایان هم جوابشان را نمیگیریم. در حین گفتگوهای شخصیتها متوجه میشویم نسترن اکنون دو فرزند دوقلو دارد، اما امیر برای شناسنامه بچههایش به او کمک میکند. آن علامت سؤال بزرگی که درباره شخصیت امیر گفتیم در اینجا خودش را نمایان میکند و ذهن بیننده را از مسیر اصلی داستان منحرف میکند. نشان دادن مویه و عزای یک خانواده در پی از دست دادن تکفرزندشان بهتنهایی میتوانست فیلمی جذاب و متفاوت بیافریند، این که مرگ متین، مصادف است با بارداری گیتا بعد از سالها، این که گیتا بعد از مرگ متین از طریق صفحات اجتماعیاش پسرش را بهگونهای دیگر میشناسد، تحول رابطه زناشویی گیتا و امیر در نتیجه حوادث پیشآمده و نحوه تطبیق آنها با فاجعهای که از سر گذراندهاند و تولدی که در پیش دارند کافی بود تا گیتا را فیلمی جذاب و متفاوت کند اما ورود یک کاراکتر فرعی و نهچندان پخته گیتا را تبدیل به یک فیلم معمولی میکند که نمونهاش را زیاد دیدهایم و در نهایت موضوعی بیشتر مناسب یک تلهفیلم ایجاد میکند تا فیلم سینمایی.
نکته دیگری که در مورد «گیتا» شایانذکر است بازی بازیگران است. مریلا زارعی که قبلاً هم ثابت کرده میتواند بینظیر باشد، درد درونی این مادر و سرگشتگیاش از تولد نوزاد جدید را خوب درآورده است. زارعی آنقدر مادرانه بازی کرده است که تصور اینکه تا چند سال پیش هنرپیشه نقش اول زن سینمای ایران بود و در نقش دختران جوان و عاشقپیشه ظاهر میشد کمی مشکل است؛ اما آذرنگ برخلاف سابقه طولانی و درخشانش همانند کاراکترش سردرگم است و بازی سطحی ارائه داده است. اینکه رابطه امیر و متین برای بیننده قابل درک نیست و نشانی مشخصی ندارد قسمتی به فیلمنامه و کاراکتر امیر بازمیگردد و قسمتی هم به بازی آذرنگ. آذرنگ اصلاً نتوانسته حس فاجعه را منتقل کند و چون او اولین کسی است که از حادثه باخبر میشود، انتظار داریم واکنشی عاطفیتر داشته باشد. به جز چند سکانسی که به الزام فیلمنامه، به طرزی تصنعی و غیرقابلباور گریه میکند هیچ واکنش احساسی در قبال مرگ پسرش نمیبینیم و بیشتر به نظر میرسد ذوقزده ورود نوزادشان است تا عزادار پسر جوانمرگشان؛ اما با همه اینها «گیتا» فیلم بدی نیست. برای بیننده ایرانی که دنبال شادی و فارغ شدن از مشکلات روزمرهاش است مسلماً گیتا گزینه خوبی نیست؛ اما برای بیننده حرفهایتر سینما «گیتا» در این روزها انتخاب خوبی است. فیلم مددی گرچه ایرادات اساسی دارد اما میتوان وی را جز فیلم اولیهایی طبقهبندی کرد که در حال خطا و آزمون هستند تا راه خود را بیابند و باید منتظر ماند و دید این راه به کجا میرود.
قدم زدن در مرداب
محسن جعفریراد
ایدهی مرکزی گیتا بارها در سینمای ایران و جهان تجربه شده و توقع میرفت که کارگردان در پردازش آن، تمهیدهای خلاقانهای اعمال کند اما صرفاً به همان کلیشهها آن هم با اجرایی ساده فکر کرده است. اینکه زوجی، پسر یک زن را به فرزندی قبول میکنند و زن بعد از مرگ پسری که حالا سن و سال جوانی را هم طی کرده، دوباره سرو کلهاش پیدا شود؛ کشمکش و تقابل مادری که فرزندی را به دنیا آورده، با مادری که او را بزرگ کرده. در این میان بحران اصلی بهخوبی شکل گرفته؛ اینکه خود پسر قبل از مرگ و چندین سال قبل، از هویت اصلیاش با اطلاع بوده و حالا مرده و این قضیه منجر به تشویش مادر دوم و رازآلودگی روابط میشود اما در جهت قوامیافتگی این ایده با پردازش و اجرایی روبهرو هستیم که بیشتر با ساز و کار تلهفیلم همخوانی دارد. مصداقها فراواناند؛ مادری که با شنیدن خبر مرگ فرزندش غش میکند، مادری که مدام گریه میکند، مادری که نای حرف زدن ندارد، پدر و مادری که با وسایل فرزندشان مدام درگیری عاطفی پیدا میکنند و... خب اینها پیشپاافتادهترین حالتهای مادری است که فرزندش را از دست داده اما به همین شکل و بدون هر گونه پالایش و پیرایشی در فیلم به کار رفته است.
اما مهمترین معضل فیلمنامه، سرگشتگی و بلاتکلیفی نویسنده و پیرو آن کارگردان میان انتخاب قهرمان داستان و باورپذیری آن نزد مخاطب است. واقعاً شخصیت اصلی و قهرمان داستان کیست؟ ابتدا به نظر میرسد پسر است که در خارج تحصیل میکند و از طریق اینترنت مدام با والدینش چت میکند، بعد مادر قهرمان میشود و روایت را پیش میبرد و بعد پدر. در صورتی که فیلم اصلاً پتانسیل تغییر قهرمان و تغییر راوی را ندارد. به خاطر همین تا مخاطب آماده میشود که با یکی از شخصیتها احساس همدلی برقرار کند، تمرکز داستان از او خارج شده و بر پایهی رفتار شخصیت دیگری بنا میشود.
کیفیت اجرا ضعیفتر از فیلمنامه است. در واقع اگر در فیلمنامه چند ایدهی جذاب مثل تقاضای پسر از مادرش برای فرستادن یک فیلم شصت ثانیهای از ایران، بالا رفتن مرد از دکل بعد از مرگ فرزندش و گریه کردن او در ارتفاع، ایدهی شک کردن مادر به شوهرش ... به خوبی لحاظ شده و گاهی به فیلم قوام داستانی میبخشد، در ساختار آنقدر همه چیز باری به هر جهت است که میتوان به راحتی به بسنده کردن کارگردان به مصور کردن فیلمنامه از روی کاغد بدون هیچ حذف و اضافهای فکر کرد. هیچگونه تصویرپردازی و فرم بصری خلاقانهای در فیلم قابل شناسایی نیست و دمدستیترین حرکات دوربین به کار رفته است و به نظر میرسد همه چیز به بازی و در واقع بداهه پردازیهای بازیگران متکی بوده است. اما ضعف اصلی در ساختار به همین بازیها مربوط میشود. مریلا زارعی بیشترین تلاش ممکن را در پروراندن شخصت داشته و حتی گاهی فوقالعاده ظاهر میشود. اما مشکل اینجاست که شخصیت او فاقد هر نوع ظرافت و عمقیافتگی بوده و همین باعث شده که بازیاش در بیشتر موارد نمایشی به نظر برسد. در مقابل او بازی حمیدرضا آزرنگ کمتر جذابیت لازم را دارد. او که در این سالها با بازیهای جذابش در فیلمهای ملکه و آسمان زرد کمعمق نشان داد که مهارت لازم را در اجرای نفشهای پیچیده دارد، در اینجا صرفاً حضور فیزیکی دارد و بیشتر از طریق بازی مکانیکی سعی کرده تلاطم روحیاش را انتقال دهد و ناموفق بوده است. البته باید توجه داشت که در فیلمنامه امکان عرضاندام بیشتر برای او طراحی نشده. مثلاً در نظر بگیرید پدری که با خبر دختر بودن بچهاش میخندد و شخصیت در فیلمنامه دقیقاً به همین شکل نوشته شده و بازیگر هم صرفاً میخندد. یا وقتی پدری تابوت پسرش را میبیند و صرفاً دچار بهت میشود و اینجا بازیگر هم عین همین کار را میکند. به طور کلی گیتا بر خلاف اسمش که پیشفرض قهرمان بودن خود گیتا را در ذهن تداعی میکند نه تنها قهرمانی ندارد- چه به معنی کلاسیک و چه به معنی مدرن- بلکه حداقل جذابیت لازم در شخصیتها نیز لحاظ نشده تا به امید خلاقیت بازیگران بشود به نتیجهی آبرومندی رسید و گام اول را در سینمای بلند محکم برداشت. گیتا بیشتر به قدم زدن در مرداب شبیه است که هر چه فیلم به انتها نزدیک میشود عملاً شخصیتها و ماندگاریشان غرق و فراموش میشود.
*****
گفتوگو با مسعود مددي، كارگردان فيلم «گيتا»
«گيتا» ملودرامي با گذر از غم
زهره عزپور
اوايل ديماه سال گذشته فيلمبرداري «گيتا» آغاز شد. اين فيلم نخستين فيلم بلند مسعود مددي است. فيلمنامه آن به صورت مشترك توسط ميترا تيموريان و مددي نوشته و با تهيهكنندگي مجيد شيخانصاري توليد شده است. مريلا زارعي، حميدرضا آذرنگ، بهناز جعفري، سارا بهرامي، نادر فلاح و رامين افشاري در اين فيلم بازي ميكنند. فيلم محصولي مشترك از موسسه تصوير شهر و مركز گسترش سينماي مستند و تجربي است كه امسال در بخش نگاه نو جشنواره فجر حضور دارد. داستان فيلم روايت زندگي گيتا و همسرش امير است كه دلمشغوليهاي ساده خود را دارند. گيتا بعد از گذشت دو سه سال از رفتن پسرش به خارج از كشور هنوز بهشدت دلتنگ است و دوري او را برنميتابد. فارغ از همه تدابير و دلخوشيهاي ساده آنها، سرنوشت، تغييرات پيچيده و غيرمنتظرهاي برايشان رقم ميزند. فيلم «گيتا» يك ملودرام شهري و اجتماعي است و به يك رابطه كاملا خانوادگي و آشفتگي كه در اين خانواده بنا به شرايط زيستيشان پيش آمده ميپردازد. گفتوگويي با مسعود مددي درباره «گيتا» داشتيم.
با توجه به سن و سالتان و سوابقي كه داريد، بين فيلم قبلي (فيلم بلند ويديويي- سينمايي) با اين فيلم فاصله زيادي وجود داشت و به نظر ميرسد وسواس خاصي در اين مورد داشتيد. چون فيلم اولي بوديد و بايد زودتر اين فيلم را ميساختيد چطور شد دير اقدام به فيلم ساختن كرديد؟
يك بخش كه اسم آن را خيلي نميتوانم وسواس بگذارم اين است كه تا الان خيلي الزام نداشتهام هر سال يك فيلم سينمايي بسازم و هنوز خودم را يك فيلمساز نميدانم. اين اتفاق سالها است كه براي من نيفتاده است. منتظر بودم يك فيلمنامه بنويسم و آن را دوست داشته باشم. منظورم اين نيست كه فيلمنامه خوب نداشتهام؛ ولي خب شرايط توليد فيلم، در ايران هميشه مهيا نيست و اين هم ممكن است از مواردي باشد كه باعث شود وقتي يك فيلمساز بخواهد فيلم بعدي را شروع كند زمان ببرد. براي من مجموعه اين دلايل باعث شد به اين فيلمنامه برسم.
فيلم گيتا در سينماي ايران، يك داستان كليشهاي است ولي نوع پرداخت به اين قصه آن را متفاوت كرده است. به نظرتان اين كليشهها چقدر خودش را در پرداخت نشان ميدهد؟
گاهي كليشهها در يك پرداخت جديد و شايد يك ساختار جديد خودش را نشان دهد. اساسا سينما حول كليشهها ميگردد. اينطور نيست كه براي يك فيلمساز كليشهاي دور از كارش باشد. نحوه بهره گرفتن از كليشهها خيلي مهم است، البته اين در صورتي است كه فيلم من كليشهاي باشد. در هر صورت داستان فيلم من در خلاصههاي دو يا سه خطي پنهان است و اصلا مشخص نيست. جزيياتي در داستان وجود دارد كه خيلي قصه را متفاوت ميكند و ممكن است با برداشت اوليه ما متفاوت باشد.
حضور سارا بهرامي را كه بازيگري را با تئاتر شروع كرده و امسال هم در فيلم شما حضور داشته است چطور ارزيابي ميكنيد؟
خانم بهرامي جدا از توانايي و استعداد فوقالعادهاي كه در بازيگري دارند بسيار همراه و دلسوز براي كار هستند و اين از ويژگيهاي او است؛ واقعا تجربه خوبي با ايشان داشتم. اين بازيگر خيلي اهل آناليز كردن است و خيلي به نقش نزديك ميشد و از سوي ديگر خيلي خوب مشاركت و مشاوره ميداد. فكر ميكنم كه حس خيلي خوبي در نحوه كار و همكاري ما با هم وجود داشت.
انتخاب مريلا زارعي به عنوان مادري كه فرزند ١٣،١٤ ساله دارد قدري بعيد به نظر ميرسد به نظرتان نبايد فواصل سنيشان بيشتر ميبود؟
خانم خسروي طراح گريم هستند و خيلي مراقب سن خانم زارعي در فيلم بودند كه طراحي خوبي روي اين بازيگر داشته باشند. به نظرم شرايط سني خانم زارعي به عنوان يك مادر در اين فيلم منتقل و اين فواصل سني هم رعايت شده است.
حميدرضا آذرنگ جايزه بازي جشن خانه سينما را براي بازي در فيلم « ملكه» به دست آورده است. شما چطور به زوج آذرنگ و زارعي رسيديد؟
در آن لحظهاي كه فيلمنامه مينويسم هميشه اينطور نيست كه بازيگرها را انتخاب كنم. اين واقعيت كه در كشور ما، بازيگرهاي محدود و انگشتشماري داريم و اين خيلي كار را دشوار ميكند. در مورد مريلا زارعي ما خيلي سريع به اين نقش رسيديم. ميترا تيموريان و من كه فيلمنامه را مينوشتيم خيلي سريع به اين نتيجه رسيديم كه زارعي ميتواند اين نقش را بازي كند. خوشبختانه او جزو انتخابهاي اول بود و وقتي نقش را پيشنهاد كردم با ميل پذيرفت كه با ما همكاري كند. هميشه اين اتفاق نميافتد؛ بنابراين ناچار هستيم، بنشينيم و بررسي كنيم كدام بازيگران براي كنار هم بودن مناسبترند. ما بايد به فردي ميرسيديم كه كنار مريلا زارعي تركيب خيلي خوبي را به وجود بياورد و حميدرضا آذرنگ را در مرحله بعد انتخاب كرديم. آذرنگ از بازيگران توانا و خوشايده است. بازيگر خلاق يعني در لحظه به چيزي برسد و آن ايده پيشنهاد جديدي باشد و شما به عنوان كارگردان از آن استفاده كنيد. آذرنگ جزو اين آدمها بود و هميشه پيشنهادهاي جديد داشت. اين موضوع به من خيلي كمك ميكرد كه احساس كنم با بازيگران خلاقي كار ميكنم و ميتوانم از ايدههاي آنها كمك بگيرم.
گيتا يك فيلم اجتماعي است، براساس روابط اين دوفرد يعني مادر و فرزند شكل گرفته است و انگار پيام فيلم هم متمركز بر شكل روابط اين دو نفر مطرح ميشود؟
به طور مشخص يك درام خانوادگي و اجتماعي است. اما در مورد پيام اينطور نيست كه بخواهم چيز مشخصي را به تماشاگر بگويم، واقعا اينطور نيست. شايد يك بخش قصه كه موقع نوشتن براي ما جذابيت داشت، مسيري بود كه يك مادر معمولي در طول زندگي طي ميكند و در برخورد با يك سري موانع اين مادر، مادرتر ميشود؛ يعني به بلوغي ميرسد كه احساس و عاطفهاش نسبت به موضوع فرزند و فرزندي هارموني پيدا ميكند. اين چيزي بود كه موقع نوشتن براي ما خيلي جذاب بود و شايد يكي از بخشهايي بود كه ما بر آن متمركز بوديم.
گيتا فيلم تلخي است اما به سمت داستاني تلخ نميرود. در واقع به لحاظ رويدادهاي داستان و كنش اصلي آن ممكن است اين حس در وهله اول براي تماشاگر به وجود بيايد، به نظرتان اين طور نيست؟
مخالفتي با فيلم تلخ ندارم. اصولا يك فيلم ميتواند تلخ و يك فيلم ميتواند شيرين باشد. ولي در مورد اين فيلم، پيشبينيهايي اتفاق ميافتد. فيلم گيتا غم دارد و من ترجيح ميدهم از كلمه غم، به جاي كلمه تلخ استفاده كنم. در هر صورت يك ملودرام است و ملودرامهاي داستاني هم بهويژه در اين داستاني كه من استفاده كردهام همراه خود غمي دارند و اين غم تا پايان داستان پايدار نيست. فيلم من فيلم تلخي نيست، بيشتر غم به همراه دارد و ميتواند داستان غمانگيزي باشد كه هر خانوادهاي تجربه ميكند. گيتا از اين مرحله عبور ميكند و به يك شناخت عميقتر ميرسد. براي من مهم است مادر در جايگاه خودش و به معناي واقعي و شأن مادري در رابطه با فرزندش تعريف شود. اين غم، گذرا است و رسيدن به چيزي است كه در ازاي آن چيز ديگري را از دست ميدهد.
برخي فيلمنامهها در عرض يك ماه و نيم به نگارش در ميآيند، اما شما گفتهايد نگارش اين فيلمنامه با بازنويسي نسخه نهايي يك سال و نيم طول كشيد و حتي سه بار هم مورد بازبيني قرار گرفت...
بعضيها فكر ميكنند نويسندهاي كه فيلمنامهاي را مينويسد، اگر ميگويد من يك سال درگير اين فيلمنامه بودم، كل يك سال شبانهروز، سر نوشتن اين فيلمنامه بوده است. در حالي كه به اعتقاد من روش فيلمنامهنويسي اينطور نيست. ممكن است بعضي از فيلمنامهها كمكار و بعضي از فيلمنامهها پركار به نظر برسند. يك دليلي كه وجود دارد اين است هرچه زمان ميگذشت فيلمنامه پختهتر ميشد و ضعفها بيشتر خود را نشان ميداد. در بازنويسي ميتوانستيم با مشاركت بعضي از دوستان كه فيلمنامه را ميخواندند و ما نظرشان را ميپرسيديم به تدريج اين ضعفها را از فيلمنامه حذف و فيلمنامه را قويتر كنيم. دليل ديگر اين است كه بعضي از فيلمنامهها به سرعت به مرحله توليد ميرسند و فرصتي براي
تجديد نظر و بازنگري برايشان وجود ندارد. براي من اين شانس وجود داشت ما وقتي فيلمنامه را نوشتيم بلافاصله به تهيهكننده نداديم و زمان گذشت و فيلمنامه به پختگي نسبي رسيد. در اين يك سال ممكن بود يك ماه يا يك ماه و نيم طول بكشد تا بخشي از اين فيلمنامه را بنويسيم، بعد بگذاريم كنار و يك ماه ديگر به سراغش برويم به خاطر همين است كه اين يكسال قدري غلطانداز است.
گیتا اولین فیلم مسعود مددی یک ملودرام خانوادگی است که می کوشد روابط میان مادر و فرزند را به مخاطب نشان بدهد اما فیلمساز برای به هدف رسیدن سوژه از اِلمان های ساده انگارنه یی استفاده کرده است
فیلم سینمایی گیتا
امتیاز منتقد به فیلم سینمایی گیتا : فیلم سینمایی گیتا در قالب یک فیلم ملودرام شخصیت محور فقط توانسته در درونیات گیتا عمیق شود و هدف قصه به طور واضح بیان نمی شود به طوری که شخصیت های دیگر فیلم در سطح باقی می مانند که این به نتیجه ی نهایی فیلم آسیب رسانده است.
گیتا اولین فیلم مسعود مددی یک ملودرام خانوادگی است که می کوشد روابط میان مادر و فرزند را به مخاطب نشان بدهد اما فیلمساز برای به هدف رسیدن سوژه از اِلمان های ساده انگارنه یی استفاده کرده است به طوری که شروع فیلم حتی تا نیمه های آن، ساختار مختصاتی گیتا به تله فیلم ها شباهت پیداکرده است، مهم ترین عنصر فیلم جریحه دار کردن احساسات مخاطب است و فیلمساز سعی کرده با نماهای تاثیربرانگیزعواطف مخاطب را جریحه دار کند اگر چه مددی در بعضی از پلان ها یا دیالوگ ها توانسته حس های متقابل را به تماشاگر انتقال دهد اما روش منتقل کردن احساسات در سینما با تلویزیون تفاوت های زیادی دارد
واکنش های گیتا پس از مرگ پسر جوانش متین که به دلیل درس خواندن به خارج از کشور رفته، بسیار کلیشه ای و تلویزیونی است، مادری که پس از شنیدن خبر مرگ فرزندش غش و ضعف می کند یا توان حرف زدن ندارد و ناسازگاری می کند را بارها در فیلم های تلویزیونی دیده ایم دقیقا مشکل اساسی فیلم گیتا در همین کلیشه هاست که باعث می شود خط روایی فیلم آسیب ببیند اما از میانه ی فیلم درست در جایی که فیلمساز فکر می کند که می تواند با ورود نسترن به قصه روایت را تغییر بدهد ریتم فیلم از آن بی حرکتی و کسالت درمی آید، اگر چه تماشاگر از ورود نسترن به قصه و شنیدن اینکه متین فرزند واقعی امیر و گیتا نبوده غافلگیر نمی شود اما این تغییرِفازِ ناگهانی در راستای هدف کلی فیلم توانسته قصه را سرپا نگه دارد
کلیت درام با افت و خیز مواجه می شود، به طوری که در بعضی از سکانس های فیلم منطقروایی وجود ندارد و فیلمساز سعی می کند با ارجاعات کلامی یا خاطرهتعریف کردن به سکانس هایش شکل بدهد، از سوی دیگر فیلم از تماشاگر جلوتر است و اطلاعاترا به صورت سکانس به سکانس، به تماشاگر انتقال می دهد اگر موضوع متیناز همان اول فیلم در زمانی که گیتا و امیر در حال بده و بستانِ خاطرات جوانی شان بودند رو می شدخط روایی قصه می توانست تاثیربرانگیزتر باشد؛ اما در نقاطی از فیلم شک وقضاوت های عجولانه یی دیده می شود که نمی توانند به پیشبرد درام کمکی کنند
شک گیتا به امیر در یک سکانس شکل دراماتیک می گیرد اما در سکانس دیگر تاثیرش را از دستمی دهد. اساسا کلیاتِ فیلم بلاتکلیف است فیلمنامه نویس در برهه هایمختلف زمانی هر کدام از شخصیت ها را به عنوان قهرمان معرفی می کند اما مشخص نیست کهقهرمان فیلم کدام اند، متین ، گیتا، امیر یا نسترن ؟ با اینکه موضوع فیلم گیتاآن چنان پیچیده و تعلیق وار نیست اما سمت و سوی قصه ابهام برانگیز است در بعضی از سکانسها
امیدواری را در شخصیت ها می بینیم و در بعضی سکانس ها غم و اندوهی را که به سیاه نمایی نمی رسد، اما رفتار و واکنش آدم های فیلم در مواجهه با بحران متقاعد کننده نمی باشدبه طور مثال اگر نسترن طور دیگری وارد قصه می شد یا موضوع ناباروری گیتا در جوانی طوردیگری روایت می شد این امکان وجود داشت که موضوع فیلم گیتابه آن هدف مورد نظر برسد، آنچه که در فیلم گیتا احساس می شود این است که مددینکات مهمی را در فیلم رها کرده و به سمتِ عواطف و احساسات رفته است
به طور مثال به یاد بیاورید در سکانسی نسترن فلشی به امیر می دهد که در آن فیلم لحظات قبل از تصادف متین ضبط شده است اما امیر آن فیلم را نگاه نمی کند و پاکش می کند! پس منطق آن سکانس چیست؟
اینکه فیلمساز بخواهد به طور قطره چکانی اطلاعات به مخاطبش بدهد یا هر جایی که صلاح دید آن اطلاعات را از مخاطب پنهان کند به فیلم ضرر می رساند چرا که سینما نشان دادن استشمام کردن لباس های پسر جوان مرگ شده توسط مادر یا گریه ی پدر در ارتفاع دکل مخابراتی نیست اساسا فیلم سینمایی باید جلوتر از مخاطب باشد اما فیلم گیتا با تماشاگرش هم سو نیست چرا که نمی شود از طریق خاطره گفتن و اتفاقات نوستالژیک در بهره گیری از علائق یک مُرده قصه را گسترش داد، فیلم شصت ثانیه ای ساختن یا ارتباط اینترنتی آن دختر پرستار با متین اگر از فیلم حذف می شد آسیبی به کلیت گیتا نمی رسید مددی می توانست به جای این خرده روایت های دست و پا گیر زمینه ی داستان گویی اش را گسترش بدهد.
فیلم سینمایی گیتا در قالب یک فیلم ملودرام شخصیت محور فقط توانسته در درونیات گیتاعمیق شود و هدف قصه به طور واضح بیان نمی شود به طوری کهشخصیت های دیگر فیلم در سطح باقی می مانند که این به نتیجه ی نهایی فیلم آسیبرسانده است، فیلم گیتا با این سروشکل که می بینیم برایمسعود مددی که تجربه ی اولین فیلم سینمایی اش است قابل قبول می باشد اما صدایفیلم و تدوین از نکات منفی این فیلم است اتصال نماها در بعضیاز سکانس ها و حرکات دوربین و استفاده ی دوربین روی دست منطق نماها را از بین برده است و در بعضی از سکانس ها صدای بازیگران نامفهوم به گوش تماشاگر می رسد، مهم ترین برگ برنده ی فیلم بازی مریلا زارعی است که توانسته در نقش یک مادر به درستی ابراز احساسات کند اما بهتر می بود که این ابراز احساسات در قالب چهارچوب های دراماتیک صورت می گرفت آنگاه به جذابیت فیلم هم افزوده می شد، اگر چه گیتا از فیلمنامه آسیب دیده است اما این قابلیت را دارد تا مخاطب عامِ سینما با آن تا حدودی ارتباط برقرار کند که آن هم به دلیل بازی مریلا زارعی است.
.
منابع
https://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%AF%DB%8C%D8%AA%D8%A7_(%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85)
http://www.naghdefarsi.com/iran-movie-review/17268-gita.html
http://moviemag.ir/cinema/zoom/iran/16491-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%DA%AF%DB%8C%D8%AA%D8%A7]
https://www.salamcinama.ir/post/acp989rxs5a91k0/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%DA%AF%DB%8C%D8%AA%D8%A7-gita-%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85-%D8%B4%D8%AE%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%85%D8%AD%D9%88%D8%B1]
http://blog.namava.ir/gita-film-review/
http://www.madomeh.com/site/news/news/5087.htm