اندر حكايت سيب
گارگین فتائی
آنقدر دوستت دارم
كه تمام بدنت را مي خورم
زيرا كه خوشمزه است
اما ممكن است يك نيمه ات سالم
و نيمهء ديگرت كرمو باشد
پس در اين هنگام چقدر بد مزه ميگردي!
باز هم با وجود كرمو بودن
جاذبه را به نيوتن آموختي
تو را بهشتي مي دانند
اما تو خود٬آدم و حوا را از بهشت راندي
اگر تك و نتها باشي
قرمز و زرد و سبزي
و مزه ات ترش و شيرين
و اگر دو تا گردي تنباكو مي شوي
و بر روي قليان دود مي گردي
ولي من آنچنان دوستت دارم
كه تو را با دست هايم محكم مي فشارم
و آبت را ساندبس مي كنم و مي نوشم
و اگر با من قهر كني
پوستت را ميكنم و از تو كمپوت مي سازم
مي گويند كه تو داروخانهء ويتامين هايي
پس تو را از شاخه هاي درخت مي چينم
و بر پوست سرخت بوسه ميزنم