تفاوت معیارها
گارگین فتائی
با وجود پیشرفت های روز افزون تکنولوژی و امکان ارتباط نزدیک تر فرهنگها و جوامع مختلف با هم ولی باز هم بین فرهنگها و ملتها در خصوص نگرش به مسائل مختلف اجتماعی و فردی تفاوتهای اساسی و بنیادین وجود دارد .
این تفاوتها را می توان حتی در داخل یک کشور از مکان یا شهری به مکان دیگر هم مشاهده کرد .
یکی از نمونه های این تفاوتهای اساسی و بنیادین ، تفاوتهای بین فرهنگ شرقی و غربی است که به برخی از موارد آن در اینجا اشاره می گردد
معیارهای تربیت
1: برای رشد متناسب کودک از لحاظ جسمی و عقلی و روحی هم آموزش و تعلیم و هم پرورش و تربیت وی لازم است .
هر کدام از این دو اگر متناسب با دیگری نباشد نمی توان گفت که نظام آموزش و پرورش آن کشور در سطح و کیفیت خوب و قابل قبولی است .
در غرب و ممالک غربی این رشد در بخش آموزشی بسیار بالا و در سطح استانداردهای بین المللی است که بسیاری از ممالک شرقی فاقد آن استانداردها هستند .
به عنوان نمونه در ممالک غربی روی میز هر دانش آموز یک رایانه وجود داشته آنها امکانات بسیار متنوعی در گردشهای علمی و مدرسه ای دارند .
علیرغم بالا بودن سطح آموزش در غرب ، سطح پرورش و تربیت یا سطح آموزش هماهنگی و تناسب ندارد . می توان گفت که تربیت کودک در غرب امری بسیار مشکل و در برخی از موارد غیر ممکن است .
تفکرات و اندیشه های خاصی که از سوی گروهها و احزاب ویژه ای تقویت می شوند و عمدتاً به بهانه حفظ حقوق کودک و آزادی در بیان کودک است عملاً به دشوار بودن این تربیت کمک می کند .
چندی پیش معلمان در کشور انگلیس به همین خاطر دست به تظاهرات زدند .
در واقع در غرب در برخورد با کودک معیارهایی وجود دارد که در شرق و یا لااقل در ایران این رفتارها نمونهء بی ادبی و یا بی تربیتی محسوب می شوند .
اگر دانش آموزی در غرب در کلاس اعمال ناهنجاری انجام دهد مثلاً صدایش را بالا ببرد و یا به تمسخر این و آن بپردازد و یا روی میز بیاستد و یا بنشیند و نمونه های اعمالی که بی نظمی محسوب می شود معلم نه تنها نمی تواند او را تنبیه کند بلکه حتی سرش هم داد نمی تواند بکشد و تنها کاری که می تواند بکند آن است که با زبان خوش و مهربان به او بگوید این کارها را انجام ندهد .
کوچک ترین تنبیه بدنی و یا داد کشیدنی باعث بازخواست و مواخذه معلم می شود .
2: ما در اینجا در خیلی از موارد به فرزندان خود می کوئیم که هر حرفی را به زبان نیاورند و یا از کلمات احترام آمیز استفاده کنند همچنین به بزرگ تر از خود حتماً احترام بگذارد و وقتی طرز فکر خاصی دارد که آن طرز فکر یک طرز فکر مخرب محسوب می شود مثلاً اینکه معتقد است فلان قوم همه بدند و یا فلان گروه خوب نیست و یا فلان کشور چطوری است و یا اینکه به تمسخر و تحقیر شخصی می پردازد ما در شرق چه آشنای نزدیک یا دور آن کودک باشیم و یا چه نباشیم با او صحبت کرده و به او می گوئیم که رفتار وی درست نیست .
اما جالب است بدانید که همین نصیحت کردن کودک هم در غرب مساله دارد و مساله اش این است که کسی حق ندارد به کودک یا نوجوان بگوید چطوری بیاندیشد و او هر اندیشه ای که دارد باید به آن احترام گذاشت و این نتیجه احترام به آزادیهای کودک و فرد است .
در این گونه موارد آن کودک یا نوجوان به آن شخص می گوید تو کی هستی که به من می گویی چطوری رفتار کنم یا چه بیاندیشم ؟
همچنین اگر کودک یا نوجوانی به فردی که خیلی از او بزرگ تر است حرفهای بی ادبانه و نامحترمانه بزند باز هم آن شخص نمی تواند چیزی به آن کودک یا نوجوان بگوید .
بله درست است باید به عقائد هم احترام بگذاریم اما به چه عقیدده ای ؟ آیا عقیده ای که خود مغایر با حقوق افراد و انسانها است قابل احترام است !
3: در منزل نیز اولیا کودک و نوجوان در تربیت وی واقعاً دچار مشکل و مضیغه هستند .
کسانی که در اروپا یا آمریکا آشنایانی دارند بارها این مطالب را شنیده اند که مثلاً کودکی در خانه خود بر اثر بازیگوشی به زمین افتاده و بدن او کمی آسیب جزئی دیده اما همین کودک وقتی به مدرسه می رود مسئولین مدرسه همراه پلیس به منزل آن کودک آمده و اولیاء کودک را متهم می کنند که شما بودید که او را کتک زدید .
در واقع اصل بر این است که همه را مجرم فرض می کنند .
حتی کار به جایی رسیده که همسایه آن کوئدک هم اگر ببیند اولیاء کودک سرش داد می زنند و یا او را تنبیه می کنند می تواند موضوع را به پلیس گزارش دهد و سر آخر این که یک شماره تلفن ساده هم هست که خود کودک و نوجوان می تواند از طریق آن پلیس را به خانه خود فراخواند .
در واقع در غرب ، دولت عملاًٌ حق تربیت فرزند را از اولیاء وی گرفته است .
معیارهای دوست داشتن
ما وقتی کودکی را می بینیم بر حسب سنش دوست داریم به او ابراز محبت کنیم اعمالی از قبیل ناز کردن و بغل کردن وی تا بوسیدن و بازی کردن با وی . اما در غرب اگر کسی کودکی را ناز کند و یا ببوسد این کار نوعی جرم محسوب شده و ولی آن کودک از وی شکایت خواهد کرد و عملاً این عشق و محبت به نفرت تبدیل می گردد .
معیارهای دلسوزی
1: ما شرقیها و بویژه ایرانیها از هر دین و قومی که باشیم در بینمان رایج است که با همدیگر درد دل می کنیم و از درد های هم می گوئیم .
این درد دلها به وسائل الکترونیکی ارتباط جمعی نظیر کامپیوتر و وبلاگ ها و وب سایت ها و ایمیل ها و همچنین به اس م اس ها هم کشیده شده است .
ما هر وقت ناراحتی داریم آن را توی وبلاگ و یا از طریق تلفن با دوستمان در میان می گذاریم و دوستان ما و خوانندگان وبلاگ ها هم سعی در تسکین ما دارند ما هم اگر برای دیگران چنین وضعی پیش بیاید همین کار را می کنیم .
اما این معیار دلسوزی در غرب بالکل متفاوت است . در غرب بهتر است کسی درد دل خود را به دیگری نگوید زیرا رسم و عرف بر آن است که از ضعف های خودت علیه خودت استفاده می کنند.
اگر کسی در وبلاگش می نویسد مشکل مالی دارد و یا مشکل بینایی و یا پوستی و بیمار است و غیره در ایران همه به دلداری و تسکین وی می آیند اما در غرب چنین است که هیچ بلکه رک به طرف می گویند
تو که کوری ، بی پولی ، مریضی پس به درد نمی خوری این ها رو تو خودت گفتی و نوشتی برو بدبخت گدا ، کور بیچاره
البته بگویم که دادن فحش در اروپا امر بسیار رایجی است و در ممالکی نظیر انگلیس در بین کودک و نجوان گرفته تا پیر و جوان و زن و مرد و پیرزن و پیرمرد دهانشان پر است از انواع فحش های رکیک و غیر رکیک .
2: از سوی دیگر عرف آنجا به گونه ای است که به تمسخر خارجیها و پناهنده ها و مهاجرین می پردازند و نهایت تحقیر را نسبت به وی روا می دارند .
ما در ایران اگر با کسی دعوایی می کنیم و یا حرفهایی بزنیم که در نظرمان درست نبوده به احتمال قوی روز بعد پیش وی رفته و از او معذرت خواهی می کنیم اما در غرب نه تنها چنین چیزی وجود ندارد بلکه کسی حق هم ندارد بگوید شما چرا این رفتار را دارید و اگر هم کسی بگوید به او می گیوند کار ما درست بوده به تو ربطی ندارد و اصلاً به فکر اصلاح اعمال خود بر نمی آیند .
3: ما همیشه در ایران دلمان نسبت به فغرا سوخته است و از هر موقعیتی چه در مساجد یا کلیساها و یا چه از طریق پهن کردن سفره های نذری و غیره سعی در سیر کردن شکم گرسنه ای را داریم .
و یا اگر مثلاً ماشینی در جایی گیر کرده باشد و یا پیرزنی احتیاج به کمک داشته باشد و نظایر آن حتماً به او کمک خواهیم کرد .
اما در غرب هستند ممالکی که آدم حتی اگر از گرسنگی هلاک شود کسی یه تکه نان به او نخواهد داد و یا اینکه همسایه سالها از همسایه خود بی خبر است .
4: و بالاخره موضوع مهاجرین و پناهندگان که در غرب تبدیل به یک موضوع حاد شده است .
قطعاً وقتی کسی از زادگاه خودش مهاجرت می کند دلائل گوناگونی دارد از نبود کار و امکانات زندگی گرفته تا موقعیت های فرهنگی و سایر موارد اما وقتی به غرب می رود نه تنها به عنوان مهمان از او استقبال نمی شود بلکه به طرق گوناگون با او طوری رفتار می شود که حس کند فردی اضافی است زیرا به او به دید یک مفت خوری که مفت از پول دولت استفاده کرده و حق مردم آن کشور را خورده و از کشور خودش به آنجا آمده و داره راحت از امکانات آن کشور استفاده می کند نگریسته می شود و اصلاً هم برایشان دین و قومیت و نژاد و اینکه در کشور خود در چه وضعیتی بوده مهم نیست هر کسی که مهاجر یا پناهنده باشد با او چنین رفتاری خواهند داشت .
5: و مورد آخر آنکه در غرب این حس که خود و نژاد خود را برتر از شرقیها و آفریقایی می دانند وجود دارد و قانع کردن آنها به اینکه این طرز فکرشان درست نیست را نوعی دخالت در آزادی افکار و اندیشه و بیان می دانند و در واقع هر چیزی را به نفع خودشان تفسیر می کنند .