نقد فیلم ماجرای نیمروز
جمع آوری از گارگین فتائی
.
کارگردان
محمدحسین مهدویان
تهیهکننده
سید محمود رضوی
نویسنده
ابراهیم امینی
محمدحسین مهدویان
بازیگران
مهرداد صدیقیان
احمد مهرانفر
هادی حجازیفر
مهدی زمین پرداز
محیا دهقانی
لیندا کیانی
حسین مهری
جواد عزتی
مهدی پاکدل
موسیقی
حبیب خزاییفر
فیلمبرداری
هادی بهروز
تدوین
سجاد پهلوانزاده
توزیعکننده
مؤسسه سینمایی سیمای مهر
تاریخهای انتشار
۲۵اسفند ۱۳۹۵
مدت زمان
۱۰۸دقیقه
کشور
ایران
زبان
فارسی
فروش گیشه
۴٬۳۲۱٬۵۷۹٬۰۰۰تومان
ماجرای نیمروز فیلمی به کارگردانی محمدحسین مهدویان است که فیلمنامه اش توسط خود محمدحسین مهدویان و ابراهیم امینی نوشته شده است و تهیهکنندگی آن بر عهده سید محمود رضوی میباشد. فیلم محصول سال ۱۳۹۵است.
این فیلم در سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر برنده سیمرغ بلورین بهترین فیلم جشنواره، سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه ملی و سیمرغ بلورین بهترین فیلم از نگاه تماشاگران شد. همچنین بهزاد جعفری طادی برنده سیمرغ بلورین بهترین طراحی صحنه و لباس شده است.
این فیلم در تاریخ ۲۵اسفند ۱۳۹۵در سینماهای ایران اکران شده است. موضوع این فیلم به ترورهای سازمان مجاهدین خلق ایران در سال ۱۳۶۰و اتفاقات بعد از عزل ابوالحسن بنی صدر بر میگردد.
خلاصه فیلم
فیلم به ترورهای سال ۱۳۶۰به دست گروه سازمان مجاهدین خلق ایران میپردازد. این درگیریها پس از برکناری ابوالحسن بنیصدر به عنوان رئیس جمهور توسط مجلس شدت میگیرند. گروههای ضد حکومت مانند مجاهدین دست به ترورهای موفق و ناموفق مقامات ارشد حکومت میزنند. از سوی دیگر، سازمان اطلاعات کشور و اطلاعات سپاه با همکاری هم درصدد دستگیری اعضای گروه مجاهدین خلق میباشند. در این میان، روابط سابق بین یکی از اعضای سپاه و زنی از اعضای مجاهدین خلق که در گذشته در دانشگاه همکلاسی بودند…
بازخورد
دامون ترابی در ماهنامه سینمائی فیلم، ماجرای نیمروز را یک فیلم پلیسی/سیاسی دانست که «از نظر فرم و فضاسازی با گرته برداری اصولی از فیلمهای مطرح جهان توانسته به این ژانر نزدیک شود.»
از لحاظ تاریخی، صادق زیباکلام استاد دانشگاه تهران، این فیلم را «یک کار کاملاً دولتی» خواند که فقط فضای اکشن آن جذاب است و درکی از دوره تاریخی آن به مخاطب نمیدهد.
انتقاد وارده از سوی بسیاری از تحلیلگران و پژوهشگران، نگاه یکطرفه و سفید و برتر مطلق نشان دادن یک جبهه و سیاه و تباه محض نشان دادن طرف مقابل، بر اساس روایتهای رایج دولتی و بدون هیچ توجهی به واقعیات تاریخی است.
جوایز
این فیلم در سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر در ۹رشته نامزد دریافت جایزه سیمرغ بلورین شده بود که در نهایت ۴جایزه به این فیلم تعلق گرفت.
بهترین فیلم سید محمود رضوی برنده سیمرغ بلورین
بهترین کارگردانی محمد حسین مهدویان نامزدشده سیمرغ بلورین
بهترین بازیگر نقش اول مرد مهرداد صدیقیان نامزدشده سیمرغ بلورین
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد هادی حجازی فر نامزدشده سیمرغ بلورین
بهترین بازیگر نقش مکمل مرد جواد عزتی نامزدشده سیمرغ بلورین
بهترین جلوههای ویژه میدانی محسن روزبهانی نامزدشده سیمرغ بلورین
بهترین طراحی صحنه و لباس بهزاد جعفری طادی برنده سیمرغ بلورین
بهترین عکس سحاب زری باف نامزدشده سیمرغ بلورین
این فیلم همچنین با آرای مردمی، بهترین فیلم از نگاه تماشاگران شد و جایزه ویژه بهترین فیلم از نگاه ملی نیز به این فیلم تعلق گرفت.
نقد فیلم ماجرای نیمروز
ماجرای نیمروز دومین فیلم بلند محمدحسین مهدویان از فیلمهای اکران نوروزی است
«اینها عادت دارند چنتا از آدماشون رو سرخ کنند تا نفوذیشون سفید بمونه» این دیالوگی است که رحیم (با بازی احمد مهرانفر) درباره دشمنانشان در فیلم ماجرای نیمروز میگوید. فیلم ماجرای نیمروز درباره تضاد بین ایدئولوژیهاست. در سازمانهای ایدئولوژیک هدف سازمان مهمتر از افراد است و همین مسئله جنگ بین دو گروه را در فیلم پیچیده میکند. دیگر کشمکش و تضاد، بین دو فرد نیست بلکه دو عقیده در برابر هم قرار گرفتهاند و همین معادلات را به هم میزند. خواهر به خواهر رحم نمیکند. دوست قدیمی نارفیق میشود. مؤمن انقلابی نفوذی و رییسجمهور فراری. سالهای ابتدای انقلاب اسلامی از دراماتیکترین و ملتهبترین روزهای تاریخ مملکت ایران است که پس از گذشت چند سال دست نخورده و ناب باقی مانده است. خونهای زیادی ریخته شد و تضاد ایدئولوژیک بسیاری به وجود آمد که گوشهای از آن در فیلم دیدنی ماجرای نیمروز به نمایش گذاشته شده است. فیلمی که ساختش هم برای فیلمساز و هم برای وزارت ارشاد جسارت بسیار میخواهد. ماجرای نیمروز بدون شک از مهمترین فیلمهای امسال سینمای ایران است که مدیوم آن سینماست. جزییات و نکته سنجیاش روی پرده و با کیفیت صدای خوب درک میشود. تماشای آن را در ایام نوروز از دست ندهید.
سالهای ابتدای انقلاب اسلامی از دراماتیکترین و ملتهبترین روزهای تاریخ مملکت ایران است که پس از گذشت چند سال دست نخورده و ناب باقی مانده است.
درام محوری ماجرای نیمروز از نوع گروه در برابر گروه است. در این شکل درام چند شخصیت با اهداف مختلف اما با هدف محوری مشترک در ماجرایی در برابر گروه دیگری قرار میگیرند و تلاش میکنند تا موفق شوند و به هدفشان برسند. معمولاً آنچه که باعث شروع داستان میشود حادثهای است که هدف شخصیتها را شکل میدهد و در پایانبندی پاسخی برای حادثه ایجاد شده به دست میآید. در ماجرای نیمروز شروع مبارزه مسلحانه از طرف مجاهدین خلق که همزمان با عزل بنیصدر در ریاست جمهوریست شروع تحقیقات سپاه و آغاز درام است. به مرور گروهی ۵نفره تشکیل میشود که در آن رحیم (احمد مهرانفر) سرپرست، مسعود (مهدی زمین پرداز) بازجو، صادق (جواد عزتی) حفاظت اطلاعات، حامد (مهرداد صدیقیان) دستیار سرپرست/گروه ضربت و کمال (هادی حجازیفر) سرپرست گروه ضربت است.
تعدد شخصیت در یک درام سیاسی باعث میشود تا فرصت پرداختن به همه شخصیتها به شکل عمیق وجود نداشته باشد اما نشانههایی که هوشمندانه برای هر شخصیت انتخاب شده از اسم گرفته تا نحوه لباس پوشیدن، شوخی با ریش فابریک و حتی نحوه راه رفتن یا ایستادن، همگی جزیی از شخصیت پردازی هستند. برای مثال ارتباط بین اسم کمال، نگاه و رویکردش در عملیات و پیشداستانش در جبهه جنگ و آزاد سازی قلهها، هم از منظر داستانی هم از منظر نشانهشناسی عقیدهی کمالگرایش را (که هنوز هم در گروههای سیاسی جای خود را دارد) به خوبی نشان میدهد. صادق کسی است که در طول درام راستگوییاش اثبات میشود. او هیچ قصه فرعی ندارد و فقط درگیر ماجرای اصلی است حتی مشخص نمیشود پیش از این ماجرا کجا بوده و هیچ اطلاعات بیشتری از او در میان نیست اما همین ایجاز شخصیت او را مخوفتر و جذابتر کرده است. او مسئول حفاظت اطلاعات است و از خودش برای مخاطب هیچ اطلاعاتی در دست نیست. رحیم با آنکه سرپرست گروه است اما بسیار دلرحم و نازکدل با افرادش رفتار میکند. در ماجرای عباس به خاطر دوستیاش یک مهره نفوذی به درد بخور را به اشتباه آزاد میکند. عصبانیتاش هم بیشتر برادرانه و پدرانه است. اعتقاد فردی و اجتماعی افراد اصلی در این درام پنهان نمیماند و شخصیتهای اصلی همان هستند که نشان میدهند.
حامد در انتهای داستان زمانی که مقابل معشوقه خود سهیلا قرار میگیرد هنوز عاشق است. برای او فرد بالاتر از ایدئولوژی سازمانیاش قرار میگیرد و عشق در مبارزه با تضاد ایدئولوژیک برنده است.
تمام آنچه که گفته شد مربوط به شخصیت پردازی است. اینکه شخصیتها از چه دنیایی هستند و به چه چیزی در ظاهر اعتقاد دارند. اما حقیقت وجودی آنها و شخصیتشان در نقطهای خلق میشود که آنها انتخابهای یگانهای در درام میکنند. برای مثال حامد در انتهای داستان زمانی که مقابل معشوقه خود سهیلا قرار میگیرد هنوز عاشق است. برای او فرد بالاتر از ایدئولوژی سازمانیاش قرار میگیرد و عشق در مبارزه با تضاد ایدئولوژیک برنده است و این یعنی دقیقاً نقطه مقابل تصمیمگیری سهیلا است. تصمیم بر شلیک نکردن و در مقابل تیر خوردناش در حالی که چند لحظه بعد متوجه میشویم سهیلا سیانور در دهانش گذاشته شخصیت ویژهای از حامد به ما معرفی میکند و درونیاتاش بر ملا میشود. او قبل از مقابله با معشوق عقیدهاش را ارجح میداند و بیش از همه اصرار دارد که خانه زعفرانیه را بزنند. اما در لحظه مقابله با سهیلا و پس از مرگ موسی خیابانی دیگر فقط جانش در برابر معشوق در خطر است. انتخاب شخصیت شناخت تازهای به مخاطب میدهد و این انتخابها درام را جذاب و نفسگیر میکند. هر چند شکل کارگردانی این صحنه به اندازه کافی هوشمندانه نیست و مخاطب زودتر به حقیقت پی میبرد. در واقع عنصر تعلیق در این لحظه از درام حذف میشود و اتفاق ناخوشایندی که بخش زیادی از فیلم «ایستاده در غبار» گریبانگیر مهدویان بود، دوباره به سراغش میآید.
یکی از بهترین ایدههای فیلم که با ضرافت پیاده شده و مضمون اثر را شکل میدهد موقعیتی است که برای کمال رخ میدهد. او در یک درگیری خیابانی شاهد تیر خوردن یک کودک میشود و در آن حین بیش از همه مدت فیلم او را عصبی و خارج از کنترل میبینیم. تعصبی که او بر کودک دارد نشأت گرفته از اعتقادی درونی است که شخصیتاش را میسازد. انتخاب کمال برای عصبانی شدن به ما میگوید که او چگونه فکر میکند و چه شخصیتی است. این یک کاشت دراماتیک است برای مواجه با یک موقعیت تازه و مهمتر در انتهای داستان زمانی که پس از حمله به خانه تیمی متوجه میشوند که نوزادی که بچه مسعود رجبی است زنده مانده است. پایانبندی داستان در یک نمای باز و گروهی که دور هم جمع شده و مشغول بازی با کودک هستند پیشنهاد فیلمساز برای مواجهه با دشمن داخلی است. کودک بیگناه بخشیده میشود حتی اگر فرزند رییس منافقین باشد.
با نگاه موشکافانه میتوان فهمید که شکل قرارگیری بدن، نحوه دیالوگ گفتن، جهتی که بازیگران به آن نگاه میکنند نکاتی از میزانسن است که بسیار بر حس صحنه اثرگذار هستند. ماجرای نیمروز فیلمی است وابسته به میزانسن.
پیش از این در مورد مفهوم میزانسن در مطالب قبلی اشاراتی شد. میزانسن از عبارت فرانسوی mise en scene گرفته شده و از اصطلاحاتی است که منشأ آن به تئاتر بازمیگردد. مفهوم آن در تئاتر به اجزای موجود در صحنه و نحوه قرارگیری آنها اطلاق میشود. اما در سینما این مفهوم در ارتباط با حضور دوربین و موقعیت قرارگیریاش تعریف میشود و در واقع هر آنچه در قاب دیده میشود جزیی از میزانسن است. با نگاه موشکافانه میتوان فهمید که شکل قرارگیری بدن، نحوه دیالوگ گفتن، جهتی که بازیگران به آن نگاه میکنند نکاتی از میزانسن است که بسیار بر حس صحنه اثرگذارند. ماجرای نیمروز فیلمی وابسته به میزانسن است. میزانسن شخصیت پردازی میکند، روابط بین انسانها را تعریف میکند، مقصود هر کس و در نهایت درست و غلط را نشانمان میدهد. برای مثال شخصیت مسعود کشمیری که در انتهای داستان نفوذی بودنش اثبات میشود در ابتدای فیلم معمولاً پشت به دوربین قرار گرفته و این رازی پنهان مانده را به ما نشان میدهد. حضور عباس در نیمه ابتدای فیلم در قابها، محافل و بحثها و سکوت عجیبش کاملاً نشاندهنده شخصیت نفوذیاش است. با استفاده از میزانسن تفاوت بین شخصیتها هم به خوبی نشان داده شده است. مثلاً صادق کسی است که همیشه از گوشه به جمع نگاه میکند (صحنه بازجویی زندانی یزدی برای بار دوم را به خاطر بیاورید) و همه را زیر نظر دارد. حامد معمولاً کنار شخصیت دیگری میایستد اما در طول فیلم تلاش دارد هویت مستقل خود را پیدا کند و در پایان تنها نشسته و دردی میکشد که بیشتر درونی است. کمال مغرور است و همیشه صاف راه میرود و بدنش راست میایستد. اینها همه ضرافتهایی است که یک اثر را سینمایی میکند. برای سینمای ایران با ضعف شدیدش در مفهوم میزانسن تا این حد ضرافت در قاب بندی و اهمیت به بک گراند ستودنی و قابل تقدیر است.
شکل دیالوگنویسی فیلم نیز مناسب یک درام سیاسی است. شخصیتها خلاصه حرف میزنند. دیالوگها درام را پیش میبرند و هویت مستقل هر شخصیت در نحوه حرف زدن آدمها با یکدیگر بر ملا میشود. برای مثال در لحظه نفسگیری که صادق، عباس را نفوذی معرفی میکند رحیم دیالوگی جذاب و هوشمندانه میگوید: «برای منم بپا گذاشتی؟» جدا از آنکه ما متوجه ناراحتی رحیم از اتفاقی که افتاده و شوکش از حادثه میشویم نوعی تضاد دیدگاه هم بین دو شخصیت برملا میشود. پاسخ صادق با ضرافت بسیار ختم سکانس است و ایدئولوژی موفق برای گذر از بحران را شرح میدهد: «برای خودمم بپا گذاشتم.» نمونه یک دیالوگ نویسی موفق که ضرباهنگ دارد، هیجان میبخشد، کشمکش را افزایش میدهد و در عین حال زیرمتن سیاسی خود را هم دارد.
شکل دیالوگنویسی فیلم نیز مناسب یک درام سیاسی است. شخصیتها خلاصه حرف میزنند. دیالوگها درام را پیش میبرند و هویت مستقل هر شخصیت در نحوه حرف زدن آدمها با یکدیگر بر ملا میشود.
«ایستاده در غبار» اولین ساخته محمدحسین مهدویان بر اساس یک فرم به خصوص و تازه ساخته شد. ایدهای ناب که هر مخاطبی را جذب میکرد. تمام صداهای این فیلم واقعی هستند و تمامی تصاویر ساختگی. این موضوع نشان از اهمیت صدا در فیلمهای ساخته مهدویان میدهد. صداگذاری در فیلم «ایستاده در غبار» گوشنواز است. فارغ از صداهای ضبط شده که به صورت صدای راوی و گاهاً شخصیت شنیده میشود بخش زیادی از کیفیت فیلم مدیون توجه ویژهایست که به صدا شده است. استفاده درست از موسیقی و سکوتهای به موقع که نفس مخاطب را بند میآورد ارمغانی است که مهدویان از سینمای مستند با خود به همراه آورده است. ماجرای نیمروز هم بینصیب از این شکل کارگردانی نیست. صداهای دقیق، کنترل به موقع بر شدت و زاویه صدا و استفاده از سکوت در بحرانیترین لحظات تمام حواس مخاطب را برای درک فیلم میطلبد.
مهدویان فیلمساز آیندهداری است. او تکنیک سینما را به خوبی میشناسد. تسلط خوبی بر میزانسن دارد و با اعتقادش فیلم میسازد. تاریخ را خوب بلد است و با تحقیق سراغ داستانهای حساس میرود. پیش از این نمونه بسیار بدی درباره موضوع مجاهدین خلق در سال گذشته بر پرده سینما رفت (سیانور ساخته بهروز شعیبی) که همه را ناامید کرد. اما مهدویان فرم شخصی خودش را پیدا کرده است و فیلم موفقی ساخته، باید دید اگر تصمیم بگیرد درباره امروز ایران فیلم بسازد سراغ چه موضوعی خواهد رفت و از چه زاویهای به آن نگاه خواهد کرد.
مدیسا مهراب پور
پیش از شروع جشنواره در یادداشتی نوشتم که «ماجرای نیمروز» با اختلاف، کنجکاوی ترانگیزترین فیلم این دوره جشنواره خواهد بود. حالا پس از تماشای فیلم باید اذعان کنم که نه تنها کنجکاوی ترانگیزترین فیلم جشنواره فجر که «ماجرای نیمروز» را میتوان یکی از ویژهترین فیلمهای سینمای ایران و مهدویان جوان و سرزنده را یکی از باهوشترین، زیرکترین و کاربلدترین کارگردانان سینمای ایران دانست. در آن یادداشت اشاره کردم که «ماجرای نیمروز» با روایت کاملاً داستانی و درامی که دارد به آزمون شجاعتی برای مهدیان میماند که عیار واقعیاش را تعیین میکند و حالا تماشای فیلم گواهی بر این است که «ایستاده در غبار» و حتی پیشتر از آن «آخرین روزهای زمستان» نه تنها اتفاق که اوج مهارت و خلاقیت فیلمساز هم نبودهاند. «ماجرای نیمروز» پیش از آنکه به خود فیلم بپردازیم از این حیث واجد اهمیت است که خبر از ظهور استعداد نوپایی در سینمای ایران میدهد که اگر با همین رویه پیش برود، بعدها تبدیل به نام مهمی در سینمای ایران خواهد شد. نه صرف مهارتهای فیلمسازیاش که در اسلوبی جهانشمولتر نحوه مواجهش با فیلمسازی و چگونگی استفاده از امکانات و موقعیتها در پشتصحنه و بهکارگیری آنها در روایت و جلوی دوربین به شکلی که هم موضع شخصی و برداشت خود را در فیلم بپروراند، هم مغایرتی با خوانش رسمی نداشته باشد، هم سازمان سینمایی اوج را راضی به حمایت و سرمایهگذاری بر فیلمهایش کند و هم در نمایش آن فیلم دل جوانی را که از آرمانها و گفتمان رسمی حاکمیت فاصله زیادی دارد، به دست بیاورد.
مهدویان یک مورد ویژه در سینمای ایران است که حتی فراتر از حاتمی کیا یا مرحوم ملاقلی پور و یا دیگر کارگردانانی که از سینمای دولتی و پولهای هنگفت سازمانهای دولتی برای ساخت فیلمهایشان استفاده میکرده و میکنند، میتواند مردم را هم در جبهههای خود داشته باشد و هم دل سفارشدهندگان را به دست بیاورد؛ مهدویان بیش از هر فیلمساز دیگری که به سفارش فیلم ساخته، توانسته همراهی مردم را با آثار خود داشته باشد. چه در توصیف «ایستاده در غبار» و چه این روزها درباره «ماجرای نیمروز» احتمالاً درباره نگاه بیطرفانه و یا نسبی مهدویان به داستان فیلمهایش زیاد شنیدهاید. درباره اینکه همین بیطرفی کارگردان در بازنمایی وقایع و افراد مهم و سرشناس تاریخ انقلاب است که فیلمهای او را برای مردم از هر قشر و طبقهای، جالبتوجه میکند؛ اما کافی است کمی در دو فیلم او دقیق شوید تا بفهمید که اتفاقاً فیلمساز نه موضعگیری نسبی دارد و نه نگاهش بیطرفانه است. هوشمندی و ذکاوت مهدویان که به نظرم برای او ابزار مهمتری در فیلمسازی به شمار میآید تا دانش سینمایی و استعداد کارگردانش، درست همینجاست که خود را بروز میدهد و اصلاً پیش از آنکه صحبت از خوب یا بد بودن «ماجرای نیمروز» یا «ایستاده در غبار» پیش بیاید، نشانگر واقعیت پنهان و پس پرده مهمتری است: محمدحسین مهدویان دو فیلم سینمایی ساخته که اولینش درباره یکی از مردترین، حساسترین، رمز آلودهترین مبارزان انقلاب و دومیاش حول یکی از حساسترین، وحشتناکترین و سربهمهرترین سالها و وقایع پس از انقلاب اسلامی است! این را هم اضافه کنید که مهدویان این دو فیلم را طوری ساخته که با آنچه خوشامد و محبوب گفتمان رسمی کشور، سالهای نوری فاصله دارد، همانطور که با خوشامد مخالفان و بهخصوص کسانی که هنوز به درستکاری و ایدئولوژی پست؛ احمقانه و خیانتکارانه منافقین بیاعتماد نشدهاند.
مهدویان جایی در مرز بسیار بسیار باریک و مویی میان موافق و مخالف، میان سیستم و ضد سیستم و به قول رفعت خان در فیلم «جرم» آدم هیچکس نیست و روی آجر خودش فر میگذارد. هرچند به وقتش باج میدهد و یا زیر بار بایدهایی خارج از فیلم میرود (مثل کپشن پایانی «ایستاده در غبار» که همان وجه سفارشی را عینی میکند.) اما به قیمت آن فرصت این را پیدا میکند که از دغدغهها و خوانش شخصیاش از وقایع و شاکله انقلاب فیلم بسازد. (به قیمت همان کپشن، یکی از بهترین فیلمهای زندگینامهای سینمای دفاع مقدس را میسازد.)
صحبت درباره «ماجرای نیمروز» حوصله و تمرکز بیشتری از روزهای شلوغ و پرسروصدای جشنواره را میطلبد. فعلاً تنها در همین حد میتوان گفت که فیلم دوم مهدویان یکی از معدود فیلمهای سینمای ایران است که در مدتزمان نمایشش تماشاگر را به شکل جدی و واقعیای با ترس و ترور مواجهه میکند. تماشاگر وحشتزده از اینکه حرص و طمع قدرت تا کجا میتواند ذات آدمی را هیولا و چهره معصوم مردی را که قهرمانان داستان پشت سرش صف نماز میبندند را تبدیل به موجود حیوانصفتی کند که دفتر نخستوزیری را به بمب میبندد و البته کارگردان هم حواسش هست که چطور با نمایش تزویر و ریاکاری او، به تماشاگرش هشدار دهد و در لفافه موضع شخصی خود را بیان کند. از سوی دیگر در میان وحشت و ترس موحشی که در سرتاسر فیلم بر سر مخاطب سایه گسترانده است، گروهی هستند که حتی با وجودیکه که ایدئولوژی و خط فکری متفاوتی از یکدیگر دارند (و در این میان مسعود نماینده ایدلوژی خود کارگردان به نظر میرسد.) در کنار هم شبانهروزی در تلاشاند تا کشور را سرپا نگهدارند. صمیمیت و همدلی که تنها کورسوی امید در میان هجوم وحشتزای ترور و رعب در حساسترین و تلخترین برهه تاریخ انقلاب است و همچنین تنها لحظات گریز در فیلم که تماشاگر میتواند زیر فشار موحش داستان چند لحظهای بار سنگینش را زمین بگذارد و با خجالت و فرمانبرداری مهرداد احمدیان، اصرار هادی حجازی فر بر وارد فاز عملیاتی شدن و زدن منافقان و دلرحمی احمد مهران فر، بخندد و خاطرش کمی آرام بگیرد. خندهای که نه نتیجه صحنههای کمدی یا گروتسک است نه اسلپ استیک هایی که در فیلمهای معمایی/جنایی مجال بروز مییابند که طنز لحظه است. شوخطبعی و ملایمتی واقعگرایانه که در لحظاتی خاص از آدمها سر میزند و در «ماجرای نیمروز» حکم یکی از شریانهای اصلی حیاتی را دارد.
«ماجرای نیمروز» شرح تلاشها و مبارزات یک گروه اطلاعاتی متشکل از چند جوان منطقی، احساساتی، متعهد و یا دو آتشه است که هرکدام به سبک خودشان دارند همه زورشان را میزنند تا کشور را در کوران جنگ تحمیلی و جنگ داخلی با منافقان سرپا نگهدارند. کسانی که همانقدر که میتوانند سرسختانه شکارچی دشمن باشند، در انتها عملیات طاقتفرسا میتوانند مانند چند پسربچه شیطان سرگرم بازی با کودک همین دشمن شوند و کارگردان جوان و خوش آتیهای که انگار به سیاق شهید آوینی دوربینش را زیر بغلش زده تا راوی مستند گونه روزهای پرتنش و وحشت مرگ و نابودی بر پرده سینما باشد، همانقدر وفادار به تاریخ رسمی که همدل و هم مسیر با مردم.
میثم کریمی
محمدحسین مهدویان : مستند ساز جوان ایرانی که در سال 1391 با ساخت فیلمی نیمه مستند به نام « آخرین روزهای زمستان » درباره زندگی شهید باقری توانست توجهات زیادی را به خود جلب نماید و سپس در سال 1394 با بکارگیری همان فرمول فیلمسازی، « ایستاده در غبار » را روانه سینماها کرد که موفق به دریافت جایزه بهترین فیلم از جشنواره فیلم فجر شد. « ماجرای نیمروز » دومین ساخته مهدویان محسوب می شود.
« ماجرای نیمروز » در فقدان آثاری که به تاریخ معاصر در سینمای ایران بپردازند، به سراغ برهه ای از تاریخ ایران رفته که تا به امروز فیلمسازان کمتر علاقه ای به روایتش داشته اند. دورانی که البته به جهت حساسیت های موجود، کمتر مجالی برای پرداختن به جزئیات آن وجود داشته است.
با اینحال محمدحسین مهدویان که سال گذشته با فیلم موفق « ایستاده در غبار » توانسته بود به زندگی یکی از قهرمانان دوره جنگ بپردازد، اینبار نیز تصمیم گرفت تا به سراغ سالهای ابتدایی انقلاب رفته و درباره سازمان تروریستی مجاهدین اثری را ساخته و روانه سینما کند. البته سال گذشته نیز فیلم « سیانور » با محوریت عملیات این سازمان به اکران درآمد که اتفاقاً اکران موفقی را پشت سر گذاشته و به فیلم محبوب تماشاگران مبدل شد.
مهدویان « ماجرای نیمروز » را با همان تکنیک "نیمه مستند "که در فیلم قبلی اش « ایستاده در غبار » مورد استفاده قرار داده بود ساخته است و به نظر می رسد که او توانسته سبک و سیاق فیلمسازی خود را یافته و در همان مسیر حرکت کند. قاب بندی های مستندوار که اغلب می توان آن را در سریال های تلویزیونی جستجو نمود و حتی ریالتی شوهای غربی نیز متاثر از آن می باشند، از جمله ویژگی های تصویربرداری آثار مهدویان می باشند که در « ماجرای نیمروز » نیز به کار گرفته شده است. این سبک از فیلمبرداری این ویژگی را در اختیار مخاطب قرار داده تا احساس نزدیکی بیشتری به رخدادهای فیلم داشته باشد و در بطن ماجرا قرار گیرد.
اما این ویژگی به تنهایی قادر نیست تا ضعف های فیلمنامه را پوشانده و اثری یکدست خلق نماید. مهدویان اگرچه مسلط به جزئیات صحنه بوده و اتفاقاً قاب های دوربینش تا حد زیایی تماشایی از آب درآمده اند ( البته اگر افراط در قرار دادن اشیاء در بخشی از تصویر و بلور کردن آن را نادیده بگیریم! ) اما در نهایت ضعف های فیلمنامه خود را عیان کرده و در تصویر مشهود است. شخصیت های فیلم « ماجرای نیمروز » اگرچه در ظاهر خاکستری به نظر می رسند و یک طرفه به قاضی نرفته اند،اما در عمق تک بُعدی هستند و در نهایت به نقطه ای می رسند که قابل پیش بینی است.
خرده داستانهای فیلم نیز پرداخت نشده و زائد به نظر می رسند و همانند اغلب ساخته های سینمای ایران که داستانهای فرعی را بی اهمیت دانسته و بهانه ای برای افزایش دقایق فیلم می دانند، کارکرد مناسبی در داستان ندارد. عاشقانه ی فیلم بی استفاده ترین بخش فیلم محسوب می شود که حتی اجرای آن با مشکل مواجه است و هرگز به بلوغ نمی رسد. در واقع چنانچه عاشقانه فیلم را از جریان داستان حذف کنیم کوچکترین اتفاقی برای فیلم رخ نخواهد داد و تنها انسجام سکانس های فیلم بیشتر خواهد شد! این عاشقانه در نهایت به سکانس نبرد نهایی می رسد که پرداختی ضعیف دارد و تاریخ مصرف اش گذشته است.
با اینحال فیلم بازی های درخشانی دارد که یکدست و تماشایی از آب درآمده اند. جواد عزتی و احمد مهرانفر که تا پیش این آنان را اغلب در نقشهای کمدی دیده بودیم ، در اینجا قابلیت های بازیگری خود را بیش از پیش به نمایش گذاشته اند. بهترین بازیگر فیلم نیز هادی حجازی فر می باشد که هنگام حضور در صحنه تمام توجهات را به خود معطوف می کند. حجازی فر در اثر قبلی مهدویان نیز خوش درخشیده بود و به نظر می رسد که می توان از او به عنوان یک چهره ارزشمند جدید در سینمای ایران یاد کرد.
« ماجرای نیمروز » فیلمنامه جذابی ندارد و با توجه به پتانسیل های بالای اتفاقات روزهای ابتدایی انقلاب و فعالیت های سازمان تروریستی مجاهدین خلق، می شد اثر جذاب تر با حضور شخصیت های به مراتب باهوش تر خلق کرد و به روخوانی از گزارش های آن دوران تکیه نکرد. « ماجرای نیمروز » می توانست هوشمندانه داستانی را روایت نماید که دو طرف ماجرا سهم یکسانی داشته و آدمهای جذاب خودشان را در داستان داشته باشند تا تقابل آنان جذابیتی بی بدیل خلق نماید.
تقابل خیر و شر همواره در سینما جذابیت داشته و نمونه ساده آن را می توان در « مخمصه » مایکل مان جستجو نمود که پلیس و تبهکار به یک اندازه جذاب و پرداخته شده اند. اما در « ماجرای نیمروز » خیر و شر دو دسته کاملاً متفاوت هستند که یکی قدرتمند و دیگری مغلوب کامل است و در عین حال، جذابیت های فردی در شخصیت های دو طرف داستان به اندازه کافی یافت نمی شود. با اینحال می توان گفت که دومین تجربه فیلمسازی حداقل قصه مهم و جذابی دارد که تماشایش می تواند به آگاهی مخاطب در ارتباط با فعالیت های سازمان مجاهدین بیفزاید.
محمدحسین ترکمان
ماجرای نیمروز در سینمای بی بهره از خلاقیت های هنری امروز، اتفاقی ارزشمند و قابل ستایش است و از این نظر باید به محمد حسین مهدویانِ جوان بابت این لباس تازه ای که به فرم سینمای ایران دوخته است، تبریک گفت؛ فیلمسازی که پیش از این با "آخرین روزهای زمستان"و "ایستاده در غبار"تصویری دلنشین از شهید حسن باقری و سردار جاوید الاثر حاج احمد متولسیان برایمان ساخته بود و امید می رود که این نگاه متمایز در شیوه برخورد با آثار هنری که بیش از همه باید متکی به...
سینمای ایران از دهه شصت تا کنون تلاش کرده به موضوع فعالیت های تروریستی سازمان مجاهدین (منافقین) ،واکنش هایی نشان دهد که هرچند تعداد سناریو های به این سمت رفته چشمگیر نیست اما در چندسال اخیر آثار قابل توجهی که آخرین آن "ماجرای نیمروز"نام دارد، تولیده شده است. پرده برداری از تغییر ایدئولوژی سازمان مجاهدین، نمایش مبارزات گروه های انقلابی برای مقابله با این سازمان و جلوگیری از جنایات آن ها، قربانی خشونت و ترور شدن مردم و شخصیت های موثر در انقلاب اسلامی از جمله کلیدی ترین سوژه های قابل پرداخت برای روشن تر ساختن چهره واقعی سازمان مجاهدین به شمار می رود. فیلم وجه تاریخی کاملا قابل استنادی دارد و شخصیت پردازی های داستان مطابق نمونه های اصلی هستند. وجه واقع گرایانه آن پررنگ است و قصه را به موثر ترین نحو ممکن برای تماشاگر قابل فهم میکند. مواجهه صادقانه با شخصیت ها و موقعیت ها با دیگر فیلم های برابر با همین مضمون متمایز است و این تمایز نه در شکل قاب بندی ها و نه از دریچه روایتی مدرن و نه از تلفیق هنرهای مختلف در بستر اثری سینمایی، بلکه در پندار معرفتی فیلمساز نسبت به بازنمایی وقایع تاریخی به شکلی شیرین و دلچسب است که از جهتِ این تازگی در سینمای ایران قابل توجه خواهد بود و باعث ارتقای نگاه سازندگان و مخاطبان در تجربه ای خلاقانه و خوشایند خواهد شد. این شیوه ترکیبی مستند و قصه گویی که در دو اثر قبلی کارگردان فیلم یعنی آخرین "روزهای زمستان"و "ایستاده در غبار"هم به کارگرفته شده است، این سبک را به فرمی بدیع و کارآمد در سینمای ایران تبدیل کرده است که هم کیفیت نهایی اثر مطلوب است و هم مخاطب را از خود راضی نگه می دارد. موج استفاده از دوربین روی دست سالهاست سینمای ایران را فراگرفته و به خصوص جوان ترها و یا فیلم اولی ها بیشتر به دنبال آن میروند که خیلی وقتها ضرورتی هم برای استفاده از این تکنیک وجود ندارد اما در این فیلم بسیار خوب و در جایی که باید به کارگرفته شود، انجام شده است جراکه قصه فضایی ملتهب دارد و مخاطب مدام می تواند با بازیگران همراه شود؛ بازیگرانی که در زد و خوردهای بیرونی و تعقیب و گریز های داستان گرفتار شده اند، وقتی شما در دل جامعه باشید و با یک صحنه هایی پرحادثه برخورد کنید باید همه این حس ها را به دوربین هم انتقال دهید. که این عامل به واقعنمایی فیلم کمک شایانی می کند. همچنین در میزانسن و بازیگری حتی طراحی صحنه و لباس نیز واقعنمایی به شکلی بسیار مطلوب حفظ شده است. در بخش بازیگری فیلم، انتخاب های مناسب و مبتکرانه ای صورت گرفته است، احمد مهرانفر که در اولین برخوردِ با او در داستان به یاد کاراکتر کمدی وی در سریال پایتخت می افتیم، در این نقش با یک بازی فوق العاده و بازی گرفتن بسیار قابل قبول، کاملا ذهن را با یک شخصیت جدید و واقعی آشنا میسازد، مضاف بر این موارد، گریم بسیار خوب و شخصیت پردازی های قابل قبول در روند داستان، این فیلم را قطعا به یکی از با ارزش ترین آثار موجود برای تماشا در سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر تبدیل میکند و در مقایسه با نزدیک تر آثار به خود از حیث زمانی و در همین ژانر یعنی "امکان مینا"و "سیانور"میتوان گفت که از آنها برتر است. درپایان ماجرای نیمروز در سینمای بی بهره از خلاقیت های هنری امروز، اتفاقی ارزشمند و قابل ستایش است و از این نظر باید به محمد حسین مهدویانِ جوان بابت این لباس تازه ای که به فرم سینمای ایران دوخته است، تبریک گفت؛ فیلمسازی که پیش از این با "آخرین روزهای زمستان"و "ایستاده در غبار"تصویری دلنشین از شهید حسن باقری و سردار جاوید الاثر حاج احمد متولسیان برایمان ساخته بود و امید می رود که این نگاه متمایز در شیوه برخورد با آثار هنری که بیش از همه باید متکی به عناصر و پرداختی سینمایی باشد در آینده برای سینمای ایران تکرار شود و این برآمده از خلاقیت و دغدغه ای دلبسته به هنر سینما است که می تواند چنین فیلم های فاخری به ارمغان آورد.
جدال بر سر «ماجرای نیمروز» در آنتن زنده تلویزیون
سرویس فرهنگی فردا: ششمین قسمت از برنامه سینمایی «هفت» با اجرای بهروز افخمی به مناسبت سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر 15 بهمن ماه روی آنتن زنده شبکه سه سیما رفت.
در بخش نقد این قسمت از برنامه هفت سعید قطبی زاده و مسعود فراستی به نقد و بررسی فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» ساخته جدید محمدحسین مهدویان پرداختند.
فراستی در نقد این فیلم گفت: بنظرم این فیلم از فیلم قبلی این کارگردان که اصلا فیلم خوبی نبود، جلوتر است. یعنی دوربین با همان سبک مستندگونه کار خودش را می کند و پخته تر شده است. حتی می تواند در جاهایی بازی بگیرد.
وی افزود: کارگردان دست روی مسئله ای گذاشته که نسل امروز اصلا در جریان آن نیستند. اساسا روی با بچه های داخل نظام کار می کند. در این برخورد این بچه ها را کمی به ما نزدیک می کند. موفق می شود سمپاتی کند اما هیچ کدام را شخصیت نمی خواهد بکند یا نمی تواند بکند.
این منتقد سینما بیان داشت: فیلم خشونت آن دوران را نمی تواند ترسیم کند. یعنی به لحاظ سیاسی معتقدم مجاهدین در آن زمان توانستند این خشونت را هم به نظام و هم به مردم تحمیل کنند. و چون این خشونت را درنمی آورد به نظر فضا خیلی جدی نیست. این کمی با واقعیت تطبیق نمی کند و این خودداری برای آن دوران نیست. بنظرم در این تحقیق اینجاست که در نمایش بچه ها دچار اشکال می شود.
فراستی افزود: درباره سر دیگر دعوا یعنی بچه های آن طرف و موسی خیابانی و... تقریبا هیچ چیز نشان نمی دهد. اینجا مشکل ایجاد می شود. وقتی یک سر دعوا لانگ لانگ است و چیزی از آن نمی بینیم. لذا مخاطب با آن ارتباط برقرار نمی کند. سعی می کند درگیری ها را دراماتیزه نکند و مستندگونه تر نشان دهد. تیپ هایی که از بچه های این سمت می سازد، قابل قبول و باور هستند.
قطبی زاده: به توانایی مهدویان در خلق درام بدون دخل در تاریخ غبطه می خورم
در ادامه سعید قطبی زاده درباره «ماجرای نیمروز» اظهار داشت: البته ما تاثیر این خشونت را در جامعه و افراد فیلم می بینیم. شخصیت فرعی فیلم یعنی مسعود درحقیقت شخصیت لطیف دموکرات منش روشنفکر فیلم است که وقتی کشته شدن برادر خود را به شکل قصابی می بیند، در سکانس پایانی فیلم می گوید هرچه زودتر بریزید و بکشید. این یعنی او متاثر از فضای خشونت فیلم شده است.
وی افزود: من بحثم درباره این فیلم دو بخش دارد. بعد از «ایستاده در غبار» همیشه این توانایی از این فیلمساز جوان برای من غبطه برانگیز بود که چطور می تواند این چنین وقایع را دراماتیزه کند، به گونه ای که هیچ دخلی در واقعیت نبرد؟ وقتی ساعتی پیش «ماجرای نیمروز» را دیدم و هنوز همراهم است و فیلم فوق العاده ای بود، به این نتیجه رسیدم این ویژگی در ذات این جوان است و به شدت سینما و درام را می شناسد و می فهمد چه چیز را از تاریخ باید بلد کند.
وی افزود: همه بازیگران فیلم در نقش های مختلف تیپ های منحصر بفردی هستند که همگی از تاریخ سینما می آیند. چه توازن خوبی در ریتم فیلمنامه داریم. حتی 5 دقیقه فیلم آرام نمی نشیند. منحنی درام چنان نشسته است که بدون هیچ بازیگر فوق ستاره، نمی توان چشم از فیلم برداشت.
قطبی زاده اظهار داشت: قابلیتی که سازنده اثر دارد فقط 10 درصد این فیلم است و باقی اجرا این فیلم است. مهدویان در اجرا یک نوع فاصله گذاری دارد. این فاصله گذاری هم در فرم و هم در قصه است. او بدون آنکه به ابعاد تراژدیک واقعه خیلی نزدیک شود، احساسات مخاطب را به قلیان درمی آورد. در عین حال در عین مینیمالی و سادگی، هم تراژدیک است و هم حماسی.
وی افزود: دوربین دائما در جنبش و حرکت است. کارگردان در هدایت بازیگر نیز از احساس گرایی پرهیز می کند چون هدف بزرگتری دارد. در میزانسن تصویر، همواره خطوط افقی و عمودی بیداد می کند. این فاصله گذاری ضمن اینکه برای گذر از راکورد تصویری 30 سال پیش است و به سختی می تواند مشکل طراحی صحنه گرفت، در قصه نیز این رخ می دهد. قصه پردازی به لحاظ تصویر. مهرداد صدیقیان دلبسته دختر است. اما در تمام فیلم مدام سعی می کند این دلبستگی به دختر و این تعهد به مجموعه را به کشمکش درونی تبدیل کند. در عین حال یک شخصیتی که از قله ها آمده حالا مجبور است در شهر محبوس شود. در حرف زدن حجازی فر، چهره و نوع بازی ها این خشونت ذاتی را می بینیم.
این منتقد خاطرنشان کرد: چقدر، چقدر و چقدر جای تبریک دارد که یک کارگردان با این میزان جاه طلبی فیلمبرداری را آورده که من اصلا او را نمی شناسم. این اتفاق درباره باقی عوامل اصلی این فیلم نیز وجود دارد. این فیلمساز مورد علاقه من است که این میزان جاه طلبی را به رخ می کشد و به همه عواملش گفته بیایید و عرض اندام کنید و بدین شیوه نسل جدیدی از بازیگران را معرفی می کند.
در ادامه مسعود فراستی بیان داشت: اتفاقا اساس مشکل من بر سر درام است. بنظرم مهدویان اصلا درام را قبول ندارد. علت این فاصله گذاریش هم این است که به لحظه سینمایی قبول دارد و در برخی لحظات مجبور است به درام روی بیاورد اما قبول ندارد. پشت سبک مستندی هم می ایستد و مخفی می شود که بدان تبحر پیدا کرده است. در سکانس آخر نه واقعه دراماتیزه می شود نه شخصیت ها. برای همین هم شخصیت ها از تیپ ها جلوتر نمی روند. اما او به زودی مشکل پیدا خواهد کرد. از سر این فیلم این مشکل بیشتر خواهد شد تا فیلم های بعدش.
فراستی افزود: وقتی شما یک واقعه ای را از تاریخ ایران که به شدت سیاسی است بیرون می کشید، یا باید آن را به ملودرام سطحی بی در و پیکر تبدیل کنی، یا باید حس ملودرام را مینیمال کنی و حس مستندش را بیشتر کنی. در این حالت اکشن ها به چیزی شبیه اکشن و واقعیت بدل می شود. وقتی اکشن را دراماتیزه نمی کنی، درواقع می گویی واقعیت ماجرا به همین سادگی است و ساده ست.
این منتقد ادامه داد: دوربین فیلم که اساسا مدیوم است، در برخورد با شخصیت ها لانگ است و سبب می شود نتواند جلو برود و واقعیت ها را در لحظه دراماتیزه کند. علی القاعده کارگردان نباید جلو برود و اشک شخصیت ها را برای ما نشان دهد، اما از دستش درمی رود و نشان می دهد.
فراستی درخصوص سکانس آخر فیلم گفت: در سکانس آخر نه در گرفتن این خانه ما نمی فهمیم در این خانه جانوران حرفه ای این کار هستند و این را نشان نمی دهیم. یعنی جغرافیای خانه درنمی آید. نمی فهمیم سر و ته و پشت بام این خانه کجاست و چگونه می توان بدان تصرف کرد! اجرای این سکانس خیلی بد است. و ناچار است خیابانی با یک تیر بمیرد و با یک نارنجک خانه فتح شود. این بحث اصلی است.
در ادامه قطبی زاده بیان داشت: این بحث می تواند از سمت من با زاویه مثبت بیان شود. ایده کارگردان این فیلم که قصه را هم شامل می شود، ایده پرهیز و اجتناب است. یعنی کاملا با یک فاصله مشخص سمت آدم ها می رود. احمد مهران فر کاملا یک رهبر است اما خلاف تمام رهبرانی که در فیلم های ایرانی دیده ایم. او به عنوان کسی که محور و مرکز یک تشکیلات امنیتی است آدمی است که می ترسد، اشتباه می کند و به اشتباه خود نیز به شکل بدی اعتراف می کند.
پرسش و پاسخ فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» به کارگردانی محمدحسین مهدویان در سالن سعدی برج میلاد برگزار شد.
به نقل از ستاد خبری جشنواره فیلم فجر، نشست پرسش و پاسخ فیلم سینمایی «ماجرای نیمروز» ساخته محمدحسین مهدویان با حضور کارگردان، سیدمحمود رضوی تهیهکننده، مهرداد صدیقیان، مهدی پاکدل، هادی حجازیفر، جواد عزتی، احمد مهرانفر و لیندا کیانی بازیگران، هادی بهروز مدیر فیلمبرداری، حبیب خزاعیفر آهنگساز، محسن دارسنج طراح گریم، سجاد پهلوانزاده تدوینگر و ابراهیم امینی فیلمنامهنویس و بازیگردان با مدیریت محمود گبرلو برگزار شد.
در ابتدای نشست محمدحسین مهدویان که در فیلم قبلی خود نیز قصهای در بستر تاریخی را روایت کرده بود، گفت: یکی از علاقهمندیها من تاریخ و مخصوصا تاریخ معاصر است که فکر میکنم سینمای ما حق مطلب را به تاریخ ادا نکرده است. به همین دلیل اگر شرایط باشد دوست دارم در زمانهای تاریخی مختلف فیلم بسازم، با اینکه ساخت فیلم تاریخی که با مردم ارتباط بگیرد، کار سختی است. هنوز مشخص نیست در آینده در چه فضا و ژانری فیلمسازی کنم.
این کارگردان درباره ساختار منسجم فیلمش اظهار کرد: ما گروهی هستیم که سینما را جدی گرفتهایم و برای مان جزییات چیزی که قرار است روی پرده برود، اهمیت دارد و از کنار آن ساده نمیگذریم.
مهدویان در پاسخ به این سوال که چقدر به دیده شدن فیلمش در دیگر کشورها فکر میکند، عنوان کرد: نکتهای که وجود دارد این است که سینمای جهان هم باید تمایل داشته باشد فیلم ما را ببیند، ما هم دوست داریم این اتفاق بیفتد و مشخصا درباره این فیلم از ابتدا با آقای رضوی بحث این را داشتیم که با استاندارهای جهانی آن را بسازیم.
وی ادامه داد: ما میخواستیم فیلم خوب با یک قصه داخلی بسازیم و همانطور که ما فیلمهای کشورهای دیگر را میبینیم و با تاریخ و قصههای آنها آشنا میشویم، امیدوار باشیم آنها هم فیلم ما را ببینند و با تاریخ معاصر ما آشنا شوند.
این کارگردان که به همراه ابراهیم امینی نویسندگی اثر را نیز بر عهده داشته است، درباره پژوهش این اثر سینمایی اظهار کرد: با توجه به اینکه ما پیش از این هم درباره این تاریخ و این فضا تحقیقات و پژوهشهایی را داشتیم، اما حضور آقای رضوی که به واسطه فیلم سینمایی «سیانور» ارتباطاتی را داشتند، امکان تحقیقات و پژوهشهای بیشتری هم برای ما به وجود آمد.
این کارگردان تاکید کرد که پژوهش در این فیلم بحث بسیار مهمی بود، چون خودشان در آن مقطع زمانی حضور نداشتند و باید همه نکتهها را بررسی میکردند. مهدویان با اشاره به اینکه به دلایل امنیتی از نامهای برخی افراد در فیلم استفاده نشده است، بیان کرد: در فیلم کاراکترهایی داشتیم که مابهازای واقعی آنها حضور دارند و ما از آنها الهام گرفتهایم و در روند داستان تنها دراماتیزه شدهاند. ملاحظات امنیتی هم بیشتر از این جهت است که این افراد با مشکلی روبرو نشوند.
در «ماجرای نیمروز» هادی حجازیفر بازیگر نقش حاج احمد متوسلیان در فیلم قبلی مهدویان نقش یک مامور عملیاتی را بازی میکند، این کارگردان درباره انتخاب حجازیفر برای این نقش که شباهتهایی به حاجاحمد نیز داشت، توضیح داد: زمانیکه با آقای امینی در حال نگارش متن بودیم و کاراکتر کمال را شکل میدادیم، به این فکر کردیم که کمال شباهتهای زیادی به حاجاحمد دارد و همانجا فکر کردیم بهترین انتخاب هادی حجازیفر است. البته در فیلم هم نشانهای را برای خودمان گذاشتیم؛ ورود کمال به داستان با هلیکوپتری که در منطقه جنگی است، برای ما شبیه به این است که حاجاحمد از آن داستان به این قصه آمده و خلق و خوی خودش را هم آورده است.
مهدویان در ادامه با بیان اینکه این فیلم یک قهرمان ندارد، ادامه داد: گاهی با خودم فکر میکنم ای کاش برای بازیگری جایزه گروهی هم داشتیم! در «ماجرای نیمرزو» پنج قهرمان داریم که در کنار یکدیگر حرکت میکنند و دغدغه ما این بود همه آنها با هم دیده شوند.
وی همچنین از اولین تجربه کاریاش با بازیگران چهره نیز صحبت کرد و گفت: این تجربه برای من خیلی خوب بود و بچهها عالی بودند، حتی آنهایی که نقش کوتاهی در فیلم داشتند همه تلاششان را کردند که بهترین باشند و از همین رو همه آنها شایسته تقدیر هستند.
هادی بهروز که مدیر فیلمبرداری این اثر سینمایی است، در «ایستاده در غبار» هم با مهدویان همکاری داشته و تاکید میکند که با توجه به مقطع زمانی که انتخاب کرده بودند، تصمیم این بود که باز هم از فیلمبرداری نگاتیو انجام دهند که بعد از تجربههای قبلی رسیدن به بافت مورد نظر برایشان راحت بود.
ابراهیم امینی که در کنار مهدویان فیلمنامهنویسی اثر را بر عهده داشته نیز به نقش پُررنگ تحقیق و پژوهش در فیلم اشاره کرد و گفت: به دلیل تحقیقاتی که از قبل در این زمینه انجام داده بودیم، چیزهایی را میدانستیم اما برای نوشتن فیلمنامه آقای روزیطلب و آقای مرتضی اصفهانی کمک زیادی به ما کردند و حتی به اطلاعاتی دست پیدا کردیم که کمتر منتشر یا دیده شده بودند.
مهدی پاکدل که در «ماجرای نیمروز» نقش کوتاه و منفی بازی کرده، درباره قبول چنین نقشی توضیح داد: باور کنید اگر فیلمنامه را به من میدادند و میگفتند خودت یک نقش را انتخاب کن، قطعا مسعود کشمیری را انتخاب میکردم، چون این کاراکتر بازیگری میخواست و با وجود کوتاه بودن دلم میخواست آن را بازی کنم.
علی کرمی: ماجرای نیمروز فیلمی است که بر خلاف خیلی از فیلمهای تاریخی، دارای لوکیشن های رئال و بازی های خوب و از همه مهم تر، روایتگری صادق برای تاریخ آن سال بود. شاید تنها ایرادی که بتوان برای این فیلم مطرح کرد، بحث تاخیر در شروع قصه است. نکته ای که در فیلم ایستاده در غبار هم بارز بود اما در این فیلم بهبود یافته بود.
ایستاده برای انقلاب؛ نگاهی بر فیلم تحسین شده ماجرای نیمروز/ علی کرمی
فیلم دوم مهدویان، حکایتی جذاب و دیدنی از اتفاقات سال ۶۰و التهاباتی است که به خاطر طرح براندازی حکومت توسط گروه مجاهدین خلق در تهران و چندین شهر دیگر ایجاد شده بود.
ماجرای نیمروز فیلمی است که بر خلاف خیلی از فیلمهای تاریخی، دارای لوکیشن های رئال و بازی های خوب و از همه مهم تر، روایتگری صادق برای تاریخ آن سال بود. شاید تنها ایرادی که بتوان برای این فیلم مطرح کرد، بحث تاخیر در شروع قصه است. نکته ای که در فیلم ایستاده در غبار هم بارز بود اما در این فیلم بهبود یافته بود.
موضوع دیگری که باید بدان مطرح کرد، قدرت کنترل مخاطب در فیلم توسط مهدویان است. و به گونه ای فیلم خود را می سازد که هر جایی که بخواهد، مخاطب رامی خنداند و هر کجایی که بخواهد مخاطب را به فکر فرو می برد و این هنری است که کمتر کارگردانی در ایران از آن بهره می برد چرا که اکثرا در پی این هستند که با گفتن الفاظ و نوع بازی مخاطب را به خنده درآورند.
تمجید وزیر بهداشت از «ماجرای نیمروز»
دکتر سیدحسن قاضی زاده هاشمی وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی، که امروز در سینمای رسانه ها حاضر شده بود، درباره فیلم «ماجرای نیمروز» گفت: «ماجرای نیمروز» فیلم بسیار خوبی بود و کسانی که انتظار دیدن این فیلم را داشتند، با فیلم خوبی روبرو شدند.
وزیر بهداشت گفت: تا به حال شش فیلم را در جشنواره دیدهام و به نظرم هنوز برای نظر دادن در مورد فیلمهای جشنواره زود است.
وی افزود: در بین کارهایی که امسال در جشنواره فیلم فجر دیده ام، یک مسئله برای من جای نگرانی و تأسف دارد و آنهم استعمال سیگار در بیشتر فیلم ها و توسط هنرپیشههاست.
علی کرمی: ماجرای نیمروز فیلمی است که بر خلاف خیلی از فیلمهای تاریخی، دارای لوکیشن های رئال و بازی های خوب و از همه مهم تر، روایتگری صادق برای تاریخ آن سال بود. شاید تنها ایرادی که بتوان برای این فیلم مطرح کرد، بحث تاخیر در شروع قصه است. نکته ای که در فیلم ایستاده در غبار هم بارز بود اما در این فیلم بهبود یافته بود.
فیلم دوم مهدویان، حکایتی جذاب و دیدنی از اتفاقات سال ۶۰و التهاباتی است که به خاطر طرح براندازی حکومت توسط گروه مجاهدین خلق در تهران و چندین شهر دیگر ایجاد شده بود.
محمد رضوانیپور
محمدحسین مهدویان پیش از این و در آثاری ازجمله «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار» به اندازه کافی هوش و ذکاوت هنریاش را اثبات و بهعنوان یک کارگردان دغدغهمند جای پای خود را در میدان سینمای ایران محکم کرده است. اما ماجرای «ماجرای نیمروز» از هر نظر متفاوت و حاکی از آن است که تکنیک سینمایی هرچقدر هم که قوی و خلاقانه بنماید اگر در قالب ساختاری منظم مورد استفاده قرار نگیرد و فاقد پشتوانه منطقی باشد، نهتنها به خلق یک فرم هنری زیبا نمیانجامد، بلکه حتی میتواند به ضد خودش تبدیل شود و کارکردی مخرب پیدا کند.
از فیلمنامه «ماجرای نیمروز» آغاز کنیم و اینکه اصلیترین مشکل آن، کنشمندنبودن کاراکترها در برابر نیرویی خارجی به اسم «منافقین» است که مدام در مسیر آنها مانعتراشی میکند. چیزی حدود دوسوم فیلم صرفا به مواجهه و نه مقابله شخصیتها با مشکلات اختصاص دارد. آنها به شکلی منفعلانه غرق در فرضیهها و گمانهای خود هستند، فقط حرف میزنند، گهگاهی به سوگواری میپردازند و فقط در فصل پایانی است که فعالانه به کشمکش ورود میکنند. حال ممکن است بگوییم این انفعال ریشه در واقعیتهای حاکم بر آن گروه انقلابی در سال ٦٠ دارد. فرقی نمیکند. این فیلمنامه به لحاظ سینمایی از کمبود کنش دراماتیک از سوی قهرمانهایش و درنتیجه افت شدید ریتم داستان لطمه خورده است. انگار خود فیلمساز نیز بر این مسئله واقف بوده و مثلا خواسته با گنجاندن یک خردهپیرنگ عشقی در دل داستان از شدت این مشکل بکاهد. از سوی دیگر مهدویان باید از آن شخصیت منافقِ زندانی که ناگهان تصمیم به افشای محل اختفای رفقایش میگیرد، بسیار متشکر باشد! چراکه اگر یاری او نبود، هیچ معلوم نبود آن شخصیتهای منفعل چطور میخواستند از این ماجرا گرهگشایی کنند. در اینجا هم درست مانند مورد قبلی بحث بر سر چگونگی ترسیم مختصات درام است و اینکه فلان ماجرا در واقعیت نیز به همین شکل رخ داده یا نداده، دخلی به این مسئله ندارد. اینکه یک کاراکتر فرعی یعنی همان منافق زندانی را صرفا به دلیل بازکردن مسیر داستان در سناریو تعبیه کنیم و بدون هیچ مقدمهای درست سر بزنگاه دست به دامانش شویم تا به شکلی خلقالساعه و معجزهآسا همکارانش را لو دهد و بعد هم دیالوگی در دهانش بگذاریم مبنی بر اینکه علت سکوت وی تا آن زمان، عدم نتیجهگیریاش در اعتماد کردن/نکردن به نیروهای حکومتی بوده (!)، بههیچوجه راهکار مناسبی برای طراحی مسیر داستانی فیلم نیست. درامپردازی اعم از آنکه براساس واقعیت یا تماما تخیلی باشد اصول و قواعدی دارد. اما مشکل اساسی و مبنایی فیلم در کارگردانی نمود بیشتری پیدا میکند. منطق روایی در اثر قبلی فیلمساز یعنی «ایستاده در غبار» مبتنی بر نریشنِ راویانِ متعددی است که همگی آنها از اشخاص نزدیک به حاجاحمد متوسلیان بوده و هرکدام گوشهای از بطن زندگی و منش فرمانده را در قالب کلام بازگو میکنند. پس اساسا فیلم، ترجمان بصری همین گفتارهاست و در اینجا منطق روایی ایجاب میکند تا ما دزدکی و بدون دخالت در ماجرا عقب بایستیم و ماجرا را دید بزنیم. در زندگی واقعی نیز همینطور است. وقتی کسی برایمان از یک «شخصِ ثالثِ ناآشنا» صحبت میکند، تصورات ما از آن شخصیت اساسا در لانگشات شکل گرفته و انگار داریم از دور آدمی را میپاییم. اما اینجا و در «ماجرای نیمروز» چه؟ دوربین چرا پشت آکسسوار مخفی شده و نگاه میکند؟ دوربین ابژکتیو چرا بیجهت زور میزند تا سوبژکتیو به نظر بیاید؟ اصلا وقتی تفاوت منطق روایی در دو فیلم مذکور از زمین تا آسمان مینماید، چطور است که منطق بصری در هر دوی این آثار ثابت مانده و حتی در دومی شکل غلیظتری هم به خود گرفته؟ این چه شعبدهای است که همهجا جواب میدهد؟ کارگردان در تمام سکانسها به شکل اعصابخردکنی ما را بیرون ماجرا و در پوسته قضیه نگه میدارد تا جاییکه در اواسط کار آرزو میکنیم ای کاش این دوربین لعنتی به دل صحنه برود، مثل آدمیزاد نما/نمای عکس بگیرد و فرصت این را به ما بدهد که به شخصیتها نزدیک شویم و برویم در دل داستان. اینکه نصف قاب را با آتوآشغالهای زائد پر کنیم و از پشت آن تصویر بگیریم، نه دارای منطق روایی در جهان این فیلم است و نه حتی دارای استتیک بصری! دراینمیان حتی اگر فرض کنیم همه این کارها برای نیل به مستندنمایی و واقعنگاری سینمایی انجام شده بازهم مشکلی حل نمیشود چراکه بهای این مستندنمایی - آن هم بهاین شکل معیوب - از دسترفتن بخش عظیمی از ظرفیتهای دراماتیک اثر است. اینکه فیلمساز اصرار دارد همهچیز در لانگشات اتفاق بیفتد و ما را در مقام ناظرِ رویدادها نگه دارد، یک نتیجه قطعی در پی دارد: در سطح برگزارشدن همهچیز. تماشاگر تا وقتی از کاراکتر، کلوزآپ و اورشولدر و pov نبیند، به درون او وارد نشود و به خلوتش نفوذ نکند، حسش نسبت به او در حد یک سمپاتی سطحی باقی مانده و به همذاتپنداری نمیرسد و این درست همان بلایی است که به جان «ماجرای نیمروز» افتاده است.
در روند پیشبرد قصه بعد از گذشت زمان زیادی از داستان بالاخره هدف نهایی شخصیتها تعین یافته و میفهمیم هدف، حمله به خانه تیمی منافقین در زعفرانیه است. پس انتظار داریم در سکانس پایانی تنش دراماتیک به اوج خود رسیده و تقابلی تمامعیار را میان جبهه خیر و شر شاهد باشیم. سکانس پایانی فرامیرسد ولی فیلمساز جوان باز هم با ژست مستندنمایی به دعوا ورود نمیکند و واقعه را از پشت پنجره نشان ما میدهد. نمایی که شاهد آن هستیم شکل استاندارد نمای نقطهنظر است و کاملا این حس را ایجاد میکند که انگار شخصی پشت پنجره ایستاده و در حال تماشای حادثه است. سؤال: این دقیقا کدام پنجره است؟ چه کسی پشتش ایستاده؟ اصلا چرا ایستاده و روی زانوهایش ننشسته تا مبادا از بیرون دیده نشود؟! پاسخ هیچیک از اینها معلوم نیست. دکوپاژ کارگردان آنقدر تزیینی و بدون پشتوانه روایی است که میتوان همین صحنه را با ١٠ مدل دکوپاژ دیگر تصور کرد بدون آنکه کوچکترین تفاوتی در سیستم روایی فیلم ایجاد شود. مثلا در همین سکانس پایانی فرق میکند اگر این راوی ناپیدای بیهویت که در حال دیدزدن ماجراست، روی پشت بوم باشد؟ یا اصلا نه، روی زمین باشد و از پشت دیوار کوچه بغلی حادثه را ببیند؟ در میان این حجم از ابهام اما یک چیز مشخص است. اینکه با این پُزِ ضبط واقعیت، هیچ حس دراماتیکی در بیننده برانگیخته نمیشود. نه به شخصیتها و نه به دعوای آنها. هر اتفاقی که بیفتد، ککمان هم نمیگزد! چراکه از ابتدا فیلمساز ما را به «درونِ» دعوا راه نداده که حالا بخواهیم نگران آن باشیم. حال تصور کنید یک مخاطب خارجی که اندک اطلاعاتی هم راجع به تاریخ معاصر ایران و انقلاب اسلامی ندارد، پای فیلم بنشیند! تقریبا باید گفت فاتحه فیلم خوانده است و این مخاطب فرضی با انبوهی از تعجب و سردرگمی سالن سینما را ترک خواهد کرد. در پایان داستان هم وقتی خانه تیمی فتح و ماجرا به خیر و خوشی تمام میشود، حسی شبیه به حس پوچی سراغمان میآید. وقتی از مناسبات موجود میان دو قطب خیر و شر ماجرا اطلاعی نداریم، این پایان چه حسی را باید در ما تولید کند؟ صرفا سؤالاتی بیجواب در ذهن ایجاد میشود مانند اینکه این فتح چه تأثیری بر شرایط آن دوران دارد؟ عکسالعمل منافقین چه خواهد بود؟ آیا پاتکی در کار است؟ اصلا آیا منافقین با این عملیات تارومار شدند یا بازهم خطری متوجه نظام است؟ و... . «ماجرای نیمروز» در برزخ میان مستندگرایی و درامپردازی گیر کرده و بلاتکلیف است. داکیودرامِ خوبی نیست چون نه سندیت تاریخی و جسارت یک مستند را دارد و نه جذابیت دراماتیک یک اثر داستانی. فیلم در بهترین حالت، توصیفی سطحی از اتمسفر حاکم بر دوران ترورهای سال ٦٠ و فاقد اطلاعات تاریخی خاصی پیرامون شرایط ویژه آن زمانه است. اما مسئله اینجاست که فیلمساز با پرهیزِ خودخواسته از نزدیکشدن به سوژه تاریخی، درواقع خود را از بند مسائل پیچیدهای که فینفسه در موضوع وجود دارد رهانیده و مخاطبش را هم به همین سطحینگری فرامیخواند. سناریو در روایت ترورهای سال ٦٠ تقریبا هیچ توضیحی درباره قطب شر ماجرا یعنی منافقین و انگیزههایشان ارائه نمیکند و علل و ابعاد این «دعوا» را – که یکی از مهمترین چالشهای سیاسی بعد از انقلاب است – برای مخاطبش ذرهای باز نمیکند. تمام جهان معنایی فیلم مبتنی بر یک فرض ساده است؛ اینکه یکسری از «آدمخوبها» میخواهند جلوی یک دسته از «آدمبدها» را که به دلایلی نامعلوم کارهای تروریستی میکنند، بگیرند. فیلم انگار خطاب به ما میگوید قضاوت درباره تاریخ همینقدر سهل و ساده است و میتوان بدون واکاوی ابعاد ماجرا و صرفا با «دیدزنی در لانگشات» دست به نتیجهگیری و حلوفصل ماجرا زد.
محمدحسین مهدویان در سینمای خود به فرم دستوپاشکستهای دست پیدا کرده که به وسیله آن میتوان تقریبا «هیچ» نگفت و درعینحال تعریف و تمجید همگان را تحویل گرفت. روشنفکران و هنریها سروشکل نوآورانه فیلم را ستایش میکنند و مدیران نیز از ساختهشدن اثری خرسندند که زرقوبرق تکنیکی دارد و ایدئولوژی رسمی را بدون کاوش در عمق تاریخ و به بیان بهتر، بدون هیچ دردسری در ذهن مخاطبان تثبیت میکند. بالاخره هرچه باشد «حفاری نقادانه تاریخ» خطراتی دارد و به شکل بالقوه میتواند زمینه خدشهدارشدن یک کلانروایت را فراهم کند. در عوض اما چیزی که راحت و بیخطر است، مواجهه سطحی با تاریخ است. جالب اینجاست که مهدویان در مصاحبهاش با فریدون جیرانی (برنامه اینترنتی ٣٥) که در ایام جشنواره انجام شده سعی دارد تا از این رویکرد خود در فیلمسازی تمامقد دفاع کند و آن را در قالب یک «سبک» موفق و خاص جلوه دهد. طبق صحبتهای او، اینکه از «ماجرای نیمروز» انتظار داشته باشیم ابعاد ماجرا را به لحاظ تاریخی برای مخاطب باز کند و به انگیزشهای طرفین دعوا و پیشینه آنان بپردازد، برخاسته از نگاه رسانهای و محتواگرا به سینماست که این نگاه، ابعاد هنری اثر را نادیده گرفته و انتظار دارد با دیالوگهای گلدرشت و شعاری حق مطلب ادا شود و همه ظرفیتهای فیلم صرف انتقال پیام و محتوایی خاص به مخاطب شود (نقل به مضمون). خب! باید گفت متأسفانه این نوع بهانهتراشیها و کاریکاتورسازی از منتقدان نمیتواند کمکی به پرشدن چالهچولههای پرشمار فیلم کند. اینکه یک اثر سینمایی ساختار دراماتیک درست و درمانی ندارد و آدمها در آن تبدیل به شخصیت نمیشوند، ریتم داستانش کند است، مناسبات قطب خیر و شر قصهاش نامشخص و گنگ است و بدتر از همه دوربینش هم بیمنطق و لطمهزننده است، دیگر ربطی به نگاه رسانهای به هنر ندارد! حتی اینکه فیلم فاقد هرگونه نگاه جدی سیاسی و تاریخی است هم دخلی به این نگاه محتواگرا ندارد، چراکه خالقان شمار بسیاری از آثار درخشان تاریخ سینما بارها موفق شدهاند از خلال یک درامپردازی قدرتمند، ایده ناظر و طرح تماتیک مشخصی را در متن پرورش دهند و ازهمینرو فیلمهایشان درعینحال که در ساحت هنری خود، قصهای را برای بیننده تعریف میکند دربردارنده «پیام»، «محتوا»، «جهتگیری» و «جهانبینی» نیز هست. اما مهدویان تصمیم گرفته تا پشت ژستهای جعلی «هنر برای هنر» و «سینمای خالص» و «علیهِ نگاه رسانهای به هنر» و امثالهم پنهان شود بلکه ضعفهای اثرش نیز از انظار پنهان بماند.
اما از یکسو این مسئله که برای تولید چنین فیلمی چندی از «اَبَرسازمانها» مانند بنیاد فارابی، حوزه هنری و شهرداری تهران پای کار آمدهاند و بودجههای کلان صرف کردهاند و از طرفی دیگر نیز صداوسیما مدتها قبل از اکران عمومی از طریق برنامه «هفت» و بخشهای مختلف خبری، «ماجرای نیمروز» را در صدر توجه مردم قرار میدهد، نمونهای واضح از نقش اقتصاد سیاسی فرهنگ در مملکت ماست. شاید بعضی در جواب این ادعا بگویند این اتفاق عجیبی نیست و حتی در سیستم فیلمسازی کشوری مثل آمریکا نیز چنین حمایتهایی از بعضی فیلمهای خاص جریان اصلی انجام میشود. در پاسخ باید گفت اولا هر دستگاه ایدئولوژیکی در هرکجای دنیا مستحق آن است که نقد شود و منتقد میتواند از گزارههای قطعی و طبیعی فرضشدهای که از سوی رسانهها به مخاطبان عرضه شده انتقاد کند. ثانیا مدعیان چنین دیدگاههایی انگار فراموش کردهاند سیستم رسانهای آمریکا با همه اولویتهای استراتژیک انکارناپذیرش، همانجایی است که همواره آثار پرشماری با سویههای انتقادی رادیکال در آن تولید شده و در همین بستر است که «رؤیای آمریکایی» و «مجسمه آزادی» و «کاخ سفید» و «شخص رئیسجمهور» همگی با شدیدترین لحن ممکن به نقد کشیده میشوند. پس بهتر است نظام رسانهای خودمان را که هنوز اندر خم اکران امثال «عصبانی نیستم» و... است، با دمودستگاه رسانهای بلاد کفر مقایسه نکنیم!
.
منابع
http://www.cinematicket.org
«این آدمهای باورپذیر و ملموس». ماهنامه سینمائی فیلم. بازبینیشده در 2017-07-10.
«انتقاد صادق زیباکلام از فیلم «ماجرای نیمروز»»۔ عصر ایران۔ ۲۰۱۷-۰۷-۱۰. بازبینیشده در ۲۰۱۷-۰۷-۱۰۔
«ماجرای نیمروز، روایت رسمی از آغاز خشونت». بیبیسی فارسی. ۲۱تیر ۱۳۹۶.
«جایزه-های-اصلی-برای-فراری-بهترین-فیلم-ماجرای-نیمروز-ی-شد-که-هیج-کدام-از-جوایز-اصلی-را-نگرفت». سایت کافه سینما.
«برندگان-سیمرغ-های-جشنواره-فیلم-فجر». سایت فرارو.
7.پرش به بالا ↑ «پوشش دختر تهیهکننده ماجرای نیمروز سوژه کاربران شد +تصاویر». بازبینیشده در 2017-04-02.
http://kimiastone.com/press/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2/
http://www.zoomg.ir/2017/3/26/159448/the-story-of-noon-review/
http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/iran/17239-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2
https://www.salamcinama.ir/post/umyyvgjg24p1k1/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2
http://www.fardanews.com/fa/news/625034/%D8%AC%D8%AF%D8%A7%D9%84-%D8%A8%D8%B1-%D8%B3%D8%B1-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AF%D8%B1-%D8%A2%D9%86%D8%AA%D9%86-%D8%B2%D9%86%D8%AF%D9%87-%D8%AA%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%B2%DB%8C%D9%88%D9%86
http://farhangemrooz.com/news/49088/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D9%86%DB%8C%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AA%D8%A6%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%B2%D9%87-%DA%A9%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D8%B3%D8%B7%D8%AD%DB%8C-%D9%86%DA%AF%D8%B1%DB%8C