روزی روزگاری
گارگین فتائی
یکی بود یکی نبود
همه بودن ، هیچ کی نبود
کتری بود و قوری نبود
عروس بود و توری نبود
مگس بود و موری نبود
آدم بود و زوری نبود
فاصله و دوری نبود
چراغ بی نوری نبود
گریه نبود ، زاری نبود
حسرت بیماری نبود
مشکل بیکاری نبود
نفرت و بیزاری نبود
محکمه و قاضی نبود
نفت نبود گازی نبود
حرص و تب و آزی نبود
رشوه و اخاذی نبود
تو کلک اندازی نبود
پول توی بزازی نبود
جوون بود و پیری نبود
خواری و تحقیری نبود
جدال و درگیری نبود
گلوله و تیری نبود
اجناس تعمیری نبود
دیوونهء زنجیری نبود
پستی نبود ، زشتی نبود
کالای برگشتی نبود
آدم توی دشتی نبود
خونهء بی خشتی نبود
نه گروی هشتی نبود
برای هم مشتی نبود
رو قیمتا چانه نبود
پیلهء پروانه نبود
کسی که بیگانه نبود
ریای رندانه نبود
عشق بود و سادگی بود
برای همه زندگی بود
عشق که بی پردگی بود
عشق که دلبستگی بود
آب بود و کوزه نبود
گدا و دریوزه نبود
کتابها تو موزه نبود
پولدار یک روزه نبود
مهر بود و کینه نبود
عقدهء تو سینه نبود
مشکل سنگینه نبود
نفرت دیرینه نبود