نقد فیلم ایتالیا ایتالیا
گرد آوری از گکارگین فتائی
.
کارگردان
کاوه صباغزاده
تهیهکننده
مهدی صباغزاده
نویسنده
کاوه صباغزاده
بازیگران
حامد کمیلی
سارا بهرامی
فرید سجادی حسینی
همایون ارشادی
فیلمبرداری
معینرضا مطلبی
تدوین
ژینوس پدرام
شرکت
تولید
نیمروز فیلم
توزیعکننده
نیمروز فیلم
تاریخهای انتشار
۱۲مهر ۱۳۹۶
مدت زمان
103 دقیقه
کشور
ایران
زبان
فارسی
فروش گیشه
۱٬۳۱۶٬۱۵۹٬۰۰۰تومان
ایتالیا ایتالیا فیلمی ایرانی و در ژانر درام ، کمدی ، فانتزی به کارگردانی و نویسندگی کاوه صباغزاده و تهیهکنندگی مهدی صباغزاده محصول سال ۱۳۹۵است. فیلمنامه این فیلم از داستان کوتاهی اثر جومپا لاهیری ، نویسنده مشهور هندی تبار اقتباس شده است. این فیلم در جشنواره سی و پنجم فیلم فجر نامزد دریافت سیمرغ بلورین بهترین بازیگر اول زن و بهترین چهره پردازی شد و در جشن منتقدین و نویسندگان سینمای ایران نیز نامزد جایزه بهترین کارگردان اول و بهترین بازیگر اول زن شد.
خلاصه داستان
«ایتالیا ایتالیا» داستانِ جوانی است به اسم نادر (حامد کمیلی) که عاشق ایتالیاست. او در دانشگاه ادبیات ایتالیایی خوانده، کتابهای ایتالیایی ترجمه میکند، دربارهی ایتالیا و تاریخش کتاب مینویسد، دستبندی به شکل پرچم ایتالیا به دستش دارد، موزیک ایتالیایی گوش میکند و رویایش این است که برود «ایتالیا زندگی کند. ایتالیایی زندگی کند.» (بخشی از نریشن فیلم). تا اینکه به صورت اتّفاقی برای بازی در یک سکانس به یک پروژهی سینمایی معرّفی میشود که دستیار کارگردانش برفا (سارا بهرامی) است. و این شروع رابطهی این دو است. رابطهای که نهایتاً به عشق و ازدواج منجر میشود و بعد زوال آغاز میگردد
جوایز
بهترین بازیگر نقش زن اول سارا بهرامی
نامزد
سیمرغ بلورین
بهترین چهره پردازی علی بهرامی فر
نامزد
سیمرغ بلورین
.
نقد فیلم
«ایتالیا ایتالیا» اولین فیلم کاوه صباغ زاده را میتوان یکی از فیلمهای ویژه سالهای اخیر دانست. فیلمی که به کنکاش رابطه میان عاشق و معشوق میپردازد و آن را از روز اولش بازخوانی میکند. شبیه به خیلی فیلمهای مهم و زیبا که با مضمون مشابهی ساختهشدهاند، «ایتالیا ایتالیا» هم صحنههای تیز و برندهای را به نمایش میگذارد که حکم برگ برنده فیلم را دارد.
همانقدر که بازگشت سامر در شب بارانی و دراز کشیدن در رخت خواب در «۵۰۰روز سامر» ۵۰۰ Days of Summer مهم و درعینحال اندوهناک است، بازگشت زن به خانه، درحالیکه داغان خستگی و کار است و حتی حوصله خودش را هم ندارد، تجربه ناراحتکنندهای را برای تماشاگر رقم میزند؛ و همانقدر که سوختن مرد در قصهای مانند «ولنتاین غمانگیز» Blue Valentine و در حادثه عشق جنون آمیزش، جانکاه و سوزان مینماید، انتظار حامد برای بازگشت همسرش به تخت خواب دونفرهشان هم سوزان است.
مهمتر از هر چیز دیگری اما «ایتالیا ایتالیا» یک فیلم واقعی ست و این حسابش را از باقی فیلمها جدا میکند. یک عاشقانه واقعی و گزنده که آنطور که بدیو از عشق تعبیر میکند، موفق میشود آن را به شکل یک «دو» نشان دهد. یک «دو» که بهمرورزمان تکامل پیدا میکند، آسیب میبیند، تغییر شکل میدهد و…چند فیلم دیگر در سینمای ایران سراغ دارید که در نمایش یک رابطه با پستیوبلندیهایش به نقطهای رسیده باشد که آن را قابللمس بدانیم؟ «شوکران»؟ «هامون»؟ و یا نمونه متأخرتری مانند «عصبانی نیستم»؟ احتمالاً لیست این فیلمها از انگشتهای دو دستان بیشتر نمیشود و «ایتالیا ایتالیا» توانسته خیلی زود بهعنوان اولین ساخته سینمایی کارگردانش در این لیست راه پیدا کند.لیستی که شاید یادآور عاشقانهترین و درعینحال دردناکترین لحظات شخصی عاشق و معشوق در سینمای ایران است. خیالانگیز مانند آن شام دلچسب با سیما ریاحی در «شوکران»، برنده مانند آنجا که هامون به ساختمان نیمهکاره روبه روی خانهشان میرود تا مهشید را در قاب پنجره با اسلحهاش هدف بگیرد و دردناک مانند آخرین بوسهای که قبل از رفتن به خانه زن و صحبت با پدرش میان عاشق و معشوق در «عصبانی نیستم» دوستداشتنی ردوبدل میشود.
آنچه این فیلمها را واجد چنین احساسات قوی و طغیان گر و بهخصوص همدردی برانگیز میکند، واقعگرایی یکهشان است. کافیست خود را جای کاراکترها تصور کنید و درگیر قصهشان شوید تا پی به بغرنج بودن جایگاه آدمها و عشقهای میانشان ببرید. در چنین حالتی، احساسات فیلم تبدیل به بخشی از احساسات خود شما در آن لحظه میشوند و همین شما را در جهان فیلم، کاراکترها و عاشقانهاش غرق میکند. «ایتالیا ایتالیا» هم واقعیتی از این جنس دارد که ترجیح میدهم آن را بهجای برداشت واقعگرایانه از زندگی، برداشتی واقعی از آن بخوانم. واقعی درست شبیه به آن چیزی که هرکدام از ما میتوانیم در زندگی و روابط شخصیمان تجربه کرده باشیم. زخمهای «ایتالیا ایتالیا» زخمهایی جدا از من و شما نیستند و این کیفیت ویژهایست که کارگردان موفق شده فیلم را بر آن سوار کند و بهواسطه ش به محصولی متفاوتتر از عاشقانههای غمگین معمول و متداول برسد.
«ایتالیا ایتالیا» خصوصاً در شکلدهی به مضمونش در فیلمنامه و ساخت صحنههای دونفره میان زوج فیلم بیش از آنکه وامدار خلاقیت در دیالوگنویسی، شم سینمایی کارگردان و منطق فیلمنامه یا روانشناسی و هزاران عناوین دهن پرکن دیگر باشد، انگار که برگرفته از یکسری از آنها، لحظهها و تجربیات شخصی کارگردان و فیلمنامهنویس اثر است. درواقع انگار که برداشتی واقعی از لحظهای از زندگی را در جای درستی از فیلمش که احتمالاً تا اندازه زیادی درباره مناسبات ذهنی و نگاه خود او به رابطه و داستانهای پیچیده و درهمرفتهاش است، استفاده کرده.هرچند که فیلم، فیلمی مردانه است که دارد اتفاقات را از جهت نگاه قهرمان مردش یعنی حامد به نمایش میگذارد اما این زن ماجراست که انرژی فیلم را سرپا نگه میدارد و مخاطب را بیشتر و بیشتر به درون داستان فیلم غرق میکند. هرچند که شبیه به هر رومانس دیگری که یک مرد شدیداً عاشق دارد، همه تقصیرات و کمبودها و بیوفاییها درنهایت بهپای زن نوشته میشود…
فرای همه اینها آنچه تماشای «ایتالیا ایتالیا» را برای من نه بهعنوان یک عشق فیلم که در جایگاه یک زن تبدیل به موردی عجیب و گزنده میکند، همین زاویه دید مردانه داستان و نمایش معشوق از فیلتر آن است. فیلم در لحظهلحظهاش مرا روبه روی سنگینترین لحظاتم در رابطهها و آدمها میاندازد. انگار که آن لحظه ویژهای که یک فهم و بلوغ تازه در فیلم و رابطه زوج عاشق آن است را از جایی از زندگی من/ همه ما کندهاند. «ایتالیا ایتالیا» مرا در برابر عاشقانهترین عاشقانههایم، مینشاند در برابر خاطراتم از حرفها، نگاهها و بوسههای رد بدل شدهای که از آنها حالا تنها سرابی مجهول باقیمانده. مرا بهروزهای کسل و بیحوصلگیام میبرد که حرصش را سر مردم خالی میکردم و مرا در برابر دردناکترین روزهایم از رابطهای میگذارد که در آن قدمبهقدم فاصله گرفتن از مردم را تازیانه کشیدم. نگاه ناامید حامد در اواخر داستان از جایی که خودش هم بهخوبی میداند چه اتفاقی افتاده است و تنها نمیخواهد آن را باور کند، نگاههای ناامیدی را در چشمان من زنده میکند که دیدن هر بارهاش جهنم روزهای تلخ بعد از اوجگیری یک عاشقانه است. بیشتر از هر چیز اما «ایتالیا ایتالیا» در حین تماشایش به خاطرم میآورد که داستانها و عشقها هرچقدر هم که متفاوت باشند اما چطور مردهایی که عاشقشان بودهام همیشه با یک فرمول مشخص و از پیش تعیینشده به استقبال فروپاشی عشقهایشان رفتهاند. تا لحظه آخر با حرف، حرف و حرف همهچیز را کج دار و مریض پیش بردهاند و حقیقتاً در عمق فکر و خیالشان هرگز به این فکر نکردهاند که بار کلمهها و واژهها چطور میتواند معشوقشان را دورتر و دستنیافتنیتر کند. حتی اگر هنوز زیر یک سقف زندگی میکنند و هنوز به هم میگویند که همدیگر را دوست دارند. «دوست داشتنها» اتفاقاً همانطور که در فیلم هم میبینید پیش از آنکه به واژه منعقد شوند، ازدسترفتهاند و فاصلهها در لحظه جدایی، ازآنچه در خیال خود میبینید بسیار بیشترند و آدمها دورتر. در اواخر فیلم، درحالیکه بههمریخته هزار فکر و خیال گس و غمگین از گذشتهها بودم یادم افتاد که مردها درست مثل حامد، همیشه شاهد بحرانهای میان خود و معشوقشان بودهاند. مسخره است اگر بخواهیم فکر کنیم که فاصله گرفتن هرروزه زن را از خودشان ندیدهاند یا درک نکردهاند. مردها در زندگی من همیشه از فاصله میان ما که روزبهروز بیشتر و بیشتر میشده خبر داشتهاند و همیشه نشستهاند وعده بافتهاند و در صندلیشان فرورفتهاند، دیوانهوار فیلم دیدهاند یا آشپزی کردهاند و بدون هیچ تلاش کوچکی برای ساختن و درست کردن به انتظار لحظه شکسته شدن سکوت منحوس از پی واژههایی نفرتانگیز نشستهاند. تماشای «ایتالیا ایتالیا» مرا در مقابل بیرحمانهترین واژههایی که روزی به سمت معشوقم پرتاب کردهام انداخت. حقیقت اینجاست که در لحظههای بحرانی، آنجا که فاصله دیگر آنقدر دور شده که زن در «ولنتاین غمانگیز» از همخوابگی با همسرش سرباز میزند و در «ایتالیا ایتالیا» همه رابطه پرشور زوج دوستداشتنی به حرفهای متداول و معمول «داخل تاکسی وار» سر شام محدود میشود، به شکل دقیقتر آنجا که زن امیدش را از دست میدهد و همه آنچه روزی برایش معنی مطلق و کامل عشق بوده است حالا تماماً ازدسترفته، غریبه و در اکستریم لانگشات مینماید، او آنقدر مصمم است که بیرحمانهترین تصمیمها را میگیرد و بیرحمانهترین واژهها را به زبان میآورد. انگار که جوابی محکم و عملگرایانه بر سکوت و انفعال مرد در لحظه بحران باشد. «ایتالیا ایتالیا» هرچند بیش از آنکه درباره زن باشد، درباره حامد است اما همین مرا به یاد این میاندازد که در لحظات ویژهای از زندگی عاطفیام چقدر معشوقه/عاشق بیرحمی بودهام. بیرحم از آن دست که قربانی سکوت و بیخیالی مردش بوده است. بیرحم از آن دست که در مقابل سرکوب احساسات روزانهاش، در مقابل تلاشی که برای داشتنش هیچوقت نشده و در برابر همه دروغها و وعدههای ناراستی که شنیده، حالا در لحظهای قرار است زهر سمی و گزندهای شود که یک «دو» را از هم بپاشد و ویران کند. این اوست که در حقیقت و در واقعیترین شکلش همهچیز را ویران کرده؟ درحالیکه او همه سعی و شجاعتش را گذاشته وسط تا آن واژههای لعنتی شکل بگیرند و به معشوق ازدسترفتهاش بفهماند که این آخر داستان آنهاست. در این لحظه مرد به این فکر میکند که او مدتها برای این لحظه نقشه میکشیده و از مدتها قبل خودش را آماده این لحظه کرده. اطرافیان و تماشاگران فیلم و… به کنار، در این لحظهای که احتمالاً پررنگتر از هر خاطره خوشی از یک عاشقانه در ذهن آدمها میماند حتی مرد/عاشق همپشت زن را خالی میکند و او را مقصر میخواند.
«ایتالیا ایتالیا» به همهمان یادآوری میکند که چطور همیشه در این دوئیتی که عشق نام دارد، تنها بودهایم و بار هر چیز را هر دویمان تنها به دوش کشیدیم، شبیه به آن دیالوگ «هامون» که در انتهای این فیلم هم تکرار میشود انگار که در عاشقانه هامان جلو نمیرویم فرومیرویم…و جایی آن میان همدیگر را از دست میدهیم.
جومپا لاهیری نویسندهای هندی است که در آمریکا بزرگ شده و اکثر داستانهای او درباره زندگی مهاجران، غم غربت و احساسات و روابط انسانها در کشوری غریبه است. «یک مسئله موقتی» یکی از داستانهای مجموعه ترجمان دردها است که مژده دقیقی و انتشارات هرمس آن را به فارسی برگرداندهاند.در اقتباس از ادبیات چه وفادارانه باشد چه غیروفادارانه آنچه که اهمیت دارد آن است که نسخه اقتباس شده هویت خود را به عنوان یک اثر مجزا حفظ کند. به این معنا که فیلم لحنی یکدست داشته باشد، شخصیتهای باورپذیری خلق شده باشند و فیلمنامه به نمودی بیرونی برای مدیوم سینما رسیده باشد. داستان به خاطر تفاوتهایی که با یک اثر تصویری دارد بیشتر به درونیات شخصیتها میپردازد. به راحتی ذهن شخصیتها را برای خواننده بر ملا میکند و از اهداف گذشته و آینده شخصیتها سخن میگوید. در سینما اگر چه غیر ممکن نیست اما رسیدن به درونیات شخصیتها کاری پیچیده و سخت است. گاهی تصور میشود اگر فیلمی همه حوادث یک داستان را عیناً در خود جای داده باشد پس نویسنده فیلمنامه کار شاقی نکرده و کارش قابل تقدیر نیست. ولی باید توجه داشت که مراحل پیچیده و دقیقی برای تصویریکردن یک داستان ادبی (به خصوص اگر خود داستان فرم پیچیدهای داشته باشد) به یک اثر سینمایی وجود دارد.
داستان جومپا لاهیری با این جمله شروع میشود: «اطلاعیه حاکی از آن بود که مسئله موقتی است. برق خانه به مدت ۴شب از ساعت ۹تا ۱۰میرود.» درست در اولین جمله اتفاق اصلی پیش برنده داستان به مخاطب اعلام میشود. یک تغییر کوچک قرار است در زندگی شوبا (مرد) و شوکومار (زن) (شخصیتهای داستان) رخ دهد. در ادامه کمی شخصیتپردازی ما را با شخصیتها آشنا میکند و به سرعت به اولین خاموشی میرسیم. شبی که شوبا پیشنهاد میدهد تا بازی اعترافات را آغاز کنند. پیش از شروع اعترافات ما دانستهایم که شوبا و شوکومار زندگی کسالت باری دارند. دیگر چندان عاشق هم نیستند. شوکومار روی کاناپه میخوابد و مهمتر از همه غذایشان را با هم نمیخورند. وقتی برق خانه میرود آنها به دلیل نبود نور کافی مجبور میشوند دست از کارهای خود بکشند و کنار یکدیگر روی یک میز شام بخورند. کنار هم نشستن شوبا و شوکومار در داستان به معنی شروع شدن چیزی جدید بین آنهاست. آنها بلاخره از سر تقدیر یا نقشه قبلیِ شوکومار، تصمیم میگیرند که با هم حرف بزنند و خود را خالی کنند.
در فیلم نادر و برفا در مقدمه فیلم با یک فلش بک نسبتا طولانی عاشق هم میشوند. راوی فیلمنامه نادر است. او از علایق خود میگوید. اشارهای به علایق برفا میکند. با شغلهای آنها آشنا میشویم و این موقعیت را درک میکنیم که نادر از خانه بیرون نمیرود. درست مثل شوبا که دانشجوی دکتری است و به خاطر کارهایش نمیتواند از خانه بیرون برود و آشپزی میکند و جایش با شوکومار عوض شده است. برای ورود به مقایسه فیلم با داستان از شخصیت شوبا شروع میکنیم. در داستان شوبا پسری بسیار خجالتی است. با اینکه در حال دکتری گرفتن است هنوز در روابط اجتماعی خود لنگ میزند. شخصیت درونگرایی دارد و ساده است. در مجموع راوی داستان او را شخصیت جذابی معرفی نمیکند. در مقابل نادر برف کوبان خوشتیپ است. اجتماعی و زبانباز است و در مجموع قرار است یادآور حمید هامون باشد. برای مثال صحنهای را به خاطر آورید که نادر اصرار دارد برفا را برای شام بیرون ببرد. حسن آن صحنه در آن است که قابل باور است. یک رابطه عاشقانه در ایران میتواند اینطوری شروع بشود. اما عیب کار در آن است که این شکل از آشنایی و مقدمهای که از شخصیتها به مخاطب معرفی میشود شخصیتی از نادر میسازد که با شوبای داستان به کل متفاوت است.
جوانی ولگرد که در خیابان برای خود پرسه میزند یک شب اتفاقی به دختری برمیخورد که منتظر معشوق خود است. دختر قراری برای ۴شب با معشوق خود گذاشته است. بازی امید و یأس در داستان جان میگیرد و در نهایت در شب چهارم، درست وقتی که جوان ولگرد عاشق دختر شده است عشق قدیمی دختر از راه میرسد.
این خلاصه رمان شبهای روشن نوشته فئودور داستایفسکی است. اقتباس سعید عقیقی (فیلمنامه نویس) در فیلم شبهای روشن ساخته فرزاد مؤتمن از این رمان تغییری اساسی در ظاهر شخصیت پدید آورده است. جوان ولگرد داستان تبدیل شده به استاد ادبیات دانشگاه که تنها زندگی میکند. در حقیقت این تغییر بزرگ در ظاهر (شخصیت پردازی) شکل گرفته است. اما ویژگیهایی که در نقاط حساس فیلم باعث تصمیم گیری شخصیت میشوند دست نخورده باقی مانده است. استاد دانشگاه مانند ولگرد انزوا طلب است و از بیان درونیات خود به کسی که به او علاقه مند شده واهمه دارد. مسئله اینجاست که شخصیت تغییری بزرگی نکرده بلکه المانهای ظاهری و شغل او تغییر کرده است. اما در ایتالیا ایتالیا به کل با شخصیتهای متفاوتی طرف هستیم. موقعیت زندگی شوبا و شوکومار در زندگی نادر و برفا دیده میشود. آنها شلخته و بیعلاقه شدهاند اما ویژگیهای شخصیتی آنها تغییر کرده است. تا اینجای کار هم ایرادی به اثر وارد نیست. یک نویسنده آزاد است در اقتباس تغییراتی در شخصیتها به وجود آورد اما دیگر مجاز نیست همه اتفاقاتی را که در داستان میافتد عیناً برای شخصیتهای تازهاش تکرار کند و دوباره همان خروجی و نتیجه انتهایی داستان را بگیرد.
مسئله بعدی که فیلم را از یکپارچه بودن و پیدا کردن هویت مستقل بازمیدارد لحن است
مثلاً در شب اول اعتراف، برفا میگوید که در موزه سینما تلفن نادر را چک کرده است که ببیند آیا اسمش از دفترچه به گوشی تلفن ارتقا پیدا کرده یا نه؟ کمی غیر قابل باور و عجیب نیست که پسری در ایران شماره دختری را در دفترچه بنویسد؟ آن هم پسری که اصلا خجالتی نیست و عادت نوشتن اسامی در دفترچه هم از او برنمیآید؟ اینکه برفا ببیند که اسمش در گوشی با چه عنوانی ذخیره شده باور پذیرتر نیست؟ مشکل اینجاست که این اتفاق عیناً مربوط به داستان کوتاه است. این شوکومار است که چک میکند که اسمش از دفترچه تلفن به گوشی رسیده است یا نه و از شوبا است که برمیآید به خاطر خجالتی بودناش دفترچهای برای نوشتن اسمها داشته باشد.
درست مشابه همین مسئله در اعتراف اول نادر هم هست. نادر اعتراف میکند که در شب اولی که با هم بیرون رفتهاند به گارسون انعام نداده است. واقعیتش این است که انعام دادن در ایران اصلاً و ابداً مرسوم نیست آن هم برای یک دانشجوی زبان ایتالیایی و یک دستیار کارگردان و از آن مهمتر از شخصیت نادر برنمیآید که برگردد و انعام را بدهد چون باز هم این کار متعلق به شوبا است. همینطور کپی مطالب پایاننامه از کتابی ایتالیایی هم گناه بزرگی نیست که برای شخصیت نادر غیر منطقی باشد. انگار که دقیقاً مسیر برعکسی در اقتباس شکل گرفته است همه آن چیزها که بهتر بود حذف شوند در فیلمنامه وجود دارد و همه آن چیزها که میبایست حفظ میشدند تغییر کرده و جایگزین پیدا کردهاند.
مسئله بعدی که فیلم را از یکپارچه بودن و پیدا کردن هویت مستقل بازمیدارد لحن است. فیلم با یک کمدی موزیکال شروع میشود اما در ادامه در عین حالی که هر از گاهی به موزیکال بودن بازمیگردد تبدیل به عاشقانهای میشود که قرار است به درونیات شخصیتها بپردازد و به جزییترین ویژگیهای شخصیتها، مثل اینکه نادر میداند که برفا وقتی قرار است حرفی جدی بزند دستش را چگونه در هم گره میکند یا لحظه خوابیدن چگونه مشت میکند اشاره میکند. دو تکه روایت فیلم آنقدری از هم فاصله دارند که این تصور به وجود میآید که فیلم از دو فیلمنامه تشکیل شده که به هم وصله پینه شدهاند. فیلمنامه اول راجع به نادر است که عاشق ایتالیا است و زندگیاش را بر پایه شبیه کردن به زندگی ایتالیایی بنا نهاده و فیلمنامه دوم اقتباسی است از قصه عاشقانه جومپا لاهیری که هدفش کسالت در زندگی زناشویی است. ایراد کار درست به شخصیت برمیگردد. شخصیت سرخوش نادر که متعلق به فیلمنامه اول است در ایده دوم جایی ندارد و همه حرفها و انگیزههایش مصنوعی میشود. این ایراد آنقدر ریشهای است که سایهاش بر همه المانهای فیلم افتاده است. از شکل کارگردانی دوپاره گرفته تا بازی بازیگران و حتی مدل تدوین فیلم که باعث زیاد شدن زمان حسی فیلم میشود.
لاهیری استادانه توانسته از دل شک و دلخوری بین زن و مرد نوعی درک متقابل بیرون بکشد
اما چیزی که بیش از همه به اثر ضربه میزند نوع قضاوت فیلمساز درباره شخصیتهایش است. نویسنده داستان، جومپا لاهیری، یک زن است. درونیات و ضرافتهای یک زندگی زنانه را میداند و میفهمد. اینکه پس از مرده به دنیا آمدن بچه، شوکومار دیگر نتوانسته شوبا را دوست داشته باشد در چارچوب داستان منطقی و قابل باور است. لاهیری شخصیتهایش را قضاوت نمیکند فقط ماجرا را از زاویه نگاه هر دو روایت میکند. نگاهی به جملات انتهایی داستان کوتاه بیندازیم: « شوکومار چراغ اتاق را خاموش کرد و آمد کنار شوبا در تاریکی نشست و هر دو آرام آرام گریستند. برای چیزهایی که حالا دیگر میدانستند.» این جمله نشان میدهد که داستان بیش از آنکه درباره حقیقت و تقصیرکار ماجرا باشد راجع به حق دادن و درک متقابل زن و مرد است. لاهیری استادانه توانسته از دل شک و دلخوری بین زن و مرد نوعی درک متقابل بیرون بکشد. وقتی شوبا اعتراف میکند که بچهشان را بغل کرده و گریه کرده و دست مشت کرده او را دیده است دارد به شوکومار میفهماند که آن غم فقدانی که تو تجربه کردی چند دقیقهای هم در آغوش من بوده است و من هم از دست دادن را تجربه کردهام. مرگ کودک تجربه شخصی تو نبوده است. اما آنچه در فیلم مشاهده میشود بیشتر یافتن مقصر است. پس طبیعی است که در این بازی زن که همه این دروغها را راه انداخته تا در انتها بگوید که قرار است از خانه برود کاملاً بیپناه میماند و فیلمساز مرد را قهرمان داستاناش میکند. دیگر مهم نیست که پایان داستان و فیلم شبیه به هم نیست مهم آن است که فیلمساز قضاوتی همراه با شک و تردید نسبت به شخصیتهایش میکند به جای آنکه اجازه بدهد که مخاطب خود درباره آنها پیش خود تصمیم بگیرد.
ایتالیا ایتالیا به عنوان فیلم اول در کارگردانی لحظات دلچسبی دارد. نوع نگاه سرخوشانه فیلمساز به زندگی و حوادث پیراموناش کمتر در سینمای ایران دیده شده است. بازی سارا بهرامی در بخشهایی از فیلم دیدنی است اما همان لحن چند پاره فیلم اجازه همراهی مورد انتظار با شخصیتها را نمیدهد. در مجموع میتوان گفت همان فیلمنامهای که به داستان لاهیری ارتباطی نداشت اگر به انتها میرسید تجربه موفقتری به حساب میآمد.
نخستین فیلم کاوه صباغ زاده داستان زوجی را روایت می کند که زندگی مشترک شان را آغاز کرده اند که این زندگی قرار است اتفاقات گوناگونی را به خود ببیند. این خلاصه وضعیت فیلم است که به معنای الگوپذیری فیلم از مولفه های کلیشه ای و قراردادی ژانر می باشد و تنها نکته ای که قرار است اثر را از سایر آثار مشابه متمایز نماید، خرده داستان ها و نوع نگاه فیلمساز به شخصیت های داستانش است و اینکه چطور می تواند با پرداختی منسجم و یکدست، ماندگاری آنان را در سینما تضمین نماید.
صباغ زاده در نخستین تجربه سینمایی اش نگاهی نسبتاً فانتزی به داستان داشته و با خلق موقعیت هایی که در آن اشارات فراوانی به سینما و موسیقی جریان دارد، سعی کرده تا اثری متفاوت از محصولات روز سینمای ایران را به نمایش بگذارد که به نظر می رسد در این راه نیز تا حدی موفق بوده است. « ایتالیا ایتالیا » نشانی از رنگ و لعاب اغلب پوسیده سینمای ایران ندارد و در عوض سعی کرده فضایی شاد را به نمایش بگذارد که بعضاً ارجاعات سینمایی جالب و البته بی کارکرد در مقایسه با روند فیلم مانند اشاره به فیلم « هامون » داریوش مهرجویی، لبخندی را بر لب مخاطب می نشاند.
اما مشکل « ایتالیا ایتالیا » فارغ از پوسته شاد و بامزه ای که دارد، فیلمنامه اثر است که دارای حفره های متعدد می باشد. از جمله مشکلات فیلم شکل گیری عشق نادر و برفا به یکدیگر است که علی رغم توضیحات فیلم، به نظر برای به تصویر کشیدن قدرت و استحکام آن، ناکارآمد به نظر می رسد. رابطه نادر و برفا عمق لازم را ندارد و اگر فیلمساز تعمداً آن را به جهت حال و هوای سرخوشانه فیلم جدی نگرفته باشد ( که باز هم یک ضعف محسوب می شود ) ، باید گفت که مهمترین مولفه سینمای رمانتیک یعنی پرداخت دو شخصیت اصلی زن و مرد در « ایتالیا ایتالیا » به درستی شکل نگرفته است که این اتفاق خبر خوبی برای یک اثر رمانتیک محسوب نمی شود.
فیلم همچنین در پرورش تم اصلی داستان که نام فیلم نیز برگرفته از آن است، دچار ضعف فراوانی شده است. اینکه شخصیت اصلی داستان به ایتالیا علاقه مند است می تواند سوژه جذابی باشد و مهیا کننده موقعیت های جالب در طول داستان. اما در طول فیلم تماشاگر تنها اشارات گوناگون از دست بند گرفته تا تصاویر منزل نادر که با ایتالیا تزئین شده را شاهد هست و از ارائه خرده داستانی که به نوعی ایتالیا را مرتبط به خط اصلی داستان نماید عاجز بوده است. در واقع می توان گفت ایتالیا ربط چندانی به محتوای فیلم ندارد و اشتیاق شخصیت اصلی داستان به ایتالیا هم بخش اضافه فیلم محسوب می شود بطوریکه نام هر کشوری را می توان به جای ایتالیا در عنوان و فیلمنامه اثر به کار برد.
اما « ایتالیا ایتالیا » در بخش هایی از اثر میزان تلخی که در بخش های ابتدایی فیلم کمرنگ بوده را در نیمه دوم به داستان اضافه می نماید تا تضاد کاملی میان دو نیمه فیلم شاهد باشیم. بحرانی که به سراغ برفا و نادر می آید، منجر به خلق لحظاتی شده که به مشاجره می گذرد بی آنکه دلایل مشخصی برای ارائه چنین بحرانی ترسیم شود. رفتارهای عجیب و متناقض برفا نسبت به نادر در دقایقی از فیلم که تراژدی را تجربه کرده، دائم در حال تغییر است. تغییری که بی دلیل است و به نظر می رسد که صباغ زاده حوصله مدیریت بر چرایی و چگونگی رخ دادن آن را نداشته است!
« ایتالیا ایتالیا » فیلمنامه و کارگردانی ضعیفی دارد که البته برای نخستین تجربه کارگردانی نمی توان خرده چندانی به آن گرفت. در عوض فیلم پوسته شاد و سرخوشی دارد که می تواند نکته مثبتی برای اثر محسوب شود. اینکه کارگردان در اولین تجربه فیلمسازی اش به سراغ تم های محبوب سینمای ایران نظیر "خیانت "نرفته و سعی کرده فضایی شاد را در داستانی نسبتاً فانتزی روایت نماید، نکته امیدوار کننده ای محسوب می شود. فیلم همچنین یک سارا بهرامی هم دارد که به نظر می رسد باید بیشتر در سینمای ایران به او بها داد و چنانچه فرصت مناسبی در اختیار او قرار داده شود، می تواند توانایی های خود را به اثبات برساند.
زوال عشق
پدرام عبهر
نخستین ساختهی کاوه صباغزاده فیلمی است متفاوت، خوشساخت، خوشریتم و البتّه عمیق. فیلم به موضوعی کاملاً جدّی میپردازد، موضوعی جدّی و حتّی تلخ، امّا طعمِ کلّیاش تلخ نیست، نمیگذارد تلخ شود. فیلم سرگرمتان میکند، گاهی لبخند و حتّی خنده به لبتان میآورد و البتّه به فکر فرو میبردتان.
«ایتالیا ایتالیا» فیلمی است دربارهی زوال عشق، زوال رابطه، زوال یک زندگی مشترک. زندگی مشترکی که با شور و عشق و هیجان آغاز میشود امّا رفتهرفته اتّفاقات ریز و درشت، روزمرگیها، «حرفهای نگفته و دروغهای کوچیک کوچیک» (از دیالوگهای فیلم)، راکد شدن و غیره و غیره زوالش را رقم میزند و اگر مراقب نباشی، یک روز متوجّه میشوی که همهچیز از دست رفته است. (موضوعی که ناخودآگاه مرا یاد فیلم فوقالعادهی Revolutionary Road ساختهی سم مندز انداخت.)
این موضوع اصلی و لایهی درونی فیلم است. امّا «ایتالیا ایتالیا» در بند تم تلخ و جدّیاش نمیماند. برخلاف «زیر سقف دودی» و فیلمهای دیگری که میخواهند حرف مهمّی بزنند، حرفش را گلدرشت نمیگوید، بیخودی فضا را تلخ نمیکند، حالِ مخاطب را نمیگیرد و حوصلهاش را سر نمیبرد. بلکه حرفهایش را زیر یک پوستهی مفرّح و موزیکال و یک قصّهی جذاب و کاراکترهای دوستداشتنی عرضه میکند. و این هنر فیلمساز است.
لابلای قصّهی اصلی نادر و برفاب، کلیپهای کوتاهی در فیلم گنجانده شده که گاه بازتاب رویاها و آرزوهای نادر هستند و گاه بخشی از داستان فیلم را روایت میکنند. نکتهای که هم نقطهی قوت فیلم است و هم نقطهی ضعفش. چرا؟ نقطهی قوت است چونکه باعث میشود فیلم جذابتر و سرگرمکنندهتر شود و تلخی موضوعش کام تماشاگر را تلخ نکند. مثلا وقتی نادر از عشق و علاقهاش به ایتالیا صحبت میکند، نریشناش را روی تصاویری از ایتالیا میبینیم با همراهی یک موزیک باحال ایتالیایی. یا بعد از چند صحنه از آشنایی و رمانتیکبازی نادر و برفا، عروسی و ماهعسل و دوران خوشی ابتداییشان را با یک موزیک ایتالیایی رمانتیک به صورت یک کلیپ میبینیم. جسارتی جذّاب که میتوانست برگ برندهی فیلم باشد. امّا به اعتقاد من میشد این کلیپها را به مراتب جذّابتر ساخت. شاید اگر فیلمساز در ساخت این کلیپها همانقدر وسواس نشان میداد که در ساخت بدنهی اصلی فیلم از او میبینیم، نتیجه به مراتب بهتر و فیلم اوّلش به یکی از بهترین فیلمهای سال تبدیل میشد (هرچند همین الان هم یکی از آثار خوب امسال به شمار میرود). در واقع آنچه که میتوانست و قرار هم هست به جذّابیت فیلم بیافزاید (همین کلیپهای کوتاه و بلند)، عملاً با اجرایی نه چندان خوب کمی به فیلم آسیب زده است.
امّا زوج حامد کمیلی و سارا بهرامی عجیب خوب و دلچسب از کار درآمده؛ رابطهشان، کلکلهایشان، عشقشان، خشمشان بسیار باورپذیر است (شاید بهترین زوج فیلمهای امسال باشند). حامد کمیلی که بعد از چند انتخاب اشتباه از سطح اوّل سینمای ایران دور شده بود، با این فیلم میتواند امیدوار به احیای دوبارهاش باشد. سارا بهرامی هم که عالی است. امّا دلچسب بودن و باورپذیر بودن رابطهی این دو فقط به شخصیتپردازی و بازیشان مربوط نمیشود. دیالوگهایی که به صورت پینگپنگی برایشان نوشته شده از جمله بهترین دیالوگها در بین فیلمهای جشنوارهی امسال است. همچنین چند موقعیت تکرار شونده در رابطهشان طرّاحی شده که بینهایت خوب و موفّق درآمده است (مسواک زدن دو نفره، بازی اعتراف در تاریکی و…).
«ایتالیا ایتالیا» پر از ارجاعات فرامتنی است. از اسم فیلم که عنوان یک سریال قدیمی است (و در خود فیلم هم دوبار به آن اشاره میشود) بگیرید تا «هامون». نادر و برفا هردو «هامونباز» هستند و رابطهی این دو، بیشباهت به رابطهی زوج روشنفکر فیلم هامون هم نیست (صحنهی پاره شدن کیسهی خرید در راهپلّه اشارهی بازیگوشانهی پررنگی است به آن فیلم). دیگر اشارهی فرامتنی فیلم به خود فیلمساز باز میگردد. کاوه صباغزاده، به عنوان کسی که فیلم اوّلش را در جشنوارهی امسال اکران کرده، در فیلمش از مصائب ساخت فیلم اوّل زیاد میگوید.
«ایتالیا ایتالیا» به اعتقاد من، یکی از فیلمهای قابل اعتنای امسال است. البته فکر میکنم کسانی که ازدواج کردهاند یا دستکم تجربهی یک رابطهی جدی طولانیمدّت را دارند، بیشتر با این فیلم میتوانند ارتباط برقرار کنند. از طرف دیگر، قطعاً اگر ارجاعات و اشارات فرامتنی فیلم را بشناسید (مثلا «هامون» و «پرویز» را دیده باشید؛ یا در جریان اعتراض علی ملاقلیپور (کارگردان «قندون جهیزیه») به سبک جیمی جامپ در ورزشگاه آزادی باشید)، بیشتر میتوانید از آن لذّت ببرید.
گیج شدم که نقد را از کی و چی و از کجا شروع کنم.از صباغ زاده پسر و پدر و پسر کو ندارد نشان از پدر حرف بزنم،از کتاب درجه یک جومپا لاهیری به اسم 《مترجمدردها》حرف بزنم که ایتالیا ایتالیا از داستان 《موضوعموقت》این کتاب اقتباس یا برداشت شده است و یا از بازی های ساده و خوب بازیگران صحبت کنم ولی این سه موضوع و فیلم ایتالیا ایتالیا بهانه ای شد تا در مورد اولین ساخته کاوه صباغ زاده حرف بزنم.
ایتالیا ایتالیا شروع آرامی دارد و داستان از جایی شروع می شود که نادر شروع میکند به درد و دل کردن برای مخاطب و حرف زدن از زندگیشان.فیلم روایت غیرخطی اما ساده دارد و شاید نامنسجم.راستش در مورد انسجام داستان و فیلمنامه باید صحبت کرد روایت داستان عادی است و مخاطب بسیار راحت از موضوعات باخبر میشود تنها بحثی که بین مخاطبین فیلم متفاوت هست این است که بخش های موزیکال و موزیک ویدیویی اش و مطرح کردن بحث های صنفی و دعواهای بین سینماگران و خانه سینما کمی محاطب را از داستان و روایت دور می کند اما به نظر من بخش موزیکال کمک کرد به فضای فانتزی فیلم و فضای شوخ و شنگ بین نادر و برفا تا مخاطب بتواند عشق ساده و واقعی آنها را حس کند و در مورد بحث های صنفی هم باید بگویم که این حوادث عواملی بودند برای ایجاد تَرک های بیشتر در برفا و کاملا این سکانسها در خدمت داستان اصلی هستند.فضای اطراف شخصیت ها وخانه ی نادر و برفا و شخصیت های فرعی از جمله آن دختر که زبان ایتالیایی یاد میگیرد نشانه هایی از فانتزی و تخیل می دهد اما نادر و برفا خیلی رئال و واقعی هستند،رابطه ی بین آنها خیلی قابل ملموس است و این نشانه هوش کاوه صباغ زاده است که روایتی از آدمهای واقعی را در فضایی فانتزی و نه چندان واقعی بیان کند .وجود ارجاعات به فیلم هامون مثل ریختن خریدها و شکسته شدن تخم مرغ ها در راه پله،صحبت های برفا و نادر در کتاب فروشی از نکات جالب این فیلم بود و حتی رابطه ی برفا و نادر که از اوج حال خوب و عشق به یک موقعیت فوق تراژیک تبدیل شد نیز میتوان ارجاعی غیر مستقیم به فیلم هامون در نظر گرفت.به نظرم مهم ترین سکانس های فیلم ،سکانس های خاموشی های مداوم موقع شام بود که اعتراف میکردند و همدیگر را به قضاوت نکردن دعوت میکردند(که به نظرم بسیار موضوع مهمیست در روابط زناشویی)و اعتراف پایانی که اوج داستان و فیلم است .
صحبت در مورد بازی ها بسیار است اما در چند جمله خلاصه کنم.سارا بهرامی در ایتالیا ایتالیا به اوج بازیگری و پختگی خود رسیده است و با کمی اغراق میتوان گفت شاه نقس خود را بازی کرد اما معتقدم باید همچنان منتظر سارا بهرامی های متفاوتی در آینده باشیم.بازی حامد کمیلی که زوج بهرامی در سینما و تلویزیون شده است هم قابل قبول است اما من دوست دارم بیشتر در مورد بازی فرید سجادی حسینی دوست داشتنی که واقعا با دیدن بازی هایش توقع همه را بالا برده است.سجادی حسینی ساده ،بدون اَکت اضافه و خیلی راحت نقش را بازی می کند و همین ساده بازی کردن باعث دلنشین شدن نقشش در این فیلم بود.
بعد از بازی ها هم باید در مورد طراحی صحنه و لباس و چهره پردازی حرف بزنم که این دو نقاط قوت فیلم بودند و در طراحی صحنه بسیار خوب توانستند فضای فانتزی را به مخاطب القا کنند و در چهره پردازی هم بسیار موفق عمل شد و ما سختی و زجری که برفا در طول مدت این اتفاقات که کشیده بود را کاملا حس کردیم.
در پایان هم باید بگویم که ایتالیا ایتالیا فیلمی مهم است،چون حرف های مهمی میزند ،همه ی ما رو به عشق واقعی ،عدم قضاوت (حتی وقتی زن و شوهر هستیم) و صبوری دعوت میکند و این ۳پیام خصوصا بحث عدم قضاوت موضوعات مهمی هستند که کاوه صباغ زاده در قالب ایتالیا ایتالیا به مخاطبان گوشزد کرد.
یاسمن خلیلی فرد
منبعروزنامه بانی فیلم
سودای ایتالیا
در این سال ها که تب و تاب ساخت فیلمهای مشابه و تا حدودی تقلیدی به لحاظ محتوا و حتی فرم بالا گرفته، تماشای فیلمی چون «ایتالیا ایتالیا» آن هم در قالب فیلمِ اولِ فیلمسازی جوان اتفاق فرخنده ایست. فیلم، در یک جمله داستان زندگی مرد جوانی است که شیفته ی ایتالیاست! طبیعتاً چنین طرح داستان ساده ای می بایست بسیار پرورانده شود تا بتوان آن را به عنوان فیلمی متفاوت پذیرفت و این مسئله در رابطه با «ایتالیا ایتالیا» اتفاق می افتد. فیلمنامه نسبتاً خوب پیش می رود و یکی از خوبی های آن، ساختارشکنی اش است. البته فیلمنامه از نیمه هایش تا حدودی راوی اصلی خود را گم می کند. به لحاظ اینکه، مسئله ی اصلی فیلم مربوط به نادر (حامد کمیلی) است دور شدن ناگهانی از او و نزدیک شدن فیلمنامه به برفا (سارا بهرامی) تا حدودی از تأثیرگذاری کار می کاهد و در صورتیکه فیلمساز تعمداً قصد نزدیک شدن به زن را نیز داشت، بهتر آن بود که راوی فیلم به دانای کل تغییر پیدا می کرد و نریشن از آن حذف می شد تا دست او نیز برای نفوذ به دنیای درونی زن بازتر باشد. شخصیت پردازی های فیلم بسیار دقیق اند. نادر، شخصیتی خیالپرداز است که در رویاهای خود سیر می کند، روحیه ی حساسی دارد و گاه به نظر می رسد به دلیل میزان این حساسیت، جای او و همسرش در زندگی مشترکشان عوض شده است. در مقابل برفا، واقعگراست و بهتر و بیشتر از نادر بلد است به رویاهای خود رنگ واقعیت بزند. نادر، در تمام زندگی اش به سمت سودایِ ایتالیایی خود پیش رفته اما در واقعیت و زندگی فعلی او حالات درونی و واکنش های بیرونی اش حاکی از آن هستند که به خواسته هایش نرسیده و فیلمساز تمامی این ریزه کاری ها را به زیبایی در شخصیت پردازی ها لحاظ می کند. فرم و فضاسازی فیلم ساختارشکنانه است و شوخی هایی که با سینما کرده به نوبه خود جالب اند، همچون ادای دین اش به «هامون» و بازسازی شوخ طبعانه ی بسیاری از سکانس های این فیلم، از جمله سکانس به یادماندنی کتابفروشی و یا صحنه ی خالی شدن سطل ماست در راه پله که برای بسیاری از هامونبازها بسیار خاطره انگیز و جذاب خواهد بود. توجه به شاخصه های "ایتالیایی"در کار خوب از آب درآمده و علاوه بر وجهه ظاهری به درونِ شخصیت نیز نفوذ پیدا کرده است اما کاش توجه به این مضمون مهم که عنوان فیلم هم براساس اش انتخاب شده تا حدودی به روابط میان زن و شوهر نیز نفوذ می کرد و شیفتگیِ مرد به این مسئله به نحوی به زندگی زنانشویی او نیز راه می یافت و به علاقه ای در درونِ او منتهی نمی گشت. به همین دلیل گاه به نظر می رسد تمامی المان های مرتبط با "ایتالیا"تنها در ظاهر مانده اند و به عمق اثر رسوخ نکرده اند. از نکات مثبت فیلم، بازی بازیگران آن است. بازی های فیلم خوشایند و متفاوت اند خصوصاً سارا بهرامی. قضاوت زودهنگامیست و هنوز بیشتر فیلم های جشنواره را تماشا نکرده ام اما می توان پیش بینی کرد بازی او یکی از شانس های نامزدی سیمرغ بلورین باشد. از دیگر ویژگی های قابل توجه فیلم، طراحی صحنه و لباس آن است که کاملاً با درونِ کاراکترها و فضای کار منطبق است. صحنه ی پایانی فیلم می توانست به غایت تأثیرگذارتر باشد اما همین که فیلم "پایان"دارد اتفاق خوبی ست که این روزها کمتر در سینمای ایران رخ می دهد. در نهایت "ایتالیا ایتالیا"تجربه ی امیدوارکننده ای به عنوان فیلم اول فیلمساز جوانش به شمار می آید که با بهره گیری بینامتنی از بسیاری از فیلمها و کتابها و آثار به یادماندنی دنیای هنر، حال خوبی به مخاطبش می دهد.
ایتالیا ایتالیا” فیلم اول کاوه صباغ زاده فرزند مهدی صباغ زاده فیلمساز قدیمی سینمای ایران می باشد. فارغ از اینکه او چه کسی است و چگونه موفق به ساخت فیلم اولش شده است به اثر هنری که تولید کرده است باید نگریست . اگر فرض بگیریم هیچ شناختی از شناسنامه کارگردان نداریم ، به خوبی مشخص است که مصائب فیلمسازی خودش را به تصویر کشیده است اما در این جا در جلد دستیار کارگردان زنی که می خواهد فیلم اول خودش را بسازد مشاهده اش می کنیم .
فیلم سرشار از ایده است. ایده هایی فکر شده که برای خلقشان عشق سینما دخالت داشته است. فیلم پر از ایفای نقش دستیاران کارگردان سینماست. صنف سابق کارگردان که گویا در جشن فیلمساز شدن هم طیفشان مشارکت دارند و آنها هم در نقش های خودشان به خوبی ایفای نقش کرده اند.
فیلم بخشی از مشکلات پشت پرده سینما را هم نمایان می سازد و البته چند کنایه هم به فیلم های مورد نقد فیلمساز از جمله پرویز در گروه هنر و تجربه می زند و از کنارش به تندی می گذرد و فیلمساز هنرمندانه نشان می دهد که علقه هایش چه نوع سینمایی است.
در کنار همه اینها یک رابطه عاشقانه زن و شوهری عشق و علاقه و اختلاف و نفرت و … هم شاهدیم که فیلم را یک سینما در سینمای رومنس کرده است . با بازی خوب حامد کمیلی و سارا بهرامی که به اصطلاح شیمی شان به هم می خورد و طریق اشنایی و عشق و ازدواجشان و اختلافشان کاملا قابل باور و غیر لوس و درست به نمایش در آمده و برای بیننده جذاب و دلنشین هم هست
سکانس – پلان های متعدد و ریتم تند و دیالوگ های پینگ پونگی و بازی خوب بازیگران نقش اول فیلم که به خوبی تحولات در روابطشان را ایفای نقش کرده اند از محسنات فیلم محسوب می شود
فیلم هم کمدی است هم فانتزی هم تلخ هم جدی همراه با سبکی بدیع و خلاقانه منویات شخصی فیلمساز را به خوبی به تصویر کشیده ولی در حد این نیست که مورد ستایش قرار بگیرد و همچون شاهکار با ان برخورد شود
یک تلاش موفق فیلمساز اولی برای خودنمایی و بروز همه نکات و فنون و تکنیک هایی که در طول دوران هنرجویی و دستیاری اش فرا گرفته . در کنار تدوین خوش ریتم و بدون پرش های آزار دهنده داستانک لاغر خود را پر ملات بیان کرده و چند بدعت هم دارد که جهان داستانی اثرش را تشکیل داده . ترجیح بندهایی جلوی آینه در حال مسواک زدن و اعتراف در تاریکی و رفتن برق و … که با وجود مکرر بودن اشباع کننده نبوده و بیننده را متقاعد می کند که وجود دارد.
اما نکته مهم درباره اسم فیلم است. همانطور که پیش بینی می شد اسم فیلم – ایتالیا ایتالیا – که یادآور سریال مشهور تلویزیونی – ایتالیا ایتالیا – قبل از انقلاب اسلامی است به صورت گل درشت به چشم می آید اگرچه محتوای فیلم کاملا با آن سریال متفاوت است اما به نظر می رسد صباغ زاده می توانست نام بهتری را برای فیلم اولش انتخاب کند اگرچه مصاحبه های قبلی او درباره فیلم نشان می دهد او از این اسم تقلیدی نه تنها ناراحت نیست بلکه ان را بخشی از نوستالژی مخاطبان سن و سال دار می پندارد.
درمجموع فیلم ایتالیا ایتالیا به عنوان فیلم اول فیلم خوبی است و کاوه صباغ زاده آینده خوبی برای ادامه فیلمسازی خود دارد حداقل اینکه از پدر کارگردانش حرفه ای تر فیلم ساخته است
«ایتالیا ایتالیا»؛ فیلمی متفاوت با قصهای ضعیف
یکی از آثاری که این روزها بر پرده نقرهای میدرخشد، فیلم «ایتالیا ایتالیا» به کارگردانی کاوه صباغزاده است.
ایتالیا ایتالیا فیلمی متفاوت در سینما ایران و نوید بخش ورود کارگردانی خلاق به گزارش خبرنگار حوزه سینما گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ یکی از آثاری که این روزها بر پرده نقره ای میدرخشد، فیلم «ایتالیا ایتالیا» به کارگردانی کاوه صباغزاده است.
این اثر سینمایی اولین کار بلند داستانی کاوه صباغ زاده به شمار میرود و میتوان گفت با توجه به فیلم اولی بودن کارگردان این اثر، «ایتالیا ایتالیا» الگویی از خلاقیت و شجاعت در سینماست.
اینکه فیلمساز در اولین تجربه حرفهای خود به سراغ ساخت اثری متفاوت رود که به جرئت می توان گفت، شبیه هیچ فیلمی در سینمای ایران نیست و در ژانر،فرم و قاعده مختص به خودش حرکت می کند؛ میتواند نویدبخش ورود کارگردانی صاحب سبک به سینما ایران باشد.
نمی توان «ایتالیا ایتالیا» را در ژانر خاصی گنجاند؛ چرا که فیلم هم موزیکال است و هم معیارها و ویژگیهای فیلم کمدی را دارد. ملودرام هم هست. البته چنین ویژگی می تواند حسن این اثر هم باشد؛ چرا که فیلم فراتر از تمام باید ها و نباید ها رفته و حرف خودش را می زند.
اینالیا ایتالیا در بخش آغازین خود قصه مردی را روایت میکند که عاشق کشور ایتالیاست و آرزویش سفر به این کشور است. او طی یک دیدار اتفاقی و تصادفی عاشق می شود و در نیمه دوم فیلم هم شاهد تلاش های قهرمان زن داستان برای ساختن اولین فیلم بلندش هستیم.
«ایتالیا ایتالیا» گریزهای فراوانی به اتفاقهای سینمایی سال 94 میزند و می توان گفت که رویدادهای سینمایی سال را به صورت خلاصه و کلی مرور می کند. در واقع این اثر از این لحاظ نیز بی بدیل است.
هرچه داستان جلوتر میرود، بیشتر غرق در روزمرگیهای زوج فیلم می شویم و می شود گفت که فیلم در دام بی هدفی می افتد. در واقع این اثر سینمایی بدون داشتن هیچ گونه نقطه عطفی جلو می رود. در فیلم اتفاق خاصی رخ نداده و گرهی ایجاد نمی شود. در واقع می توان گفت که فیلم «ایتالیا ایتالیا» هرقدر به فرم و تکنیک توجه دارد، از روایت قصه بازمانده است و هر دقیقه ای از اثر که بخواهیم را می توانیم نقطه پایان فیلم بنامیم و یا این که تا هر کجا که بخواهیم قصه را ادامه دهیم.
اما نکته بارزی که در فیلم وجود دارد، کلیپ های فراوان آن است که نه در قالب سینما؛ بلکه به شکل یک تیزر تبلیغاتی در میان سکانس های فیلم جا خوش کردهاند و نظر بیننده را به خود جلب می کنند. وجود این کلیپها را در فیلم، نمی توان خوب یا بد نامید و به سلیقه شخصی خود کارگردان مربوط می شود، اما می توان وجود چنین چیزی در فیلم را گواهی دانست بر شجاعت، خلاقیت و ریسک پذیری کارگردان.
«ایتالیا ایتالیا» از تدوین و موسیقی خوبی برخوردار است و بازی حامد کمیلی و سارا بهرامی بسیار چشمگیر است. بازی کردنشان در این فیلم، تجربه ای متفاوت را در کارنامه کاریشان ثبت می کند.
می توان گفت که این فیلم هنر و گیشه را به موازات هم پیش می برد و همان قدری که از المانهای فروش در گیشه برخوردار است، به مسائل هنری فیلم، حتی اشتباه، توجه کرده است. شاید اگر به فیلمنامه اثر، توجه می شد شاهد یک اثر قصه گو با فرمی جدید بودیم که متاسفانه تمام ویژگی های خوب کار، زیر سایه نداشتن قصه و فیلمنامه از دست رفته است.
«ایتالیا ایتالیا» فیلمی است که قابلیت شاخص شدن را می توانست داشته باشد؛ به شرطی که به پرداخت قصه اش بیشتر توجه می شد؛ اما همین حد از فیلم هم میتواند نشانگر ورود کارگردانی خوب در سینمای ما باشد. کارگردانی که هم هنر و سینما را میشناسد و هم خوب بلد است چطور مردم را پای گیشه سینما بکشاند.
.
منابع
http://blog.namava.ir/italy-italy-director-kaveh-sabaghzadeh-review-2/
https://www.zoomg.ir/2017/10/8/217184/italy-italy-review/
http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/iran/18953-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7
http://cinemacinema.ir/naghd/%D9%86%DA%AF%D8%A7%D9%87%DB%8C-%D8%A8%D9%87-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7-%D8%B2%D9%88%D8%A7%D9%84-%D8%B9%D8%B4%D9%82/
https://www.salamcinama.ir/post/Zl0N/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7-%D9%85%D9%88%D8%B6%D9%88%D8%B9-%D9%85%D9%88%D9%82%D8%AA-
https://www.salamcinama.ir/post/c8gvvlxmshy1k1/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7-%D8%B3%D9%88%D8%AF%D8%A7%DB%8C-%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7http://honarland.ir/%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7/
https://www.yjc.ir/fa/news/6282362/%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%DB%8C%D8%AA%D8%A7%D9%84%DB%8C%D8%A7-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85%DB%8C-%D9%85%D8%AA%D9%81%D8%A7%D9%88%D8%AA-%D8%A8%D8%A7-%D9%82%D8%B5%D9%87%E2%80%8C%D8%A7%DB%8C-%D8%B6%D8%B9%DB%8C%D9%81