نقد فیلم آینهبغل
جمع آوری از گارگین فتائی
.
کارگردان
منوچهر هادی
تهیهکننده
منصور سهراب پور
سید امیر پروینحسینی
نویسنده
بابک کایدان
بازیگران
محمدرضا گلزار
جواد عزتی
یکتا ناصر
نازنین بیاتی
مهلقا باقری
موسیقی
علیرضا کهندیری
فیلمبرداری
روزبه رایگا
تدوین
حسن ایوبی
توزیعکننده
فیلمیران
تاریخهای انتشار
۱۵آذر ۱۳۹۶
مدت زمان
۱۰۲دقیقه
کشور
ایران
زبان
فارسی
فروش گیشه
۲۰٬۴۹۷٬۲۹۵٬۰۰۰تومان
آینه بغل فیلمی به کارگردانی منوچهر هادی، تهیهکنندگی منصور سهرابپور و سید امیر پروین حسینی و نویسندگی بابک کایدان محصول سال ۱۳۹۶است.
این فیلم در تاریخ ۱۵آذر ۱۳۹۶در سینماهای ایران اکران شدهاست.
خلاصه فیلم
مرتضی(جواد عزتی) پسری است که در گاراژ کار میکند و به مناسبت سالگرد نامزدیاش از گاراژ ماشین گرانقیمتی را به عنوان امانتی برمیدارد، در همین حین که نامزد او سوار بر ماشین است و مرتضی برای خرید آبهویج بستنی میرود به ناگاه ماشین شهرداری با آینه بغل ماشین او برخورد و آینه بغل او میشکند و خسارت زیادی به ماشین وارد میشود که بعد از ۲روز مرتضی و نامزدش مهناز(نازنین بیاتی) برای عذر خواهی به منزل شاهانه شاهرخ(محمدرضا گلزار)میروند و در آنجا اتفاقاتی رخ میدهد.
داستان فیلم «آینه بغل» درباره دختر و پسر جوانی از طبقه متوسط رو به پایین جامعه است. پسر، نگهبان یک گاراژ ماشینهای لوکس است و تصمیم گرفته تا شبی را با نامزدش به خوش گذرانی بپردازد و به همین دلیل، یک ماشین مازراتی را بدون اجازه از گاراژ برمیدارد. اما در خیابان، یک ماشین حمل زباله، آینه بغل این ماشین گرانقیمت را میزند و زوج جوان فیلم، باید به نحوی خسارت آن را بپردازند.
حدود ده دقیقه اول تبلیغ و داستان فیلم به یک زوج میپردازد که با برداشتن یک ماشین گرانقیمت از گاراژی که پولدارها ماشینشان را در آنجا پارک میکنند، به ویراژ دادن درخیابانها میپردازند که براثر حادثهای آیینه بغل ماشین میشکند و مرتضی و مهناز برای جلب رضایت صاحب ماشین به خانه او میروند که در یک عمل انجام
شده قرار میگیرند و مجبور میشوند به درخواست شاهرخ یعنی صاحب ماشین، برای لو نرفتن رابطه قبلی اش با شخصی به نام مژگان جلوی نامزد جدید او نقش دوستان شاهرخ را بازی کنند و از سوی دیگر مژگان، هم بیکار ننشسته و هرکاری که بتواند نامزدی شاهرخ را به هم بزند انجام میدهد.
نقد فیلم
کارگردان
منوچهر هادی : متولد سال 1351 در تهران می باشد. وی در اولین سالهای حضورش در سینما به عنوان بازیگر، دستیار کارگردان و تدارکات فعالیت می کرد اما در سال 1385 با ساخت اولین فیلمش به نام « تلاطم » وارد عرصه فیلمسازی شد. او سازنده آثار پرفروشی در سینما مانند « من سالوادور نیستم » بوده است و پس از آن نیز سریال موفق « عاشقانه » را روانه سینمای خانگی کرد.
درباره فیلم « آینه بغل » :
« آینه بغل » از آن دسته آثاری است که تکلیف خودش را با مخاطبش مشخص کرده است. زمانی که فیلم آغاز می گردد تمام المان های شناخته شده آثار کمدی ملقب به « شونه تخم مرغی » در فیلم یافت می شود از جمله افراد فقیر که در کنار یک فرد بسیار ثروتمند قرار می گیرند و در ادامه نیز موقعیت های عجیب و غریبی بر پایه زندگی مرفه افراد شکل می گیرد تا سهم بِرندهای تبلیغاتی در تامین هزینه های فیلم نیز مشخص و عیان باشد. این نشانه ها خیلی زود تکلیف فیلم را با مخاطب مشخص می کند و او را از هرگونه حدس و گمان احتمالی بر حذر می دارد.
موقعیت هایی که فیلم خلق می کند اغلب نم پس داده و بی محتواست و نکته مهم در این میان اینکه فیلمساز حتی در خلق موقعیت های تصویری خلاقیت چندانی به خرج نداده و متوسل به شوخی های مستقیم کلامی گردیده است تا کم کاری او را جبران نماید. در واقع منوچهر هادی بی آنکه تلاش نماید موقعیت های طنز بسازد و با زبان تصویر مخاطبش را تلنگر زده و بخنداند، آدمهای داستان را در مقابل دوربین آورده تا بصورت کلامی شوخی ها را شرح دهند و شیون و فریاد به راه بیندازند که این بدترین و ساده ترین نوع شکل گیری کمدی می باشد.
جنس شوخی های فیلم نیز ناامید کننده و برخاسته از الگوی اشتباه شبکه های اجتماعی کنونی در ایران است. یعنی جایی که حتی به تن کردن لباس بانوان توسط مرد و قرارگیری اش مقابل دوربین نیز به چشم می خورد که حال و هوای « آینه بغل » را شبیه به جُنگ های نمایشی پرطرفدار سالهای اخیر در کشور نموده است. جالب آنکه اغلب شوخی ها و موقعیت های طنزآمیز فیلم در کنار خودرو و بِرندهای لوکس به اجرا در می آیند بطوریکه به نظر می رسد سرمایه گذاران فشار بسیار زیادی برای بیشتر دیده شدن محصولاتشان بر سازندگان اعمال کرده اند.
فیلم در میان شوخی های ضعیف و بی رمق اش، قصد دارد پیامهای اخلاقی نیز به مخاطبش ارائه نماید. پیامهایی که مانند شوخی های فیلم، بی حس و حال هستند و از سطح یک شعار مستقیم فراتر نمی روند و خبری از پرداخت موقعیت ها و قرار دادن مفاهیم در لایه های زیرین فیلمنامه نیست. موقعیت هایی نظیر آشپز وزارت امور خارجه و محل زندگی اش تنها یک کنایه ساده و بی اهمیت اجتماعی است که نمی تواند نافذ باشد و بر مخاطب باهوش سینما تاثیر مثبتی بگذارد چراکه سینما امروز ابزار موثرتری برای انتقادهای اجتماعی است و بیان نمودن اینچنین انتقادات سطحی، تنها ضعف بکارگیری این ابزار را توسط سازندگان را تداعی می نماید.
بازیگران فیلم نیز در چارچوب قواعدی که فیلمساز و نوع روایت فیلم مشخص کرده، قرار گرفته اند. محمدرضا گلزار همان بازیگری است که سالهای سال با حضور در کمدی های سطح پائین و جذب مخاطب توانسته سوپراستار سینما باشد و در اینجا نیز به راحتی می تواند طرفداران خود را راضی کرده و آنان را به سالن های تاریک سینما دعوت نماید. در کنار جواد عزتی قرار گرفته که در دو سال اخیر در سینما بسیار پرکار بوده است. عزتی در « آینه بغل » همان شکل و شمایل همیشگی خود که فردی مضطرب و در عین حال مستعد برای فریاد زدن است را به تصویر کشیده و در مجموع نمی توان تفاوت آشکاری میان بازی او در فیلمی مانند « در مدت معلوم » و « آینه بغل » قائل شد.
باید در مورد « آینه بغل » صادق بود. این فیلم به سینما نیامده تا هنر را به مخاطب عرضه نماید و یا بر افکار مخاطبش تاثیر بگذارد. « آینه بغل » به سینما آمده تا مجموعه دلایلی که شهروندان امروز ایران به واسطه رویت آن به خنده می افتند را در اختیارشان قرار دهد و اینکار را هم بخوبی انجام می دهد. شوخی های سطحی و اینستاگرامی فیلم در کنار سبک زندگی لاکچری و قرار دادن گلزار در میان این اتفاقات، می تواند سیل عظیمی از شهروندان را به سینما بکشاند و این یعنی چرخیدن چرخ اقتصاد سینما که تنها نکته ارزشمند برای فیلم « آینه بغل » محسوب می شود.
افشین علیار
نقد فیلم آینه بغل, سینمای بساز و بفروش
فیلم آینه بغل صرفا یک کمدی برند نماست که تنها می تواند به اقتصاد فیلمساز کمک کند
اگر به فیلم های کمدی که از اول سال به نمایش درآمده است نگاهی بی اندازیم قطعا درک خواهیم کرد که فیلم های کمدی تبدیل به یک برند سینمایی شده اند، منظور از فیلم های کمدی فیلم هایی نیستند که صرفا واژه ی سخیف یا مبتذل را یدک می کشند یا به سینمای تجاری و بدنه ربط پیدا می کنند اگر از واژه ی برند استفاده می شود به دلیل حضور یک بازیگر سوپر استار است، وقتی ژانر یک فیلم کمدی باشد و بازیگر اول آن کسی مثل رضاعطاران یا محمدرضاگلزار باشد آن فیلم در مرحله ی اول یک برند نمایشی محسوب می شود چرا که تماشاگرها فقط برای حضور این استارها به سینما می روند بی شک گلزار در هر فیلمی بازی کند اول از همه چیز شرایط تجاری آن فیلم در اولویت قرار می گیرد اساسا حضور یک سوپر استار در یک فیلم کمدی در وهله ی اول علتِ فروش آن فیلم از فیلم ها قصه و فرم اهمیت دارد یا حضور یک سوپراستار؟ کدامیک می تواند تماشاگر را به سینما بکشاند؟ فیلم آینه بغل نمونه ی مشخصی ست برای درک حرف هایی که در بالا گفته شد، آینه بغل ساخته ی منوچهرهادی در وهله ی اول یک فیلم تجاری تمام عیار محسوب می شود فیلمساز برای قصه ی کمدی اش از یک سوپراستار استفاده کرده که باعث می شود تماشاگر برای حضور او این فیلم را ببیند حالا اضافه کنید حضور جواد عزتی را به عنوان پارتنر محمدرضا گلزار، مسلما بارِ تجاری بودن فیلم بر دوش محمد رضا گلزار است و جواد عزتی تکمیل کننده ی این فیلم محسوب می شود ، آینه بغل دومین فیلم از منوچهر هادی ست که امسال به نمایش درآمده است به کارگرساده نیازمندیم فیلم قبلی این کارگردان بود که تابستان اکران شد، هادی در آن فیلم به مشکلات جامعه ی کارگری پرداخت فیلمی که می توانست بهتر ساخته شود اما مشخص بود که هادی آن فیلم را با دغدغه ی اجتماعی ساخته؛ اما آینه بغل برای هادی من سالوادور نیستمِ دوباره ست یک فیلم صرفا تجاری که سعی کرده به مسائل اجتماعی فقر و ثروت در بستر یک فیلم کمدی بپردازد اما از سروشکل فیلم مشخص است هادی با همان سبک ساختاری سریال عاشقانه به دنبال فروش و تجارت بوده ، فکر کنید که اگر شخص دیگری نقش گلزار را در آینه بغل بازی می کرد چه اتفاقی برای فیلم رخ می داد؟ زمانی که قرارست گلزار در یک فیلم بازی کند اولین نکته ی مهم گیشه است حضور گلزار می تواند در سرنوشت گیشه اثر گذار باشد، حالا یک قصه هم به فیلم اضافه می شود قصه یی که همیشه مرسوم بوده و نمونه اش را بارها دیده ایم اینکه مرتضی نگهبان یک تعمیرگاه ست و برای سالگرد نامزدی اش به دور از چشم صاحب کارش ماشین مازراتی را از تعمیرگاه خارج می کند که چند ساعتی را با نامزدش خوش بگذراند و بر اثر یک حادثه، به ماشین آسیب وارد می شود و حالا مرتضی و مهناز که در آستانه ی مراسم عروسی هستند باید به صاحب ماشین خسارت بدهند اما شاهرخ که صاحب مازاراتی ست در ازای خسارت از مرتضی و مهناز توقع دیگری دارد تا خسارت را جبران کنند؛ آینه بغل با همان شیوه و روش فیلم های مرسوم ساخته شده یعنی در فیلم یک فقیر داریم که مرتضی و مهناز اند و از سوی دیگر شاهرخ است که ثروت عظیمی دارد، این شیوه قصه پردازی را در شکل و شمایل مختلف بارها دیده ایم حالا منوچهر هادی یک فیلم خوش و آب رنگ ساخته و به معنای واقعی از عناصر لاکچری که بیشتر هم تبلیغی ست استفاده کرده و از سوی دیگر سعی کرده یک تفاوت گذاری در زندگی آدم های جامعه لحاظ کند که این تفاوت تکراری و سطحی به نظر می رسد اما فیلمساز با همین رویه و با همین نگرش، کمدی را به فیلم اضافه کرده که بیشتر به کمدی موقعیت نزدیک شده، اما باز هم این کمدی مسیر تکراری را در پیش گرفته ست و اساسا محتوای اثر نمی تواند نکته ی جدیدی را به تماشاگر ارائه کند چرا که شیرین زبانی های جواد عزتی تکراری به نظر می رسد همین چندماه پیش از عزتی اکسیدان را دیده ایم موقعیت های کمیکِ عزتی از نظر بازی و طنازی در دیالوگ گویی هیچ تفاوتی با فیلم و سریال های قبلی اش ندارد ، دلیلش مشخص نیست اما عزتی در فیلم های کمدی با یک مسیر مشخص و تکراری بازی می کند غالبا شخصیت کمدی او درجا می زند نوع گویش و لحن بازیش مدام تکرار می شود ، می توان فیلم ماجرای نیمروز را برای عزتی یک موقعیت جدید دانست که مهدویان توانسته بود از این بازیگر استفاده ی دیگری بکند، اگر نگارنده بیشتر درباره عزتی می نویسد به این دلیل است که جواد عزتیِ فیلم آینه بغل مهم تر از محمدرضاگلزار است زیرا گلزار برای بخش تجاری فیلم مهم بوده یا فیگور گرفتن جلوی ماشین مازراتی ، بی.ام.و یا پورشه اساسا استفاده از واژه ی زندگی لاکچری برازنده ی تیپ این بازیگر است که هادی برای گیشه به درستی این بازیگر را انتخاب کرده، فیلم آینه بغل از نظر محتوا نکته ی مهمی ندارد تنها یک تناقض اجتماعی در فیلم دیده می شود مثلا یکی خانه اش در پنت هاوس است و در استخر خانه اش تمساح نگه می دارد یا اسب سواری می کند و دیگری خانه اش کنار ریل راه آهن است که از قضا آن کسی که خانه اش کنار ریل قطار است آشپزوزارت خارجه است، نام این کنایه ست یا شعار بماند! اما نکته ی مهم این ست که فیلمساز بعد از پایان ساخت سریال عاشقانه تصمیم گرفته فیلمی به نام آینه بغل بسازد و گلزار هم در آن فیلم بازی کند این تصمیم عجیب به نظر می رسد چرا که هر کسی جز نگارنده به این فکر می کند که چرا باید گلزار همچین نقشی را بازی کند اساسا شخصیت گلزار در این فیلم چیزعجیب و غریبی نیست و هرکسی می توانست جای این شخصیت بازی کند اما همانطور که گفته شد فیلمساز از نام گلزار که مانند همان ماشین های مازراتی و پورشه یک برند است استفاده ی تجاری کرده و هیچ تلاشی هم نکرده که از گلزار بازی استانداردی بگیرد از طرفی دیگر فیلم کلیپ گونه شروع می شود و اساسا فیلمساز فیلمش را از تیتراژ شروع می کند اما این شروع نمی تواند پایه و اساس مهمی برای آغاز یک فیلم سینمایی باشد در ادامه، فیلم غیرمنطقی جلو می رود اینکه چرا مژگان باید وانمود کند که این بچه حاصل عشق او و شاهرخ است یا اینکه مشخص نمی شود چرا باید مرتضی و مهناز دو روز در خانه ی شاهرخ حضور داشته باشند؟ تمامی چراهایی که اغلب نمی شود به آن ها جوابی داد بی منطق اند، به طور مثال پوشش زنانه ی جواد عزتی یادآوری فیلم اکسیدان است یا گرفتاری شخصیتی او در یک بحران از قبل تعریف نشده، دستپاچه شدن و هیجانی شدنش در دیالوگ گویی یا مضطرب بودنش در وقوع اتفاق ها، نحوه ی عصبانیتش نمی تواند به روند کمدی بودن این بازیگر کمک کند و انگار عزتی با تاکید بیشتر خودش را تکرار می کند.
آینه بغل از نظر محتوایی می خواهد در بستر کمدی یک فیلم اجتماعی هم باشد مثلا می خواهد بگوید قیمتِ آینه بغل یک ماشین بیشتر از دارایی های خیلی از آدم هاست یا اینکه می خواهد با نشان دادن سبک زندگی، جایگاه آدم های مرفه را در مقایسه با آدم های فقیر نشان بدهد یا می خواهد بگوید داشتن صفحه ی مجازی و استفاده ی نادرست از آن می تواند به زندگی آسیب برساند. فیلمساز به همه ی این مسائل هر چند شعار گونه و سطحی اشاره کرده است اما نکته ی مهم این است که فیلمساز نتوانسته با تمرکز لازم به محتوا برسد و اساسا موقعیت ها و ایجاد ارتباط ها در فیلم لنگ می زند همه چیز به ارجاعات کلامی منجر می شود از همین حیث فیلمساز تاکید دارد با رد و بدل شدن دیالوگ ها به کمدی برسد ؛ به دلیل مشخص نبودن موضع فیلمساز قصه به شدت کم می آورد شوخی های موقعیتی و کلامی که در فیلم مشاهده می شود برای شکل گیری یک فیلم کمدی متقاعد کننده نیست، نکاتی که فیلمساز به آن ها اشاره می کند در حد یک شعار و نگاه سطحی به جایگاه اجتماعی آدم هاست. انگار قصه در قالب کلیشه یی قرار دارد که فیلمساز نمی تواند از آن خارج شود مثل ورود دو آدم فقیر به یک قصر پرزرق و برق که حتی توالت آنجا را هم با متراژ خانه شان مقایسه می کنند این میزان شعور از یک باور غلط در مقایسه کردن سطح زندگی شاید در لحظه با کمک دیالوگ شوخی بامزه یی به نظر برسد اما در کل این متر و مقیاس کردن زندگی خود با دیگران آن هم در یک توالت چندان کمیک به نظر نمی رسد و اساسا نشان دادن جایگاهی این آدم ها تراژدی ست تا کمدی؛ اما زمانی که قرار باشد یک فیلم کمدی ساخته شود فیلمساز به سادگی همه چیز را به تمسخر می گیرد مثل همان سکانسی که مرتضی راضی می شود مانتو بپوشد و روسری سر کند که یک فاجعه ی اجتماعی محسوب می شود ، فیلم آینه بغل در بستر کمدی بودنش یک بردگی را نشان می دهد، بردگیِ قشر ضعیف جامعه در برابر قشر مرفه، و پایان فیلم زمانی که شاهرخ چک را به مرتضی می دهد نشان دهنده ی جبران زحمات بردگیِ مرتضی ست اما در سکانس پایانی بیشتر ماشین لوکس بی.ام.و آبی وسط اتوبان چشمگیرتر است تا نکات ارجاعی که شاهرخ به مرتضی می گوید، پایانی بی محتواتر از کل فیلم!
فیلم آینه بغل صرفا یک کمدی برند نماست که تنها می تواند به اقتصاد فیلمساز کمک کند واضح ست که حضور محمدرضاگلزار باعث شده این فیلم در روز اول سیصد میلیون فروش کند و در شش روز سه میلیارد بفروشد، چرا که آینه بغل شدیدا به سوپراستارش متکی ست و اگر بازیگر دیگری به جای گلزار در آینه بغل حضور می داشت این فیلم نمی توانست در شش روز اینگونه بفروشد، فیلمی با این سروشکل و با این نگرش نمی تواند نکته ی مهم و مثبتی به تماشاگرش انتقال بدهد چرا که آینه بغل از آن دسته فیلم هاست که به سرعت فراموش می شود، فیلم هایی مثل آینه بغل با نگرشِ بساز و بفروش ساخته می شوند این در شرایطی ست که فیلم های جدی و فرهنگی سینمای ایران در پنجاه یا شصت روز می توانند اندازه ی شش روز فیلم هایی مثل آینه بغل بفروشند، تاسف آور ست که در چنین شرایط بغرنجی این سوپراستارست که تماشاگر را به سینما می کشاند و اساسا محتوا و نگرش فیلم به هیچ وجه اهمیت ندارد.
یاسمن خلیلی فرد
نقد فیلم آینه بغل, برگی از کارنامه عجیب یک کارگردان
منوچهر هادی کارگردان عجیبی است. عجیب از آن جهت که نمیتوان با در کنارهم قرار دادن مجموعه ای از فیلم های او خط مشی سینمایی او و مشخصه های ثابتی را از کارهایش دریافت کرد. در کارنامه او، از فیلم های نسبتاً تأثیرگذار و قابل تأملی چون «یکی میخواد باهات حرف بزنه» و «زندگی جای دیگری است» به چشم می خورد تا کارهایی گیشه پسند همچون «من سالوادور نیستم» و همین فیلم اخیرش، «آینه بغل» که تفاوت این فیلم ها از زمین تا آسمان است.
درباره «آینه بغل» چیزی جز این نمی توان نوشت که فیلمی ست که به قصد گیشه ساخته شده است. فیلم نه قرار است مخاطب را به تأمل وادارد و نه به لحاظ روایی، قصد دارد روایت عجیب و غریبی را به تصویر می کشد.
بی تردید «آینه بغل» قابل قیاس با بسیاری از فیلمفارسی های معروف دهه چهل و پنجاه است که تنها با تکیه بر ستارگان خود گیشه ها را فتح می کردند و مخاطبان را راضی نگاه می داشتند اما نکته قابل توجه اینجاست که مخاطب دهه 90، با مخاطب دهه 40 فرق می کند. این به معنای آن نیست که "سینمای گیشه"نیاز مخاطبِ امروز سینما نیست بلکه ساخت فیلم های تجاری و گیشه پسند در همه جای دنیا رسمی معمول و رایج است و به رونق سینماها می انجامد.آن چه تا حدودی آزاردهنده است، کیفیت چنین فیلم هاییست که می بایست با آثار از این دست در دهه های گذشته تفاوت هایی داشته باشد. اما آن چه می بینیم تنها تفاوت هایی در شوخی های کلامی این دسته از فیلم هاست که در فیلمهای امروزی به روز شده اند و عموماً منشأ آن ها دنیای مجازی است. این اتفاق به طور مشخص در «آینه بغل» پررنگ و قابل ملاحظه است. حتی هسته مرکزی داستان بر پایه مسئله ی دنیای مجازی بنا شده است. این نیز به خودی خود اشکالی ندارد اما هدف فیلم دقیقاً چیست؟ تنها و تنها سرگرم کردن مخاطب؟ اگر بر فرض محال فیلم قصد داشته است در بخش هایی بار آموزشی هم داشته باشد باید بگویم که این مسئله به سطحی ترین شکل ممکن در آن اتفاق افتاده است. در فصل حل و فصل، مونولوگ گلدرشت محمدرضا گلزار خطاب به فالوورهای مژگان (مهلقا باقری) آن قدر رو و دم دستی است که به نظر نمی رسد تأثیری بر مخاطب بگذارد.
اگر جنبه ی سرگرم کننده بودن فیلم را هم در نظر بگیریم هم چنان «آینه بغل» نمی تواند فیلم موفقی به شمار برود. بسیاری از رخدادهای فیلم قابل پیش بینی و برای مخاطب رو هستند. قابل پیش بینی بودن، عنصریست که بر آثار ژانر کمدی، مستقیماً اثر منفی می گذارد زیرا واقعه ای که قرار است به واسطه غافلگیرکننده بودنش موجبات خنده او را فراهم آورد پیش تر به دست خود او کشف می شود و در نتیجه نمی تواند برای او آنچنان لذتبخش باشد.
آن چه در معدود صحنه هایی، تماشاگر «آینه بغل» را می خنداند، بازی خوب جواد عزتی ست که اساساً کمدینی قوی و کاربلد است و البته برخی دیالوگ ها و شوخی های کلامی که به دلیل همذات پنداری مخاطب با آنها، می توانند تاحدودی بامزه به نظر برسند. پس می توان این گونه نتیجه گیری کرد که «آینه بغل» فیلمی مبتنی بر شوخی های کلامی است که سرچشمه بیشتر آنها هم فضای مجازی است. این وام جویی از دنیای مجازی و وقایع آن، تنها به شوخی ها و دیالوگها منتهی نمی شود و حتی در طراحی برخی از شخصیت های اصلی فیلم همچون مژگان، شباهت هایی آشکار میان چهره های سرشناس دنیای مجازی با بعضی از کاراکترهای فیلم دیده می شود.
به نظر می رسد هادی در «آینه بغل» قصد داشته است انتقاداتی بر برخی مسائل اجتماعی داشته باشد اما همان طور که گفته شد این انتقادات یا شکل شعاری و گلدرشت به خود می گیرند و یا در سطح باقی مانده و به لایه های زیرین فیلمنامه نفوذ نمی کنند.
بازی های فیلم یکدست نیستند. البته اغلب بازیگران فیلم بازی شاخصی ارائه نداده اند. اکثر آنها در نقشهای پیشین خود باقی مانده اند و تنها، به ارائه تیپ هایی تکراری بسنده می کنند. محمدرضا گلزار در رأس آن ها قرار دارد. هیچ نکته ظریف و قابل اعتنایی در بازی او دیده نمی شود. ری اکشن های کند و بی تفاوت و بده بستان های ضعیف با بازیگران نقش مقابل و تکیه ی صِرف بر چهره و طراحی لباس و ... از ضعف های بزرگ بازی گلزار می باشند. بازی یکتا ناصر خوب است گرچه پیش تر بازی های درخشان تری را از او دیده بودیم. نازنین بیاتی معمولی ست و نشانی از بازیگر توانای فیلمهای «دربند» و «رخ دیوانه» ندارد. بازی و نقش بهاره رهنما به شدت تکراری است و نمی دانم رهنما به چه دلیل اصرار به پذیرش خرده نقش های نه چندان تأثیرگذار در سینما دارد، در حالی که او در عرصه تئاتر بازیگر نسبتاً خوبی است.
در نهایت باید عنوان کنم که «آینه بغل» فیلمی در حد و اندازه بسیاری از کمدی های تکراری و خوش ویترین سینمای ایران است که تنها برگ برنده ی آن ها بهره گیری از سوپراستاری محبوب و تکیه بر شوخی ها و دیالوگ های دم دستی است.
رامتین کاظمی
فیلم «آینه بغل» آغاز بسیار بدی دارد. یک گروه موسیقی در حال خواندن آهنگ بدی هستند و تنها دلیل استفاده از آنها، احتمالا استفاده تبلیغاتی از نام خواننده است که ظاهرا فرد شناختهشدهای در موسیقی پاپ ایران است. کمی بعد متوجه میشویم که قرار است داستان یک زوج پولدار را مشاهده کنیم و این وسط هم یک سلبریتی تقلبی اینستاگرامی، قصد انتقام گرفتن دارد. سپس، در نمایی به همان اندازه بد، با زوج اصلی داستان آشنا میشویم.
داستان فیلم «آینه بغل» داستان بسیار سادهای است و اهمیت چندانی هم ندارد. در بیشتر مواقع فیلم، فراموش میکنید که چرا مرتضی و مهناز به خواستههای شاهرخ تن میدهند. این داستان، تنها بهانهای برای خلق شوخیها و فضای طنز فیلم است. مشکل اینجاست که روی کاغذ، شوخیهای فیلم نیز حرف چندانی برای گفتن ندارند.
تقابل زوج پولدار با زوج فقیر، جانمایه اصلی فیلم «آینه بغل» است که به لطف بازیهای خوب جواد عزتی و نازنین بیاتی، به ثمر نشسته است. این دو حتی باعث شدهاند که بازیهای یکتا ناصر و محمدرضا گلزار هم بهتر جلوه کنند.
در واقع، اگر فیلم «آینه بغل» میتواند شما را سرگرم کند، به لطف حضور جواد عزتی، نازنین بیاتی و شیمی عالی میان آنهاست. جواد عزتی موفق میشود تا حتی در بیمزهترین لحظات فیلم نیز لبخندی به لب شما بیاورد و نازنین بیاتی هم با شیرینی خاص چهره خود، توانسته فضای صمیمی را خلق کند. کاراکترهای مرتضی و مهناز، به ندرت در فیلمهای کمدی ایرانی مشاهده میشوند. این دو، البته به دلیل بازیهای جواد عزتی و نازنین بیاتی، خیلی سریع به دل تماشاگر مینشینند و تماشاگر میتواند با آنها همذاتپنداری کند. حتی سکانسی که شاهرخ، مرتضی را وادار به پوشیدن لباس زنانه میکند، به دلیل بازی جواد عزتی قابل تحمل است.
حضور جواد عزتی و نازنین بیاتی حتی باعث افزایش کیفیت دیگر بازیگران فیلم شده است. محمدرضا گلزار و جواد عزتی، زوج کمدی نسبتا موفقی هستند. نقطه اوج کار آنها، فرار از خانه پدر مهناز است. بازی یکتا ناصر نیز اگرچه چندان چنگی به دل نمیزند و کاراکتر شهرزاد هم هیچ جذابیتی ندارد، اما با این حال، در کنار سه کاراکتر دیگر قابل تحمل است. رضا نیکخواه نیز نقش خود را بسیار عالی بازی کرده است. اگرچه نقش آشپز وزارت امور خارجه و شباهت پدر مهناز با دکتر ظریف، مسئله حساسی به نظر میرسد، اما جسارت فیلمساز در به تصویر کشیدن این کاراکتر نسبتا موفق بوده که همین مسئله، مدیون بازی رضا نیکخواه است که از تبدیل شدن این کاراکتر به یک دلقک لوده جلوگیری کرده است.
به همین دلیل، تصور فیلم «آینه بغل» بدون این جواد عزتی و نازنین بیاتی ممکن نیست. مخصوصا که برخی لحظات فیلم، به شدت به لودگی و ابتذال تمایل دارند و فیلمنامه و داستان ضعیف فیلم نیز در هر لحظه، میتواند تماشاگر را دلزده کند. دیگر مشکل فیلمنامه، تمایل شدید آن به شعارگرایی است. شاید بیدلیل، عدهای فیلم «آینه بغل» را یک فیلم کمدی اجتماعی بنامند و منوچهر هادی، کارگردان فیلم نیز نشانههای خود را به این شکل در فیلم به جا گذاشته است. اما نکات اجتماعی فیلم، اکثرا به صورت شعار بیان میشوند. مخصوصا در پایان فیلم که محمدرضا گلزار تقریبا از نقش شاهرخ بیرون میآید و کاربران شبکههای اجتماعی را ملامت میکند. با این حال، تلاش بابک کایدان فیلمنامهنویس و منوچهر هادی برای نمایش اختلاف طبقاتی در شهر تهران و هجو سلبریتیهای پوشالی شبکههای اجتماعی، جای تقدیر دارد.
گریم و طراحی لباس در فیلم «آینه بغل» چنگی به دل نمیزند.
اگرچه منوچهر هادی کارگردان خوبی است و ذوق و قریحه او را میتوان در چند نمای فیلم «آینه بغل» نیز مشاهده کرد، اما فیلم «آینه بغل» از نظر فنی حرف چندانی برای گفتن ندارد. هرچند جلوههای ویژه فیلم بد نیستند، اما بیشتر از هر چیز، چهرهپردازی بازیگران بسیار بد و غیر قابل اغماض است. گریم محمدرضا گلزار و یکتا ناصر، واقعا در حد و اندازههای یک فیلم خوب نیست.
فیلم «آینه بغل» نه قرار است حرف مهمی برای گفتن داشته باشد و نه قرار است فیلمی تأثیرگذار در سینمای ایران باشد. این فیلم تنها برای این ساخته شده تا با تماشای آن سرگرم بشوید و به لطف طنازی جواد عزتی و بازیهای نازنین بیاتی و رضا نیکخواه، تقریبا به هدف خود رسیده است.
ساناز رمضانی
فیلم «آینهبغل»: ما چقدر خوشبختیم
“اینجا «خالتور» ها میفروشند و «آینهبغل»ها. اینجا هنوز برمدار گیشهایم و اندیشه نه.”
این قسمتی از نوشته امیر آقایی به مناسبت زادروز استاد بهرام بیضایی است که با واکنش صریح منوچهر هادی، کارگردان «آیینه بغل» همراه شد. هر بار که فیلمی گیشهای اکران میشود، این بحثها هم مطرح میشود. حقیقت این است که سینمای گیشه بالنده و موفق، نهتنها عیب نیست، بلکه ساخت فیلمهایی که هدفشان مخاطبان عام هستند، فیلمهایی که با هزینههای گزاف و ستارگان مطرح ساخته میشوند و چشم به گیشه دارند، سینما را به سمت صنعتی شدن میبرند، یک صنعت پولساز که چرخ هنر را میچرخاند. مسلماً سینما صنعت نیست و در حوزه هنر جای میگیرد، اما سینمایی با بسترهای موفق مالی و توانایی جذب مخاطب گسترده، فرصت رشد و شکوفایی سینمای هنری را هم فراهم میآورد. در این شرایط هم تکلیف مخاطب مشخص است، هم تکلیف سینماگر. دیگر برچسب گیشهای خوردن به فیلمی لزوماً به معنای بد بودن آن نیست و ستاره گیشه بودن هم افتی محسوب نمیشود که پولساز بودن در صنعت سینما میتواند یک امتیاز ویژه محسوب شود و از سوی دیگر، فیلمسازانی وارد جریان هنری و دغدغهمند سینما میشوند که حرفی برای گفتن دارند و مثل وضعیت امروز سینمای ایران، شاهد کپیهای دست چندمی آثار برتر سینما و تلاش برای جذب مخاطب عام در عین رعایت الگوی سینمای خاص نخواهیم بود.
حال، آیا «آیینه بغل» بر مبنای اندیشه ساختهشده است؟ مسلماً خیر. آیا «آیینه بغل» فیلم خوبی است؟ با معیارهای سینمایی بازهم پاسخ خیر است. آیا «آیینه بغل» فیلم موفقی است؟ اینجاست که چه بخواهیم و چه نخواهیم باید اعتراف کنیم که بله «آیینه بغل» در گیشه و برقراری ارتباط با مخاطبش بسیار موفق است و گواهش هم فروش حدود ۷میلیارد تومانی این فیلم در زمان بسیار کوتاهی است که از اکران آن میگذرد. در چنین شرایطی باید بررسی کنیم که چه چیزی چنین فیلمی را جذاب میکند و چه چیزی باعث میشود نگاه اکثریت منتقدان نسبت به آن منفی باشد.در جواب پرسش اول، باید گفت، منوچهر هادی علیرغم اینکه فیلمساز نسبتاً جوانی است، اما تجربه بالایی در ارتباط با مخاطب دارد. از حضور در صداوسیما و راضی کردن مخاطب میلیونی تا مسیر پرتنوعی که در سینما طی کرده است، نشان داده فیلمساز باهوشی است و رگ خواب مخاطب را در دست دارد. به چند تجربه اخیر هادی نگاهی بیندازید. «من سالوادور نیستم» باوجود فروش بسیار قابلقبول در گیشه اما فیلمی بهشدت مبتذل و غیرقابلدفاع بود که میتوانست برای همیشه پرونده هادی را در سینمای جدی ایران ببندد. فیلمی که حتی مخاطبان میلیونیاش هم اذعان داشتند که بهجز طنازیهای عطاران هیچ نکته مثبت دیگری نداشته است. بعدازآن هادی به سراغ ساخت یک اثر اجتماعی و انتقادی میرود. «کارگر ساده نیازمندیم»، موفق شد در جشنواره فجر حضور پیدا کند و گرچه بازخورد مثبتی دریافت نکرد اما راه بازگشت هادی به مسیر اصلی سینماییاش بود؛ اما آنچه در بین ساخت و نمایش این دو اثر، هادی را بیشازپیش به فیلمسازی که توانایی ارتباط با مخاطب عام را دارد و سینمای سرگرمی را بهخوبی میشناسد معرفی کرد، مجموعه نمایش خانگی «عاشقانه» بود. مجموعهای پرستاره با داستانی جذاب که با استقبال بسیار مناسبی روبرو شد و برگ برنده منوچهر هادی است. از همان «عاشقانه» هم همکاری هادی با گلزار شروع شد که در «آیینه بغل» ادامه پیدا میکند. گلزار ستارهای که خیل عظیمی از مخاطبان و طرفداران خودش را دارد و یک سوپراستار به تمام معناست در «آیینه بغل» بهمانند «عاشقانه» بازی قابل قبولی ارائه میدهد و حتی بدبینترین منتقدان را مجاب میکند که در مسیر بازیگریاش به رشد کافی رسیده است. آنسوی «آیینه بغل» جواد عزتی است. بازیگری که صبورانه مسیرش را ساخت و با نقشهای مکمل و فرعی به یکی از بهترین ستارههای طنز این روزهای سینمای ایران تبدیل شد. بازی بسیار زیبای عزتی در «ماجرای نیمروز» در کنار کاراکتر پرحاشیهاش در «اکسیدان» توانایی وی را در ایفای طیف گستردهای از نقشها به نمایش میگذارد. «آیینه بغل» بر اساس یک الگوی قدیمی و تقریباً ثابت سینمای کمدی ساخته شده است؛ جابهجایی موقعیتها. یک تصادف در «آیینه بغل» جواد عزتی و نامزدش نازنین کریمی را از محیط ساده و بیآلایش زندگیشان جدا میکند و وارد زندگی لوکس و مجلل محمدرضا گلزار و یکتا ناصر میکند که قصد دارند بهزودی ازدواج کنند. زیبایی بصری لوکیشنهای لوکس و به تصویر کشیدن زندگی اعیانی که به قول کاراکترهای فیلم متعلق به چهار درصد مردم است، همه زیباییهایی که نه در زندگی عادیمان میبینیم و نه این روزها بر پرده سینما، قهرمانهای خوشحال و راضی که با معتادین و زوجهای در آستانه طلاق سینما زمین تا آسمان فرق دارند و دعوت به خنده و شوخی بهجای نمایش تجاوز و خیانت، چیزی است که مخاطب خسته و بیحوصله این روزها را راضی میکند و «آیینه بغل» در ارائه همه اینها بهشدت موفق است.
اما در پاسخ به پرسش دومی که پیشتر مطرح کردیم که چرا «آیینه بغل» فیلم خوبی نیست، نیاز به دانش تخصصی سینما نداریم. همان موقعیت متناقضی که کاراکترها در آن قرار میگیرند دمدستی و بیفکر ترسیمشده است و بهجای پرورش این موقعیت، فیلمساز به توانایی ستارگانش و شوخیهای کلامی متداول این روزها، مثل همان قضیه چهاردرصدی ها، تکیه کرده است. هادی سعی کرده است که در ورای فیلم سرخوشش، حرفهای جدی هم بزند و از اختلاف طبقاتی بگوید. سکانسی که تصادف رخ میدهد و زوج بیپول بر سروکلهشان میزنند یا موجودیشان را حساب میکنند تا خسارت آیینه بغل ماشین را پرداخت کنند، یا سکانسی که این زوج را نشان میدهد که در اتوبوسی شلوغ و در حال له شدن عازم خانه شاهی صاحب ماشین هستند، جالب است اما هادی عمداً روی اینها تمرکز نمیکند و با گذشتن سرسری از اینها کام مخاطبش را تلخ نمیکند حالآنکه این تضاد طبقانی میتوانست بستری مناسب برای پدید آوردن یک طنز نیشدار و زنده باشد. از سوی دیگر، کاراکترهای «آیینه بغل» هم اصلاً پرداختنشدهاند و بهترین نمونهاش هم کاراکتر عزتی است. اینکه جواد عزتی بهواسطه توانایی و طنازیاش میتواند مخاطب را بخنداند، هیچ ربطی به شخصیتپردازی وی در فیلمنامه ندارد، درواقع کاراکتر وی چندان از «اکسیدان» و «در مدت معلوم» متمایز نیست و با اندکی تغییرات جزئی به «آیینه بغل» راهیافته است.بازی بسیار بد یکتا ناصر و حضور بیرمق مهلقا
باقری و بازی گلزار که از روزهای اولیه شروع کارش بهشدت بهتر است اما همچنان در مقابل ستارهای چون عزتی ناکوک است هم همه در ناتوانی فیلمساز ریشهدارند.
«آیینه بغل» بهمثابه آثار مشابه و پرفروش این روزها چون «خوب، بد، جلف» و «گشت ۲» قصهای پخته و پرداختهشده ندارد و فقط روی موج شوخیهای لحظهای و نیاز مخاطب به خنده و سرگرمی سوار است و خوب میفروشد؛ اما حقیقت این است که «آیینه بغل» ادعایی هم ندارد و رک و راست میگوید هدفش گیشه و رضایت مخاطب است و حتی پایانش بهگونهای بستهشده که نشان میدهد که پیشبینی موفقیت احتمالی فیلم در گیشه، سازندگان را آماده ساخت قسمت دوم این فیلم کرده است. درنهایت «آیینه بغل» یک کمدی سالم است که نه مثل «خالتور» مستهجن است و نه مثل «ساعت پنج عصر» لحنی تلخ و گزنده دارد، «آیینه بغل» گرچه فیلم خوبی نیست اما پاسخی در حد بضاعت سینمای این روزهای ایران است به نیاز مخاطب به فیلمهای مفرح و سرگرمکننده.
فیلم می خواهد به موضوع تکراری اما قابل توجه جامعه یعنی تضاد طبقاتی اشاره کند. جایی که یک خسارت کوچک بر روی ماشین ۴درصدی ها برابر است با کل زندگی بقیه ۹۶درصد جامعه . خوب مطمئنا بهترین روش برای مطرح کردن این گونه موضوعات برای اینکه بتوان جنبه اقتصادی فیلم و بخش تجاری آن را نیز در نظر گرفت جلوه کمدی دادن به فیلم است. که با توجه به المان های موجود ، مخاطب در همان ابتدا متوجه این موضوع می شود.
اما همین موضوع کمدی شدن باعث شده است در این سال ها ، فیلم ها به کلی تهی از محتوی شوند و آنقدر نوع کمدی ها کلیشه ای شده است که بیینده را به سختی به خنده می آورد . می توان گفت اکنون در روزگاری به سر می بریم که فیلم ها فقط می خواهند بفروشند و لا غیر.
در این فیلم شاهد خلق طنز بر اساس موقعیت نیستیم. بازیگرانی توانمند مانند جواد عزتی با هنر کلام خود می تواند لحظاتی خنده را بر روی لب های شما بنشاند. پس اگر می خواهید حال و هوایی عوض کنید این فیلم را تماشا کنید ، زیرا این فیلم یکی از فیلم های موفق در این ژآنر در سال های اخیر به حساب می آید. این روزها هم شاهد حضور محمد رضا گلزار در ژانرهای متفاوت مانند فیلم قلب اتمی که کمی جدی تر است و یا این فیلم که مایه کمدی دارد ، هستیم.
داستان ازاین قراره که در یک جمع فرهیخته به جز خودم نشسته بودم که صحبت از سینمای ایران شد و من، چون همیشه مخالفت خودم با این مطلب که سینمای ایران رو به رشد است رو اعلام کردم. البته عرض بنده به لحاظ جلوههای ویژه یا رنگ و دکوپاژهای آنچنانی نیست. فیلمنامه. فیلمنامه و کارگردانی و نه حتی بودجه؛ و به دلم ماند که فیلمی ایرانی ببینم و حداقل یک ساعت فکرم رو مشغول کنه یا دست کم احساس شعف کنم.
به هر حال به هوای خندیدن و تعریفی که شنیده بودم به همراه خانواده رفتم به یکی از سینماهای ایران تا فیلم (آینه بغل) به کارگردانی منوچهر هادی که با کمدی پرفروش شده فیلم (من سالوادور نیستم) و سریال (عاشقانه) رو در رزومه هنریش دارد را به نظاره بنشینیم که هنوز مشکل کیفیت و نیم تنه بالایی همشهری جلوهای از جلوه گاههای این تماشاخانه بود.
به جای تیتراژ شاهد یک شوی ویدیویی نازل بودم که خب در رسانه قدرتمند سینما و مخصوصا این فیلم که گرفتار شعارزدگی اخلاقی شدید است. تصاویر هم که گویای لاکچری بازی یک زوج با بالگرد بود که باید گفت: خواننده برای کی میخواند؟ از همان اول متوجه شدم که شاهد یک فیلم کپی نازل از بالیوود دو دهه اخیر هستم. تقابل همیشگی پولدار و فقیر با این تفاوت که بر حسب تمام فیلم و سریالهای ایرانی، محور و معضل اصلی، بحث ازدواج میباشد و در حقیقت همچون سینمای هند که برای خیل عظیم فقرا مشکلات پولدارها را به رخ میکشد این فیلم هم معضلات فضای مجازی برای مرفهین جامعه را بلای خانمانسوزی برمیشمارد که البته فضای مجازی مطلب مهمی است، اما در سطح جامعه این فضا جای کار بسیاری در موارد مختلف آسیب شناسی در اقشار پایینتر جامعه را داراست که جا داشت به این موارد پرداخت شود.
اول فیلم که آدم بده داستان با بازی مه لقا باقری در نقش مژگان با پست گذاشتن اینستاگرامی به آن شکل این پیام را میدهد که قرار است استفاده ابزاری از تکیه کلامها و سوژههای فضای مجازی شود که به این داستان مطلب ویرانگر تبلیغ اسپانسرها به صورت کاملا ابتدایی توسط کارگردان را باید اضافه کرد، که برخلاف شعارهای کلامی فیلم، تمام تبلیغات (غیر از محصولات شوینده که در جای جای شهر دیده میشد) به طبقه مرفه جامعه مربوط میشد، اتومبیلهایی که از دست آدمهایی شبیه مرتضی با بازی جواد عزتی که بخش زیادی از جامعه را تشکیل میدهند برای یک شب داشتنش مجبور به خیانت در امانت میشوند.
بازی جواد عزتی در این نقش آدم را کم و بیش به یاد سریال (دردسرهای عظیم) می اندازد که استیصال همیشگی و دادزدنهای گاه و بیگاه از ترس یا هیجان که برای خنداندن بیشتر بر تکیه کلامهای کوچه بازاری، داستان محرم و نامحرمی (خوب شد پلیس نیومد بگه شما باهم چه نسبتی دارین) و تکه پرانیها ایضا تلگرامی تکیه داشت که هم نشان ضعف فیلمنامه و همینطور آزاد گذاشتن جواد عزتی در ری اکشنها ازسوی کارگردان بود.
محمد رضا گلزار در نقش شاهرخ هم همان آدم شسته رفته، که باید چهره اش برای تبلیغ محصولات بیشتر زیبا و دست نخورده باقی میماند نیز از لحاظ جنس بازی تغییر چندانی با پسر فیلم سام و نرگس در هفده سال پیش نداشته که البته از تمام فیلمهایی که به عنوان تیپ در آن حضور داشته میتوان بازی در بوتیک را یک استثنا عنوان کرد و خانم یکتا ناصر در نقش شهرزاد نامزد شاهرخ آمده بود تا یک جمع خانوادگی دیگرمانند زوج هنری خانم باقری و آقای عزتی را با کارگردان فیلم تکمیل کند و به لحاظ ضعف کارگردانی، بازی و جنس حضورش فقط در حد مادران فیلم هندیهای دهههای پیش است که این پرسوناژ آنقدر مهجور مانده که طریقه مطلع شدنش از ماجرای شاهرخ و مژگان دوباره ضعف فیلمنامه رو نمایان میکنه.
نازنین بیاتی در نقش مهناز هم بیشتر یک وصله نچسب به دیگر تیپها و شخصیتهای فیلم داشت که شاید بتوان گفت: بدلیل تربیت خاص پدرش که آشپز امورخارجه بود این چهارچوب رفتاری را داشت.
کارگردان برای درگیر کردن و همزادپنداری مخاطب از چند المان نخ نما شده همیشگی استفاده کرده که به نسبت پرخرج بودن فیلم بسیار ضعیف کار شده بود. زندگی در دست پایین جامعه، شرایط بد اقتصادی، مشکلات وام دهی بانکها به زوج در شرف ازدواج و .. گویی تمام بودجه فیلم صرف نشان دادن یک زندگی مرفه آنچنانی با چرخ بال و قایق تفریحی و اتومبیلهای آنچنانی و پنت هاوس مجلل با دستشویی به مساحت آرزوی یک زوج جوان برای اجاره و شروع زندگی شده بود.
شوخیهای کلامی بسیار بیشتر از موقعیت سازی کمدی استفاده شده بود البته باید اتفاقاتی که با حیوانات میافتد را تقلیدی نازل از فیلمهای هالیوودی دانست که باز به نسبت این فیلم بد نبود ... حرکت باآسانسور مرتضی و مهناز از آنهمه طبقات مثال ورود آنها به بهشتی است که حتی در آرزوهایشان هم تصورش را نداشتند .. به همین دلیل بخاطر ورود به جایی که نمیتواند متعلق به آنها باشد با خشم و عتاب فرشته درگاه آن بهشت که همان عقاب ساکن در آنجا باشد مواجه میشوند و یا دوئل نماد فقرکه مرتضی باشد با کروکودیل درون استخر که نماد نظام سرمایه داری است و بهترین آنها، اسب پشت پنجره که انگار از وجود مرتضی در آنجا متعجب شده است را میتوان در بهترین حالت هنرنمایی کارگردان متصور شد که نمیدانم آیا واقعا به این موضوعها توجهی داشته یا صرف بوجود آوردن موقعیت طنز این صحنهها گنجانیده شده اند.
بعد از یک پنجم ابتدایی فیلم ضربآهنگ فیلم به مدت ده دقیقه کند میشود که این روند در فیلمهای فاخر برای رهایی از شوک مخاطب از مطلب یا هضم موضوع و آرام کردن اکشن ماجرا به کار میرود که در اینجا نیازی دیده نمیشد، به جز شوخی جالب اتاق خواب و گریه بچه که با طنز کلامی مرتضی خوب از کار درآمده بود.
پوشیدن لباس زنانه ابتدایی، اما استفاده از شوکر به جای ریش تراش مطلب را تعدیل کرده بود. گریههای بزنگاه شاهرخ هم ضعف فیلمنامه و کارگردان را نشان میداد که نمیدانست هر دفعه بعد از مشاجره مرتضی با شاهرخ چگونه آنها را به هم پیوند دهد.
صحنه تجمع هواداران مژگان هم مثل نمایشهای انتخاباتی البته اینبار با رنگ قرمز و حرفهای مژگان با شاهرخ همه گرته برداری از چتهای فضای مجازی که البته بنا به مشکل موجود با هم چفت شده بودند.
یک مسئله دیگر اینکه از آنهمه خانهای که شاهرخ داشت. مژگان و هوادارانش از کجا و چطور فهمیدند که شاهرخ در گاراژی به سر میبرد که فقط ماشینش را در آن پارک کرده و هیچ ربط دیگری به آن گاراژ ندارد. مگر اینکه بگوییم پدر مهناز که گوشی اش را به مرتضی داده تا از اینترنت بفهمد مرتضی کجاست با خبر شده که نه رابطه مژگان و پدر مهناز حتی در حد یک هوادار در جایی اشاره شده و نه اطلاع آشپز وزارت خارجه از رابطه شاهرخ و مرتضی که بازهم استفاده از کلام و شعار توسط شهرزاد در این صحنه بد جوری توی ذوق میزد. میتوان گفت وجود آنهمه جوان به عنوان هوادار مژگان نمادی از پرداختن جوانان ما به کارهای پوچ و بیهوده و گشتن در فضای مجازی است.
.
منابع
http://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/iran/19565-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%BA%D9%84
https://www.salamcinama.ir/post/vOeP/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%BA%D9%84-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D9%85%D8%A7%DB%8C-%D8%A8%D8%B3%D8%A7%D8%B2-%D9%88-%D8%A8%D9%81%D8%B1%D9%88%D8%B4
https://www.salamcinama.ir/post/l9y8/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%BA%D9%84-%D8%A8%D8%B1%DA%AF%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B9%D8%AC%DB%8C%D8%A8-%DB%8C%DA%A9-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%DA%AF%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D9%86
http://looketo.com/posts/831/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%BA%D9%84
http://blog.namava.ir/wing-mirror-film-review/
https://jidi.ir/2017/12/%D9%85%D8%B9%D8%B1%D9%81%DB%8C-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%A2%DB%8C%D9%86%D9%87-%D8%A8%D8%BA%D9%84-%D8%AC%D8%AF%D9%88%D9%84-%D9%81%D8%B1%D9%88/
http://www.sarpoosh.com/art-cinema/iranian-movies/iranian-movies961101184.html