Quantcast
Channel: گارنی GARNI
Viewing all articles
Browse latest Browse all 9374

نقد فیلم تابستان داغ

$
0
0

 نقد فیلم تابستان داغ

گرد آوری از گارگین فتائی

 

.

کارگردان

ابراهیم ایرج‌زاد

تهیه‌کننده

جواد نوروزبیگی

نویسنده

پیام کرمی

بازیگران

پری‌ناز ایزدیار

علی مصفا

مینا ساداتی

یسنا میرطهماسب

صابر ابر

موسیقی

حامد ثابت

فیلم‌برداری

هومن بهمنش

تدوین

سهراب خسروی

توزیع‌کننده

فیلمیران

تاریخ‌های انتشار

 ۸شهریور ۱۳۹۶

کشور

ایران

زبان

فارسی

فروش گیشه

 ۱٬۲۹۸٬۲۰۸٬۰۰۰تومان

تابستان داغ فیلمی به کارگردانی ابراهیم ایرج‌زاد، نویسندگی پیام کرمی و تهیه‌کنندگی جواد نوروزبیگی محصول سال ۱۳۹۵است.

 

 

خلاصه داستان

نسرین از دست شوهرش فرهاد فرار و به خانه‌ای کوچک نقل مکان کرده که نزدیک فرودگاه است. اما فرهاد جای او را پیدا کرده و هر روز، درِ خانه و محل کارش می‌آید تا با او آشتی کند. سرنوشت نسرین با زن و شوهر پزشکی گره می‌خورد.

زنِ پزشک (مینا ساداتی) نسرین را در خیابان می‌بیند و تصمیم می‌گیرد که بچه‌اش را به او بسپرد.

. مینا ساداتی بچه‌اش را به خانه نسرین می‌آورد. همان شب برادر نسرین با موتور تصادف کرده و بیمارستان است. دختر نسرین که تنها در خانه مانده و خواهر نسرین با بی‌خیالی به او سر نمی‌زند، آش از دستش می‌ریزد و روفرشی را کثیف می‌کند و لحظه رسیدن مینا ساداتی با روشن بودن لامپ و باز بودن آب حمام مصادف می‌شود. مینا ساداتی تصمیم می‌گیرد بدون آنکه منتظر دیدن نسرین شود بچه‌اش را بگذارد و برود. دختر نسرین به پشت بام رفته و بی‌حواسی‌اش باعث مرگ پسرِ دکتر می‌شود.

پلیس به خانه نسرین می‌آید و تنها شاهد این حادثه یعنی دختر نسرین حقیقت را پنهان می‌کند.

پرده دوم  دقیقاً از جایی که پسر دکتر می‌میرد شروع می‌شود. پس از آن فرهاد همراه با برادر نسرین جنازه را به پارکی می‌برند. دست به اقدامی که شخصیت‌های اصلی برای رها شدن از گرفتاری عظیمی که به سراغشان آمده، می‌زنند. اما نسرین تصمیم می‌گیرد که حقیقت را بر ملا کند و همه چیز را به دکتر بگوید. در همین لحظه با مشخص شدن حقیقت پرده دوم داستان نیز به پایان می‌رسد

.

جوایز

فیلم تابستان داغ با نامزدی در ۱۳رشته، حائز رکورد بیشترین تعداد نامزدی در سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر شد

بهترین فیلم  جواد نوروزبیگی  نامزدشده  سیمرغ بلورین 

بهترین کارگردانی  ابراهیم ایرج‌زاد  نامزدشده  سیمرغ بلورین 

بهترین فیلمنامه  پیام کرمی  نامزدشده  سیمرغ بلورین

بهترین بازیگر نقش اول مرد  علی مصفا  نامزدشده  سیمرغ بلورین 

بهترین بازیگر نقش اول زن  پریناز ایزدیار  نامزدشده  سیمرغ بلورین 

بهترین بازیگر مکمل زن  مینا ساداتی  نامزدشده  سیمرغ بلورین 

بهترین فیلمبرداری  هومن بهمنش  برنده  سیمرغ بلورین 

بهترین تدوین  سهراب خسروی  برنده  سیمرغ بلورین

بهترین موسیقی متن  حامد ثابت  نامزدشده  سیمرغ بلورین 

بهترین صداگذاری  امیرحسین قاسمی  نامزدشده  سیمرغ بلورین 

بهترین صدابرداری  داریوش صادقپور و محمود کاشانی  نامزدشده  سیمرغ بلورین 

بهترین طراحی لباس  نازنین خزاعی  نامزدشده  سیمرغ بلورین 

بهترین طراحی صحنه  کیوان مقدم  نامزدشده  سیمرغ بلورین 

 

مینا ساداتی، برای این فیلم توانست جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن را از جشنواره بین المللی فیلم پکن کسب کند.

 

 

 

نقد فیلم

برای خلق شخصیت‌های یک فیلمنامه دو راه وجود دارد. راه اول نوشتن از بیرون به درون است که معمولاً منجر به خلق شخصیت‌های غیرقابل باور می‌شود و راه دوم نوشتن از درون به بیرون. در حقیقت در روش اول نویسنده با توجه به ساختار و سلسله اتفاقاتی که در مسیر داستان چیده است عملکرد شخصیت‌ها را به شکلی طراحی می‌کند که ماحصل عملکردشان داستان موردنظر را شکل دهد. مشکل بزرگ این شکل نوشتن آن است که روح و جان شخصیت‌ها از آن‌ها گرفته می‌شود و دیگر ملموس و قابل همذات‌پنداری نیستند. بالعکس در روش دوم بیشترین اهمیت به شخصیت‌ها داده می‌شود. نویسنده خود را به جای هر شخصیت‌ می‌گذارد و از طرف خودِ شخصیت تصمیم‌گیری کرده و درام را پیش می‌برد. خطر این شکل نوشتن آن است که بسته به رفتار شخصیت‌ها ممکن است مسیر داستان تغییر کند. اگر نوشتن طرح داستانی فیلمنامه با صبر و حوصله انجام پذیرد و مسیر خلق شخصیت از درون و کامل شدن سلسله اتفاقات فیلمنامه (پیرنگ) به طور موازی جلو رود، دو خطر نامبرده شده قابل ترمیم هستند. در نقد فیلم تابستان داغ بر دو موضوعِ شخصیت و عنصر اتفاق در پیشبرد داستان فیلمنامه تاکید خواهیم کرد.

 

در تحلیل فیلم تابستان داغ بر دو موضوعِ شخصیت و عنصر اتفاق در پیشبرد داستان فیلمنامه تاکید خواهیم کرد

نسرین از دست شوهرش فرهاد فرار و به خانه‌ای کوچک نقل مکان کرده که نزدیک فرودگاه است. (راستی این نزدیکی چه کارکرد دراماتیکی دارد؟) اما فرهاد جای او را پیدا کرده و هر روز، درِ خانه و محل کارش می‌آید تا با او آشتی کند. خیلی اتفاقی سرنوشت نسرین با زن و شوهر پزشکی گره می‌خورد. ۴۰دقیقه ابتدایی فیلم هیچ چیزی بیش از این ندارد. نه حادثه‌ای وجود دارد نه آنچنان شخصیت‌پردازی به خصوصی شکل می‌گیرد. در تمام این مقدمه بسیار طولانی وضعیت زندگی این دو خانواده شرح داده می‌شود. حال خیلی اتفاقی زنِ پزشک (مینا ساداتی) نسرین را در خیابان می‌بیند و بدون آنکه شناختی از او داشته باشد تصمیم می‌گیرد که بچه‌اش را به او بسپرد. (راستی این اندازه بی فکری و عدم‌مسئولیت‌پذیری از کجا می‌آید؟ جز آن است که نویسنده به هر قیمتی تلاش می‌کند تا این دو خانواده را به هم وصل کند؟)

مدت زیادی از فیلم که خسته‌کننده هم هست صرف کش و قوس نسرین و زن پزشک می‌شود تا موافقت کند که بچه را به خانه‌شان ببرد. هر چه به اتفاق اصلی و تکان دهنده داستان (یعنی مرگ پسر دکتر که خیلی دیر هم اتفاق می‌افتد) نزدیک می‌شویم بار اتفاقات، حوادث و تصمیمات غیرقابل‌باور شخصیت‌ها افزایش پیدا می‌کند. مینا ساداتی بچه‌اش را به خانه نسرین می‌آورد. خیلی اتفاقی همان شب برادر نسرین با موتور تصادف کرده و بیمارستان است. خیلی اتفاقی‌تر دختر نسرین که تنها در خانه مانده و خواهر نسرین با بی‌خیالی به او سر نمی‌زند، آش از دستش می‌ریزد و روفرشی را کثیف می‌کند و باز هم خیلی اتفاقی لحظه رسیدن مینا ساداتی با روشن بودن لامپ و باز بودن آب حمام مصادف می‌شود. در اینجا یک تصمیم اجباری برای شخصیت گرفته می‌شود تا درام به شکل مورد نظر نویسنده بر اساس احتمالات و اتفاقات جلو رود. مینا ساداتی تصمیم می‌گیرد بدون آنکه منتظر دیدن نسرین شود بچه‌اش را بگذارد و برود. در ادامه خیلی اتفاقی دختر نسرین به پشت بام رفته و بی‌حواسی‌اش باعث مرگ پسرِ دکتر می‌شود. این همه حادثه و اتفاق پشت به پشت هم و بدون منطق دراماتیک برای خلق و تعریف یک داستان کلیشه‌ای و تکراری که بارها و بارها در درباره الی، جدایی نادر از سیمین، ملبورن، شکاف و ... نمونه مشابه‌اش را دیده‌ایم چه لزومی دارد؟ بهتر نبود نویسنده کمی صبر و حوصله به خرج می‌داد یا اینکه فیلم اصلاً ساخته نمی‌شد؟

این همه حادثه و اتفاق پشت به پشت هم و بدون منطق دراماتیک برای خلق و تعریف یک داستان کلیشه‌ای و تکراری که بارها و بارها در درباره الی، جدایی نادر از سیمین، ملبورن، شکاف و ... نمونه مشابه‌اش را دیده‌ایم چه لزومی دارد؟

پلیس به خانه نسرین می‌آید و تنها شاهد این حادثه یعنی دختر نسرین حقیقت را پنهان می‌کند. جالب است که نویسنده گاهی فراموش می‌کند که با مرگ یک کودک سر و کار دارد و در این موارد معمولاً پلیس با دقت بیشتری خانه را می‌گردد مخصوصاً آنکه حادثه شکسته شدن دندان دختر نسرین، روی پشت بام اتفاق افتاده است. اما از آنجایی که درام مورد نظر نویسنده حکم می‌کند که قصه جور دیگری ادامه پیدا کند پلیس یادش می‌رود که نگاهی به خرابه کنار خانه بیاندازد. نویسنده (پیام کرمی) ادعا کرده که فیلمنامه‌اش را پیش از ملبورن و شکاف در سال ۸۹نوشته است اما این همه سال طول کشیده تا ساخته ‌شود و همچنین تمام تلاش‌اش را کرده تا از فیلم‌های مشابه فاصله بگیرد. راستی فیلمنامه قطعاً بعد از جدایی نادر از سیمین نوشته شده نه؟ تقابل یک زن و شوهر از طبقه متوسط با زن و شوهری از طبقه فرودست بر سر مرگ کودکِ یکی از دو خانواده کمی آشنا به نظر نمی‌رسد؟ زن همسایه بالایی چطور؟‌ آن هم شاهد ماجرا در جدایی نادر از سیمین نبود؟ عنصر اتفاق چطور؟ در هر دو فیلم نقش به سزایی نداشتند؟‌ دروغ و پنهان‌کاری شخصیت‌ها و از هم پاشیدگی روابط انسان‌ها به دلیل رخ دادن حادثه‌ای این چنین دردناک چطور؟ راستی کدام پدری مرگ فرزندش را به خاطر حامله بودن همسرش پیگیری نمی‌کند؟ رفتار حجت در جدایی نادر از سیمین باورپذیر‌تر نیست؟ صحنه‌ای که سیمین در ماشین‌اش درحال گریه‌ کردن است که راضیه را اتفاقی در خیابان می‌بیند و سوار می‌کند دقیقا در تابستان داغ تکرار نمی‌شود؟ اگر نگوییم تابستان داغ یک کپی‌برداری از چندین فیلم موفق و غیر موفق دیگر است بدون شک می‌توان گفت حرف تازه‌ای نسبت به فیلم‌های پیشین نمی‌زند و اگر می‌زند باور‌پذیر نیست.

مسئله مهم دیگری که در ساختار فیلمنامه تابستان داغ به چشم می‌خورد حذف پرده سوم از ساختار کلاسیک است. داستان دقیقاً از جایی که پسر دکتر می‌میرد شروع می‌شود. پس از آن فرهاد همراه با برادر نسرین جنازه را به پارکی می‌برند. دست به اقدامی که شخصیت‌های اصلی برای رها شدن از گرفتاری عظیمی که به سراغشان آمده، می‌زنند. اما نسرین تصمیم می‌گیرد که حقیقت را بر ملا کند و همه چیز را به دکتر بگوید. در همین لحظه با مشخص شدن حقیقت پرده دوم داستان نیز به پایان می‌رسد. بگذریم که توجیه نسرین برای بیان حقیقت اشاره به حفظ زندگی زن و مرد پزشک چقدر غیر واقعی و غیرقابل باور است. درست شبیه اکثر تصمیماتی که شخصیت‌ها در داستان می‌گیرند و برآمده از خواستگاه پیرنگ است که پیش از خلق شخصیت‌ها تکمیل شده است. مشکلی که آثار بسیاری در سینمای ایران با آن مواجه هستند نبود پرده سوم فیلمنامه است. نویسنده فکر می‌کند که داستان تمام شده و به شکل تازه‌ای از روایت دست پیدا کرده است و با صحنه‌ای معناگرا داستان خود را تمام می‌کند.

اتفاق دردناکی در سینمای ایران در حال رخ دادن است و آن شبیه شدن فیلم‌ها به یکدیگر و فاصله گرفتن‌شان از واقعیت جامعه است

اگر بخواهیم مقایسه با جدایی نادر از سیمین را ادامه دهیم لحظه‌ای که نسرین حقیقت را برای دکتر بر ملا می‌کند معادل با زمانی است که راضیه به سیمین ماجرای تصادف و شک‌اش را می‌گوید. از این نقطه به شکلی کاملاً باورپذیر پرده سوم با نقش آفرینی سیمین شروع می‌شود. او تصمیم می‌گیرد علی‌رغم اعتراف راضیه پول دیه بچه را بدهد و امنیت فرزندش را تأمین کند. در این میان با واسطه‌گری خانواده‌ها نادر هم به این اتفاق رضایت می‌دهد اما در لحظه نهایی تصمیم‌گیری، نادر دست به اقدامی تعیین کننده می‌زند و از راضیه می‌خواهد تا دست روی قرآن بگذارد. راضیه امتناع می‌کند و حجت سرش را به دیوار می‌کوبد، از خانه خارج می‌شود و شیشه ماشین نادر را می‌شکاند. (راستی شکسته شدن شیشه ماشین آشنا به نظر نمی‌رسد؟ خلاقیت نویسنده دقیقاً کجا رفته است؟) این همه اتفاق در پرده سوم فیلم هم مضمون را شکل می‌دهد هم شخصیت‌ها را کامل‌تر می‌کند و هم تصمیم‌گیری‌های آن‌ها را باورپذیر می‌کند. تمام این حوادث در تابستان داغ برای فرار از تشابه با فیلمی که همه آن را دیده‌اند اکتفا کردن به یک شکایت نصفه و نیمه دکتر و بیرون انداختن برگه‌ایست که زن دکتر به دختر نسرین داده است. (راستی پلیس در این مواقع کمی پیگیرتر عمل نمی‌کند؟ آن برگه سند جرم به حساب نمی‌آید و نباید بایگانی شود؟ )

 

اتفاق دردناکی در سینمای ایران در حال رخ دادن است و آن شبیه شدن فیلم‌ها به یکدیگر و فاصله گرفتن‌شان از واقعیت جامعه است. به راحتی می‌توان گفت فلان قسمت از فلان فیلم شبیه فیلم دیگری بود یا فلان شخصیت در فلان فیلم چقدر شبیه فلانی بود. انگار که نویسندگان به جای آنکه جامعه واقعی را رصد کنند سینما را رصد می‌کنند. اینجا دقیقا نقطه‌ایست که تفاوت فیلمساز واقع‌گرایی همچون فرهادی که فاصله مشخص خود را از آثار پیشین‌اش حفظ می‌کند و نظر به جامعه خود دارد با دیگر فیلمسازان که به بهانه موفق بودن برخی فیلم‌ها از آن‌ها گرته‌برداری می‌کنند مشخص می‌شود.

تابستان داغ اولین تجربه کارگردانی ابراهیم ایرج‌زاد پس از کارگردانی ۷فیلم کوتاه داستانی‌ است که اغلب این فیلم‌ها اقتباس‌هایی از داستان‌های کوتاه خارجی و ایرانی بوده‌اند. کنترل بازی بازیگران و یکدست بودن بازی‌ها بدون شک نقطه قوت فیلم است. اما روایتی که کارگردان با انتخاب نوع لنز، حرکت دوربین و محل قرار دادن دوربین شکل داده کمی درهم و ناهمگون است. در بخشی از فیلم فرم حرکت دوربین نزدیک شدن آرام به سوژه است که در برخی از لحظات مثل زمانی که نسرین جنازه پسر را می‌بیند درست عمل می‌کند و در اکثر مواقع بدون دلیل و بدون اثر است. اما موسیقی فیلم به خصوص در همان لحظه واژگونی داستان و مطلع شدن نسرین از حادثه مناسب و قابل قبول از آب درآمده است. در مجموع کارگردانی فیلم از نبود زاویه دید درستی برای روایت‌اش رنج می‌برد. در بخش زیادی از فیلم دوربین نسرین را همراهی می‌کند و از منظر او ماجرا را روایت می‌کند اما قهرمان داستان جز گریه کردن و لو دادن ماجرا هیچ‌کاری در درام انجام نمی‌دهد. در لحظه بحرانی داستان فرهاد (صابر ابر) بچه را در آغوش می‌کشد و از ویرانه بیرون‌اش می‌آورد. در انتها نیز فیلم با دکتر تمام می‌شود. سوال اینجاست که در این داستان این میزان از اهمیت به شخصیت نسرین به چه دلیلی‌ است؟ تابستان داغ تجربه‌ی اول ابراهیم ایرج‌زاد علی‌رغم تمام توجه‌هایی که در جشنواره فیلم فجر به آن شد اتفاق تازه‌ای برای مخاطب ندارد. جز بخشی از فیلم که به ماجرای اصلی یعنی مرگ کودک، متوجه شدن نسرین و در نهایت بردن جنازه به پارک مربوط می‌شود و دکوپاژ، بازی‌ها و ریتم فیلم در تدوین بسیار درگیر‌کننده است که گوشه‌هایی از آن یادآور برخی آثار هیچکاک است فیلم حرف زیادی برای گفتن ندارد و از حد یک تجربه اول معمولی تجاوز نمی‌کند. امید آنکه فیلمساز فاصله خود را با دیگر فیلمساز‌ها حفظ کند و فیلم خودش را بسازد

 

محمد حسین قلی‌پور

 “تابستان داغ” مانند بسیاری از آثار هم کیش خود در همان ابتدای کار مخاطب را با سبدی از مشکلات ریز و درشت زندگی روبرو می کند و با اتفاقات خود رفته رفته به تک تک این مشکلات دامن می زند تا مقصود خود را از بستر واکنش شخصیت ها در هنگام بروز شرایط بحرانی نمایش دهد. این گونه آثار معمولا با تمرکز بر رفتارهای انسانی سعی در کم رنگ کردن نقش داستان در پیشبرد فیلم دارند و با خلق موقعیت های نمایشی،   کشش اندک داستان خود را جبران می نمایند. لازم به ذکر است موارد مذکور به خودی ِ خود نقطه ضعف یا قوت  هیچ فیلمی محسوب نمی شونند.

کارگردان فیلم های موفق این دسته معمولا از قدرت بازیگردانی بالایی برخوردار هستند که ضعف این مورد در فیلم “تابستان داغ” به شدت احساس می شود و بازی ها تکراری بازیگران یادآور فیلم های دیگری است که از آنان مشاهده کرده ایم. البته در میان بازیگران فیلم مینا ساداتی توانسته بیش از سایرین از پس نقش خود برآید.

بی شک فیلمبرداری اثر، کم نقص ترین بخش آن است. تحرک دوربین دیده نمی شود و قاب ها متوازن و منتقل کننده حس صحنه هستند. تنها موردی که بیش از حد در فیلمبرداری رخ نمایی می کند تعداد زیاد قاب های فریم در فریم برای تحت فشار قرار دادن شخصیت ها در تصویر است که پیشتر در آثار جناب کلاری رخ نمایی کرده بود.

مشکل اصلی اثر وجود سکانس های زائد بسیاری است که به جایی از داستان وصل نیستند . نه خرده روایتی را نمایش می دهند نه به پیشبرد داستان اصلی یا معرفی شخصیت می پردازند. اغلب سکانس های ابتدایی فیلم از این جمله هستند و ماهیت وجودی آن برای مخاطب قابل درک نیست. این مشکل در پایان بندی اثر هم وجود دارد. این مشکل تا جایی در فیلم جدی است که با حذف شخصیت هایی مانند خواهر نسرین هیچ لطمه ای به فیلم وارد نمی شود .به طور کلی می توان با تدوین مجدد اثر، قدری از بار ملامت آن کاست و ریتم بهتری به آن بخشید.

فیلم هیچ چیز جدیدی نسبت به آثاری چون “ملبورن”، “کوچه بی نام” یا آثار اینچنینی ندارد. غیر از این که بازی ها قدری سطحی تر شده است و سکانس های اضافی بیشتر  رخ نمایی کرده اند. فیلمنامه آن قدر کلیشه ای پیش می رود که با گره افکنی اولیه مشت فیلم برای همه مخاطبان باز می شود و به همین دلیل تعلیق های تعبیه شده قدرت تاثیرگذاری بر مخاطب را ندارد.

اگر قرار باشد “تابستان داغ” را در یک کلمه خلاصه کنیم ، بی شک این واژه “تکرار” خواهد بود. تکراری که نمونه های مشابه بهتر از خود بسیار دارد و دوران آن به سر آمده است. “تابستان داغ” بیشتر به بازسازی یک اثر سینمایی شباهت دارد تا به فیلم مستقلی که قرار است مخاطب را به توجه بیشتر به آینده سازان این سرزمین جلب کند.

لازم بذکر است نشانه های قرار داده شده در فیلم نشان می دهد فیلمساز میان پرداختن به موضوع بی توجهی به نسل بعدی و واگویه های اجتماعی خود سر در گم است و همین موضوع فیلم را دچار لکنت نموده است و کسالت اثر را برای فیلمساز غیر قابل درک.

بازگویی چندین باره موضوعات اجتماعی نه تنها مذموم نیست بلکه جنبه تذکره دارد و از وظایف اصلی هر هنرمندی محسوب می شود اما حداقل توقعی که از فیلمساز می رود به روز کردن دغدغه ها و یا فرم ارائه مطلب است که متاسفانه چند سالی است در پس آثار جناب فرهادی فریز شده است و تنها تغییر نسبت به آثار ایشان كمتر بهره بردن از تکنیک دوربین روي دوش است. یادمان باشد هر فیلم در حقیقت یک پروژه جدید است و همان طور که در تعریف پروژه آمده است می بایست یونیک و منحصر بفرد باشد

 

ابراهیم ایرج زاد : متولد سال 1360 در مشهد می باشد و فارغ التحصیل رشته کارگردانی سینما از دانشگاه سوره اصفهان می باشد. « تابستان داغ » اولین فیلم سینمایی ایرج زاد می باشد.

« تابستان داغ » دو خط داستانی متفاوت از دو قشر متفاوت جامعه را روایت می کند. یکی قشر آسیب پذیر جامعه که برای زندگی بهتر و فرار از مشکلات در حال دست و پا زدن است و قشر دیگر که مطابق کلیشه چند سال اخیر سینمای ایران، پزشک هستند و به دنبال ارتقاء جایگاه اجتماعی شان. اتصال این دو خط داستانی جدا به وسیله کودکی انجام می شود که قرار است پلی باشد میان کمرنگ شدن مشکلات نسرین و در آن سو، زنده نگه داشتن زندگی مشترک خانم دکتر و همسرش.

اما مشکل « تابستان داغ » در نوع روایت آن می باشد که ترکیبی است از فیلمهای موفق سالهای گذشته سینمای ایران یعنی « جدایی نادر از سیمین » و « ابد و یک روز » که متاسفانه در مقایسه با هر دو این آثار در مرتبه بسیار ضعیف تری قرار می گیرد. شخصیت پردازی فیلم مخصوصاً در بخش زوج پرشک ، با کمبودهای فراوانی مواجه است. دیالوگ های ضعیف و نخ نما شده میان زوج متمول چنان ساده و دم دستی است که خیال مخاطب را از بابت عدم توجه به آنها رعایت می کند چراکه می داند صحبت های آنان قرار است منجر به کسب اطلاعات درباره نسرین شود و خودشان فاقد پرداختی مجزا و اصولاً شخصیتی مستقل هستند!

ایراد دیگر « تابستان داغ » را می توان عدم زمانبندی صحیح در نشانه گذاری های اتفاقات مهم فیلمنامه برشمرد بطوریکه تقریباً مدت زمان 50 دقیقه از اثر بی آنکه نقطه عطفی در داستان مشاهده شود، صرفاً با بازخوانی روابط فروپاشیده تکراری آدمهای داستان می پردازد در صورتی که می شد این مدت زمان را کاهش داد و در بازه زمانی کمتری مخاطب را وارد جریان اصلی داستان و کشمکش های دو زوج با یکدیگر بر سر سرنوشت کودک کرد. واکنش های بی جهت در بطن فیلمنامه چنان پررنگ و بی اثر هستند که باعث شده اند دقایق زیادی از فیلم بی آنکه بسط و گسترشی را در داستان شاهد باشیم، بگذرد.

با اینحال مشکل اصلی فیلم در نیمه دوم اثر نمایان می شود یعنی جایی که فیلمساز تصمیم می گیرد حس تعلیق به سبک اصغر فرهادی را وارد داستان نماید اما در انجام آن به حدی خام و بی تجربه عمل نموده که تماشاگر را پس می زند. فیلمساز در جریان داستان سوالات بسیاری را مطرح می نماید و در نیمه دم روابط آدمهای داستان را پیچیده تر و وارد فاز جدیدی می کند که به تبعیت از سرنوشت کودک رفتار متفاوتی را پیش می گیرند. اما در نهایت نتیجه آن می شود که فیلم همان راهی را طی می کند که پیش از این آثاری نظیر « شکاف » در سینمای ایران طی کرده بود و وجه تمایز آشکاری میان خود و آثار مشابه رقم نمی زند. فیلم در پایان بندی نیز به بدترین شکل ممکن عمل می نماید تا پیام اخلاقی عجیب خود را به مخاطب انتقال دهد؛ آن هم با بدترین تصمیم ممکن!

انتخاب بازیگران با توجه به ماهیت فیلم، انتخاب معقولی به نظر می رسد اما در اجرا، آنها تبدیل به شخصیت هایی شده اند که قبلا با ایفای آن در سینمای ایران به محبوبیت رسیده اند. پریناز ایزدیار در نقش نسرین، همان سمیه فیلم « ابد و یک روز » است و فیلمساز نیز تمام تلاش خود را به کار بسته تا او را در حال و هوایی مشابه حفظ نماید. صابر اَبَر نیز در همان شکل و شمایل چند سال اخیرش در سینمای ایران، در « تابستان داغ » دیده می شود و علی مصفا نیز در یکی از ضعیف ترین نقش آفرینی های چند سال اخیرش ، بازی تکراری را از خود به نمایش گذاشته است.

ابراهیم ایرج زاد در اولین تجربه سینمایی اش ثابت می کند که نیازمند تجربه بیشتر در حوزه کارگردانی است چراکه صرفاً الگوپذیری از کارگردانان مطرح کشور و آثارشان، نمی تواند توفیقی برای او در سینمای ایران داشته باشد. « تابستان داغ » اثر تکه تکه شده ای است که می توان ردپای آثار دیگر را در آن یافت و خود، چنان خنثی و بی رمق است که به سختی بتوان نام فیلم را در سالهای آتی به خاطر سپرد.

 

 

ملودرام موفق

 

در تابستان داغ فرم از محتوا درآمده و این ویژگی یک فیلم موفق است، وقتی انسجام و منطق در فیلمنامه رعایت شود، فرم هم کمک بسزایی به محتوای اثر می کند

تابستان داغ اولین اثر سینمایی ابراهیم ایرج زاد به چند دلیل فیلم موفقی ست که توانسته در قالب یک قصه ی ملودرام موقعیت آفرینی کند موقعیت هایی که در بافت قصه جا گرفته است، از آنجایی که قصه مولفه اصلی در ساختار یک فیلم محسوب می شود، تابستان داغ با توانایی خاصی از این مولفه بهره گیری کرده است به طوری که ایرج زاد در قدمِ اول فیلمسازی اش با یک داستان منسجم به سینما آمده، ایرج زاد با ترکیب و چیدمان رخداد ها در کنار هم کوشیده تا یک فیلم درگیرکننده خلق کند؛ تابستان داغ به جهت خط روایی و اصول ساختاری به یک اثر خاص تبدیل شده اثری که اگر ایرج زاد در به تصویر درآوردن آن کوتاهی می کرد این فیلم یک اثر سیاه بی سروشکل می شد اما المان های ساختاری در فیلمنامه کشش لازم را برای داستان گویی دارد و به هیچ وجه این اثر به سیاهی نمی رسد شاید تابستان داغ به لحاظ داستان و بحران هایش تلخ به نظر برسد اما به سیاهی مطلق نمی رسد ، تابستان داغ با سبک و سیاقی که در پیش می گیرد توانسته یک فیلم داستان گو باشد.

شاید بعد از دیدن تابستان داغ فکر کنید که این اثر به فیلم های اصغر فرهادی شباهت دارد چرا که استفاده از چند مولفه ی سینمای فرهادی در این فیلم دیده می شود اما این ضعف محسوب نمی شود چرا که این مولفه ها از جامعه نشات می گیرد و نمی شود این المان های ساختاری را مختص اصغرفرهادی دانست . اتفاق، ایجاد بحران(گره افکنی) ، تعلیق، پنهان کاری ، دروغ(گره گشایی) به طور مطلق برای سینمای فرهادی نیستند زیرا که از این عناصر می شود بهره گیری های دیگری هم کرد فیلم هایی بودند که خط روایی شان با این عناصر شکل گرفته و اساسا قصد شان تقلید از سینمای فرهادی بوده اما تابستان داغ در بستر یک داستان ملودراماتیک به بحرانی می پردازد که ابعاد مختصاتی آن به شدت اجتماعی ست و نمی شود آن را با فیلم های فرهادی قیاس کرد ایرج زاد با استفاده از طرح یک بحران به پیچیدگی های اجتماعی آن رسیده و اساسا داستان موقعیت زندگی دو خانواده را به طور موازی روایت می کند، اما ایرج زاد در روایت داستانش خط کشی اجتماعی اعمال نکرده است زیرا که قصد آن نشان دادن یک بحران اجتماعی و پیچیدگی های آن بوده فیلمساز با هوشمندی توانسته نگرش روشنفکرانه ی طبقاتی را از فیلم حذف کند ، همین نگرش باعث منطقی بودن اتفاقات و رخدادهای بهم پیوسته شده است و فیلمساز سعی کرده بیطرف باشد و در نشان دادن زندگی ایمان و سارا، فرهاد و نسرین مساوات را رعایت می کند، به خرده اتفاقات نمی پردازد، به داستان شاخه و برگ اضافه نمی کند تمامی عناصر در شکل گیری فیلم در یک هدف مشخص به جلو می روند به همین دلیل است که تماشاگر با فیلم همذات پندار می شود. ایرج زاد علاقه ی تماشاگر را درک کرده و به همین دلیل در داستان پردازی و شکل گیری آن تمرکز لازم را لحاظ کرده است ، تابستان داغ با یک هدف مشخص جلو می رود و با یک رویکرد انسانی اوج می گیرد اما استفاده درست از عنصر غافلگیری باعث ارتباط بیشتر میان تماشاگر با جهان اثر می شود ، غافلگیری و اتفاق از پیش تعیین نشده باعث حرکت چرخه ی درام می شود اما فیلم از مسیر و هدف اصلی اش خارج نمی شود چرا که اساس و پایه ی ساختاری تابستان داغ با اتفاق گره خورده است و این گره افکنی با اصول ساختاری اثر منطبق است، این غافلگیری که در تابستان داغ با آن مواجه می شویم غیر قابل حدس می باشد  از آنجایی که مخاطب در فیلم های این چنینی دنبال یک اتفاق و اوج است اما این غافلگیری و ایجاد اتفاق را نمی شود پیش بینی کرد، سقوط پرهام در راستای یک جهش و اتفاق صورت می گیرد و از آن سکانس به بعد فیلم در قالب خودش جا می گیرد و فیلمساز بعد از اصول ساختاری و معرفی جهان فیلم و شخصیت هایش به غافلگیری و بحران های بعد از آن می پردازد که مهم ترین بخش فیلم است. ایرج زاد برای ایجاد این حادثه و اتقاقات بعدی اش بیش از حد زمینه چینی نمی کند جز همان اصول اولیه و ساختاری جهان فیلم؛ فیلمساز این اتفاق را با چیدمان منطقی ایجاد می کند سارا، پرهام را به خانه ی نسرین می برد اما به دلیل باز بودن شیر آب حمام فکر می کند نسرین در خانه حضور دارد پس پرهام را به هانیه تحویل می دهد و می رود، کمی به عقب تر برویم نسرین پول موتور را به برادرش نمی دهد به دلیل خطر ناک بودن این وسیله ی نقلیه اما ناصر موتور را می خرد و درست همان شب تصادف می کند و نسرین مجبور می شود هانیه را در خانه تنها بگذارد و به بیمارستان برود ، ترس هانیه از مهری خانم شکستن کاسه سوپ و شستن روفرشی در حمام و صدای آب بستر مناسبی در ایجاد یک اتفاق است که منطقی به نظر می رسد، نگاه ایرج زاد به این بحران انسانی ست ، نسرین برای درآمد بیشتر قبول می کند تا از پرهام مواظبت کند اما بعد از اتفاق نسرین تصمیم می گیرد تا حقیقت را به پدر و مادر پرهام بگوید فرهاد نمی خواهد نسرین حقیقت را بگوید زیرا برای آینده ی هانیه نگران است، دختر شش ساله یی که نمی تواند این حادثه را درک کند و در بهت و ناباوری در سکوت به سر می برد؛ ایرج زاد پایان بندی فیلمش را درست انتخاب می کند پایانی که بسته می شود حقیقتی که توسط نسرین گفته می شود ، پایان تابستان داغ به هیچ وجه تلخ نمی باشد سارا باردار است، بارداری سارا نمادی از امید است به همین دلیل ایمان از شکایت کردن صرف نظر می کند و آن کاغذ را در باد رها می کند ، نسرین و فرهاد و ناصر برای همیشه از آن خانه می روند که هانیه دچار کابوس و روان پریشی نشود. ایرج زاد به درستی گره گشایی اخلاقی می کند فارغ از آن که بخواهد به تماشاگر درس اخلاق بدهد.

اما تابستان داغ فارغ از موضوعات مختلف و پیچیدگی ها ی خاص به هدف نهایی اش رسیده است ، فیلمی که می خواهد در زمان محدود قصه سرایی کند ، قصه یی با یک بستر مشخص با پرداخت سینمایی ، آنچه که از کاغذ به تصویر رسیده است توانسته با فرم خاص به یک اثر سینمایی تبدیل شود که مسلما فراتر از یک فیلم اولی ست. زمانی که یک فیلمنامه استاندارد همراه با چفت و بست های دراماتیک خلق شود فرم هم می تواند به جذابیت اثر کمک کند.  

در تابستان داغ فرم از محتوا درآمده و این ویژگی یک فیلم موفق است، وقتی انسجام و منطق در فیلمنامه رعایت شود، فرم هم کمک بسزایی به محتوای اثر می کند، فیلمبرداری هومن بهمنش از نکات مهم این فیلم محسوب می شود رنگ و لعاب قاب ها، کادر های متوازن همراه با حرکت نرم و آهسته دوربین که فضای اثر را تا حدودی وهم آلود کرده است، حرکت دوربین در بعضی از نماها مثل تنها نشستن پرهام در آشپزخانه ی بیمارستان، حضور هانیه و پرهام در شب روی پشت بام، سکانس دعوای ایمان و سارا و خیره شدن سارا به هانیه؛  قاب های خیره کننده یی پدید آمده که با وهمی عجیب منطبق شده است، این میزانسن ها طوری ترسیم شده است که حتی در روز هم وقتی نسرین جنازه ی پرهام را می بیند به تماشاگر شوک وارد می شود قبل تر از آن حتی در سکانس سقوط پرهام هم این شوک وجود دارد؛ مطمئنا میزانسن های ایرج راد با دکوپاژ به مرحله ی فیلمبرداری رسیده است وقتی فیلمبردار میزانسن و قالب فیلمنامه را درک کند می تواند با قاب ها و حرکات ظریف دوربین فضاسازی کند یا موقعیت ها را طوری به تصویر درآورد که تماشاگر با تک تک نماها همراه باشد؛ موسیقی در نماها تاثیر بسزایی دارد شاید اصلا صدای موسیقی در بعضی از سکانس ها شنیده نشود اما این ملودی ها در نماها تاثیر بسزایی دارد حامد ثابت توانسته در این اثر طوری از موسیقی استفاده کند که انگار این ملودی ها هنگام نگارش فیلمنامه در گوش فیلمنامه نویس نواخته شده ، اتصال نماها ربط منطقی اثر را باور پذیر کرده، تدوین به فیلم ریتم داده و به سکانس ها منطق بخشیده است ، انتخاب بازیگر یکی دیگر از آن دلیل های مهم تابستان داغ است ، پریناز ایزدیار جدا از نقش های قبلی اش در شخصیت نسرین به درستی ایفای نقش می کند، او به دلیل جایگاه اجتماعی اش با سمیه ی ابدویک روز در تابستان داغ رویه ی دیگری را پیش می گیرد این بار یک مادر است و با شوهرش مشکل دارد یک انسان است که احساس مسئوولیت می کند صابر ابر یا علی مصفا چنانچه قالب نقش را پذیرفته اند و توانسته اند به درستی ایفای نقش کنند اما در بعضی از مواقع لحن بازی شان تکرارِ نقش های گذشته شان می شود که البته این ضعف محسوب نمی شود، چارچوب فیلمنامه به قدری قوی متقاعد کننده است که مصفا و ابر توانسته اند به درک شخصیت برسند.

 

ابراهیم ایرج زاد فیلمساز خوش ذوق در اولین فیلم سینمایی اش راه درستی را انتخاب کرده او درک کرده که با قصه سرایی منطقی می شود فیلمنامه یی خلق کرد که تماشاگر را درگیر کند او بی دلیل ابعاد فیلمنامه اش را گسترش نمی دهد به همین دلیل تابستان داغ با پرداخت و پردازش صحیح با چارچوب های ساختاری محکم بی ادعا با فرم قابل توجهش برای تماشاگرش جذابیت دارد، ایرج زاد با یک فیلمنامه استاندارد به کارگردانی انسجام یافته رسیده، میزانسن های دقیق و بی نقص فرم را از دل محتوا بیرون کشیده است ایرج زاد در ساخت اولین فیلم سینمایی اش دچار ذوق زدگی بیهوده نشده و سعی کرده به آن هدف نهایی برسد که رسیده است ، تابستان داغ فیلم خوش ساخت و داستان درگیر کننده یی دارد که تماشاگر از دیدن آن لذت می برد . تابستان داغ به معنای واقعی فیلم سینماست، این فیلم را باید در سینما دید زیرا که ابعاد و اندازه ی قاب ها با محتوا منطبق شده است از همین جهت دیدن این فیلم در تاریکی سالن سینما لذت برانگیزتراست.

 

 

 

خلاصه ای از ده سال سینمای ایران

ساناز رمضانی

 

فیلم اولی‌ها، پدیده‌ای هستند که در چند سال اخیر بسیار موردتوجه قرارگرفته‌اند. مهم‌ترینشان هم سعید روستایی و فیلم تحسین‌شده «ابد و یک روز» است که علاوه بر جلب نظر مثبت منتقدان توانست با بیننده هم ارتباط برقرار کند. موفقیت روستایی به دیگر جوانان هم جرئت ورود به جریان اصلی سینمای ایران را داد و درحالی‌که فیلم‌سازهای باسابقه و قدیمی سینمای ایران چندان درخششی ندارند، این فیلم اولی‌ها به نجات سینما آمده‌اند. ابراهیم ایرج زاد یکی از این فیلم اولی‌هاست که در جشنواره سی و پنجم فیلم فجر، با «تابستان داغ» حضور داشت و توانست با نامزدی در ۱۳رشته، رکوردی جالب‌توجه از خود به‌جای بگذارد.

 توجه داشته باشید که وقتی می‌گوییم فیلم اولی، به معنای ورود یک‌دفعه‌ای و بدون مقدمه آن فرد به عالم سینما و ساخت یک اثر سینمایی نیست. همه فیلم اولی‌ها سال‌ها فیلم کوتاه ساخته‌اند، در بخش‌های دیگر سینما فعال بوده‌اند و با شناخت کامل از سینما وارد فیلم‌سازی شده‌اند و اولین فیلم بلند سینمایی آن‌ها، فیلم اولی لقب می‌گیرد. درست مثل سعید روستایی که حتی «ابد و یک روز» را از یکی از فیلم‌های کوتاه خود اقتباس کرده است.

ایرج زاد هم از این قاعده مستثنا نیست. او سال‌ها در سینما فعالیت داشته است و با ساخت هفت فیلم کوتاه و عضویت در “انجمن فیلم کوتاه خانه سینما “ و “آکادمی داوران انجمن فیلم کوتاه خانه سینما “ کارنامه قابل قبولی دارد و همه این فعالیت‌ها نشان می‌دهد ایرج زاد با دنیای سینما آشناست و سابقه روشنی در فعالیت‌های سینمایی‌اش دارد.

 با این تفاسیر و همه تبلیغاتی که اکران «تابستان داغ» را احاطه کرده است، باید با یک فیلم اولی درست‌وحسابی طرف باشیم، درست است؟ شاید اگر «تابستان داغ» ده سال پیش یا حتی پنج سال پیش‌ساخته می‌شد می‌توانست یک فیلم جذاب و خوب به‌حساب بیاید اما اکنون، بعد از گذشت چند سکانس از فیلم متوجه می‌شوید که با فیلمی معمولی و ایده‌ای نخ‌نما طرف هستید که حتی می‌توانید پایانش را هم به‌خوبی پیش‌بینی کنید. شاید بد نباشد یادآوری کنم که از میان سیزده سیمرغی که این فیلم نامزد دریافتش بود، فقط دو سیمرغ بخش تدوین و فیلم‌برداری را دریافت کرد. گویا هیئت‌داوران هم مثل بیننده‌ها در ابتدا مرعوب آب و رنگ «تابستان داغ» شده‌اند و تحت تأثیر سال قبل و فیلم «ابد و یک روز» پیش رفته‌اند اما خیلی زود متوجه شده‌اند که با چنان اثر قابل‌تأملی روبرو نیستند.

«تابستان داغ» روایت موازی دو خانواده است، یکی از قشر متوسط با دغدغه ادامه تحصیل و کار والدین و کودکی که این بین مانده است و دیگری خانواده‌ای از قشر پایین جامعه با مشکلات معمول اقتصادی. سارا (مینا ساداتی) و همسرش (علی مصفا) پزشکانی هستند که بر سرکار و ادامه تحصیل سارا مشکل‌دارند. همسرش از او می‌خواهد یا در خانه بماند و از فرزندشان مراقبت کند یا به همدان بروند تا مادر وی بتواند در حین کار و فعالیت این زوج مراقب کودکشان باشند.سارا اما به‌شدت با این موضوع مخالف است و به درودیوار می‌زند تا به همسرش ثابت کند می‌تواند هم کار کند و هم از کودکشان مراقبت کند. به‌موازات زندگی این زوج و اختلافاتشان با نسرین (پریناز ایزدیار) آشنا می‌شویم. زنی که به دلیل بی‌کاری و بی‌مسئولیتی همسرش بدون اطلاع وی زندگی‌اش را جمع کرده و به همراه برادر و دخترش به گوشه‌ای از شهرپناه برده‌اند. نسرین برای کسب درآمد در مهدکودک بیمارستانی که سارا و همسرش در آن مشغول به کار هستند کاری دست‌وپا می‌کند.

 آشنایی سارا با نسرین در همین مهدکودک باعث می‌شود وی از نسرین بخواهد شب‌ها که در درمانگاهی شیفت است، کودکش پرهام را با خود به خانه ببرد و صبح به بیمارستان بیاورد. نسرین ابتدا مخالفت می‌کند اما درنهایت راضی می‌شود. شبی که نسرین خانه نیست و دخترش تنهاست، سارا که بسیار عجله دارد پرهام را همراه با یادداشتی به هانیه دختر نسرین می‌سپارد و می‌رود. اتفاقات ریزودرشت دست‌به‌دست هم می‌دهند تا یک فاجعه رخ دهد و درنهایت نسرین باید تصمیم بگیرد که آیا حقیقت را بگوید وزندگی شکننده و دختر ترسیده‌اش را در مسیر طوفان قرار دهد یا اجازه دهد همسر سابقش فرهاد (صابر ابر)، آن‌ها را از این ماجراها دور کند.

 خط داستانی اولین تجربه بلند سینمایی ایرج زاد، جذاب است اما «تابستان داغ» به‌هیچ‌وجه قامت فیلمی که از ذهن یک سینماگر باتجربه آمده باشد را ندارد. پر است از ایراداتی که ذهن بیننده را مشغول می‌کند و به‌جای برقراری ارتباط ذهنی وی با کاراکترها او را به شمارش این اشتباهات در مسیر فیلم‌نامه وا‌می‌دارد. ایراداتی که در هیچ فیلمی قابل توجیه نیست. گرچه در طول فیلم نشانه‌گذاری‌های کوچکی را می‌بینیم که در راستای رسیدن به نقطه اوج داستان و ایجاد حس تعلیق خوب به کار گرفته‌شده‌اند، اما درنهایت فیلم‌نامه «تابستان داغ» پر از ایراد است. شخصیت‌پردازی‌ها، به‌ویژه در مورد سارا و همسرش بسیار ضعیف است. انگار گذشته‌ای میان این دوست که تعیین‌کننده مخالفت هرکدام با تصمیم دیگری است اما ما در جریانش نیستیم.درنتیجه کنش‌های این دو بی‌منطق و غیرقابل‌باور از آب درآمده‌اند. فیلم آن‌قدر که در جهت ایجاد تعلیق و رسیدن پله به پله به آن تلاش کرده که از تعریف درست کاراکترهایش بازمانده است. مهر مادری سارا و فرزندش ملموس نیست و همه تلاش‌های وی خودخواهانه و خودسرانه به نظر می‌رسد. وقتی کودکش را به دست یک کودک دیگر می‌سپارد و می‌رود، بدون آنکه تماسی بگیرد یا از حال کودکش جویا شود، مسلماً بیننده با همسرش که او را مقصر فاجعه پیش‌آمده می‌داند بیشتر هم ذات پنداری می‌کند و داغ کودکی که تازه ازدست‌داده آن‌قدر جان‌گداز به نظر نمی‌آید. همسر سارا هم همین‌گونه قربانی شخصیت‌پردازی دم‌دستی فیلم‌نامه‌نویس شده است. کاراکتری که حتی تا پایان فیلم نامش را نمی‌فهمیم چه برسد به انگیزه‌هایش را.

 تا انتها نمی‌توان فهمید که آیا او مردی ترسوست که از ترس خانواده بیماری که حین عمل ازدست‌داده است و گهگاه به سراغش می‌آیند می‌خواهد برود، یا مردی متعصب که می‌خواهد زنش فقط در خانه بماند و از کودکشان مراقبت کند. در آخر هم که می‌فهمد همسرش باردار است، خیلی راحت‌تر از چیزی که جنبه انکارناپذیر چنین فاجعه‌ای است با حقیقت کنار می‌آید. علی مصفا هم که در «دنیای تو ساعت چند است؟» و «وارونگی» بازی‌های جذاب و چندبعدی ارائه کرده بود، با یکی از ضعیف‌ترین بازی‌های کارنامه بازیگری‌اش کمکی به قابل‌باورتر شدن این کاراکتر نمی‌کند. این سرگردانی کاراکترها درنهایت به‌کل فیلم تعمیم می‌یابد و بیننده در پایان نمی‌داند که ایرج زاد دقیقاً چه می‌خواسته بگوید.تنها ایراد فیلم‌نامه به شخصیت‌پردازی مربوط نمی‌شود. آنچه آزاردهنده‌تر است منطق دراماتیکی است که اساساً وجود خارجی ندارد. کودکی در یک‌خانه گمشده است. چگونه پلیس حداقل دوروبر خانه را نمی‌گردد؟ چگونه هیچ‌کس به‌جز مادر عصبانی کودکی که کشته‌شده است، از هانیه که در آن زمان در خانه تنها بوده است سؤالی نمی‌کند؟ کودکی که قبلاً هم نشان داده است می‌تواند به‌راحتی دروغ بگوید. فرهاد جنازه را جابه‌جا می‌کند و صحنه‌سازی ایجاد می‌کند که کودک از سرسره افتاده است و هیچ‌کس هم نمی‌پرسد چگونه ممکن است جنازه کودکی در یک پارک دو روز کشف نشود؟ پزشکی قانونی نمی‌تواند زمان دقیق مرگ و علت آن را اعلام کند؟ آیا ضربه ناشی از افتادن یک کودک از یک ساختمان با افتادن از سرسره یکی است؟ و هزاران سؤال بی‌پاسخ دیگر که در ذهن مخاطب جولان می‌دهد و پاسخی برایشان یافت نمی‌شود.

 حتی نشانه‌گذاری‌های فیلم‌نامه برای ختم شدن به نقطه اوج و ایجاد تعلیق هم گرچه به‌جا و درست استفاده‌شده است اما قابل پیش‌بینی است. دلیلش هم ساده است. سینما تجربه‌ای اکتسابی است. بیننده با دیدن موارد مشابه، بعد از چند فیلم می‌تواند جلوتر از شخصیت‌های فیلم حرکت کند و مسیر داستان را حدس بزند. ازآنجایی‌که در چند سال اخیر هم مشابه «تابستان داغ» زیاد ساخته‌شده است، این پیش‌بینی پذیر بودن که قدرت تعلیق را از بین می‌برد و این فیلم را به تجربه‌ای معمولی و متوسط تبدیل می‌کند.«تابستان داغ» مثل ملغمه‌ای از چندتایی از فیلم‌های دهه اخیر می‌ماند و بیش از همه شبیه «جدایی نادر از سیمین» و کمی هم «ابد و یک روز» است. سکانسی که زوج پزشک روبروی مدیر کارگزینی نشسته‌اند و مرد از دلایلش برای رفتن می‌گوید و قاطعانه درخواست همسرش را برای تفکر دوباره رد می‌کند، ناگزیر یادآور سکانس به‌یادماندنی آغازین «جدایی نادر از سیمین» است. مرگ کودک و گم‌شدن او، ما را یاد «درباره الی» می‌اندازد، زندگی نسرین و شخصیتش آشکارا از سمیه «ابد و یک روز» ایده گرفته‌شده است. آثاری چون «شکاف»، «ملبورن» و حتی «کوچه بی‌نام» که خود کپی‌های دسته چندمی از آثار فرهادی هستند هم ردپایشان در «تابستان داغ» مشهود است. گرچه «تابستان داغ» به‌مراتب بهتر و قوی‌تر از این آثار است، اما آن‌هم از یافتن جای پای خود بازمانده و نتوانسته مسیر خودش را برود و درنهایت اسیر کلیشه و قربانی عدم جسارت فیلم‌ساز در پرداختی متفاوت شده است.

اگر بخواهیم انصاف را رعایت کنیم، باید به نکات مثبت «تابستان داغ» هم اشاره‌کنیم. بارزترین وجه مثبت و مستقل این فیلم، فضاسازی فیلم‌ساز است که به‌ویژه در زندگی نسرین و خانواده‌اش و دیالوگ‌هایشان خودش را نشان می‌دهد و این شخصیت را باورپذیر و مهم می‌کند و به ارتباط بیننده با او کمک می‌کند. از طرف دیگر پشت دوربین «تابستان داغ» هومن بهمنش قرار دارد که همیشه می‌تواند بیننده را غافلگیر و مجذوب کند. نماهای بهمنش در حفظ ریتم و فضاسازی ایرج زاد به‌خوبی خودشان را نشان می‌دهند و البته این تدوین است که در جایگاه اول ریتم فیلم را حفظ می‌کند و مخاطب را با جریان حوادث همراه می‌کند. بی‌شک دراماتیک‌ترین صحنه کل فیلم و قوی‌ترین آن، صحنه پرتاب شدن کودک از بالای پشت‌بام است.

 حس تعلیقی که ایرج زاد تا این لحظه سعی در آفرینشش داشته است شاید خیلی به بار ننشسته باشد اما این صحنه به‌خوبی بیننده را روی صندلی میخکوب می‌کند و واکنشی مناسب از او می‌گیرد. گرچه بعدتر در سکانسی که کودک را در میان خاک و ملحفه‌ای که او را به پایین انداخته می‌بینیم یا فرهاد را که کودک را در آغوش کشیده و گریه می‌کند می‌بینیم و همه بار دراماتیک آن سکانس به باد می‌رود چراکه ایرج زاد سعی می‌کند بار عاطفی را که تا این لحظه خوب پرداخته نشده را به تماشاچی تحمیل کند و با احساساتی کردن او، بیشتر او را درگیر قصه‌اش کند.

 درنهایت باید گفت، «تابستان داغ» به‌خودی‌خود، می‌توانست یک فیلم اولی جذاب باشد، اما ازآنجایی‌که بیش از آنکه یک اثر مستقل باشد، از میان سینمایی که سال‌هاست تماشایش می‌کنیم آمده است، نه صلابت یک فاجعه عمیق را دارد و نه بکر بودن یک ایده تازه را. ایرج زاد شاید سینما را خوب بشناسد اما شباهت در فرم و قصه و ویژگی‌های بصری فیلمش با دیگر آثار مطرح این سال‌ها، اولین تجربه بلند سینمایی او را هدر داده است.

 

کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریه‌ها، وبلاگ‌ها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.

 

فیلم «تابستان داغ»، نخستین ساخته کارگردان آن یعنی «ابراهیم ایرج زاد» شناخته می‌شود. شخصی که پیش از این فیلم، هفت اثر کوتاه سینمایی را در کارنامه هنری خود داشته که البته با همین آثار کوتاه جوایزی را از آن خود کرده بود. نخستین اثر سینمایی وی که با گروه بازیگری قوی و همچنین فیلمبردار متبحری چون «هومن بهمنش» ساخته شده در جشنواره فجر پارسال توجه بسیاری از تماشاگران را به خود جلب کرده بود. یکی از اصلی‌ترین دلایل این توجه عمومی به فیلم، شبیه بودن فضای آن به آثار شاخص اخیر سینمای ایران است. آثاری چون «ابد و یک روز» و فیلم های فرهادی. سبکی که امروزه بسیاری از فیلمسازان جوان را به سمت خود کشانده است که برخی از آن سربلند بیرون می‌آیند و برخی نیمه جان می‌مانند و بعضی از آن‌ها به کل مردود می‌شوند. تابستان داغ، در گروه دوم جای می گیرد و نمی‌تواند آن چیزی که باید باشد را به بیننده ارائه کند و درجا می‌زند. درجا زدن داستان و فیلمنامه که نقطه قوت چنین فیلم‌هایی محسوب می‌شود باعث فرو ریختن کل اثر سینماییخواهد شد. داستان بسیار تلخی که در تابستان داغ روایت می‌شود، می‌توانست با کمی دقت و نکته بینی به اثری شاهکار تبدیل شود نه آنکه مخاطب را درگیر با داستان از دست بی‌منطقی فیلم دلخور کند. دیدن تابستان داغ درست مثل آشنایی با کسی است که در برخورد اول به دل می نشیند ولی پس از گذشت مدت زمانی که بیشتر او را می شناسیم، می فهمیم آدمی که فکر می کردیم نیست و دل‌مان از دست برخی کارهایش می شکند.

 

 

تلخ تر از زهر

تابستان داغ از زندگی فقیرانه زنی به نام نسرین با بازی «پرینازایزدیار» آغاز می‌شود. نسرین به همراه دختر ۶ساله‌اش در خانه‌ای پایین شهر تهران به تازگی مستقر شدند و قصد جدایی از همسرش با بازی «صابر ابر » را دارد. به منظور تامین خرج خانواده ، در مهدکودکی داخل یکی از بیمارستان‌های تهران مشغول به کار می‌شود. در داستان موازی با ماجرای نسرین، دو زوج پزشک و پرستار را داریم با بازی «علی مصفا» و« مینا ساداتی». این دو، در کشمکشی خانوادگی به سر می‌برند. مرد می‌خواهد به زادگاه خود یعنی همدان برگردد و بچه دومش را داشته باشد و در آنجا زندگی کند؛ زن نیز علاقه ندارد که فرزند اول‌شان یعنی پرهام که اکنون سه ساله است در شهرستان بزرگ شود و درضمن علاقه شدیدی به پیشرفت کاری اش در تهران دارد. برای پیشرفت کاری، نیازمند یک پرستار تمام وقت هستند که با هماهنگی‌های مخفیانه بین این زن و نسرین، پرهام بعضی از شب ها به خانه آن‌ها رفته و نسرین از او مراقبت می‌کند. تمامی این ماجراها برای رسیدن به ماجرایی هولناک است؛ ماجرایی که ضربه شدیدی به تماشاگر می‌زند و یکی از تلخ‌ترین صحنه‌های تاریخ سینمای اخیر را به تصویر می کشد.

 

بازی بد، بین دو نیمه

(مشکل تمام فیلم، هدر رفتن سوژه آن است. وقتی به اشتباه فکر کنید فرمولِ فیلم‌سازهای موفق و فیلم‌های مقبول این سال‌ها را کشف کرده‌اید، فیلمنامه‌ای می نویسید که آغاز آن تا نقطه اوج فیلم تا حد زیادی خوب است ولی بعد از آن، نمی دانید باید با این داستان چه کار کنید. اتفاقی که برای فیلم تابستان داغ نیز پیش آمده همین مساله است. وقتی که مادر پرهام به اشتباه او را پیش دختر کوچک نسرین می‌گذارد، به خیال اینکه خود نسرین هم در خانه است و بعد پرهام بازیگوش که از پشت بام خانه به داخل یک خرابه سقوط می‌کند. دختربچه‌ای که از ترس مادرش شروع به تمیز کردن گلیمی که روی آن سوپ ریخته می‌کند سررشته نخ اصلی تمام اتفاقات بعد می‌شود. یک حادثه کوچک که دست به دست با اتفاق‌های ریز دیگر، منجر به مرگ پرهام می‌شود و در اینجا مخاطب درگیر شده، انتظار ادامه فوق العاده‌تری از فیلمی که حالا وارد فضای جنایی شده است دارد. این فضای هیچکاکی که در کنار داستان درام فیلم پیش آمده، به جای اینکه بهترین قسمت فیلمنامه شود، تبدیل به نقطه ضعف آن شده و آن را به بیراهه می‌کشاند. به نظر می‌رسد سوژه در اینجا رها شده و یا به‌دلیل ترس و هول بودن داستان سرهم بندی شده است. منطق در تک تک سکانس‌های بعد از مرگ پرهام، همراه با او سقوط می‌کند و رنگ می‌بازد. مسائلی چون سپردن مدرک جرم به شاکی و نه ضبط آن، مادر بیخیال پرهام که وجب به وجب پشت بام خانه را نمی گردد و شک بی‌منطق پدراو به همسرش و… تنها چند نکته از این دست موارد به حساب می‌آیند. خام بودن کارگردان در ساخت آثار بلند سینمایی بر تابستان داغ سایه انداخته و باعث خلق موقعیت‌های داستانی اضافه، دیالوگ‌های اضافه، کنش و واکنش‌های اضافه شده در طول مدت زمان فیلم شده است. پایان بندی فیلم نیز بسیار سریع و بی‌هدف رخ می‌دهد و به هیچ وجه مخاطب را راضی نمی‌کند. پایان‌بندی که به دو کاراکتر نپرداخته شده مادر و پدر پرهام برمی‌گردد و به‌دلیل تک بعدی بودن این شخصیت‌ها، تاثیر چندانی روی تماشاگر ندارد. در واقع کارگردان نیمه اول را به خوبی و البته با ضرباهنگی کند، ساخته و سپس باقی فیلم را به حال خود رها کرده‌است. ابراهیم ایرج زاد کار بسیار سختی انجام داده و با وجود داشتن یک تیم بازیگری قوی فیلمی متوسط ساخته است.

 

بازیگران، ناجی فیلم

همین تیم بازیگری قوی، باعث نجات آن از تبدیل شدن به یک فیلم ضعیف شده است. تیمی که همه در آن بازی خوب و یکدستی دارند و بازیگران خردسال نیز توانستند پا به پای دیگر بازیگران، بازی به یاد ماندنی از خود جا بگذارند. در بین تیم بازیگری با کمال تعجب، علی‌مصفا با تجربه، از همه تصنعی‌تر بازی می‌کند و نقش او در این فیلم جزو کارهای به یاد ماندنی وی نخواهد بود. البته شخصیت‌پردازی بی‌سر و ته این کاراکتر در بازی به‌نسبت ضعیف او بی‌تاثیر نبوده و مقصر اصلی را در اینجا نیز می توان بازهم فیلمنامه تابستان داغ دانست.

موسیقی و فیلمبرداری فیلم جزو مسائلی است که هیچ نقدی به‌آن وارد نیست. موسیقی متن فیلم به خوبی توانسته هم غم و هم دلهره را در جایی که باید ارائه دهد، به مخاطب القا کند. فیلمبرداری فیلم نیز باز وام گرفته از آثاری چون «ابد و یک روز» است اما توانسته روی فیلم بنشیند و سکانس‌های ضعیف فیلم را از لحاظ تصویری، زیبا درست کند. سخت است که فکر کنیم فیلمی با این همه لوگوی جشنواره فیلم فجر روی پوستر آن، کنار بازیگران خوبی چون علی مصفا و صابر ابر و پرینازایزدیار، یک اثر سینمایی متوسط باشد ولی متاسفانه باید این مساله را پذیرفت. ابراهیم ایرج‌زاد اولین کار سینمایی بلند مدت خود را ساخته و برای یک فیلم اولی توانسته اثری درخور توجه بسازد.با داشتن تجربه های بیشتر، در آینده جزو فیلمسازان خوب سینمای نو ایران خواهد بود.

 

 

 

 

 دانیال حسینی

ابراهیم ایرج‌زاد در اولین فیلم خود «تابستان داغ» شکلی از قصه‌گویی و فضاسازی را انتخاب کرده که تأثیرپذیریِ او از آثار مطرح سال‌های اخیر سینمای ایران را نشان می‌دهند. تأثیرپذیری‌ای که ممکن است توسط بخشی از مخاطبین، خالی از خلاقیت و سبکِ مشخص ارزیابی شود. چنین ارزیابی‌ای خودبه‌خود اثر را در جایگاه نازلی قرار می‌دهد و پس از بی‌هویت فرض کردن پایه‌های روایی فیلم، کار را تمام شده می‌داند. اما بخشی از مخاطبین می‌توانند با نگاهی متفاوت یا با انتظار پایین‌تر مسئلهٔ اصالت در ساختار داستانی را از اولویت خارج کرده و به فیلم فرصت بدهند تا توانایی‌هایش را در همین موقعیت به نمایش بگذارد. در این حالت می‌توان بخش‌هایی از فیلم را امیدوار کننده یافت و با آن‌ها همراه شد هرچند این همراهی در مورد کلیت فیلم مصداق پیدا نمی‌کند. چند دقیقهٔ ابتدایی فیلم صرف نمایش بخشی از گفت‌وگوهای یک خانواده در آشپزخانه شده است. نسرین (پریناز ایزدیار) که در مرکز گفت‌وگوها قرار دارد در حال کار است و در جریان صحبت‌ها متوجه می‌شویم به شکل موقت از شوهرش جدا شده و مشکلات متعدد مالی و خانوادگی پیرامونش را گرفته‌اند. در همین حین با روشن شدن کولر حجم زیادی از گردوغبار وارد آشپزخانه می‌شود که گرفتاری‌های زندگی او را با نگاهی طنز به تصویر درمی‌آورد.

این شگرد که فضای فلاکت‌بار پیرامون شخصیت‌ها را با نوعی از اغراق در وضعیت طنزآمیز شدن قرار می‌دهد به‌وفور در فیلم تحسین‌شدهٔ سال گذشته، «ابد و یک روز» استفاده شده بود مانند سکانس تلاش‌های خانواده برای یافتن مواد که با وجود غم‌انگیز بودن باعث خندهٔ تماشاگر هم می‌شد. اما برای «تابستان داغ» داستان در سمت و سویی دیگر ادامه پیدا می‌کند و پس از آشنایی با نسرین و خانواده‌اش، خط داستانی دیگری که زندگی علی مصفا و همسرش مینا ساداتی را در بر دارد به شکل موازی آغاز می‌شود. مصفا که پزشک جراح است قصد دارد برای تکمیل تحصیلاتش به شهر خود، همدان بازگردد و مخالفت همسرش با او باعث شده در زندگی زناشویی و در مراقبت از فرزند خود با مشکل مواجه شوند. زمانی که نسرین قبول می‌کند درازای دریافت مبلغی از فرزند آن‌ها مراقبت کند این دو خط روایی با هم برخورد می‌کنند و مقدمه‌چینی برای مسیری آغاز می‌شود که به کلیدی‌ترین سکانس فیلم می‌انجامد.

با همین توضیح می‌توان نقطه‌ضعف و نقطه قوت فیلم را موردبررسی قرار داد. بخش‌هایی که به زندگی زوج دوم با بازی مصفا و ساداتی اختصاص یافته برای مهم کردن این دو نفر و ترسیم خصوصیات شخصیتی‌شان کافی نیست. دیالوگ‌هایی که با هم برقرار می‌کنند صرفن برای رساندن آن‌ها به نقطه برخورد خطوط روایی نوشته شده‌اند. به عبارتی تنها ابعادی از زندگی آن‌ها نمایش داده می‌شود که این خط روایی را به عنصری در خدمت خط اصلی‌تر تبدیل کند. درنتیجه مصفا و ساداتی فقط به لحاظ تأثیری که بر زندگی نسرین دارند در فیلم حضور پیدا کرده‌اند. این تصمیم برای ساختار داستانی «تابستان داغ» تصمیم مناسبی نیست چون پایان‌بندی فیلم به شکل کامل بر اساس رابطهٔ این دو نفر نوشته شده است و این خط را به خط داستانی اصلی تبدیل می‌کند. اما شخصیت‌ها با این میزان توجه و پرداخت توان حمل بار دراماتیک پایانی فیلم را ندارند. دلیل تصمیماتشان را متوجه نمی‌شویم و مشکلاتشان را نمی‌فهمیم. چون از ابتدا توازن در پرداخت و توجه به خطوط داستانی وجود نداشته است. درنتیجه ناگهان عناصری که نقش فرعی داشته‌اند در لحظات پایانی نقشی تعیین‌کننده می‌یابند و وظیفهٔ بستن روایت و معناسازی به آن‌ها سپرده می‌شود. ضربهٔ اصلی از همین تصمیم اشتباه به فیلم وارد شده است.

اما در سمت دیگر، اطلاعاتی که راجع به نسرین و زندگی‌اش به مخاطب داده می‌شود به درستی انتخاب شده است. با تکیه بر این مشاهدات می‌توان به نسرین نزدیک شد و مشکلاتش را درک کرد. البته کاراکتر نسرین شباهت‌های زیادی به همان نقشی دارد که ایزدیار در «ابد و یک روز» ایفا کرده بود. شمایل او در نقش دخترهای رنج کشیده از طبقهٔ فرودست باورپذیر و همدلی برانگیز است. به همین دلیل این خط داستانی حتی مستقل از پرداخت سنگین‌ترش، با تکیه بر انتخاب‌های درست بازیگری راحت‌تر درک می‌شود. زمینه‌چینی‌های فیلم برای رسیدن به لحظهٔ بحران دقیق و به لحاظ منطقی قانع‌کننده کار شده‌اند. زمان زیادی در فیلم صرف مقدمه‌چینی برای رسیدن به لحظه بحران شده است و همین توجه به جزییات منطقی باعث شده فیلم مقداری دیرتر از زمان معمول به بحران مرکزی برسد. اما مشکل اینجا نیست چراکه نمی‌توان نقدی به تمرکز و دقت فیلم‌ساز وارد کرد. نقد اصلی به طرح کلی داستان وارد است که باعث شده بحران در اواخر فیلم قرار بگیرد. در واقع متن برای نحوهٔ برخورد شخصیت‌ها با حادثهٔ پیش آمده و اتفاقاتی که پس از آن برایشان رخ می‌دهد فکری نداشته است. درنتیجه کاملاً برعکس پرداخت سر حوصله از شروع تا بحران، اتفاقات پس از بحران بی شدت عجولانه و بدون پشتوانه منطقی نوشته شده‌اند.

بنابراین «تابستان داغ» با عدم توازن در پرداخت دو بخش از فیلم روبه‌رو است که باعث شده ارتباط مخاطب با داستان گسسته شود. یک‌نیمه دقیق و استاندارد و نیمهٔ دوم فاقد جزییات، سردرگم و تقریباً بدون ایدهٔ کاربردی نوشته شده است. اگر با اصیل نبودن ایده‌های محوری فیلم کنار بیاییم، باز هم مشکلات جدی‌ای وجود دارند که باعث می‌شوند فیلم در همین موقعیت هم برای تأثیرگذاری و درگیر کردن مخاطب با مشکل مواجه شود. ابراهیم ایرج‌زاد برای فیلم دوم باید قدم بسیار بزرگ‌تری بردارد.

 

.

منابع

https://www.zoomg.ir/2017/9/13/186259/tabestan-dagh-review/

http://www.filmovies.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%BA/

https://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/iran/18602-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%BA

https://www.salamcinama.ir/post/Zl51/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%BA-%D9%85%D9%84%D9%88%D8%AF%D8%B1%D8%A7%D9%85-%D9%85%D9%88%D9%81%D9%82

http://blog.namava.ir/the-hot-summer-review/

http://anamnews.com/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D8%AA%D8%A7%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%A7%D8%BA-%D8%A7%DB%8C%D8%B1%D8%AC-%D8%B2%D8%A7%D8%AF/

http://naghdefarsi.com/hot-summer/


Viewing all articles
Browse latest Browse all 9374

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>