Quantcast
Channel: گارنی GARNI
Viewing all articles
Browse latest Browse all 9374

نقد فیلم قاتل اهلی

$
0
0

نقد فیلم قاتل اهلی

گرد آوری از گارگین فتائی

.

کارگردان

مسعود کیمیایی

تهیه‌کننده

منصور لشکری قوچانی

نویسنده

مسعود کیمیایی

بازیگران

پرویز پرستویی

امیر جدیدی

پگاه آهنگرانی

پرویز پورحسینی

حمیدرضا افشار

حمیدرضا آذرنگ

هستی محمایی

رضا رشیدپور

لعیا زنگنه

یغما گلرویی

پولاد کیمیایی

سعید پیردوست

حمید. رحیمی

موسیقی

بهزاد عبدی

فیلم‌برداری

فرشاد محمدی

تدوین

بهرام دهقان

توزیع‌کننده

فیلمیران

تاریخ‌های انتشار

 ۱آذر ۱۳۹۶

مدت زمان

 ۱۱۵دقیقه (جشنوارهٔ فیلم فجر)

۱۰۸دقیقه (اکران عمومی)

کشور

 ایران

زبان

فارسی

فروش گیشه

 ۲٬۴۳۸٬۸۰۳٬۰۰۰تومان

 

قاتل اهلی فیلمی به کارگردانی مسعود کیمیایی است. این فیلم در سال ۱۳۹۵تولید شده‌است. این فیلم در سی و پنجمین دوره جشنواره فیلم فجر حضور داشت.

این فیلم در تاریخ ۱آذر ۱۳۹۶در سینماهای ایران اکران شده‌است.

 

 

خلاصه داستان

 

حاج‌آقا دکتر جلال سروش (پرویز پرستویی)، کارآفرین موفق بخش خصوصی، تصمیم به افشای خیانت‌های شرکت پیسارو که مافیای قدرت و ثروت است می‌گیرد. سیاوش مطلق (امیر جدیدی) و احمد کیا (حمیدرضا آذرنگ) فرزندخوانده‌های سروش‌اند و سیاوش نه‌تنها مورداعتمادترین فرد نزد سروش است، بلکه دلبستهٔ مهتاب (پگاه آهنگرانی)، دختر او هم هست؛ اما مهتاب رابطهٔ عاطفی با بهمن (پولاد کیمیایی)، خوانندهٔ پاپ، دارد. تعطیلی کنسرت‌ها دامنهٔ اختلافات اقتصادی سروش و شرکت پیسارو تاوانی دارد که نه‌فقط اطرافیانش بلکه همهٔ مردم باید آن را بپردازند و….

 

حاشیه

بارها اختلافات کارگردان (مسعود کیمیایی) و تهیه کننده(منصور لشکری قوچانی) این اثر رسانه ای شد و هر کدام از طرفین معتقد به اعمال تدوین مورد نظر خودشان بودند. تهیه کننده این فیلم علاوه بر کارگردان،فرزند او یعنی پولاد کیمیایی را نیز در پیشامد این چنین حواشی مقصر می دانست. پرویز پرستویی (در نقش دکتر جلال سروش) نیز پس از اکران عمومی در مصاحبه ای با فریدون جیرانی از نحوه تدوین فیلم انتقاد کرد و از نسخه منتشر شده این فیلم ابراز ناخرسندی نمود.

«مسعود کیمیایی «قاتل اهلی» را به یاد کیارستمی کلید زد».

 

 

نقد فیلم

« قاتل اهلی » از اولین روزهای نمایش در جشنواره فیلم فجر با حواشی فراوانی همراه بود. حواشی که به درگیری های لفظی شدید میان تهیه کننده و کارگردان مرتبط می شد و نقطه اوج آن نیز نشست خبری این فیلم در کاخ جشنواره بود که با جنگ و جدل های دنباله دار منصور لشکری قوچانی و مسعود کیمیایی پایان یافت. حالا پس از مدتها، « قاتل اهلی » به اکران درآمده و تماشاگران فرصت این را دارند که بتوانند اثر را تماشا نمایند.

« قاتل اهلی » در مقایسه با ساخته های پیشین مسعود کیمیایی از یک ویژگی جديد برخوردار است و آن اینکه اینبار آدمهای داستان او متعلق به پائین شهر نیستند و دغدغه های متفاوتی نسبت به گذشته یافته اند که می توان از پولشویی به عنوان یکی از آنان نام برد. تغییر رویه کیمیایی این نوید را به هواداران می داد که قرار است نسخه ای جدید از کارگردان صاحب سبک سینمای ایران شاهد باشیم اما مشکل در نقطه ای عیان می گردد که متوجه می شویم تمام اینها، ظاهر داستان هستند و تنها لباس شخصیت های داستان تغییر یافته است!

شخصیت هایی که در « قاتل اهلی » حضور دارند دقیقاً از همان جنس آدمهای جنوب شهری کیمیایی هستند که کماکان دغدغه شان معرفت و مرام است و در نهایت قرار است به ورطه شعار بیفتند. آدمهایی که به دنبال اخلاقیات هستند و البته معترض به شرایط اجتماعی که در سالهای گذشته با اعتراضات سیاسی همراه بوده اما اینبار مسئله فسادهای مالی است که به نظر می رسد مسئله بروز تری در دنیای کیمیایی باشد. مشکل بزرگ « قاتل اهلی » را می توان در روایت قصه بیان کرد، بخشی که یکی از نکات ویژه مسعود کیمیایی در دوران فعالیت سینمایی اش بوده است. کارگردانی که همواره قصه جذابی برای روایت داشته و هرچقدر که پرداخت آنان با مشکل مواجه بوده، اما در ذات، قصه فیلمهایش جذاب و تماشایی بوده اند.

اما اینبار کیمیایی حتی قصه جذابی هم برای روایت نداشته است. شخصیت های پا در هوای فیلم کوچکترین کمکی به پیشبرد داستان نمی کنند و پرداخت آنان نیز یکی از بدترین های سالهای اخیر سینمای ایران محسوب می شود. فیلم در روایت قصه پراکندگی های عجیب و غریب و بی انتهایی دارد که چنین وضعیتی از مسعود کیمیایی که تاریخ زنده سینماست و احتمالاً بهتر از هرکس دیگری به سینما مسلط است، غیرقابل باور است. قصه مسعود کیمیایی اینبار بیشتر از هر زمان دیگری آکنده از شعارهای پوچ و خالی است که به نظر می رسد به یکباره در ذهن او شکل گرفته است وی تصمیم گرفته به بهانه آن ، آدمهای ثابت داستان هایش را فرا بخواند و فیلم جدید را پایه گذاری کند.

 

دیالوگهای شاعرانه به سبک مسعود کیمیایی که برخاسته از فرهنگ "قیصری "اوست شاید در چند دهه اخیر عاشقان فراوانی داشت اما اینجا در « قاتل اهلی » این دیالوگ ها کوچکترین نشانی از سینمای مدرن را در خود ندارند و به راحتی می توان با شنیدن آنها حتی لبخند زد و به راحتی از کنارشان گذشت. دیالوگ هایی که شاید اگر بصورت دل نوشته منتشر می شدند می توانستند کارایی بیشتر داشته باشند اما استفاده از آنان به عنوان دیالوگ، وضعیت عجیبی به « قاتل اهلی » بخشیده است.

سروشِ فیلم « قاتل اهلی » دقیقاً از همان جنس آدمهای مسعود کیمیایی است که سالهاست به اشکال مختلف توسط بازیگران متفاوت به تصویر کشیده شده. فردی که داعیه اخلاقی دارد و معترض است تا شکل و شمایل یک قهرمان کلاسیک را به خود بگیرد. اما ایراد بزرگ در اینجاست که این شخصیت کاملاً شعاری و به دور از استانداردهای شخصیت پردازی در سینمای مدرن است و بطور عجیبی عقب مانده است. سالهاست که دیگر نمی توان قهرمانی از جنسِ سروش را در سینما باور کرد و به آن دل بست چراکه مخاطب امروز سینما به چیزی بیشتر از شعار نیازمند است؛ نیاز او به پرورش شخصیت و باور اوست نه آنچه که از دهانش خارج می شود.

فیلم همچنین یک شخصیت خواننده با بازی پولاد کیمیایی دارد که فستیوال مشکلات فیلم را تکمیل می کند. شخصیت کاملاً زائد و اضافه ای که اتفاقاً با بازی بد و ناامید کننده کیمیایی مشکلات بسیاری را به دوش فیلم اضافه کرده است. استفاده افراطی از موسیقی در جریان داستان و لحظات مرتبط با آن، « قاتل اهلی » را حتی از همان نفس های اندک و آخرش هم می اندازد. شخصیتی که مانند وصله ای کاملاً نااهل، به « قاتل اهلی » پیوند خورده تا قصه و آدمهایش به مراتب ناامید کننده تر به نظر برسند.

اما در این میان نکته مثبتی را هم می توان یافت و آن حضور امیر جدیدی در داستان است که فردی کاملاً متناسب برای قصه های مسعود کیمیایی است. شخصیتی که پس از سالها شکل و شمایل یک لات درست و حسابی را در دنیای مسعود کیمیایی به تصویر کشیده و به نظر می رسد از جنسِ آدمهای محبوب او باشد. جدیدی چیزی شبیه وینست مانسینی قسمت سوم « پدر خوانده » است هرچند که در اجرا شیطنت او را ندارد اما خشونت آدمهای کیمیایی را در خود دارد. در میان انبوه مشکلات « قاتل اهلی » می توان از حضور امیر جدیدی در فیلم لذت برد و او را بر پرده سینما پذیرفت.

اما وضعیت دیگر بازیگران فیلم چنگی به دل نمی زند. پرویز پرستویی در نقش سروش یکی از بدترین بازیهای چند سال اخیر خود را به نمایش گذاشته است. البته باید گفت که پرداخت شخصیت سروش موقعیت مناسبی برای مانور بازیگر بر جای نمی گذارد و به نوعی، این شخصیت در ذات یک بازی بد از هر بازیگری به جای خواهد گذاشت. وضعیت پولاد کیمیایی هم که در چیزی شبیه به یک بحران عمیق در فیلم است! حمیدرضا آذرنگ و پگاه آهنگرانی هم بازیهای معمولی از خود به نمایش گذاشته اند.

« قاتل اهلی » جایی در سینمای مدرن ندارد. در تاثیر مسعود کیمیایی در شکل گیری سینمای ایران شکی نیست و هرگز نمی توان نقش او را در این سینما انکار نمود اما به نظر می رسد که او اعتقادی به تغییر رویه ندارد و ترجیح می دهد کماکان براساس افکار دوران « قیصر » ، آثارش را ساخته و روانه سینما نماید. سینمایی که سالهاست از بین رفته اما کیمیایی هربار سعی در نبش قبر و استفاده مجدد از آن دارد و هربار هم نتیجه ناامید کننده تر از اثر قبلی است. « قاتل اهلی » در نهایت وضعیتی را در مقابل دیدگان مخاطب قرار می دهد که به سختی می توان نام فیلم سینمایی بر روی آن گذاشت و مولفه های سینمایی را در آن جستجو کرد!

 

 

مرگ تدریجی یک فیلمساز

ساناز رمضانی

نام مسعود کیمیایی، گره‌خورده است با بهترین آثار سینمای ایران. مگر می‌شود از کیمیایی نام برد و یاد «قیصر» نکرد، مگر می‌شود نام کیمیایی در میان باشد و از «گوزن‌ها» نگفت؟ هنوز که هنوز است، قیصر نماد ایستادگی یک ملت در مقابل ظلم است و هنوز که هنوز است، کارگردانی بی‌نظیر کیمیایی در تک‌تک سکانس‌های «گوزن‌ها» یک درس فیلم‌سازی است. سکانسی که قدرت به خانه سید می‌رود و کیمیایی با یک لانگ‌شات بی‌نظیر نه‌تنها زندگی سید که فقر و فلاکتی که در آن روزهای ایران موج می‌زند را به چه زیبایی به تصویر می‌کشد. مسعود کیمیایی استاد خلق قهرمانان جاودانه است. از قیصرش بگیرید تا همان سید «گوزن‌ها» که هنوز هم معیار بازی نقش یک معتاد است. چه کسی بهتر از مسعود کیمیایی می‌تواند «داش آکل» صادق هدایت را زنده کند؟ کیمیایی مرد قهرمان‌های جاودانه است. مرد دوستی‌ها و رفاقت‌های تا. پای جان. مرد یک نسل خاطره و چند دهه فیلم‌سازی.کیمیایی بعد از انقلاب هم فیلم‌های زیادی ساخته است. فیلم‌هایی که برخی به تنهایی همان کارهای سینمایی‌اش در موج نو بود و برخی به‌هیچ‌وجه قابل دفاع نبودند؛ اما آنچه «جرم»، «محاکمه در خیابان» و «حکم» را به آثاری قابل‌تأمل تبدیل می‌کند، رابطه‌ای است که این آثار با سینمای کیمیایی دارند. شاید از این فیلم‌ها خوشتان نیاید اما ردپای کیمیایی به‌وضوح در این آثار نقش بسته است و امضای منحصربه‌فرد یک فیلم‌ساز منحصربه‌فرد پای این کارها خورده است؛ اما «قاتل اهلی»، نه‌تنها شباهتی به سینمای کیمیایی ندارد که انگار همه آن چیزهایی است که یک‌عمر در فیلم‌هایش به آن‌ها اعتراض کرده بود.

 این‌ها را گفتم که بدانید چقدر سینمای کیمیایی را تأثیرگذار می‌دانم و چقدر تماشای «قاتل اهلی» برایم دردناک بود. وقتی بهمن فیلم (پولاد کیمیایی) می‌خواند:” من شاهد قتل خود بوده‌ام” احساس می‌کنید شاهد قتل خود هستید، لحظه‌به‌لحظه زجرکش می‌شوید و همه آنچه به نام سینمای کیمیایی می‌شناخته‌اید پیش چشمانتان به فجیع‌ترین وضع ممکن سلاخی می‌شود. این‌ها را گفتم تا بدانید چقدر سخت است لابه‌لای کابوسی که نامش «قاتل اهلی» است پیدا کردن ردپای فیلم‌ساز محبوب دهه چهل، اینکه چقدر خجالت‌آور است که شاهد خنده حضار باشید به فیلمی که ناخواسته کمدی از آب درآمده است.

«قاتل اهلی» از همان آغاز ساختش، خبر از یک سقوط می‌داد. هرچقدر که می‌گفتند «قاتل اهلی» وصیت یک هنرمند است و بهترین فیلم کارنامه کیمیایی خواهد شد، بیشتر دلمان شور می‌زد که مبادا این‌همه تعریف برای هیچ باشد. وقتی خبر رسید پرویز پرستویی برای اولین بار با مسعود کیمیایی همکاری می‌کند، فکر کردیم یک همکاری بی‌نظیر درراه است. هنوز فیلم به جشنواره نرسیده بود که صدای اعتراض پرویز پرستویی بلند شد که این نسخه نهایی کجا و فیلم‌نامه‌ای که من بر اساس آن نقش را قبول کردم کجا. همان موقع بود که باید فاتحه «قاتل اهلی» را می‌خواندیم. باری، فیلم به جشنواره رسید و حاشیه‌هایش تمام نشد. در زمان اکران در برج میلاد اصحاب رسانه به فیلم خندیدند و در کنفرانس خبری بین پولاد کیمیایی و لشکری قوچانی به‌عنوان تهیه‌کننده درگیری به وجود آمد. کیمیایی‌ها گفتند تهیه‌کننده فیلم را سلاخی کرده، کاراکتر بهمن، خواننده معترض فیلم را تا توانسته از فیلم حذف کرده و کمر به نابودی فیلم بسته است. مسعود کیمیایی گفت این تدوین نهایی مورد تائید من نیست و همان‌ها که در سالن می‌خندیدند کف زدند و استاد استاد گویان، فیلم را با «پدرخوانده» مقایسه کردند؛ اما این پایان ماجراهای «قاتل اهلی» نبود. پرستویی تماماً خود را کنار کشید. هرچه به اکران نزدیک‌تر شدیم درگیری تهیه‌کننده و کیمیایی و پسرش بیشتر شد. آنونس فیلم که با صدای امیرعباس گلاب پخش شد، مسعود کیمیایی گفت این صدای اعتراض نیست. صدای خواننده‌ای را روی این کاراکتر گذاشته‌اند که کسی باور نمی‌کند کنسرتش را به هم بزنند. به‌هرحال فیلم به پرده رسید، با صدای پولاد کیمیایی و حذف و جرح‌های تهیه‌کننده که بار دیگر منجر به اعتراض کیمیایی‌ها شد.وقتی به تماشای «قاتل اهلی» می‌نشینید تازه متوجه می‌شوید که اشکال فیلم نه در کاراکتر بهمن است و نه در دست بردن‌های تهیه‌کننده، بلکه فیلم اساساً کابوسی تمام‌نشدنی است که هیچ اثری از سینمای کیمیایی ندارد که هیچ، بیشتر شبیه کارهای ضعیف و شعارزده حاتمی کیا از آب درآمده است. «قاتل اهلی» از تدوین رنج نمی‌برد، از فیلم‌نامه‌ای که پر از ایرادات منطقی است و شخصیت‌هایی که به‌هیچ‌وجه پرداخت‌نشده‌اند رنج می‌برد. از بازی‌های بد بازیگرانش و داستان بی‌سروته و شعارهایی که به هم نمی‌آیند رنج می‌برد و اختلافات عوامل فیلم مسلماً کمکی به این‌ها نکرده است.

 آقای دکتر جلال سروش (پرویز پرستویی)، شخصیت اصلی فیلم، معلوم نیست، بازرگان است، سیاستمدار است یا اقتصاددان؛ اما معلوم است که مردی متدین است، یتیم‌خانه‌ای دارد و دست‌به‌خیر، حلال و حرام سرش می‌شود و از خدا می‌ترسد. اینکه معلوم نیست این کاراکتر در فیلم کیمیایی چه می‌خواهد به کنار، این‌همه خوبی و قانون مداری جلال سروش به یک‌طرف، با یک تلفن و لابی کردن برای برگزاری کنسرت‌های بهمن که دختر سروش، مهتاب (پگاه آهنگرانی) شیفته اوست، یک‌طرف. وقتی جلال سروش با یک تلفن ترتیب برگزاری کنسرت‌های بهمن را می‌دهد، پدر بهمن حق ندارد که فکر کند خود سروش عامل برهم زدن کنسرت‌ها بوده است؟ بیننده چطور، می‌تواند این کاراکتر را بفهمد، دوستش داشته باشد یا به حرفش و صداقتش اعتماد کند؟کاراکتر سیاوش (امیر جدیدی) که از یتیم‌خانه سروش آمده و مثل پسرش می‌ماند در این داستان چه می‌گوید؟ اگر این‌قدر به سروش نزدیک است پس چرا یک کلیپ کوتاه او را تبدیل به مهره‌ای سوخته در نظر سروش می‌کند و هرچقدر تقلا می‌کند به سروش بفهماند سمت اوست، گوش نمی‌دهد؟ چرا به روزنامه می‌رود و شایعه اعتیاد بهمن را بر سر زبان می‌اندازد و بعد برای سروش جانش را می‌گذارد؟ عاشق دختر سروش است؟ بیننده چه چیزی از این عشق می‌بیند؟

 در سکانسی که بهمن و سروش باهم روبرو می‌شوند، هرکدام دقیقاً چه می‌گویند؟ این چه دیالوگ‌نویسی است که تمام مدت مخاطبین از هم می‌پرسند، چی شد، چی گفت، یعنی چی؟

 حاج جلال که به‌جای خود سیاوش را می‌فرستد جلو و خودش از پشت تریبون‌های رسمی سخنرانی می‌کند، چه شباهتی به قهرمانان کیمیایی دارد؟ اصلاً کیمیایی در «قاتل اهلی» چه می‌خواهد بگوید، انتقادش به کجاست؟ به چه چیزی اعتراض می‌کند؟

 مسلماً کیمیایی با هنر فیلم‌سازی‌اش می‌تواند بیننده را مسحور پلان‌هایش کند، حرکت دوربینش مثل همیشه مبهوت‌کننده است، اما آنجا که فرم به کنار می‌رود و جهان ذهنی کیمیایی شکل می‌گیرد، جهانی که شبیه نمونه گروتسکی از دنیای واقعی است، با چیزی روبرو می‌شویم که شبیه آشفته‌ترین خیالات موهوممان است.پرویز پرستویی هم فروغ همیشگی‌اش را ندارد و ادامه کاراکتر «بادیگارد» یا «به نام پدر» را بازی می‌کند. پولاد کیمیایی خیلی وقت است که ثابت کرده بازیگر خوبی نیست و پگاه آهنگرانی به‌اندازه کاراکترش سرگردان است. امیر جدیدی هم هیچ حضور مثبتی روی پرده ندارد. راحت‌تر بگویم، آن‌قدر فیلم‌نامه کیمیایی ضعیف است و آن‌قدر بد شخصیت‌پردازی شده که حذف هیچ‌کدامشان لطمه جدی به داستان نمی‌زند و در آشفته‌بازار «قاتل اهلی» بیننده با هیچ شخصیتی هم ذات پنداری نمی‌کند. بگذریم از نقش لعیا زنگنه و سفره دیزی که پهن کرده و چادربه‌سر و خندان به استقبال حاج‌آقایش می‌آید و دیگر او را نمی‌بینیم. شخصیت‌های «قاتل اهلی» نه انگیزه‌شان مشخص است و نه اهدافشان. حتی شخصیت اصلی داستان تکلیفش با بیننده روشن نیست که آیا باید دوستش داشت یا برای همه لات‌بازی‌هایش از او متنفر شد؟

 در پایان فیلم هم در یک برداشت دسته چندمی، «قاتل اهلی» رضا موتوری وار تمام می‌شود و بیننده می‌ماند و این سؤال که قاتل اهلی که بود؟ حاج‌آقا نور (پرویز پور حسینی)؟ به کدام نشانه؟ سیاوش؟ یا خود فیلم؛ «قاتل اهلی» به‌آرامی و بی‌صدایی مخاطبش را می‌کشد و همه آنچه از سینمای کیمیایی می‌شناختیم را تبدیل به یک رؤیای دور از دسترس و محال می‌کند.

 

 

لیلا خرقانی

 

معلم خوب شاید همه درسها رو نگه ، اما شاگرد خوب اونیه که نگفته ها رو بفهمه (مسعود کیمیایی)

 

ناسازگاری

 فیلم قاتل اهلی، آخرین اثر استاد مسعود کیمیایی سعی دارد با کنایه گویی، پنهانکاری و پرداختی رمزآلود درباره حقایق روز جامعه سخن بگوید. فیلم دیالوگ محور است و بر روی خصایص شخصیت و خصایص اجتماعی فعلی تاکید دارد. برخی مضامین فیلم با صراحت گفته می شوند. اما برخی دیگر مشروط به مضامین دیگر و با قاطعیت از متن فیلم به دست نمی آیند. با اندکی تامل می توان دریافت فیلمساز نمی توانسته است که پرداختی سر راست داشته باشد. آقای احمد طالبی نژاد درباره فیلم حکم نوشته بودند که کیمیایی داستان و حرفی را که می خواهد در حکم بزند، شبیه چشمه زلالی است که از کوه سرازیر می شود و به رودخانه می ریزد ( بستر درام). این رودخانه، پر از سنگلاخ و موانع است و اجازه نمی دهد آب جریان پیدا کند و سر راست به سوی دریا حرکت کند. به خاطر اهمیت بستر موضوع می توان گفت تعبیر آقای طالبی نژاد درباره قاتل اهلی نیز صدق می کند. فیلم به لحاظ معنایی و ساختاری معرف جامعه ای است که در آن ساخته شده است. قاتل اهلی حرفهای بسیاری برای گفتن دارد، اما اینکه چقدر در گفتن حرفها موفق عمل کرده است برخی دلایل آن به خارج از متن مربوط می شود و ایهام داستان فیلم ناشی از ملاحظات است. ولی چیزی که مسلم و مشخص است مضامین فیلم در واکاوی دیالوگ ها به راحتی قابل درک است و پیام نهایی از زبان یکی از قهرمانان فیلم، دکتر جلال سروش شنیده می شود که می گوید این روزها حقیقت بیشتر از همیشه تنها است. فیلم با رویکردی اجتماعی ، انتقادی و واقع گرایانه علاوه بر دغدغه های امروز جامعه بار دیگر تم های مشخص و برجسته سینمای کیمیایی را یادآوری می کند. مضامین قاتل اهلی عبارت است از: عشق ، مردانگی ، رفاقت ، عدم رفاقت ، حقیقت ، عدم حقیقت ، فساد مالی ، فساد اخلاقی ، تورم ، ستیز ، وجدان ، هنر ، انتقام ، بی عدالتی ، تهمت ، عقده گشایی واعتراض که نقش بسزایی در پرداخت شخصیتهای فیلم دارد. شخصیت ها نسبت به زمانه معترض هستند. بغض آلود سخن می گویند. از زخم پیش داستان رنج می برند و هریک به نوعی سعی بر ستیز و عقده گشایی دارند. بهمن دلباخته دختر سروش به واسطه هنر و خوانندگی عقده گشایی و مبارزه می کند. جلال سروش به واسطه مقاومت در برابر شرکت پیسارو که گذشته و اکنون سیاه دارد مبارزه می کند. سیاوش دیگر قهرمان جوان فیلم با بازی قابل تحسین امیر جدیدی به واسطه زور بازو که از پاکی سرچشمه می گیرد مبارزه می کند؛ و مهم تر از همه مسعود کیمیایی به واسطه ساختن فیلم اجتماعی که معتقد است هنر یعنی مردم و هنر بی مردم وجود ندارد و علاقه ای به هنر سرد
ندارد، مبارزه می کند. قاتل اهلی با وجود فضایی غم آلود لحن گرمی دارد. با سخنرانی جلال سروش از ابتدای فیلم متوجه نقد اجتماعی از جنس زمانه و از جنس کیمیایی می شویم. در روند فیلم تا انتها همچنان نقد اجتماعی به واسطه شخصیتهای مختلف گسترش پیدا می کند. شخصیتها به کمک هم می آیند تا در انتقال پیام ها به مخاطب کمک کنند. بهمن بیشتر از اینکه خواننده باشد، بنا بر ملاحضات راوی داستان است و داستان را در عرض فیلم به حرکت در می آورد
.

قاتل اهلی عنوان با معنایی است و با فضا و لحن فیلم سازگاری دارد. از یک سو فهم عنوان قاتل اهلی در فضایی غم آلود و سرد مفهوم پیدا می کند. چرا یک انسان قاتل اهلی می شود؟ اصلا مگر قاتل، اهلی هم می شود؟ و از سویی دیگر منطبق بر غم، لحن و حرکت گرمی با خود به همراه می آورد. چگونه یک انسان در راستای خیر در برابر شر به پا می خیزد؟ عملکردی قهرمانانه دارد و سرانجام تاوان می دهد. سینمای مسعود کیمیایی از قیصر تا آخرین اثر سرشار از قاتل های اهلی است که هر یک به نوعی خود را برای احیای حق مکلف دانسته اند. همواره مبارزه فردی و انتقام شخصی در اولویت بوده است و در حقیقت ستیز بنیان تمام سینمای کیمیایی را تشکیل می دهد. شکل و دلیل انتقام گرفتن سیاوش، تفکر مردی را در اواخر دهه چهل تداعی می کند. سیاوش در دقایق پایانی فیلم خطاب به جلال سروش و حاج آقا نور می گوید: مامور قانون بعد از جرم می آید. سیاوش همانند قیصر نتوانست در برابر ناملایمات ملایم باشد چرا که از سینمای کیمیایی می آید. مسئولیت فردی و مسئولیت اجتماعی سبب می شود تا سیاوش عکس العملی از جنس سینمای کیمیایی نشان دهد.

آخرین اثر مسعود کیمیایی عاری از نقاط ضعف نیست، همانطور که گفته شد برخی دلایل آن متعلق به خارج از متن است که به طور کلی بر روی ساختار و نحوه پرداخت فیلم تاثیر گذاشته است. فیلم دیالوگ محور است. اگر تصویر را از صدا جدا کنیم، تنها به واسطه حجم بسیار دیالوگ ها می توان دغدغه های فیلمساز و پیام نهایی فیلم را دریافت. فیلمساز توسط میزانسنی ضمنی که دیالوگ جزیی از آن است و سهم بزرگی در فیلم دارد و گاهی با زبان تصویر و تمثیلی سخن گفته می شود، سعی به برقراری ارتباط با مخاطب را دارد. بخش اندکی از کاستی های فیلم متعلق به درون فیلم و کارگردانی می باشد. از جمله پلان های مربوط به تماشاگران در کنسرت بهمن ، نحوه حضور سیاوش در استخر و سکانس اعتراض کارگران در کارخانه که در اجرا ضعیف است و تصنعی به نظر می آید، قاتل اهلی تصویربرداری خوبی دارد. دوربین حرکت اضافه انجام نمی دهد و منطبق بر ریتم داستان حرکت می کند. در مجموع قاتل اهلی نشانه های سینمای کیمیایی را به همراه دارد. قهرمان و ضد قهرمان دارد. ضد قهرمان، توسط قهرمان کشته می شود و در نهایت قهرمان تاوان قهرمان بودن خود را می دهد. سروش و سیاوش هر دو قهرمان فیلم بر یک اصل تفاهم دارند. هر دو نمی توانند در برابر ندای وجدان گوش شنوایی نداشته باشند. هر دو بسیار سلامت هستند و همان طور که در فیلم بدان اشاره می شود ” آدم سلامت را می زنند.”

 

 

اهلی شدن یک قتل

مهیار محمد ملکی

مسعود کیمیایی با ساخت قاتل اهلی ،این موضوع را به اثبات رساندکه وی هیچگاه به دنبال تغییر شیوه نگرش در اجرای پروژه های خود نمیباشدلذا همیشه سعی دارد که با یک زاویه دید مشخص نگاهی کارشناسانه و پر معنا به حقایق زندگی  مردم کشورمان داشته باشد

بدین ترتیب وی با هدف قرار دادن بعضی از سوژه ها و یا دغدغه ها ،آن هم نه به شیوه داستانی ،بلکه نمادین ،سعی دارد به رمز گشایی و شاید ارائه راه حلی در خور ،در جهت تفهیم و درک درستی از حقیقت وجودی ان مساله بپردازد

اما سوال بزرگ همچنان باقیست که این پافشاری در جهت عدم به روز رسانی کیمیایی ،آیا میتواند  به عنوان یک المان مهم و پر اهمیت در جهت همذات پنداری مخاطب نسبت به اثر تاثیر گزار باشد؟

در همین ابتدا خیالتان را راحت کنم که قاتل اهلی علیرغم بهره وری از یک سوژه به روز ،اما در پرداخت به حدی ضعیف و خارج از معنا ظاهر میگردد که نمیتواند از باب طرح داستانی، مخاطب خود را راضی نگه دارد چرا که در بهترین حالت قاتل اهلی یک ایده خوب بود که نتوانست بعد از یک پرداختی دقیق آنچنان مخاطب خود را درگیر کند که در همه لحظات چشم از اثر برندارد

از دیر باز تاکنون ،معدود کارگردانانی را میتوان یافت که هنوز پایبند ارائه سینمایی باشند که آن را بتوان کلاسیک نامید

سینمایی که با محوریت یک قهرمان آغاز میشود و آرام آرام با پیشبرد بخش روایی ان ،شاهد تشریح گسترده ویژگی های ان کاراکتر در خلال محتوای قصه میباشیم ویژگی هایی که دقیقا دلالت بر اصالت وجودی قهرمان قصه دارند

مانند

۱:قهرمان نمیمیرد

۲:تنها و مظلوم بودن وی (جهت ساخت درام )

۳:اغراق در ویژگی های مثبت شخصی او

علاوه بر همه این موارد ،دوربین نیز به عنوان نماینده یا چشم های مخاطب انجاست تا به کمک یک تدوین خوب ، قهرمان را به شکل حقیقی اش در ذهن مخاطب جا بندازد

مسعود کیمیایی که همگان وی را با ساخت آثاری همچون قیصر ،قبل انقلاب،میشناسنداینبار با ساخت قاتل اهلی عملا شاهد یک پایین رفت یا افول در پرونده کاری خود میباشدچرا که این اثر نمیتواند در اولین قدم ،قوانین سینمای کلاسیک را به شکل تعریف شده اش به اجرا در بیاورد علاوه بر آن تمامی کاراکتر ها همچون پرسوناژ هایی عمل میکنند که میبایست نماینده فکری کارگردان اثر باشند

 این نمایندگان فکری هیچگاه نمیتوانند عقاید کارگردان را آنطور که باید و شاید به مخاطب خود القا کنند چرا که در بخش زیادی از سکانس ها شاهد دیالوگ هایی هستیم که به شدت از زندگی من و شما به دور میباشد این دیالوگ ها به شدت اغراق امیز و بدون منطق و غیر قابل فهم میباشند

و همین موضوع و خیلی موضوعات دیگر همچون نوع لحن کاراکتر ها در ادای واژه ها مارا شدیدا یاد قیصر هایی میاندازد که هیچ توجیه روایی نداشته و بیشتر به عمد به بدنه قصه گنجانده شده اند همین اجبار سبب به وجود امدن یک ناهمگونی و یا حتی آسیب جدی گشته است به طور کل قاتل اهلی مسعود کیمیایی ان چیزی نیست که از یک کارگردان سرشناس انتظار میرود

۱:دیالوگ نویسی به شدت پر اغراق

۲:قهرمان پردازی غلط

۳:نبود هسته اصلی قصه :بدین معنا که قصه به صورت پراکنده به تشریح مسایلی میپردازد که هیچ تغییری در نمودار یکنواخت روایی ان پدید نمیاورد

و همه اینها دلالت بر تک گره ای بودن قصه دارد

این در حالیست که فرامتن تصویر از خود تصویر چند قدمی جلوتر حرکت میکند

واضح ترش اینگونه میشود که قصه در بک گراند خود به دنبال ارائه مفاهیم ارزشی خود میباشد و این تمرکز ،سبب گشته کیمیایی بخش اصلی قصه خود که همان سرگرمی میباشد را به طور کل فراموش کند این دقیقا همان اشتباه بزرگیست که برخی کارگردانان به ظاهر روشن فکر  آن را مرتبا تکرار میکنند

قاتل اهلی چیزی جز یک نماد گرایی به شیوه افراطی نمیباشد  در تمامی سکانس ها عمدتا با تیپ هایی طرف هستیم که همگی دال بر تکرار سینمایی دارد که ما ان را روزگاری فیلمفارسی خطاب میکردیم سینمایی که تمامی فریم ها و قاب بندی تصویرش به شکل سیاه و سفید بود و سکانس ها عمدتا در محله های خاصی از تهران  یا شهرستان ها صورت میگرفت به صورتی که برخی مسائل همچون حضور قهوه خانه یا بار جز المان های غیر اجتناب ان بود

کیمیایی برای حفظ بافت بصری خود ،علیرغم حضور قاب بندی های رنگی تصویر ،سعی دارد المان هایی همچون قهوه خانه را ،ولو به صورت غیر منطقی و با کات نادرست ،در بحث تصویری خود بگنجاند بدین ترتیب وی از یک سکانس تعقیب و گریز در محله های بالایی شهر به یک باره روی یک قهوه خانه شیفت میکند

یکی از المان هایی که میتوانست قاتل اهلی را چندین پله به سمت بالا پرتاب کند موسیقیست ،همان عنصری که هیچگاه مورد توجه کیمیایی قرار نمیگیرد

قاتل اهلی به سبب نداشتن هسته اصلی روایی و همچنین نبود دیالوگ های قابل فهم و البته حضور اغراق به شکل خارج از معنا و نزدیکی زیاد به سینمایی که مدت هاست زمانش به سر امده است هیچگاه نمیتواند مخاطب خود را درگیر بحث روایی خود کند بدین جهت چون خانه از پایبست ویران استالقای مفاهیم ارزشی  کیمیایی درسایه ای از ابهام قرار میگیرد

 

 

جواد طوسی

آیا کیمیایی واقعا از ته دل حاضر است تکیه کلام خود را خرج «قاتل اهلی» کند و بگوید: «این فیلم پارهٔ تنم است»؟

این مطلب را در یک شب سرد آخرای پاییز، در اوج تنهایی در ۶۲سالگی دارم می‌نویسم، نه این روزها با مسعود کیمیایی خیلی قاطی هستم که بخواهم عاطفی شوم و در محذور قرار بگیرم و محتاطانه با فیلمش برخورد کنم و نه ضرورتی میبینم که در این جامعهٔ غریب و بحران زده و روزگار ناخوشی سپری نشده، خودم را سانسور کنم و نگاهی مصلحت اندیشانه داشته باشم و یکی به نعل بزنم و یکی به میخ؛ حرمت و جایگاه مسعود کیمیایی و دلبستگی‌ام به دنیا و جهان‌بینی و آدم‌های ناسازگار و صاحب عقیده‌اش و شماری از فیلم‌های هویت‌مند و قرص و محکمش سر جای خود محفوظ.

مگر می‌توان به گذشته پشت کرد و ریشه‌های شکل گرفته در وجود خود را نادیده گرفت؟ فیلمسازی که مرا از سیزده سالگی وارد دنیای پرجذبه‌اش کرده و با قیصر، رضا موتوری، داش آکل، خاک، گوزن‌ها، خط قرمز، دندان مار، سرب و ردپای گرگ حسابی کار دستم داده و در این سال‌های پرافت و خیز نیز همچنان تک‌مضراب‌های شنیدنی و عکس‌های چشم‌نواز و تاثیرگذار ثبت و ضبط کرده است، مگر می‌تواند از دل برود. اما بدقلقی‌ها و دل خوری‌ها و انتقادناپذیری‌ها هم، حکایت همچنان باقی خودش را دارد.

این پیش درآمد را همین جا ببندم و بپردازم به خود قاتل اهلی که چه قدر در این یکی دو سال، پایین و بالا و کش و قوس داشت. همین گردش کار فرسایشی و تفاهم مقطعی و موضع خصمانهٔ بعدی میان کیمیایی و تهیه کننده‌اش، خواه ناخواه اصالت کار را مخدوش می‌کند. واقعا نمی‌دانم خود کیمیایی در حال حاضر نسبت به نسخهٔ فعلی اکران، چه واکنش و حس و حالی دارد؟ آیا واقعا از ته دل حاضر است تکیه کلام خود را خرجش کند و بگوید: «این فیلم پارهٔ تنم است»؟ قبول دارم که ما در یک وضعیت و دوران غیرقابل پیش‌بینی به سر می‌بریم و در روابط فردی و اجتماعی و تصمیم‌گیری‌های حرفه‌ای ممکن است محاسبه‌های اولیه‌مان به هم بخورد و خوشبینی‌مان نسبت به یک فرد و همکاری فرهنگی و حرف‌های با او، به بدبینی محض مبدل شود. اما اگر خودمان هم در ایجاد و تشدید این وضعیت، نقش مؤثر داشته باشیم، مقصر کیست؟ بله، فیلمساز به عنوان خالق اثر حق انتخاب عواملش را دارد.

یکی از این عوامل، پولاد کیمیایی، مساله‌ساز می‌شود. حتماً کیمیایی به عنوان پیر دیر این سینما بهتر از بنده می‌داند که رابطهٔ پدر و فرزندی در مناسبات حرفه‌ای برای خود تعریف و حد و مرزی دارد. فیلمسازی با پنجاه سال سابقهٔ مستمر در این سینما تا چه حد مجاز است خودش را برای پارهٔ تنش جلو بیندازد؟ قاعدتا در یک تصمیم منتهی به انتخاب، میزان توانایی فرد منتخب را نیز باید در نظر گرفت. کیمیایی چه قدر برپایهٔ قابلیت‌های فرزندش چنین نقشی را برای او در نظر گرفته است؟ چرا در ادامهٔ این مسیر، نوع برخورد و موضع‌گیری‌ها و حمایت‌ها به گونه‌ای برگزار شد که اصول حرفه‌ای  کار را تحت‌الشعاع قرار داد؟ آیا این لجاجت‌ها و سماجت‌ها، نهایتا به نفع فیلم تمام شده یا نقشی ضربه زننده داشته است؟ به خود فیلم، بیشتر نزدیک می‌شویم تا شاید جواب را از درونش دریافت کنیم.

همهٔ آن کشمکش‌ها، اختلاف سلیقه‌ها، بازنگری‌ها، حذفیات و نگرفتن برخی از سکانس‌ها باعث شده در نسخهٔ فعلی قاتل اهلی با وضعیت دوگانه و نه چندان مطلوبی روبه‌رو باشیم. از یک سو کیمیایی در ادامهٔ فیلم‌های گوزن‌ها، سفر سنگ، خط قرمز و اعتراض خواسته در یک مقطع حساس تاریخی دیگر، فیلمی هشداردهنده بسازد که سند زمانه‌اش باشد. این تعهد اجتماعی در دوره‌ای که انفعال و اختگی و حضور باری به هر جهت وجه غالب پیدا کرده، ستودنی است. از این منظر و در چارچوب چنین هدفی، چند شخصیت جذاب و پرکشش داریم که ترکیب ناهمگونی از اصولگراهای سنتی هدفمند و معترض (جلال سروش/ پرویز پرستویی، نور بهشتی/ پرویز پورحسینی)، مرید وفادار و عدالت خواه و کنشگر (سیاوش/ امیر جدیدی)، فرصت طلب واقع‌بین با ته‌مایه‌ای از قدرشناسی (احمد کیا /حمیدرضا آذرنگ) و وکیل ابن‌الوقت و آدم‌فروش (زاهدی/ احمیدرضا افشار) هستند. کیمیایی با همین مجموعه می‌توانست کاری کند کارستان و فیلمی به معنای واقعی افشاگرانه و تحلیلی بسازد که اعتباری برای کارنامهٔ این دورانش باشد. البته او در این مسیر تا جایی جلو رفته ولی حق مطلب را ادا نکرده است. شخصیت محوری فیلم یعنی دکتر جلال سروش، شناسنامه و پس زمینهٔ روشنی ندارد و در سمت‌گیری‌های اجتماعی/سیاسی تند و تیزشی، بیشتر «لب و دهن» است. مقایسه کنیم این تک‌گویی‌های شعارگونهٔ او را با تک‌گویی‌های کوتاه و بلند شخصیت‌های سمپاتیک‌تری چون قیصر، رضا موتوری، داش آکل، سید و قدرت در گوزن‌ها، غربتی و آهنگر و سید در سفر سنگ، امانی در خط قرمز، بازپرس جلالی در تیغ و ابریشم، نوری در سرب، رضا در سکانس پایانی ردپای گرگ، امیرعلی و محسن دربندی در اعتراض، یزدانی در ضیافت و سلطان. به نظر می رسد که در این نوع مواجهه با شخصیتی در جایگاه فردی و طبقاتی و عقیدتی حاج جلال سروش تعمدی وجود داشته است. کیمیایی نمی‌تواند به چنین شخصیتی زیاد دل ببندد و شمایل قهرمانانه به او بدهد. این کنتراست عامدانه را در سکانس ملاقات بهمن (پولاد کیمیایی) با جلال سروش (جدا از پرداخت بد این صحنه) و فصل ترور جلال سروش می‌بینیم.

 

در ناله‌های ممتد سروش (که در نسخهٔ اکران حذف شده) بعد از بیرون آمدن با بدن زخمی و خونی از اتومبیلش و خمیده خمیده راه رفتنش، نشان از یک قهرمان زخمی و همچنان سرپا نیست. به همین دلیل، کیمیایی تمایلی ندارد او را مثل داش آکل یا امیرعلی در حالت ایستاده با بدن مجروح نشان دهند. از این جهت‌ها، قاتل اهلی یکی از نمونه‌ای‌ترین فیلم‌های کیمیایی به لحاظ نداشتن قهرمان کنشمند است. از طرفی، شخصیت پردازی و میدان عمل سیاوش به گونه‌ای است که او هم در موقعیت و جایگاه یک قهرمان قرار نمی‌گیرد. در صحنه‌ای، او ارادت و دست بوسی خود را نسبت به سروش به نمایش می‌گذارد. به علاوه، اشاره هرازگاه و ترحم‌آمیز بر یتیم بودن او و احمد کیا و بزرگ شدنشان با حمایت جلال ادبیات سیاوش، بستر مناسب برای جولاندهی یک قهرمان فراهم نمی‌کند. این یک نمونه از واکنش کلامی سیاوش در قبال سؤال دختر جلال سروش (مهتاب/ پگاه آهنگرانی)، از اوست: «من شغلم اینه که فقط به تو و حاجی بگم چشم. » به این نکته هم توجه داشته باشیم که هیچ وقت در سینمای کیمیایی قهرمان دست بوسی و چشم گو نداشته‌ایم. نوع وداع با سیاوش در انتهای فیلم در یک نمای بسته از دست خونی او پشت فرمان اتومبیل و سپس لانگ شاتی از عقب که سیاوش را داخل اتومبیلش پشت چراغ قرمز یک چهارراه نشان می‌دهد، خلاصه می‌شود. در ماهیت وجودی این دو نما، نشانه‌های سمپاتیک و ستایش‌آمیز نسبت به یک قهرمان زخمی نمی‌بینیم. گویی کیمیایی در نگاه کنترل شده، برای این شخصیت خوب طراحی شده خود و حضور و ترک‌تازیش، کوپن مشخصی در نظر گرفته است. همچنین حاج آقا نور بهشتی با آن که یکی از بهترین شخصیت‌های مکمل فیلم است، بضاعت و قابلیت قهرمان شدن در دنیای کیمیایی را به لحاظ وابستگی به سیستم و حلقهٔ قدرت ندارد.

می‌ماند بهمن که او هم به دلیل پایگاه طبقاتی و نگاه «گفتمانی» و اصلاح‌طلبانه‌اش و وابستگی عاطفی به مهتاب تا حد ازدواج و تشکیل زندگی، نه خودش شخصاً تمایلی به قهرمان شدن دارد و نه تشخصی قهرمان گرایانه بر اساس مولفه‌های کلاسیک سینمای کیمیایی دارد. کجا دیده‌اید که قهرمان او چنین ادبیات و حدیث نفسی داشته باشد: «عاشقانه‌های مارو فقط خودمون میدونیم، به نسل شما (منظور جلال سروش) نشت نمی‌کنه»! وانگهی، در مورد شخصیت بهمن، با یک تناقض آشکار روبه‌رو هستیم جنس اعتراض مدنی او در زندگی شخصی و روزمره که بازتاب عینی‌اش را در سکانس خواستگاری عجیب و غریب و طلبکارانه‌اش‌ از مهتاب نزد پدرش جلال سروش می‌بینیم، با تصنیف‌خوانی‌هایش همخوانی ندارد. ابیات و عباراتی چون «یک کارگر تو شعله می‌سوزه»، «یه لاله‌زار که باد اونو برده»، «دیگه رفیق خوب دیروز ما با دشمنم جا عوض کرده»، «یه روزگاری عشق معنا داشت/ وقتی رقیق عین برادر بود» و از شاملو نام بردن، اصلا به گروه خونی بهمن نمی‌خورد و نگاه و مرام‌نامه‌ی سنجاق شدهٔ خود کیمیایی به این شخصیت است. آنگاه که یغما گلرویی بر اساس شناختش از علایق و دیدگاه نوستالژیک کیمیایی و نوع اخلاقیات او این ترانه‌هارا سروده و حالا به جای رضا یزدانی، پولاد کیمیایی آن‌ها را می‌خواند؛ پولادی که شخصیت تجویز شده برای او در آن بافت طبقاتی و خاستگاه اجتماعی، از جنس این گونه اشعار و مفاهیم جاری در آن نیست. به لحاظ همین تعارض و دوگانگی، شخصیت بهمن (به ویژه برای نسل ماو علاقه مندان قدیمی سینمای کیمیایی) به دل نمی‌نشیند و نمی‌توانیم با او رابطهٔ سمپاتیک برقرار کنیم. منتها کیمیایی بدون در نظر گرفتن این واقعیت، رابطهٔ پدر و فرزندی را فدای منطق پذیری فیلمش می‌کند.

نتیجه این می‌شود که صحنه‌های طولانی کلیپ گونهٔ کنسرت بهمن، بیننده را اذیت می‌کند. هدف اولیه ارائهٔ شخصیتی کاریزماتیک بوده، ولی عملا به طور اجتناب ناپذیری در وضعیتی دافع آمیز نسبت بهمن قرار می‌گیریم. حالاحتی اگر دوستانه و خیرخواهانه و از سر صدق بخواهی این اشکال را متذکر شوی، مغرضی و تنگ نظر و بد عالم می‌شوی، خب، تو چنین برخورد نامتعطفی را از فیلم سازی در جایگاه مستحکم و قابل دفاع مسعود کیمیائی انتظارنداری همان گونه که در قبال فصل‌های دیدنی و سرو شکل دار ملاقات جلال سروش با نور بهشتی در محل حجامت، صحبت دونفرهٔ سیاوش و احمد کیا و درگیری لفظی و فیزیکی شان با هم، خلوت شبانه و عارفانهٔ جلالی سروش در امامزاده صالح و شکل عینی درآمدن آرزویش در صحبتی که با نور بهشتی داشت (من فقط یک چیز کوچک می‌خوام، یه سایهٔ کوچیک، زیر یه درخت تو بهشت)، تنهایی و گوشه‌نشینی سیاوش در محیط کارش (پارکینگ تریلی‌های ترانزیت و محل تجمع راننده‌ها) و نگاه دورادور و رضایت بخش به مراسم محقر پسر یکی از راننده‌ها در گوشه‌هایی از آنجا، بینندهٔ علاقه‌مند کیمیایی ‌شگفت‌زده می‌شود که فصل ملاقات بهمن با جلال سروش و مجادلهٔ لفظی میان آن دو را خود کیمیایی گرفته است؟ دکوپاژ این صحنه و محل اسقرار دوربین و آدم‌ها و جغرافیای ارائه شده از این محیط، اصلا در حد و اندازهٔ نام کیمیایی نیست. تنها در ابتدای این سکانس، یک نمای معرف از محل ملاقات این دو می‌بینیم و پس از آن تا انتها نماهای تک‌نفره از این دو (با بی سلیقگی در دکوپاژ) می‌آید. برش‌هایی که از جلال سروش در حالت نشسته به بهمن در حالت ایستاده و برعکس می‌خورد، بیننده را کلافه و سردرگم می‌کند. حتی اگر بگوییم که هدف کیمیایی در طول این صحنه، تاکید بر فاصلهٔ عمیق دو نسل با دو طرز تلقی مختلف در جامعهٔ در حال گذار ما بوده است و در نتیجه قرار نبوده این دو کنار هم در موقعیت نمایشی تفاهم آمیز قرار داشته باشند، باز شکل اجرای فعلی چنین منظوری را القا نمی‌کند و تنها با نوعی شاخ‌وشانه ‌کشیدن کلامی میان این دو روبه‌رو هستیم. در قاتل اهلی نیز مثل اغلب فیلم‌های اخیر کیمیایی همچون حکم، رییس، محاکمه در خیابان و جرم، تصویر و شناسنامه‌ای روشن از جغرافیای معاصر شهر تهران (بجز میدان آزادی) ارائه نمی‌شود. سکانس‌های امامزاده صالح هم به شکلی استیلیزه نشان داده می‌شود. در صورتی که قبلا در دورهٔ اول فیلمسازی کیمیایی و چند فیلم این دوران او مثل دندان مار، ردپای گرگ و مرسدس، شهر هویت بهتر و دست یافتنی‌تری دارد. مثلا در رئالیسم جاری قیصر، طوری امامزاده یحیی و بازارچهٔ نواب نشان داده شده که تو می‌توانی جغرافیای این محلهٔ قدیمی راشناسایی کنی، یا رفتن قیصر به همراه ننه مشهدی به زیارت مشهد، با یک معارفهٔ اولیه در لانگشات از صحن حرم صورت می‌گیرد و سپس یک مدیوم شات از راز و نیاز قیصر با خدا در محل روشن کردن شمع در حرم می‌بینیم. این هویتمندی بازارچه در رضا موتوری هم هست. در دندان مار و ردپای گرگ هم مناطق مختلف تهران همچون خیابان سیروس (مصطفی خمینی فعلی)، مولوی و میدان امین السلطان، خیابان و میدان فردوسی، ترمینال جنوب و میدان آرژانتین، برای یک تهرانی اصیل و قدیمی، قابل شناسایی است. اما حالا کیمیایی گویا اصلا تمایلی به شناسنامه دادن لوکیشن‌های شهری‌اش ندارد، همه چیز در فضایی بسته و فشرده و استیلیزه برگزار می‌شود. آیا کیمیایی این سال‌های برزخی، دیگر حس خوب ونوستالژیکی نسبت به این شهر به هم ریخته ندارد؟

با تصویری که از شمایل واقعی و معاصر آدم‌های اصلی و برگزیدهٔ کیمیایی ارائه دادم، معلوم می‌شود که او فعلا در دنیای ذهنی و نگاه تلخ اندیشانه‌اش، قهرمان مقتدری را جستجو نمی کند. می‌دانم این دنیای بدون قهرمان برای فیلمسازی چون او که یکی از ارکان سینمایش همواره نمایش قهرمان بوده، عذاب الیم است. در این دگرگونی و جابه‌جایی تاریخی فرهنگی سیاسی، جدا از متزلزل شدن جایگاه قهرمانان کلاسیک، نیروهای شر نیز از حالت فردی و حقیقی مانند برادران آق منگل، ممدالکی، کاکارستم اصغر هرویین فروش، آقا عبدالله، قاسم خان و… به اشخاص حقیقی و حقوقی متفاوتی چون زاهدی و «پیسارو» تبدیل و تکثیر شده‌اند. بخشی از نیروی شر این زمانه را در چهره‌های مخوف و هولناک و در عین حال ناپیدا باید جستجو کرد. کیمیایی در این موقعیت تک افتاده و خلع سلاح شده، ترجیح می‌دهد اعتراضش را در قالب بیانیه و میتینگ سیاسی از زبان آدم روراست و پاکباختهٔ این نظام ادا کند. این بماند که پس زمینهٔ سیاسی او مبهم باقی می‌ماند و مثلا ما درست متوجه نمی شویم ذکر خیرآواز مصدق چه زیربنایی دارد، یا این پیسارو به کجاها بند است؟

این اطلاعات تلگرافی قرار است منطق خود را در دنیاهای موازی و متکثر این دوران کیمیایی پیدا کنند. از جلال سروش به بهمن، از بهمن به سیاوش، از اعتراض‌سنتی و ارمان خواهانهٔ جلال سروش به اعتراض هنری و موسیقایی بهمن در این دنیای چندوجهی و انعطاف‌ناپذیر، حرف مستقیم سروش و هشداری را که به دولتمردان زمانه‌اش می‌دهد بهتر می‌فهمم و آن را در نگاه عدالت خواهانهٔ کیمیایی کارسازتر و راهگشاتر می‌دانم. این مشکل من نیست که شخصیت ناکوک بهمن و جنس اعتراض و عاشقانه‌اش و از خود بی خود شدن محبوبش (مهتاب) را در حین اجرای او (با آن چشم فروبستن‌های آن چنانی) نمی‌فهمم. اساسا این دنیا و مناسبات و عشق ورزی و بازی تین ایجری با سینمای اصیل و ریشه‌دار کیمیایی پیوندی ندارد و بدجور رنگ و لعاب عاریه‌ای دارد. واقعا نمی‌دانم در این موقعیت تاریخی آسیب پذیر و در عین حال بی‌رحمانه که مخاطبان و نسل‌های جوان این دوران کاری به سابقه و دوسه پیراهن پاره کردن ندارند و بی‌خیال سن و سال و بزرگ و کوچکی و حرمت و اخلاقیات هستند و نشانه‌های عینی‌اش را در برج میلاد و مطبوعات و فضای مجازی و اینستاگرام می‌بینیم و می‌خوانیم، چه قدر باید پای «عزیز پارهٔ تن» ایستاد؟

با همهٔ این خودزنی‌ها و جفا به خود و عاشقان دیرین و وفادار، باز دم مبصرمان گرم که هنوز با انسان و جامعهٔ ملتهب کار دارد و از بی‌عدالتی و ظلم و فساد زالوهای اقتصادی خونش به جوش می‌آید و ساکت نیست و اعتراض می‌کند. اشکالی ندارد، بگذار این اعتراض در حد شعار رگ گردنی و گوینده‌اش آدمی از جنس جلال سروش باشد. این شعار و مهرورزی، لااقل یک گوش شنوا و قدردان عمل‌گرا، مثل سیاوش مطلق دارد تا دخل آدم خائن را بیاورد. حرف مرد یکی است. از کرم در سلطان، به زاهدی در قاتل اهلی رسیده‌ایم. اسب کهر را بنگر! غیرت شما را رخصت

 

 

قاتل اهلي» ساخته مسعود‌ كيميايي صرف نظر از همه حاشیه هایش فیلم ضعیفی است. در سالهای اخیر همه فیلمهای مسعود کیمیایی به شکلی حاشیه داشته اند، بعضی بیشتر بعضی کمتر؛ برخی رسانه ای شده اند و برخی نه و البته همگی نیز براین نکته تاکید داشته اند که خود مسعود کیمیایی مهمتر از فیلمهایش بوده. حاشیه مهمتر از متن بوده، حال این حاشیه حرکت های نمایشی و جنجال آفرینی های سازنده بوده یا دعوا و مرافعه اش با دیگران پشت صحنه و...

کیمیایی این روزها متاسفانه با باور اینکه پس از نیم قرن فیلمسازی بهتر از هر کسی سینما و فیلمسازی را بلد است؛ بی آنکه به مخاطب بیندیشد و بی آنکه به نفس هنر و بیندیشد و حتی بی آنکه به خود سینما بیندیشد، تنها تصویر گر تمایلات شخصی خود بوده است. به نظر من این احساس بیگانگی و سرخوردگی که حتی علاقمندان پایمرد سینمای او دچارش شده اند از این ناشی می شود.

به شخصه هیچگاه از شیفتگان سینمای او نبوده ام، هرچند برخی از فیلمهایش را دوست داشته و پسندیده ام؛ اما تجربه بودن درکنار یکی از علاقمندان سینمای او و حتی فراتر از این کسی که با فیلمهای قدیمی کیمیایی به این هنر علاقمند شده تصویر دقیق و روشنی از این مسئله پیش روی من گذاشته است. به گمانم دعوای او با تهیه کننده قاتل اهلی و یا سرمایه گذار و بازیگر فیلم رئیس و مواردی از این دست تا حد زیادی ناشی از همین فردگرایی و عدم یکدستی گروه سازنده آثارش بوده.

قاتل اهلی فیلمی خوش عکس است، کارگردانی فیلم در برخی فصل ها قابل اعتناست؛ اما کلیت فیلم نه تنها آشفته که به شدت بی سروته و از همه بدتر بی ربط به این روزگار است. این بی ربط بودن به زمانه بزرگترین معضلی است که گریبان فیلم و سازنده اش را گرفته؛ فیلمسازی که با پوست انداختن ظاهری قهرمانان فیلمهایش، کوشیده خود را به این روزگار نزدیک کند اما نه تنها در این زمینه توفیقی نیافته که حتی آن قهرمانان سنتی آثار خود را نیز از دست داده و سینمایش از آن زمان به شدت لطمه خورده و افت کرده است.

به همین خاطر است که وقتی در دهان شخصیتی مثل بهمن به عنوان نماد هنرمند معترض و متعهد این روزگار (با آن اجرای ناامید کننده پولاد کیمیایی مثل همیشه) شروع به شعار پراکنی می شود، تماشاگر جدی خنده اش می گیرد و پسرش ناچار می شود در حمایت متن جدی کمیک شده پدرش در پاسخ به خنده های جماعت در سالن برج میلاد فریاد بزند : زهر مار!

و این مجموعه باور نکردنی از کلیپ های خوش رنگ و لعاب، به اضافه خط داستانی بدون منطق و موقعیت هایی که تنها دلیل وجودی آنها این است که دلخواه فیلمساز بوده اند، با وجود همه پتانسل دو بازیگر اصلی فیلم (پرستویی و جدیدی) و تلاشی که خرج این فیلم کرده اند تنها نتیجه گیری از آن حس خودکشی فیلمساز صاحب سبک دیروز است.

از همه این ها که بگذریم از همه بدتر این است که کیمیایی با سرسختی نشان دادن در زمینه ای که حق با تهیه کننده فیلم بوده آن را به دعوای مالک مادی فیلم و صاحب معنوی فیلم بدل کرده است. اما در این دعوا اگر لشکری قوچانی محق به نظر می رسد نه به دلیل این است که تهیه کننده است و چون سرمایه گذاشته حق دارد در کار فیلمساز دخالت کند، بلکه به دلیل آن است که هر تماشاگر بی طرفی که فیلم را تماشا کند در می یابد نصف کلیپ های سنجاق شده به فیلم با حضور و هنر پراکنی پولاد کیمیایی اضافه است و باعث شده است فیلم به مراتب بدتر از آنچه هست به نظر برسد.

«قاتل اهلي» جد‌يد‌ترين فيلم مسعود‌ كيميايي است كه مثل هميشه قبل از ساخت، د‌ر طول ساخت، پس از ساخت و هنگام نمايش د‌ر جشنواره جنجال‌آفريني كرد‌ اما همان‌طور كه اينها د‌يگر جزوي از رفتارشناسي فيلم‌هاي كيميايي شد‌ه‌اند‌، كيفيت ضعيف و غير‌قابل د‌فاع آثار متاخرش نيز قابل انتظار و پيش‌بيني هستند‌.

متاسفانه فيلم حتي د‌ر روايت قصه خطي خود‌ نيز ناموفق مي‌ماند‌ و نمي‌تواند‌ يك روايت ابتد‌ايي از د‌استان خود‌ به مخاطب ارايه د‌هد‌. به همين د‌ليل هم د‌ر د‌ام هولناك شعر و شعارهاي افراطي و د‌افعه‌برانگيز گرفتار مي‌شود‌ كه البته به اين مولفه هميشگي فيلم‌هاي كيميايي بايد‌ رويكرد‌ افراطي به موسيقي و كليپ و آوازخواني به بهانه خوانند‌ه بود‌ن يكي از شخصيت‌ها را نيز اضافه كرد‌ كه فيلم را بد‌ل به يك كنسرت شخصي كرد‌ه است.

فيلم نه عمق د‌ارد‌، نه سطح و تنها نمايشي است از تك سكانس‌هاي جد‌ا كه گاه حتي ارتباط د‌راماتيك و منطقي آنها با هم د‌چار نقصان است. بازسازي امروزي صحنه قتل د‌ر حمام «قيصر» و ايستاد‌ن پشت حرف‌هاي تاريخ گذشته و نخ نما د‌رحالي كه جاي هر كسي د‌ر مناسبات امروز جامعه ما مشخص است، نه يك فرار رو به جلو بلكه از اساس، يك اعتراف به تمام شد‌ن است

 

 

 

اینکه بسیاری از فیلمسازان مطرح سینما در دنیا بعد از ساخت چندین فیلم و گذر عمرشان رو به ساخت آثاری ضعیف تر از آنچه از آنها انتظار می رود می آورند، مساله جدید و عجیبی نیست. در ایران هم کارگردانان بنام از این قاعده مستثنا نیستند و نسل سینماگران بنام و حاذق کشورمان که حالا پا به سن گذاشته اند، فیلم هایی می سازند که هم طرفداران را نا امید می سازند و هم وجهه کارنامه هنری خودشان را تا حدی خدشه دار می کنند. نمونه این مورد را در بدنه سینمای کشورمان به وضوح در یکی دو فیلم آخر داریوش مهرجویی حس کردیم و حالا مسعود کیمیایی، مردی که زمانی به زعم عده ای فیلم های خوبی همچون «گوزن ها» را ساخته، آخرین اثر پرحاشیه خود را روانه اکران سینماها کرده است. اثری که از هر زاویه ای به آن نگاه شود، فیلمی ضعیف به شمار می رود. حتی بعد از دیدن فیلم ، پای گفت ‌وگو با برخی طرفداران دو آتشه کیمیایی نشستم و نظر آنها را جویا شدم و این شیفتگان سینمایی وی نیز« قاتل اهلی»را پسرفتی در کارنامه استادشان می دانستند.

دیدن ضعف ها و ایرادات فاحش فیلم جدید کیمیایی بیشتر از آنکه اعصاب خرد کن باشد، درد آور است. چرا که تماشاگر افول یک فیلمساز (یا بنا به تعبیر زیبای یکی از منتقدین سینما، مرگ تدریجی یک فیلمساز) را نظاره می کند. ضعف فیلم تا آنجاست که ممکن است این حدس و گمان را بزنیم که ایجاد حواشی اکران فیلم در جشنواره صرفا برای دیده شدن آن صورت گرفته باشد، چرا که این حجم از حواشی از فیلمی که کلیت ندارد چه برسد به پیرامون، بعید است. همان زمان که بازیگر اصلی فیلم یعنی پرویز پرستویی (که اولین همکاری خود را با کیمیایی انجام داده و به امید خدا آخرین آن هم خواهد بود) بعد از نمایش فیلم در جشنواره، آن را با فیلمنامه‌ای که خوانده، زمین تا آسمان متفاوت خواند و به آن اعتراض کرد، فاتحه فیلم را باید می خواندیم. اما چه کنیم که اسم کیمیایی در کنار قاتل اهلی بود و هنوز کورسویی امید به یک فیلمساز با تجربه داشتیم. حتی گفتیم اصحاب رسانه که در زمان اکران فیلم در برج میلاد به آن خندیدند، لابد نمی‌فهمند و از درک سینمایی کیمیای عاجز هستند. عده ای گفتند مشکل از تهیه کننده است و عده ای پولاد کیمیایی را حرف اضافه فیلم قاتل اهلی قلمداد کردند، اما بعد از اکران عمومی و دیدن آن متوجه یک نکته اساسی خواهید شد: فیلم از اساس کابوسی تمام‌نشدنی است و هیچ شخص یا چیزی نمی توانسته به بهبود حال آن کمک کند.

 

حرف حساب فیلم چیست؟

 

فیلم قاتل اهلی با مونولوگ های کوبنده ای از پرویز پرستویی شروع می شود و البته با لحنی که پیش از دیدن فیلم هم می شد حدس زد که پرستویی با این لحن در فیلم بازی می کند. یک لحن لات مآبانه مثل همه قهرمانان فیلم های کیمیایی، تفاوت فقط در اینجاست که این قهرمان این بار کت و شلوار اتو کشیده ای تنش هست و پشت تریبون دولتی قرار دارد. دیالوگ های اولیه کاراکتر اصلی فیلم آنقدر تند و تیز است که در وهله اول نوید یک فیلم سیاسی با انتقادات صریح و بی‌پرده را می دهد. تماشاگر از اینکه چطور این دیالوگ ها مجوز گرفته اند باز می ماند و مبهوت حرف های شخصیت اصلی داستان می شود. درست چند دقیقه بعد از همین سکانس، تمام این رویا از هم فرو می پاشد، آن هم نه به یک آن، سقوطی از نوع سقوط یک لوستر کریستال که هنگام برخورد با زمین به هزاران تکه تبدیل می شود. حاج جلال (با بازی پرویز پرستویی) یک فرد مهم در مملکت است (معلوم نیست دقیقا چه کاره مملکت است) که دخترش(با بازی پگاه آهنگرانی) عاشق یک خواننده به نام بهمن (با بازی پولاد کیمیایی)می‌شود.

کنسرت‌های بهمن به خاطر ترانه های بو دار سیاسی او دائما توسط نیروهای خودسر به هم می خورد و این وسط یکی از نوچه های حاج جلال (با بازی امیر جدیدی) که نمی دانیم دقیقا دنبال چیست؟ هم می خواهد بهمن را خراب کند و هم اینکه دنبال یک هارد می‌گردد که گویا اطلاعاتی سری از حاجی در آن قرار دارد که نباید افشا شود. حاج جلال هم در این میان دقیقا معلوم نیست چه می گوید و به چی اعتراض دارد، تنها چیز مشخص این است که او یک آدم نسبتا گردن گلفت معترض است که دولتی های راس کار از طعم حرف های اول دل خوشی ندارند. معلوم نیست کلیت حرف فیلم چیست و شخصیت‌ها به چه چیزی اعتراض دارند، آنها فقط اعتراض دارند. مثلا بهمن بعد از مدت‌ها با حاج جلال (پدر دختری که دوستش دارد) روبه‌رو می شود که اقدامات مربوط به کنسرتش را انجام داده است. بعد از شاید۲۰ثانیه شروع می کند دیالوگ هایی که کمتر از فحش نیستند را به حاجی نثار کردن. چرا؟ چی شد مگر؟ صحبت از دیالوگ شد و همگی می دانیم که کیمیایی با دیالوگ نویسی اش شهرت دارد و متونی که می نویسد حاوی الفاظ نسبتا درشتی هستند که امضای خود او پای آنهاست. این استعداد دیالوگ نویسی کیمیایی هم در قاتل اهلی به هرز رفته و صرفا تبدیل به بازی با کلمات شده است. پنداری دیالوگ ها از داخل استاتوس ها یا توییت‌های دل نوشته‌مانند درآمده باشد و به زور تبدیل به دیالوگی نسبتا معنادار برای جریان فیلم باشد، همین جملات و کلمات آنقدر تند و پشت هم در طول سکانس ها رد و بدل می شوند که همان یک مقدار معنی شان را هم از دست می دهند.

 

 

بازیگران سرگردان

احتمالا حتی سوپراستار فیلم یعنی پرویز پرستویی هم خودش موافق باشد که بازی خوبی از خود به جای نگذاشته چرا که شخصیت او در فیلم آنقدر بد پرداخته شده که جایی برای عرصه قدرت بازیگری او نمی گذارد. در کنار این شخصیت های مقوایی ، دیالوگ های کذایی را هم بگذارید که باعث می شود بازیگری پرستویی زیر سوال برود.

پولاد کیمیایی که سال‌هاست ثابت شده بازیگر خوبی نیست ، در قاتل اهلی مشخص می شود که از قضا خواننده خوبی هم نیست و حضور این شخصیت و آوازخوانی وی به واقع امری است که صرفا از محبت یک پدر به پسر برای دیده‌شدن او حاصل می شود وگرنه توجیهی برای فیلم ندارد. فاجعه اصلی در گروه بازیگری را پگاه آهنگرانی به تصویر می‌کشد که در۹۰درصد سکانس های حضورش مشغول اشک ریختن است و دیالوگ های پراکنده ای که می گوید چه اعتراضی باشند (صحبت های او با پدر بهمن که معلوم نیست بازهم چرا اینقدر تند و هجومانه است) و چه التماسی ،کار او را بدتر می کند. امیر جدیدی در این بین فقط توانسته یک نصفه شمایلی از کاراکترهای کلاسیک کیمیایی را با توجه به ظاهر و تیپ و البته صدایش به تصویر بکشد که البته به خاطر فیلمنامه بی در و پیکر قاتل اهلی بازهم به حاشیه کشیده می شود. از همه بدتر بازسازی صحنه های فیلمی از قیصر و رضا موتوری با حضور امیر جدیدی است که تیر خلاص کیمیایی به خودش و فیلم قاتل اهلی به شمار می رود.

از حق اگر نگذریم قاتل اهلی فیلمی خوش قیافه است و در لا به لای سکانس ها و نماهای آن می توان رد و بویی از یک کارگردان آشنا به سینما را پیدا کرد.کارگردانی فیلم در برخی فصل ها قابل اعتناست؛ اما کلیت فیلم نه تنها آشفته که به شدت بی سروته و از همه بدتر بی ربط به روزگار کنونی است. سینمایی که کیمیایی با آن خودش را در تاریخ سینما جاودان کرده، جایگاهی ندارد و نبش قبر این سبک که هر بار توسط خود او صورت می گیرد، تنها بهانه ای می شود برای سوگواری دوباره برای او و سینمای سال ها مرده اش.

 

.

منابع

https://www.aparat.com/v/WScBC/%DA%AF%D9%81%D8%AA%DA%AF%D9%88%DB%8C_%D9%81%D8%B1%DB%8C%D8%AF%D9%88%D9%86_%D8%AC%DB%8C%D8%B1%D8%A7%D9%86%DB%8C_%D9%88_%D9%BE%D8%B1%D9%88%DB%8C%D8%B2_%D9%BE%D8%B1%D8%B3%D8%AA%D9%88%DB%8C%DB%8C_%D8%AF%D8%B1_%D8%A8%D8%B1%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87_%DB%B3%DB%B5

https://moviemag.ir/cinema/movie-reviews/iran/19425-%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%82%D8%A7%D8%AA%D9%84-%D8%A7%D9%87%D9%84%DB%8C

http://blog.namava.ir/ghatel-e-ahli-masoud-kimiai-film-review/

http://www.filmovies.ir/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%D9%8A%D9%84%D9%85-%D9%82%D8%A7%D8%AA%D9%84-%D8%A7%D9%87%D9%84%D9%8A/

https://www.salamcinama.ir/post/w1Km/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%82%D8%A7%D8%AA%D9%84-%D8%A7%D9%87%D9%84%DB%8C-%D8%A7%D9%87%D9%84%DB%8C-%D8%B4%D8%AF%D9%86-%DB%8C%DA%A9-%D9%82%D8%AA%D9%84

http://cinemapress.ir/news/92158/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D8%AC%D9%88%D8%A7%D8%AF-%D8%B7%D9%88%D8%B3%DB%8C-%D8%A8%D8%B1-%D9%82%D8%A7%D8%AA%D9%84-%D8%A7%D9%87%D9%84%DB%8C

https://www.tarafdari.com/%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1%D8%A7%D9%86/%D9%85%D8%B7%D9%84%D8%A8/850634/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%C2%AB%D9%82%D8%A7%D8%AA%D9%84-%D8%A7%D9%87%D9%84%D9%8A%C2%BB-%D8%B3%D8%A7%D8%AE%D8%AA%D9%87-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF%E2%80%8C-%D9%83%D9%8A%D9%85%D9%8A%D8%A7%D9%8A%D9%8A

http://anamnews.com/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-%D9%82%D8%A7%D8%AA%D9%84-%D8%A7%D9%87%D9%84%DB%8C-%D9%85%D8%B3%D8%B9%D9%88%D8%AF-%DA%A9%DB%8C%D9%85%DB%8C%D8%A7%DB%8C%DB%8C/

 

 

 


Viewing all articles
Browse latest Browse all 9374

Trending Articles



<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>