تعریف دکتر شریعتی از فقر
ارسالی از سوی خانم پروانه فرج پور
ميخواهم بگويم
فقر همه جا سر ميكشد
فقر ، گرسنگي نيست ، عرياني هم نيست
فقر ، چيزي را " نداشتن " است ، ولي ، آن چيز پول نيست ..... طلا و غذا نيست
فقر ، همان گرد و خاكي است كه بر كتابهاي فروش نرفتهء يك كتابفروشي مي نشيند
فقر ، تيغه هاي برنده ماشين بازيافت است ، كه روزنامه هاي برگشتي را خرد ميكند
فقر ، كتيبهء سه هزار ساله اي است كه روي آن يادگاري نوشته اند
فقر ، پوست موزي است كه از پنجره يك اتومبيل به خيابان انداخته ميشود
فقر ، همه جا سر ميكشد
فقر ، شب را " بي غذا " سر كردن نيست ..
فقر ، روز را " بي انديشه" سر كردن است