آرامگاه
گارگین فتائی
در درون قبر
آرام و رها
به دور از هیاهوی گرگها
چه راحت خفته ای!
به تو رشک می ورزم
آسوده از دردهای عمیق
فارغ از رنجهای مداوم
در زیر خاک آرمیده ای
آرامشی معنا دار بر تو حکم فرماست
یک آرامش واقعی
آرامشی که خود پر از حرفهای ناگفتنی است
حرفهایی که نمیشد بر روی خاک گفت
آرامشی ابدی
که آن را بر روی خاک پیدا نخواهی کرد
به دور از دغدغه ها
به دور از بغضها و کینه ها
به دور از خستگیها
از تلخی زندگی رهیده ای
و به خوابی شیرین فرو رفته ای
گاهی بغض کرده و اشک ریزان
صدها بار
به تو غبطه می خورم
به تو غبطه می خورم
همه چیز را در خود کشتی
تا از این خاک رهیدی
و به آرامشی اصیل دست یافتی