Quantcast
Channel: گارنی GARNI
Viewing all 9369 articles
Browse latest View live

حمایت آکادمی اسکار از اصغر فرهادی

$
0
0

حمایت آکادمی اسکار از اصغر فرهادی

.

 .http://alikonline.ir/fa/news/culture-and-art/item/2314-

حمایت-آکادمی-اسکار-از-اصغر-فرهادی

.

 

 آکادمی اسکار بیانیه‌ای را بر اساس اخبار ممنوعیت ورود اصغر فرهادی در مراسم اسکار 2017 منتشر کرد.

به گزارش ایسنا به نقل از ورایتی، آکادمی علوم وهنرهای سینمایی اسکار پس از اخبار منتشر شده درباره ممنوعیت ورود اصغر فرهادی به آمریکا برای حضور در این مراسم سینمایی به واسطه قانون تعلیق 3 ماهه سفر اتباع 7 کشور اسلامی از جمله ایران به آمریکا بیانیه‌ای منتشر کرد.

در این بیانیه آمده است: "آکادمی اسکار از دستاوردهایی در هنر فیلمسازی تجلیل می‌کند که در پی گذر از مرزها و ارتباط برقرار کردن با مخاطبان در سراسر جهان صرف نظر از ملیت، قومیت و تفاوت‌های مذهبی است. ما به عنوان حامی فیلمسازان و حقوق بشر تمامی افراد در سراسر جهان شدیدا از این موضوع ناراحت هستیم که اصغر فرهادی کارگردان برنده اسکار فیلم «جدایی» به همراه بازیگران و عوامل فیلم نامزد اسکار «فروشنده» ممکن است امسال از ورود به آمریکا به سبب مذهب و کشورشان منع شوند".

 

«دونالد ترامپ» روز جمعه یک دستور اجرایی امضاء کرد که بر اساس آن سفر اتباع 7 کشور اسلامی از جمله ایران به مدت 90 روز به آمریکا به حالت تعلیق درآمده است و ورود پناهندگان نیز به این کشور حداقل برای مدت 120 روز متوقف خواهد شد.

پیش از این ترانه علیدوستی بازیگر فیلم «فروشنده» نیز اعلام کرده بود در اعتراض به اظهارات نژادپرستانه «دونالد ترامپ» در مراسم اسکار شرکت نخواهد کرد.

فیلم «فروشنده» امسال به عنوان یکی از نامزدهای نهایی شاخه بهترین فیلم خارجی جوایز سینمایی اسکار با فیلم‌هایی از آلمان، دانمارک، استرالیا و سوئد به رقابت خواهد پرداخت.

 

مراسم اعطای جوایز هشتادونهمین دوره جوایز سینمایی اسکار روز ۲۶فوریه ۲۰۱۷ (یکشنبه ۸اسفند ماه) در دالبی تئاتر لس‌آنجلس برگزار می‌شود

 

 

 


فیلم «سمت دیگر خانه» که درباره نسل‌کشی ارمنیان می باشد، یکی از نامزدهای دريافت جایزه اسکار در بخش فی

$
0
0

فیلم «سمت دیگر خانه» که درباره نسل‌کشی ارمنیان می باشد، یکی از نامزدهای دريافت جایزه اسکار در بخش فیلم مستند کوتاه شد

 .

http://alikonline.ir/fa/news/culture-and-art/item/2319-

فیلم-«سمت-دیگر-خانه»-که-درباره-نسل‌کشی-ارمنیان

-می-باشد،-یکی-از-نامزدهای-دريافت-جایزه-اسکار-در-بخش-فیلم-مستند-کوتاه-شد

.

 

 فیلم مستند «سمت دیگر خانه» ساخته ناره مگردیچیان، به عنوان یکی از ده نامزد دریافت جایزه اسکار برای بهترین فیلم مستند کوتاه انتخاب شد.

روایت این فیلم مربوط به خانمی می باشد که در ترکیه زندگی می کند و در سال 2015 میلادی متوجه می شود که مادربزرگش از بازماندگان نسل کشی ارمنیان است و تصمیم می گیرد به ارمنستان سفر کرده و در مراسم های یکصدمین سالگرد ارمنیان شرکت کند.

در ضمیر ناخودآگاه ناره، قربانی و منکر نسل کشی دائمان با هم در حال ستیزند.

ناره مگردیچیان متولد ایروان است. وی 15 سال پیش به آمریکا مهاجرت کرده است. او دانش آموخته«USC School of Cinemaic Arts» می باشد و در این سالها بیش از 60 فیلم کوتاه تولید کرده است.

ناره مگردیچیان با اظهار خوشحالی از نامزدی فیلمش در اسکار گفت: این انتخاب برای من به عنوان نوه یکی از بازماندگان نسل‌کشی بسیار ارزشمند و پرمعناست. از سویی این مسئله تائید کننده این واقعیت است که هر قدر هم موضوع نسل‌کشی ارمنیان مسکوت بماند باز هم از دیدگاه انسانی غیر قابل پذیرش بوده و نیازمند بیان و توضیح است و بسیاری از مردم خواهان آشنا شدن با واقعیت‌های آن از طریق اسناد و تصاویر می‌باشند

 

 

 

مراسم وداع با شهدای آتش‌نشان

$
0
0

مراسم وداع با شهدای آتش‌نشان

 .

http://alikonline.ir/fa/news/social/item/2313-

مراسم-وداع-با-شهدای-آتش‌نشان

.

 مجتبی عبدالهى رییس ستاد تشییع شهداى آتش نشان در حادثه پلاسکو اعلام نمود: با توجه به اهمیت احراز هویت ١٦ آتش نشان و پایان آوار بردارى، مراسم تشییع در روز دوشنبه مورخ ١١ بهمن از ساعت ٨:٣٠ صبح در محل مصلاى حضرت امام خمینى (ره) تهران و پس از اقامه نماز بر پیکر شهدا به سمت بهشت زهرا انجام خواهد شد.

همچنین روز چهارشنبه ۱۴بهمن ماه از ساعت ۱۴الی ۱۶در مدرسه عالی شهید مطهری مراسم یادبود و ترحیم برگزار خواهد شد.

ساختمان پلاسکو حدود ساعت ٨ صبح روز پنجشنبه ٣٠ دی دچار حریق شد و پس از حدود سه ساعت عملیات اطفا حریق، ساختمان یکباره به طور کامل فروریخت و تعدادی از آتش نشانان و شهروندان زیر آوار ماندند.

پیکر ١٥ شهید آتش نشان از زیر آوار خارج شدند که با احتساب شهادت یک آتش نشان به علت شدت جراحات و سوختگی در بیمارستان شهید مطهری، ۱۶آتش نشان در حادثه پلاسکو به درجه شهادت نائل شدند.

 

 

 

«زبان و قومیت» در ایران از نگاه یک زبان شناس ارمنی

$
0
0

«زبان و قومیت» در ایران از نگاه یک زبان شناس ارمنی 

.

http://www.kurdpress.com/Fa/NSite/FullStory/News/?Id=122676#Title=

«زبان و قومیت» در ایران از نگاه یک زبان شناس ارمنی

.

 سرویس ایران- روزنامه شرق در گفت‌وگویی با پروفسور گارنیک آساطوریان، استاد دانشگاه روسی- ارمنی (اسلاونی) کشور ارمنستان و سردبیر مجله بین‌المللی Iran and the Caucasus (انتشارات «بریل»: لیدن- بوستون)، «زبان، قومیت و حق آموزش به زبان مادری» در ایران مورد بحث و بررسی قرار داده که به شرح زیر است

کردپرس- امیر ضعیمی؛ کشور ایران از لحاظ گوناگونی زبانی و فرهنگی پدیده کم‌نظیری است. البته این تنوع فرهنگی، به سبب برخی سوءبرداشت‌ها به اختلافات و مشکلاتی نیز دامن زده است. برای مثال، مسئله «آموزش زبان مادری» یا حتی «آموزش به زبان مادری» در سال‌های اخیر، محل بحث و مناقشه بسیار بوده است. در سال ١٣٩٢ عده‌ای از اعضای «فرهنگستان زبان و ادب فارسی» دیدگاه خود را درباره مسائل مزبور بیان کردند که بعضا با واکنش تند برخی از فعالان سیاسی و فرهنگی و اصحاب رسانه روبه‌رو شد. نظراتی مانند «آنچه اهمیت دارد پژوهش و کار علمی روی این زبان‌هاست» یا «اگر بخواهیم زبان‌های مادری‌مان را به عنوان زبان علمی و آموزشی به‌ کار ببندیم به‌طور حتم به گذشته برخواهیم گشت»، که از سوی اعضای فرهنگستان اظهار شده، قطعا قابل‌تأمل است و نباید سرسری از آنها گذشت، زیرا این سخنان، دیدگاه کسانی است که در این زمینه صاحب‌نظرند و فارغ از هرگونه غرض‌ورزی به مسائل می‌نگرند. به‌راستی اگر فرهنگستان زبان و ادب فارسی صلاحیت اظهارنظر درباره این موضوع را نداشته باشد، کدام مرجع دیگری صاحب صلاحیت است؟

 نظرات برخی از منتقدان درباره دیدگاه‌های مزبور، نشان‌دهنده این بود که از فعالیت‌های علمی- پژوهشی فرهنگستان زبان و ادب فارسی اطلاع کافی ندارند و گویا نمی‌دانند در بطن این نهاد، گروهی به نام «زبان‌ها و گویش‌های ایرانی» وجود دارد که به‌طور روشمند به جمع‌آوری مواد زبان‌ها و گویش‌های ایرانی و پژوهش درباره آنها می‌پردازد. گویا عده‌ای گمان می‌کنند تنها کاری که در این نهاد انجام می‌شود، «واژه‌گزینی و معادل‌یابی» است. بگذریم از اینکه برخی نیز بسیاری از واژه‌هایی را که از باب طنز بین مردم رواج دارد به فرهنگستان نسبت می‌دهند و حتی بر این باورند فرهنگستان، بودجه مملکتی را با ساختن چنین واژه‌هایی به‌ هدر می‌دهد.

 دراین‌میان، برخی دیگر از صاحب‌نظران و استادان بنام نیز دیدگاه خویش را در موافقت یا مخالفت با آموزش زبان مادری بیان کرده‌اند که هر یک در جای خود ارزشمند است و اصولا نیل به حقیقت، از رهگذر همین اصطکاک افکار دست‌یافتنی است. ولی نقیصه‌ای که در اینجا به چشم می‌خورد این است که افراد مزبور که فیلسوف، جامعه‌شناس، روان‌شناس، انسان‌شناس یا استاد علوم سیاسی هستند، هر یک از منظر تخصصی خود به موضوع نگریسته‌اند که کاملا طبیعی و اتفاقا بجاست، ولی نگاه زبان‌شناختی و قوم‌شناختی به این مسئله نیز نه‌تنها لازم، بلکه واجب است. به‌همین‌دلیل، نگارنده این سطور صلاح دید این موضوع را با یک زبان‌شناس و قوم‌شناس نیز در میان بگذارد و نظر وی را دراین‌باره جویا شود.

 گفت‌وگویی که در ادامه می‌آید، دیدگاه پروفسور گارنیک آساطوریان، استاد دانشگاه روسی- ارمنی (اسلاونی) کشور ارمنستان و سردبیر مجله بین‌المللی Iran and the Caucasus (انتشارات «بریل»: لیدن- بوستون)، درباره «زبان، قومیت و حق آموزش به زبان مادری» است. ایشان چند سال پیش کتابی نیز در این زمینه با عنوان «ترکیب قومی ایران: از پهنه آریایی تا اسطوره آذربایجان» به زبان روسی تألیف کرده‌اند که متأسفانه هنوز به فارسی ترجمه نشده‌ است. البته چکیده این کتاب، در مقاله‌ای با عنوان «بافت نژادی مردم ایران: گوناگونی قومی یا گوناگونی زبانی؟ » در مجله فرهنگ مردم (سال دهم، شماره‌های ٣٧ و ٣٨، بهار و تابستان ٩٠) به چاپ رسیده است.

 ‌ ابتدا می‌خواهم بپرسم تلقی، تعریف و برداشت شما از قومیت چیست؟ زیرا همان‌طور که می‌دانید، قومیت از آن دست مفاهیمی است که در تعریف آن بین صاحب‌نظران اجماع وجود ندارد.

 قومیت یک مفهوم چندوجهی (multifaceted) است، یعنی جنبه‌های مختلف دارد. نمی‌توان قومیت را در یک جمله یا در چند سطر تعریف کرد، این پدیده در هر حیطه جغرافیایی و در هر برهه از زمان، تعریف خاص خود را دارد و نمی‌توان یک تعریف را به زمان‌ها و مکان‌های مختلف تعمیم داد. به‌همین‌دلیل ما اکنون، فقط درباره مفهوم قومیت در ایران معاصر صحبت خواهیم کرد.

 در رابطه با ایران، قومیت یک اصطلاح شرطی است، چون به نظر بنده، در این کشور قومیت به مفهوم عام وجود ندارد، هرچند می‌دانم غالبا ایران را کشوری کثیرالاقوام (multiethnic) می‌پندارند و این گفته بنده ممکن است با انتقاد برخی محافل روبه‌رو شود. من اصلا معتقدم در ایران تنوع قومی وجود ندارد، بلکه ما با گوناگونی زبانی (در بیشتر موارد گویشی) و خرده‌فرهنگ‌های بومی مواجه هستیم.

 

 قومیت بر چند اصل بنیادین استوار است: نخست، خاستگاه نژادی و حافظه تاریخی مشترک؛ دوم، گستره جغرافیایی ویژه، یعنی اینکه یک قوم از کجا به وجود آمده و از نظر تاریخی متعلق به چه سرزمینی است؛ سوم، زبان مشترک؛ چهارم، فرهنگ مشترک و پنجمین فاکتور که از همه مهم‌تر است، خودآگاهی و هویت قومی است که با وجود اهمیتی که دارد، پدیده‌ای بسیار نوسان‌پذیر است و بسته به یکی از عوامل گفته‌شده ممکن است شدت و ضعف پیدا کند و حتی اشکال مختلف، از جمله کاذب به خود بگیرد. بااین‌همه، اعلان وجود یک قومیت وابسته به مؤلفه خودآگاهی قومی است و به طور مستقیم تحت‌تأثیر آن قرار دارد البته این فاکتور در برهه‌های زمانی مختلف می‌تواند حتی حالت مجازی نیز داشته باشد. اگر برای تشریح این پدیده از اصطلاحات مارکسیستی استفاده کنیم، می‌توانیم بگوییم خاستگاه نژادی و حافظه تاریخی، سرزمین (ethnic territory)، زبان و فرهنگ، جنبه «زیربنایی» دارند و هویت، جنبه «روبنایی». اگر قومیت را به یک ساختمان تشبیه کنیم، چهار مؤلفه اول، خودِ ساختمان را می‌سازند و خودآگاهی، نمای آن را. البته جوامع قومی- مذهبی یا قومی- دینی (ethno-religious communities)، یعنی گروه‌هایی که هویت قومی آنان بر پایه یک دین معین بنا شده است، پدیده‌ای علی‌حده هستند و آنها را باید به گونه دیگری تشریح کرد. در جوامع مذکور، هویت بر عکس جنبه زیربنایی دارد و بقیه مؤلفه‌ها، روبنایی. درضمن در تشریح قومیت، گاهی ویژگی‌های روحی و خلق‌وخوی بومی نیز به مثابه شاخص قومیت به شمار می‌روند، ولی به نظر من، این مورد اخیر اکتسابی است و جنبه ثانوی دارد، هرچند در بعضی از موارد می‌تواند یک فاکتور جداگانه در تعریف قومیت محسوب شود.

 قومیت در ایران پیش از اسلام به شکل فعلی آن وجود نداشته است؛ یعنی در آن برهه از تاریخ، لر، کرد، بلوچ، کلهر، لک، گوران و هر قومی دیگری که اکنون وجود دارد، نداشته‌ایم. در ایران آن زمان از دو قوم شرطی بزرگ می‌توان نام برد: یکی «فارس» در جنوب ایران؛ یعنی مردمی که به گویش‌های جنوب‌ غربی صحبت می‌کردند و دیگری «ماد»؛ یعنی کسانی که به گویش‌های شمال غربی تکلم می‌کردند. در شرق ایران؛ یعنی در گستره آسیای مرکزی و ماوراءالنهر وضعیت به گونه دیگری بوده است که خود موضوع جداگانه‌ای و از حوصله بحث ما خارج است. قوم بزرگ «فارس» بعدا تمام اقوام و خرده‌فرهنگ‌هایی را به وجود آورد که اکنون به گویش‌های جنوب ‌غربی صحبت می‌کنند و قوم «ماد»، نخست مادهای میانه، پارت‌ها، آذری‌ها و سپس خرده‌فرهنگ‌هایی را تشکیل داد که به زبان‌ها و گویش‌های شمال‌ غربی صحبت می‌کنند؛ مثلا بلوچ‌ها، کردها، سیوندی‌ها، کاشی‌ها، سمنانی‌ها، گیلک‌ها، مازندرانی‌ها، تالش‌ها، مردم اطراف اصفهان و... . درواقع در ایران پیش از اسلام، فقط این دو پدیده قومی وجود داشته‌اند و این دو نیز در بیشتر موارد با یکدیگر همگون شده و از نظر زبانی نیز قادر به درک یکدیگر بوده‌اند. قوم‌نام‌هایی (ethnonym) که امروز در ایران می‌بینید همه در دوران پس از اسلام به وجود آمده‌اند. بنابراین هیچ‌یک از ‌- به‌اصطلاح - اقوام یا خرده‌فرهنگ‌ها یا ساکنان یکی از مناطق ایران نمی‌توانند ادعا ‌کنند این سرزمین از بدو تاریخ متعلق به ماست. نام‌های نادر قومی هم که در متون باستان در رابطه با سرزمین «ایران امروزی» به چشم می‌خورد- مانند akaufachiya که برخی قوم بلوچ را به آن نسبت می‌دهند- تا به حال به‌درستی توجیه نشده‌اند. درباره اقوامی که در متون یونانی و لاتین از آنان نام برده شده است، مانند کاسپی‌ها، تپورها، امردها، کردوخ‌ها، کادوسان یا خوری‌ها، کاسیت‌ها، لولوبی‌ها و... که در نوشتارهای باستانی میانرودان ذکر شده‌اند نیز باید گفت این اقوام، ساکنان فلات ایران قبل از مهاجرت آریایی‌ها بودند و بعدها در ایرانیان ادغام شدند و در این مقطع از تاریخ که ما درباره آنها صحبت می‌کنیم، دیگر وجود نداشتند. عیلامی‌ها هم که از باشندگان کهن فلات ایران بوده‌اند و تاریخ چند هزارساله داشته‌اند، در این برهه زمانی دیگر همگون شده بودند و به زبان ایرانی صحبت می‌کردند.

 البته وقتی می‌گویم در دوره باستان در محدوده جغرافیایی امروز ایران دو قوم شرطی بزرگ وجود داشته که با دو گویش بسیار نزدیک با یکدیگر صحبت می‌کرده‌اند، به هیچ وجه منظورم این نیست که در ایران آن زمان مردم کاملا یکپارچه و یکدست بوده‌اند، خیر. روند به‌وجودآمدن گویش‌ها و زبان‌های امروزی به همان زمان بازمی‌گردد؛ یعنی نطفه زبان‌ها و گویش‌های امروزی ایران در دوران باستان شکل گرفته و به‌تدریج سیر تکاملی خود را طی کرده و به شکل‌گیری وضعیت زبانی حال حاضر ایران انجامیده‌است.

پس باید گفت در شکل‌گیری این دو قوم بزرگ - حداقل در مراحل اولیه آن- اقوام متعددی نقش داشته‌اند، این‌طور نیست؟

 بله! این نظر تا حدی درست است، ولی خواهش می‌کنم این دو پنداره را با هم نیامیزید: نخست، «قوم» و «قبیله» و دوم، «زبان» و «قوم» را. قبیله‌ها، عشایر و خانواده‌های بزرگ به مثابه شکلی از زندگی اجتماعی حتما وجود داشته‌اند و نقش مهمی در زندگی سیاسی کشور ایفا می‌کرده‌اند. مگر هخامنشیان، قبیله یا خانواده بزرگ نبودند؟ خانواده‌های دوران اشکانی یا ساسانی چطور؟ من در گفت‌وگو با حضرت‌عالی قوم را به معنی ethnos یا نژاد به‌ کار می‌برم. نکته مهم دیگر اینکه زبان را به هیچ وجه نباید با قوم یکسان دانست. وقتی درباره نیاکان و پیشینیان اقوام امروز ایران در دوران باستان سخن می‌گوییم، منظور ما حاملان حالت‌های اولیه گویش‌ها و زبان‌های امروزی است؛ مثلا می‌گوییم گویشوران لهجه‌های کردی، سمنانی، سیوندی، مرکزی، بلوچی در دوران اشکانی، ساسانی و... . در زمان هخامنشیان این گویش‌ها هنوز شکل نگرفته بودند حتی من فکر می‌کنم در دوره اشکانیان نیز زبان‌های این مردم نخستین مراحل شکل‌گیری را طی می‌کرده‌ و اصلا خبری از اقوامی با نام‌های امروزی نبوده است. با استفاده از ایماژ ساختمان می‌توان گفت در آن زمان فقط پایه این ساختمان‌ها و شاید دیوارهای آنها چیده شده بود و بنابراین این ساختمان‌ها نمی‌توانستند نماهای جداگانه‌ یا به عبارت دیگر، هویت قومی یا گروهی داشته باشند.

 

 پس با خیال راحت می‌توانیم تأکید کنیم ایران به شکل امروزی آن یک ساخت طبیعی است که در سه‌ هزار سال قبل شکل گرفته است. هیچ بخشی از این کشور در طول تاریخ با جنگ و لشکرکشی تسخیر نشده است که سپس به آن الحاق شود.

 وقتی من درباره ایران فکر می‌کنم درخت تنومندی در ذهنم مجسم می‌شود که تنه ستبری دارد و از آن شاخه‌های متعددی منشعب شده‌اند و این شاخه‌ها نه‌تنها به تنه، بلکه به یکدیگر نیز متصلند. قسمت سبز این درخت یا تاج آن مثل گنبدی یکپارچه تنه را زینت می‌دهد، این شاخه‌ها چنان با یکدیگر پیوند دارند و چنان در یکدیگر فرورفته‌اند که حتی دست‌بردن بین آنها امکان‌پذیر نیست. به طور بسیار شرطی می‌توان حمله تازیان را به ایران محل اتصال تنه به شاخه‌ها دانست و تأکید کرد صحبت از تنه بدون اشاره به شاخه‌ها یا همان گنبد و توصیف گنبد بدون صحبت‌کردن از تنه اصلا امکان‌پذیر نیست. این تشبیه گویای آن است که گروه‌های فرهنگی- قومی ایران امروز پس از استیلای اعراب به وجود آمده‌اند و پیش از آن وجود خارجی نداشته‌اند. ایماژ باغ یا گلستانی با گل‌های رنگارنگ که برخی در رابطه با ایران امروزی به کار می‌برند ایماژ درستی نیست، زیرا باغ یا گلستان، بیشتر یادآور یک پدیده موقت و مصنوعی است و تنوع گل‌ها نیز غالبا دشت و صحرا را به خاطر می‌آورد.  بنابراین ایران یک پدیده منحصر‌‌‌‌‌به‌فرد طبیعی است و وقتی آن را با کشورهایی مانند اتحاد جماهیر شوروی سابق مقایسه می‌کنیم، مرتکب یک اشتباه متدولوژیک فاحش می‌شویم، یعنی یک ساخت طبیعی را در مقابل یک پدیده مصنوعی قرار می‌دهیم.

اگر ممکن است درباره ساخت‌های طبیعی و مصنوعی در کشورهای کثیرالاقوام کمی بیشتر توضیح دهید.

 اصولا کشورهایی را که تنوع قومیتی در آنها بسیار برجسته است، از نظر ساخت می‌شود به سه دسته تقسیم کرد: ١- کشورهایی با ساخت طبیعی، مانند ایران، هندوستان و پاکستان  ٢- کشورهایی با ساخت مصنوعی یا سیاسی، مانند اتحاد جماهیر شوروی سابق که ساختی بسیار ناپایدار دارند و دیر یا زود دچار فروپاشی می‌شوند، همان‌طور که در مورد شوروی سابق این اتفاق افتاد. در اینجا لازم است اشاره کنم بیشتر امپراتوری‌های دنیای باستان بر پایه همین ساخت شکل گرفته‌اند و ٣- کشورهای دارای ساخت نیمه‌مصنوعی یا نیمه‌سیاسی، مانند فدراسیون روسیه یا بلژیک که در نتیجه روندهای طبیعی و تا حدودی با بهره‌گیری از قدرت سیاسی، اقوام مختلفی را با یکدیگر متحد کرده‌اند. دوام چنین ساخت‌هایی تا حد زیادی بستگی به سیاست‌گذاری‌های دولت مرکزی و تلاش برای همگونی اقوام مختلف و ادغام آنها در قوم اصلی (title-nation) دارد.

البته این رده‌بندی نمی‌تواند پایه موثقی برای مقایسه و نتیجه‌گیری شود. مثلا برای تشریح مسائل قومی- زبانی ایران نمی‌شود هندوستان را مثال آورد، چون ایران و هندوستان درعین‌حال که ساخت طبیعی دارند بسیار با یکدیگر متفاوتند. کشور هندوستان ترکیبی است از اقوامی بسیار ناهمگون- آریایی‌ها، دراویدها، مونداها و... - که هر یک چندین‌ میلیون نفر جمعیت دارند و تقریبا همه نیز از کتابت و فرهنگ چند‌ هزارساله برخوردارند. بنابراین از این لحاظ ایران هیچ سنخیتی با هندوستان ندارد و الگوگرفتن از این کشور برای حل مسائل ایران اشتباهی بزرگ است.

پس طبیعی‌بودن ساخت قومی در ایران بدین‌معنی است که قومیت اقوام ایرانی‌زبانِ عهد باستان – که اخلاف ساکنان اولیه فلات ایران بوده‌اند- به طور طبیعی دگرگون شده و این همگونی قومی حاصل دخالت‌های سیاسی نبوده است. بنابراین می‌توانیم بگوییم آنچه در ایران از آن به گروه‌های قومی تعبیر می‌شود درواقع گروه‌های زبانی - مذهبی هستند که سده‌ها در کنار یکدیگر زندگی مسالمت‌آمیز داشته‌اند و دارای حافظه تاریخی مشترکند و به‌همین‌دلیل، مقایسه ایران با کشورهایی مانند آمریکای شمالی یا اتحاد جماهیر شوروی، قیاسی مع‌الفارق است.

 

آری! حتی می‌توان گفت در ایران فقط گروه‌های زبانی وجود دارد، نه مذهبی؛ حتی عرب‌های ایران، چون اکثر عرب‌ها بازماندگان عیلامی‌هایی هستند که ابتدا ایرانی‌زبان و سپس در دوران استیلای عرب‌ها، عرب‌زبان شده‌اند. به‌طور کلی در ایران، فقط دو نژاد وجود دارد؛ یکی نژاد ایرانی و دیگری نژاد ترک که همان ترکمن‌ها هستند و جمعیت آنها هم بیش از نیم‌ میلیون نفر نیست. این وضعیت در ایران از سه‌ هزار سال پیش شروع شده است. البته در دوران قبل از هجوم آریایی‌ها، از حاشیه دریای خزر تا خلیج‌فارس و از غرب تا قندهار، چنان‌که پیش‌تر اشاره شد، اقوام مختلفی وجود داشته‌اند، ولی همگی آنها به‌تدریج از لحاظ قومی با مهاجران آریایی همگون شدند و گویا از نظر فاکتورهای آنتروپولوژی و فرهنگی نیز با مهاجران تفاوتی نداشته‌اند، ظاهرا تنها قوم متفاوت همان عیلامی‌ها بوده‌اند که می‌توان آنها را از لحاظ فاکتورهای آنتروپولوژی یک قوم جداگانه به حساب آورد. حتی من فکر می‌کنم خود هند‌و‌ایرانی‌هایی هم که وارد فلات ایران شدند، از نظر آنتروپولوژی تفاوت فاحشی با بومیان ایران نداشته‌اند، بنابراین گوشه‌گوشه ایران متعلق به همه ایرانیان است. ترک‌زبان‌شدن بعضی از مردم ایران هم، از جمله در آذربایجان جنبه ثانوی داشته و مربوط به سده‌های اخیر است و درباره آن تحقیقات بسیاری انجام شده است.

 ‌ برداشت شما از اصطلاحات اکثریت و اقلیت در ایران چیست؟ به‌ نظر جناب‌عالی، استفاده از این اصطلاحات تا چه حد در ایران معنادار است؟

 

 به نظر بنده پنداره‌های «اکثریت» و «اقلیت» به آن صورتی که در کشورهای دیگر مطرح است، در ایران وجود ندارد. مثلا یک فرد اهل ابیانه که به زبان بومی خود صحبت می‌کند -که هیچ فرقی با کردی و بلوچی و... ندارد و یک زبان تمام‌عیار است- تا زمانی که در روستای خودش زندگی می‌کند «اقلیت» است، ولی همین شخص وقتی به کاشان می‌آید «اکثریت» می‌شود. یا کسی که در مراغه در خانه خود به زبان ترکی صحبت می‌کند یک اقلیت است، ولی زمانی که به دانشگاه یا اداره می‌رود دیگر جزء «اکثریت» به شمار می‌آید.

اجازه دهید برای روشن‌شدن این مطلب مثالی بزنم: ایران مانند خانقاهی است که هرکسی در آنجا زاویه و حجره خودش را دارد و در کنج خلوت خویش منحصر‌به‌فرد است ولی وقتی همین شخص برای شرکت در مراسم سماع از حجره خویش بیرون می‌آید، با بقیه هم‌رنگ می‌شود و نمی‌توان این فرد را از دیگران تمییز داد. دو پدیده اکثریت و اقلیت در ایران چنان درهم‌تنیده‌اند که نمی‌توان برای آنها مرزی تعیین کرد، رویکرد به این مسئله در ایران باید این‌گونه باشد. وقتی الگوهای خارجی را به طور مکانیکی در ایران پیاده می‌کنیم مشکلات بسیاری به وجود می‌آید و متأسفانه بسیاری از کژفهمی‌ها و هویت‌های کاذب که در این کشور در حال شکل‌گیری است، حاصل همین سوءبرداشت‌هاست.

 در خارج از ایران برخی می‌گویند ٥١ درصد مردم ایران، فارس یا همان اکثریت هستند و ٤٩ درصد اقلیت و متأسفانه در ایران نیز برخی این سخنان را تکرار می‌کنند. ولی حقیقت این است که در ایران اصلا «فارس» وجود ندارد، فارس کیست؟! آیا گیلک‌ها فارس هستند یا نه؟ سیوندی‌ها چطور؟ کاشی فارس است یا نه؟ چطور می‌توان اهالی گز، ابیانه، سیوند، سمنان یا حتی گیلک‌ها و مازندرانی‌ها و... را که به زبان مادری خودشان صحبت می‌کنند و زبانشان دست‌کمی از کردی و بلوچی ندارد، «فارس» پنداشت ولی کرد و بلوچ را نه؟! بله، در تهران مردم فارسی صحبت می‌کنند. فارس یک چیز بسیار شرطی و یک پنداره مجازی است که در دو دهه اخیر به وجود آمده و به وسیله جوامع ایرانیان خارج از کشور رواج پیدا کرده است.

البته در دوران رضاشاه، وی با الهام از تبلیغات نازی، اصطلاح و هویت قومی کاذبی به نام فارس را تقویت می‌کرد که البته این اصطلاح مجال تثبیت نیافت، ولی در سال‌های اخیر مجددا نیروهای خارج سعی می‌کنند هویت کاذب فارس را احیا و ترویج کنند.

زبان فارسی نیز، زبان هیچ‌یک از اقوام و خرده‌فرهنگ‌های ایرانی نیست. درواقع باید گفت «فارس» کسی است که زبان یا گویش محلی خود را فراموش کرده است و به زبان معیار سخن می‌گوید. حتی مردم ورامین و ونک نیز که نزدیک تهران هستند، در گذشته‌ای نه‌چندان دور زبان‌های خود را داشته‌اند که ظاهرا نزدیک به طبری بوده است یا مردم قم، جاسب، نراق و... به زبان راجی صحبت می‌کرده‌اند. زبان مردم تهران در ١٥٠ یا ٢٠٠ سال پیش، مازنی یا راجی بوده است.

فارسی یک زبان koine است، یک زبان فراقومی یا میانجی است که ١٣٠٠ تا١٤٠٠ سال عمر دارد. اینکه می‌گویند ادبیات فارسی متعلق به فارس‌هاست، کاملا اشتباه است، فردوسی هم گویش خودش را داشته است. وقتی زبان فارسی از ماوراء‌النهر برگشت، در خود فارس، دیگر زبان فارسی آن فارسی پیشین نبود. درست مثل اینکه مادر را جایی بفرستند و به دلیلی جوان بماند و وقتی برمی‌گردد بچه‌ها یا نوه‌ها و نبیره‌های خود را در حالی ببیند که پیر شده‌اند. زبان فارسی هم وقتی به عنوان مادر به خانه خویش در فارس بازگشت، نبیره‌هایش را دید، دیگر حتی فرزندانش هم نبودند و در خود فارس به گویش‌های دیگری صحبت می‌کردند. ١٣٠٠ سال پیش وقتی گروهی از ایرانیان به ماوراءالنهر فرار کردند و به دنبال آن هنگامی که ایرانیان مسلمان به همراه اعراب به آن منطقه رفتند، بنابر دلایل سیاسی و فرهنگی، زبان فارسی به دومین زبان اسلام در آن منطقه و به زبان نرماتیو

 

(normative) یعنی زبان معیار دیوانی، ادبیات و علم تبدیل شد و سیر تکاملی آن در همین زمان، یعنی ١٣٠٠سال پیش متوقف شد.  بازمانده واقعی زبان فارسی بعد از حمله اعراب، همان گویش‌های قشم، کیش، میناب، بندرعباس و... است. زبان فارسی امروز در قرن هفتم - هشتم میلادی متوقف شده است. بعضی از عزیزان می‌گویند زبان فارسی پدیده جالبی است و در ١٣٠٠ سال هیچ رشدی نکرده است. این عزیزان برای اثبات نظر خود از زبان‌های غربی شاهد می‌آورند و مثلا می‌گویند یک فرد یونانی معاصر، حتی اگر متون یونانی دوران بیزانس را بخواند نمی‌فهمد، حال چه برسد به آثار هومر، یا یک آلمانی از خواندن و درک متون چند صد سال قبل این زبان عاجز است، یا یک روس متون روسی ٧٠٠، ٨٠٠ سال پیش را به طور جسته‌گریخته درمی‌یابد، ولی زبان فارسی در ١٣٠٠ سال هیچ تغییری نکرده‌ است و امروز یک ایرانی تحصیل‌کرده به‌آسانی می‌تواند شاهنامه فردوسی، اشعار منجیک یا ترجمه‌های قرون ٩ و ١٠ میلادی قرآن را – به‌جز بعضی واژه‌های مهجور- به‌آسانی بخواند و بفهمد.

بر اثر چه عواملی پیشرفت یک زبان در یک برهه زمانی خاص متوقف می‌شود؟

 وقتی یک زبان، به زبان یک فرهنگ و تمدن تبدیل می‌شود، یعنی وضعیت هنجاری یا نرماتیو به خود می‌گیرد، در زمان متوقف می‌شود، ولی گونه اصلی که در زبان گفتاری مردم منعکس است، سیر تکاملی خود را طی می‌کند. مثلا وقتی زبان لاتین به زبان معیار کاتولیسیسم تبدیل شد، دیگر رشدی نکرد و هم‌اکنون فقط در مدارس علوم دینی (seminary) کاتولیک به زبان لاتین صحبت می‌کنند و می‌نویسند. ولی گونه‌های گفتاری زبان لاتین که «وولگارلاتین» نامیده می‌شوند، سیر تکاملی خود را طی کرده و به زبان‌های فرانسوی، اسپانیولی، رومانیایی، مولداویایی و... تبدیل شده‌اند.

 هم‌اکنون لاتین، به عنوان یک زبان مادر، با نبیره‌های خودش، یعنی فرانسوی، اسپانیولی و... در یک برهه زمانی قرار گرفته است، هرچند گستره آن برخلاف فارسی بسیار محدود است. مثال‌های بسیاری دراین‌باره می‌توان آورد، مثلا نمی‌توانیم بگوییم آن زبان عربی که زبان قرآن است و امروز در مدارس کشورهای عرب‌زبان تدریس می‌شود یک زبان طبیعی است. گونه طبیعی زبان عربی، زبان عربی مصر، عراق، یمن و... است. سیر تکاملی زبان عربی در همان زمان که به زبان قرآن و کتابت اسلامی، یا به عبارت دیگر زبان دین تبدیل شد، متوقف شد و دیگر تغییری نکرد. برای روشن‌شدن این موضوع مثال دیگری می‌آورم؛ ما امروز در فارسی معاصر هنوز واژه «بیابان» را داریم، در صورتی که اگر زبان فارسی سیر طبیعی خودش را طی کرده بود واژه بیابان امروز باید «باوان» یا «واوان» تلفظ می‌شد که این نام هم‌اکنون، در جاینامی بین قم و تهران وجود دارد و به همین شکل مانده است. چون جاینام‌ها گونه‌های مختلف زبانی را در طول زمان حفظ می‌کنند. در تالشی که از زبان‌های شمال غربی است این واژه به «ویوون» تبدیل شده و البته تحول معنایی یافته است و به معنی «بدبختی و فلاکت» به کار می‌رود. تالشان برای مفهوم بیابان از همان واژه بیابان استفاده می‌کنند که از فارسی معیار به وام گرفته‌اند.

 خلاصه سخن آنکه وقتی یک زبان، به زبان دینی یا پرستشی یا تمدنی تبدیل می‌شود، جنبه نرماتیو معیاری به خود می‌گیرد و دیگر رشد نمی‌کند و هیچ‌کس هم نباید آن را تغییر دهد، مثلا نمی‌توان آیات قرآن را با لهجه عربی یمن یا عراق قرائت کرد. مثال دیگر، زبان ارمنی باستان است که در قرن پنجم میلادی نرماتیو شد و تا قرن دهم که دیگر کسی به این زبان صحبت نمی‌کرد، به همان شکل باقی ماند؛ درست مانند لاتین و اکنون نیز زبان رسمی کلیسای ارمنی همان زبان ارمنی باستان است و هیچ‌کس اجازه ندارد متون مذهبی کلیسای ارمنی را موقع اجرای مراسم مذهبی حتی در حد یک کلمه تغییر دهد و اصلا این کار گناه بزرگی محسوب می‌شود. اصولا همه متون مذهبی ماهیت تغییر‌ناپذیری دارند و نمی‌توان در آنها دخل و تصرف کرد.

 البته فارسی زبان دینی نیست و جنبه پرستشی ندارد، ولی بار تمدنی و فرهنگی بسیار غنی دارد و درواقع زبان ادب و کتابت است. زبان فارسی زبان‌های بومی را تحت‌تأثیر قرار داده و از امکانات این زبان‌ها برای غنای هرچه بیشتر بهره برده است. آری! فارسی هم مانند لاتین، عربی یا ارمنی باستان متوقف شده است. هیچ جای ایران نیست که بتوانید نشان دهید و بگویید در ٢٠٠ سال پیش زبان خود را نداشته است. هیچ‌کس به فارسی معیار صحبت نمی‌کرده حتی در خراسان. زبان فارسی در نقش یک lingua franca بوده و مردم را به هم پیوند می‌داده است. بنابراین وقتی شما می‌گویید من شاهنامه را می‌فهمم این بدین‌معنی نیست که زبان فارسی رشد نکرده است، خیر. زبان‌های ایرانی هم به‌سرعت رشد می‌کنند و متحول می‌شوند.   ببینید حتی وقتی زبان فارسی به عنوان koine یا زبان ادبیات و علم به خود فارس برگشت، مردم دیگر این زبان را نمی‌فهمیدند، چون در خود شیراز یا فارس، مردم به صورت‌های پیشرفته‌تر زبان فارسی صحبت می‌کردند که در فهلویات منعکس است؛ مانند فهلویات فارس، همدان و... . درضمن باید در اینجا یک موضوع را خاطرنشان کنم، و آن اینکه زبان فهلویات فارس و همدان بنابر شاخص‌های زبان‌شناسی به گروه مادی تعلق دارند نه فارسی و درواقع شاخص‌های شمال ‌غربی را منعکس می‌کنند. حتی زبان زرتشتیان فارس و کرمان که گبری نامیده می‌شود متعلق به گروه شمال‌ غربی است نه جنوب غربی. این مسئله گویای این است که مردم قبل از حمله اعراب در خود فارس یک زبان آمیغی داشته‌اند، البته زبان متون پهلوی یک زبان تمام‌عیار جنوب غربی (پارسی) است که به هیچ‌وجه زبان زنده مردم فارس را در دوره استیلای تازیان منعکس نمی‌کند، بلکه وابسته به سنت نوشتاری اوایل قرون میلادی است.

من زمانی فکر می‌کردم چرا حافظ می‌گوید: ز شعر دلکش حافظ کسی بود آگاه/ که لطف طبع و سخن‌گفتن دری داند؛ یعنی چه؟ چرا حافظ که در شیراز نشسته چنین چیزی می‌گوید؟ مگر مردم عصر حافظ در شیراز، سخن او را نمی‌فهمیده‌اند؟ من برای پاسخ به این سؤال به نسخه‌بدل‌های دیوان حافظ مراجعه کردم و با بررسی آنها متوجه شدم گویا این سؤال به ذهن کاتبان دیوان حافظ نیز خطور کرده است، زیرا هر یک سعی کرده‌اند به‌زعم خویش این بیت را اصلاح کنند، به همین سبب این بیت در نسخه‌های مختلف دیوان حافظ ضبط‌های گوناگونی دارد، مثلا در برخی نسخه‌ها، به جای «سخن گفتن دری»، «سرّ سخنوری» آمده است. پس واقعا مردم شیراز شعر حافظ را نمی‌فهمیده‌اند، زیرا زبان دری، یک زبان مدرسی بوده و فقط اهل علم و کتابت با آن سر‌وکار داشته‌اند.

 خلاصه سخن آنکه زبان فارسی، متعلق به قومی به نام «فارس» یا اکثریت (٥١ درصد) مردم ایران نیست و درواقع زبان مشترک و میراث فرهنگی و تمدنی همه مردم ایران به شمار می‌آید و آنها را به یکدیگر پیوند می‌دهد. در خلق میراث علمی- ادبی زبان فارسی همه مردم ایران مشارکت داشته‌اند و این میراث فرهنگی متعلق به یک قوم شرطی به نام فارس نیست. زبان فراقومی فارسی متعلق به همه خرده‌فرهنگ‌های ایران است. هیچ قومی در ایران نمی‌تواند ادعا کند من فارسم، حتی خود فارس‌ها در فارس. مثلا اگر ما از شاعران، نویسندگان و دانشمندان ایرانی که در زمینه ادبیات، تاریخ یا فلسفه و... اثری از خود به جای گذاشته‌اند فهرستی تهیه کنیم، متوجه خواهیم شد همه مردم ایران از گروه‌های زبانی مختلف در خلق این آثار شرکت داشته‌اند؛ از آذربایجانی و کرد و بلوچ گرفته تا مازندرانی، شیرازی، اصفهانی، کاشی و... .

 در اینجا نکته دیگری را هم باید خاطرنشان کنم؛ گویش‌های لری مانند بختیاری، ممسنی، بویراحمدی یا گویش‌های سواحل شمالی خلیج‌فارس مانند گویش قشم، کیش، و... همه از گویش‌های جنوب‌ غربی هستند و درواقع گویش‌های «پارسی» به شمار می‌آیند. ولی خود زبان «فارسی» نیز لهجه‌ها و گویش‌های خاص خود را دارد مانند لهجه اصفهانی یا کرمانی که با کشیدن برخی آواها و نحوه تلفظ و... شناخته می‌شوند. اگر شما به گویش‌های زبان فارسی در داخل ایران توجه کنید، خواهید دید همه آنها - مانند لهجه تهرانی که امروز اساس زبان معیار فارسی را تشکیل می‌دهد- به‌گونه معیار زبان فارسی نزدیکند که این مسئله نشان می‌دهد زبان فارسی به عنوان یک زبان نرماتیو، در اثر ارتباطات انسانی، آموزش در مدارس و گسترش رسانه‌ها روی زبان این مناطق تأثیر گذاشته و این مردم به‌تدریج گویش‌های اصیل خود را فراموش کرده‌اند. برخی از این گویش‌ها هم اصلا در زمره گویش‌های پارسی نبوده‌اند، بلکه به گویش‌های مادی یعنی گویش‌های شمال غربی تعلق داشته‌اند. حتی گویش‌های خود فارس نیز آن‌گونه که از فهلویات برمی‌آید، بیشتر به گویش‌های مادی شبیه‌اند تا گویش‌های پارسی. زبان معیار در طول زمان به‌تدریج روی گویش‌های بومی «پارسی» تأثیر گذاشته و آنها را به گویش‌های «فارسی» تبدیل کرده است که نمونه آن را امروز در کرمان و کاشان می‌بینیم.

 وقتی به دلایلی زبان مردم یک خطّه عوض می‌شود، زبان غالب، هم از لحاظ فونتیک و هم از لحاظ عناصر لغوی و حتی دستوری تحت‌تأثیر زبان بومی آن ناحیه قرار می‌گیرد و عناصری از آن را به خود جذب می‌کند، به‌ویژه اگر این زبان جدید با زبان پیشین مردم آن منطقه خویشاوند باشد، مانند زبان فارسی بخارا. برای همین در فارسی بخارا عناصر سغدی بسیاری وجود دارد و ما می‌دانیم تا قرن ١٠، ١١ میلادی، در بخارا به زبان سغدی صحبت می‌کرده‌اند. ازاین‌رو وجود گویش‌های فارسی در یک منطقه، دلیلی بر آن نیست که مردم آنجا را فارس بپنداریم.

 

 گویش‌های فارسی در خارج از حیطه جغرافیایی ایران نیز وضعیت خاص خود را دارند. مثلا اگر شما به هرات بروید بعید است از گویش فارسی هروی یک فرد روستایی چیز زیادی متوجه شوید. یک تهرانی گویش کردی کرمانشاه را بهتر درک می‌کند تا گویش فارسی هرات را. در هرات شما باید خیلی با دقت گوش کنید که چیزی از زبان مردم بفهمید ولی گویش کردی کرمانشاه را تا ٧٠ درصد متوجه خواهید شد. گونه‌های مختلف زبان فارسی یا به‌اصطلاح دیگر لهجه‌های فارسی بر پایه زبان‌ها و گویش‌های بومی ایرانی شکل گرفته‌اند. عناصر قدیمی بسیاری از زبان کهن هرات در گویش فارسی هروی وجود دارد که مثلا در آثار خواجه‌عبدالله انصاری مانند طبقات‌الصوفیه منعکس است. خواجه‌عبدالله واژگان نادری به کار می‌برد که از زبان قدیم خود هرات -که البته از زبان‌های ایرانی بوده- اقتباس شده‌اند. بنابراین رواج گویش‌های مختلف زبان فارسی در یک منطقه، به‌هیچ‌وجه نشانه «فارس»بودن مردم آن ناحیه نیست؛ نمی‌توانیم بگوییم مردم هرات یا بخارا فارس هستند چون به گویش‌های فارسی صحبت می‌کنند.

 گویش‌های فارسی افغانستان یا تاجیکستان از لحاظ سیستم فونتیکی و دستوری کهن‌گراتر از زبان فارسی معیار ایران هستند. نظام مصوّت‌های فارسی آسیای مرکزی، حالت مصوّت‌های فارسی میانه و کلاسیک را حفظ کرده است، زیرا فارسی رایج در آسیای میانه از لحاظ زمان شکل‌گیری و پایه تاریخی، کهن‌تر از زبان فارسی کشور ایران است. خلاصه کلام، نباید تصور کرد زبان کسانی که درحال‌حاضر به گویش‌ها و لهجه‌های مختلف فارسی صحبت می‌کنند، از قدیم‌الایام فارسی بوده و به‌تبع آن، می‌توان همگی آنها را فارس نامید

 

 

شرکت خلیفه ارامنه تهران در همایش بین المللی در دمشق سوریه

$
0
0

شرکت خلیفه ارامنه تهران در همایش بین المللی در دمشق سوریه

 .

http://alikonline.ir/fa/news/armenians-of-north-of-iran/item/2318

-شرکت-خلیفه-ارامنه-تهران-در-همایش-بین-المللی-در-دمشق-سوریه

.

به نقل از روابط عمومی شورای خلیفه گری ارامنه تهران، همایش بین المللی "وحدت ادیان الهی و نقش آن ها در برقراری صلح جهانی"با همت وزارت اوقاف سوریه و با همکاری رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در سوریه روز سه شنبه 5 بهمن ماه در دمشق برگزار شد.

در این همایش متفکرانی از ایران، عراق، لبنان و سوریه، نمایندگان سازمان های دینی و همچنین نمایندگان نماینده مقام معظم رهبری حضور داشتند.

برای شرکت در این همایش از روحانیون مسیحی  دمشق و لبنان و از جمله آرام اول جاثلیق کل ارامنه حوزه دینی سیلیسی و همچنین اسقف اعظم سیبوه سرکیسیان خلیفه ارامنه تهران نیز دعوت به عمل آمده بود که اسقف اعظم سیبوه سرکیسیان به نمایندگی از جاثلیق آرام اول در این همایش حضور یافت.

اسقف اعظم سیبوه سرکیسیان در این همایش پیرامون موضوع "ضرورت همزیستی مسالمت آمیز در فرآیند برقراری صلح"به سخنرانی پرداخت.

خلیفه ارامنه تهران ضمن ابلاغ سلام های گرم جاثلیق آرام اول به حاضرین در همایش و با اشاره به آیاتی از کتاب مقدس و قرآن بر اشتراکات موجود میان دو دین و همچنین ضرورت همزیستی مسالمت آمیز میان پیروان آنها تأکید کرد و افزود: "بدون همکاری میان ادیان مختلف، صلح تحقق نخواهد یافت."

لازم به یادآوری است که سخنرانی اسقف اعظم سیبوه سرکیسیان خلیفه ارامنه تهران با استقبال بسیار گرم شرکت کنندگان در همایش مواجه شد.

نمایندگان پاتریارک های کلیساهای ارتودکس آشوری و ارتودکس یونانی نیز از سخنرانان دیگر این همایش بودند.

 

 

نمونه ای از سرقت فرهنگی توسط جمهوری آذربایجان

$
0
0

یک روزنامه نگار ترک تبار ترکیه ای ، نمونه ای از سرقت فرهنگی توسط جمهوری آذربایجان را افشاء کرده است .

.

https://hamaynk.wordpress.com/2017/01/30/%db%8c%da%a9-%d8%b1%d9%88%d8%b2%d9%86%d8%a7%d9%85%d9%87-%d9%86%da%af%d8%a7%d8%b1-%d8%aa%d8%b1%da%a9-%d8%aa%d8%a8%d8%a7%d8%b1-%d8%aa%d8%b1%da%a9%db%8c%d9%87-%d8%a7%db%8c-%d8%8c-%d9%86%d9%85%d9%88%d9%86/

.

 

 

هایری تونچ “ در مقاله منتشر شده در نشریه ” اورنسل “ ترکیه ، اشاره نموده است که ترانه ” دریا مواج بود “ که در ترکیه ، به عنوان اثر ” احمد جوات “ ، شاعر اهل جمهوری آذربایجان ، محسوب می گردد ، در واقع ، اثر ” سایات نوا “ ( عکس مطلب ) ، عاشق ( نغمه سرای ) ارمنی ، می باشد و موسیقی آن ، تقریبا ، مطابق با نت های ترانه ” کمانچه “ ، اثر ” سایات نوا “ است .

 

 

 

 

نقد فیلم خاک‌آشنا

$
0
0

نقد فیلم خاک‌آشنا
جمع آوری از گارگین فتائی
.

 
خاک‌ْآشنا چهارمین فیلم بعد از انقلاب بهمن فرمان‌آرا است که در سال ۱۳۸۶تولید و پس از دو سال توقیف در تابستان سال ۱۳۸۸اکران شد.
 
بازیگران
رضا کیانیان
بابک حمیدیان
مریم بوبانی
بیتا فرهی
رویا نونهالی
نیکو خردمند
هدایت هاشمی
فرید ولی زاده
 
عوامل فیلم
نویسنده کارگردان و تهیه‌کننده بهمن فرمان‌آرا
مدیر فیلمبرداری: محمود کلاری
تدوین: عباس گنجوی
طراح چهره‌پردازی: مهرداد میرکیانی
طراح صحنه و لباس: فرهاد ویلکیجی
دستیار کارگردان و برنامه‌ریز: مانفرد اسماعیلی
مدیر تولید: محمدرضا نجفی
سرمایه‌گذار: فضل‌الله یوسف‌پور
موسیقی : کارن همایونفر
 
داستان فیلم
 
نامدار (رضا کیانیان) نقاش و هنرمندی است که در گریز از هیاهوی مرکز به روستایی در کردستان پناه برده و سال‌ها است به خلق آثار خود مشغول است. ورود خواهرزاده جوان او به محیط روستا در کنار وقایعی که در محیط روستا رخ می‌دهد، باعث تغییری شگرف در زندگی نامدار می‌شود و او را وا می‌دارد که در شیوه زندگی خود بازنگری کند.[۲]
 
جوایز
بهترین کارگردانی، بهترین موسیقی متن، بهترین صداگذاری و میکس و بهترین تدوین تندیس جشن سینمای ایران.
 
حاشیه‌های فیلم
فیلم قبل مجوز اکران در جشن خانه سینما نمایش و برنده جوایز متعددی شد.
به گفته بهمن فرمان‌آرا چهار سکانس فیلم به طور کامل و نود درصد از یک سکانس دیگر آن مورد حذف قرار گرفته‌اند. (خاک‌آشنا همچون عکسی شده که چشم‌های آن را درآورده‌اند.)
 
 
چه خوب ست ، "خاک آشنا"هم آغاز یک سه گانه درباره عشق باشد. فرمان آرا بعد از سه گانه ای که در آن از دغدغه ها یش درباره مرگ گفته بود اینبار "عشق"را دست مایه ساخت فیلمش قرار داده ، "خاک آشنا"چه به لحاظ حواشی اطراف فیلم و چه به لحاظ بخش هایی از داستان شبیه "خانه ای روی آب"ست. از طرفی هر دو فیلم دچار ممیزی شدند و بعد از گذشت زمانی طولانی نسخه مثله شده شان مجوز اکران گرفت و از طرف دیگر شخصیت اصلی هر دو فیلم افرادی هستند که اززندگی بریده اند  و هر یک به نوعی خود را  غرق در کاری کرده اند تا  فراموشی آنان را در آغوش کشد
یکی از جذابیت های فیلم های اخیر فرمان آرا ،ارائه سیمایی متفاوت از کیانیان ست. از همان زمان که عکس های فیلم را دیدم ، شباهت گریم کیانیان به ساموئل بکت نویسنده بزرگ ایرلندی توجه ام را جلب کرد.مدام با خود فکر می کردم آیا شباهت این گریم با چهره بکت دلیل خاصی دارد ؟  اولین واکنشم بعد از اتمام فیلم بیادآوردن آخرین سطورداستان "اولین عشق"بکت بود. این داستان کوتاه اینگونه پایان می یافت : "تا وقتی قدم می زدم صدای زجه ها در میان صدای قدم هایم گم می شد.اما به محض اینکه می ایستادم دوباره آن زجه ها را ، البته ضعیف تر از پیش می شنیدم.اما با زجه ها و فریاد ها، خواه قوی باشند یا ضعیف. چه می توان کرد؟ فقط باید ساکتشان کرد.سالهای سال فکر می کردم ساکت می شوند ، اما امروز دیگر چنین تصوری ندارم.شاید اگر با عشق های دیگر کنار می آمدم ساکت می شدند ، اما عشق فرمان پذیر نیست"
تمامی این گفته ها شرح حال مام نامدار ست ، نقاش عاشقی که برای رهایی از درون پر اضطرابش به روستایی در کردستان پناه می آورد.جایی که همه چیز خشن و تا نهایت ست ، جایی که زمستان های سرد و تابستان های سوزان دارد،جایی که هم عشقش شدید ست هم خشونت اش. سکون و رخوت  زندگی نامدار، او را به اسارت گذشته درآورده وموجب شده گذشته به او رجوع کند وآزارش دهد، او بعد از سالها هنوز غرق در خاطرات رنگ و رو رفته ی گذشته ست، خاطراتی نیمه محو و نیمه مبهم، نیمه تاریک و نیمه واقعی. پیراهن سیاهی که که در تمام طول فیلم بر تن نامدار ست به خوبی نشان دهنده زخم کهنه اوست که هنوز هم  التیام نیافته . تنها وقتی شبنم به خانه او می آید ما می بینیم نامدار پیراهنش را عوض می کند . حضور شبنم و عشق خواهر زاده اش به دختر روستایی باعث می شود حصار تنهایی اش را بشکند و در انتها خانه اش را به بابک می سپاردو برای عیادت از  شبنم راهی تهران میشود
 
همه حرف‌های فرمان‌آرا مستقیم، روبه‌ دوربین!
حمید رضا امیدی سرور
فرمان آرا
آدمی به سن و سال من روز به روز عمر خود را می‎گذراند اما جوانی مثل تو زندگی‎اش هنوز در پیش روست (نقل به مضمون). این دیالوگ از منظری می‎تواند کلیدی باشد برای رهیافت از سینمای خود فرمان‌آرا در سال‎های اخیر؛  یعنی همین دوره‎ای که پس از2 دهه سکوت، دوباره فعالیت‎های سینمایی‎اش را از سرگرفت؛ فیلمسازی که بهترین و البته بدترین فیلم‎هایش را در دوره جوانی ساخته ...
نقاش پیر فیلم خاک آشنا که به سنت فیلم‎های اخیر فرمان‎آرا، از جمله آن شخصیت‎هایی است که نسل خود او را نمایندگی می‎کند، در فصلی از فیلم به خواهرزاده جوان خود می‎گوید:
آدمی به سن و سال من روز به روز عمر خود را می‎گذراند اما جوانی مثل تو زندگی‎اش هنوز در پیش روست (نقل به مضمون). این دیالوگ از منظری می‎تواند کلیدی باشد برای رهیافت از سینمای خود فرمان‌آرا در سال‎های اخیر؛  یعنی همین دوره‎ای که پس از2 دهه سکوت، دوباره فعالیت‎های سینمایی‎اش را از سرگرفت؛ فیلمسازی که بهترین و البته بدترین فیلم‎هایش را در دوره جوانی ساخته و هنگامی که در حوالی ششمین دهه زندگی خود، پشت دوربین قرار گرفت، گویی او نیز با همین نگاه به دنیا فیلمسازی را دنبال کرده است، همین‌گونه دنیا را می‎بیند؛  روز به روز یا به عبارت صحیح‎تر فیلم به فیلم!از این سبب هر فیلم برای فرمان آرا فرصتی به‌نظر می‎رسد برای حرف زدن وبیان آنچه ضرورتش را بسیار احساس می‎کند؛  حرف‎هایی که حجم اندکی هم ندارند، بازتاب یک عمر هستند و حاصل 2دهه سکوت که بر ذهن و فکر او سنگینی کرده و حالا امکان بروز و بیانش به‌وجود آمده است. اما نکته آنجاست که او می‎کوشد از هر فیلمی که به‎دست می‎گیرد، فرصتی بسازد تا حجم زیادی از این حرف‎ها را در آن گنجانده و بازگو کند؛ تو گویی فیلم دیگری در کار نیست.
به همین سبب آثار متأخر او به فیلم‎هایی بدل شده‎اند بسیار پرگو و مملو از حرف‎هایی که به‎صورت رگباری به سوی مخاطب سرازیر می‎شوند؛  از دغدغه همنسلان فرمان‎آرا و آنچه بر آنها گذشته بگیریم تا اوضاع و احوال زمانه و نسل‎جوانی که از دید او خانه بر آب می‎سازد و یا آنگونه که در «خاک‎آشنا» گفته می‎شود در حال خودکشی تدریجی است. شاید این مهم به‎عنوان دغدغه‎های فیلمسازی که به پیری رسیده و همچنان به پیرامون خود با دقت و حساسیت می‎نگرد، شایسته تحسین باشد‌ اما از منظر دیگر باید توجه داشت که حساسیت‎هایی از این دست و بیان حجم زیادی از آنها در یک فیلم، چه نتایجی به لحاظ هنری برای آثار او به همراه داشته است.
پرگویی آثار اخیر فرمان‎آرا، از آنها فیلم‎هایی ساخته که تماشاگر را با انبوهی از حرف‎ها و اظهارنظرها درباره مسائل گوناگون روبه‎رو می‎سازد؛  هنوز مخاطب یکی را هضم نکرده دیگری به سویش روان می‎شود و این ترکیبی است که تقریبا همه فیلم‎های اخیر فرمان‎آرا را می‎سازد؛ حرف‎هایی که در سرتاسر فیلم‎های او پراکنده شده و به اشکال گوناگونی نمود پیدا می‎کنند.
فرمان‎آرا در برخی از فیلم‎هایش این حرف‎ها و ایده‎ها را به لایه‎های زیرین اثر برده و پرورانده است و در دل رخدادها و در قالب کنش‎ها و واکنش‎ها‎ی شخصیت‎های فیلم، متناسب با موقعیت‎های گوناگون و البته سازگار با منطق درونی فیلم و در بهترین نمونه‎ها مبتنی بر شیوه‎های بصری، به نمایش درمی‎آورد و حتی آنگاه که در قالب دیالوگ بر زبان شخصیت‎ها جاری می‎شوند، دیالوگ‎هایی هستند که بجا مورد استفاده قرار گرفته‎اند و توأم با ظرافت هستند و برخوردار از طنزی جذاب که باعث می‎شود بر زبان شخصیت‎های گوینده بنشینند؛ شخصیت‎هایی که گویی بخشی از وجود خود او را یدک می‎کشند.  این مجموعه تمهیدات از آنجا که از بار معنایی متناسب با درونمایه فیلم برخورداربوده و وابستگی درستی به زمان و مکان استفاده دارند، از جذابیت نسبی برخوردار می‎شوند.
اما از دیگر سو، فرمان‎آرا گاه به سراغ شیوه‎هایی می‎رود که بازگویی این ایده‎ها و حرف‎ها، به شیوه‎ای گل‌درشت و شعاری به چشم می‎رسند. در واقع با این رویکرد، اغلب نکات مورد نظر فیلمساز، در لایه‎های بیرونی اثر جا خوش کرده و به شکلی فارغ از ظرافت جلوه‎گر می‎شوند و حتی گاه به شکل دیالوگ‎هایی خطابی و نصیحت‎گونه نمود پیدا می‎کنند.
 
 
نکته آنجاست که از چه شکل و‎شیوه‎ای برای به تصویر کشیدن آنها استفاده می‎کند؛  بهانه‎هایی که‌می‎تواند‌ عامل شکل‎گیری یک فیلم باشد. اما لااقل از فیلمسازی در قد و قامت فرمان‎آرا انتظار می‎رود که همیشه ساده‎ترین و مستقیم‌ترین  راه‎ها را انتخاب نکند، حتی اگر برای طیف بیشتری از مخاطبان قابل فهم باشد.
 
-این نوشته در روزنامه همشهری منتشر شده است.
در واقع در روزگاری که فرمان‎آرا فراتر از هر زمان دیگری، علاقه‎مند به طرح دغدغه‎ها و مسائل گوناگون بوده و بیشتر دوست داشته حرف‎هایی را به مخاطب منتقل کرده و بر آنها تأثیر بگذارد، بین این دو قطب در نوسان بوده است؛آنگاه که به قطب اول نزدیک شده حاصل کارش از کیفیت مطلوب‎تری برخوردار شده‌است که نمونه‎های بارز آن در بهترین فیلم‎های این دوره‎اش، یعنی «بوی کافور، عطر یاس» و «خانه‎ای روی آب» جلوه‎گر شده است و هرگاه که بیشتر در حوالی قطب دوم چرخیده و شیوه مستقیم را برگزیده‌است، حاصل کارش اثر ضعیفی بوده چون «یک بوس کوچولو» و یا فیلم میان‎مایه‎ای همچون «خاک آشنا» و سوای این مسئله، به لحاظ سینمایی نیز این دست فیلم‎هایش افت محسوسی داشته‎اند؛ هرچند به‌نظر می‎رسد فرمان‎آرا (شاید به‌واسطه سن و سالش) دیگر علاقه‎ای به تجربه و به‎کارگرفتن شکل‎های تازه در روایت و ساختار سینمایی از خود نشان نمی‎دهد و به‎ویژه در دوفیلم اخیر خود ترجیح داده که ساختاری ساده و همه فهم و البته مستقیم و خطابی را انتخاب کند که به‌نظر از سر تأثیرگذاری بیشتر بر مخاطب بوده است .
با این وصف در میان ساخته‎های اخیر فرمان‎آرا، خاک آشنا را می‎توان فیلمی میان‎مایه محسوب کرد، نه‎آن‎قدر که بتوان آن را  به حد «بوی کافور، عطر یاس» و «خانه‎ای روی آب» بالا برد و نه آن‎قدر که به حد «یک بوس کوچولو» پایین آورد، هرچند که ممیزی اعمال شده بر فیلم تا حدزیادی آن را تحت تأثیر قرار داده و قضاوت درباره فیلم را دشوار ساخته است؛  نکته‎ای که نه‎تنها از سر و روی فیلم و پرش‎های آشکارش پیداست، بلکه باعث گنگ‌شدن پاره‎ای از فصول فیلم نیز شده است.
خود فرمان‎آرا نیز بارها و بارها در جلسات مختلف به صحنه‎های ریز و درشتی که از فیلم کوتاه‌شده اشاره کرده است تا هم به لطمه‎هایی که فیلم خورده ارجاع دهد و هم نارضایتی‎اش را اعلام کند. شاید با این اوصاف بهتر بود که فرمان آرا دست نگه می‎داشت و از  اکران فیلمی که این‎چنین، در یکی از مهم‌ترین وجوه فیلم، ابتر شده است صرف‎نظر می‎کرد. اما فرمان آرا به‌گونه‎ای دیگر انتخاب کرده که حتما دلایل خاص خودش را داشته است و حالا مخاطب نیز به اجبار، بر مبنای پذیرش این مسئله، باید فیلم را در شکلی که هست به قضاوت بنشیند.«خاک‌آشنا» ساختاری ساده دارد؛ سادگی‌ای که شاید اگر به تخت شدن فیلم نمی‎انجامید می‎توانست حسنی برای آن باشد.
اما سادگی فعلی فیلم، سوای آنچه در پرداخت سینمایی آن قابل ملاحظه است، در درونمایه‎اش نیز به چشم می‎خورد. همچنین شیوه انتقال آن که کمتر از کیفیت نمایشی یا دراماتیک برخوردار شده و بیشتر از شکل مستقیم بهره برده است، آن هم در قالب دیالوگ‎هایی که میان دوشخصیت اصلی فیلم (نقاش، خواهرزاده او) مطرح می‎شود و البته گاه در رویارویی نقاش و دیگر آدم‎هایی که به تناوب و یا به تناسب، در فیلم حاضر می‎شوند نیز دیده می‎شود.
مشکل عمده «خاک آشنا» آن است که مبنای کار بیش از آنکه بر کیفیت بصری و یا کنش‎های دراماتیک گذاشته شود، بر دیالوگ گذاشته شده است. این دیالوگ‎ها و حرف‎هایی که بین شخصیت‎ها رد و بدل می‎شود است که فیلم را به جلو می‎برد. نقاش مدام در حال حرف زدن با دیگران است؛  از خواهرزاده‎اش بگیریم تا خواهرش، خدمتکارخانه، مأمور انتظامی، چوپان دیوانه، مأمور برق و... .
در نهایت اینکه فرمان‎‎آرا در طول این سال‎ها‌ (منهای یک بوس کوچولو) همواره نشان داده که حرف‎های جذاب توجه برانگیزی برای گفتن دارد.
در واقع فرمان‎آرا اساس فیلمنامه را بر این دیالوگ و موقعیت‎های تابع آنها گذاشته است، به‌گونه‎ای که گویی این موقعیت‎ها نیست که باعث شکل‎گیری دیالوگ‎هاستبلکه بازگویی این دیالوگ‎ها بهانه‎ای است برای شکل گیری موقعیت‎ها؛  دیالوگ‎هایی که هر كدام  به‌منظور و هدفی بازگو می‎شوند که از پشت حرف‎ها کاملا پیدا شده و رخ می‎نماید و این همه از ملموس شدن فضای فیلم می‎کاهد و حتی فرمان‎آرا تا جایی پیش می‎رود که از فیلمسازی با تجربه او بعید می‎نماید. برای نمونه می‎توان به آن فصل صحبت‎های نقاش و زن‌خدمتکار درباره رابطه دندان و دولت اشاره کرد که بسیار توی ذوق می‎زند.
این معضل و وزنی که فرمان‎آرا در فیلم به آن داده است باعث می‎شود، فرصت‎های بسیاری برای تدارک دیدن جزئیاتی که برای هر فیلم می‎تواند ضروری باشد تا رابطه علی و معلولی اتفاقات را پی‎‎ریزی کند، از دست برود. برای مثال شخصیت خواهرزاده نقاش با وجود بازی خوب بابک حمیدیان، شخصیتی کار نشده و شتابزده می‎نماید؛  جوانی که نسل امروز را نمایندگی می‎کند و خیلی سریع متأثر از نصیحت‎های دایی خود هم متحول می‎شود و در می‎یابد نباید همچون دیگر همنسلانش نکاشته در انتظار درو باشد و به این ترتیب تمام این ایده جالب که بهتر بود در دل موقعیت‎های سینمایی فیلم به مخاطب منتقل شود، مستقیم و رو به تماشاگر عرضه می‎شود. دیگر همنسلان او نیز بسیار شتابزده در فیلم ترسیم می‎شوند، با اجرایی ضعیف که بازی‎های هنرپیشگانش نیز بدان دامن زده است.
اما صرف‎نظر از این ضعف‎ها،  فیلم لحظه‎های خوب و تأثیرگذار نیز کم ندارد.نمونه‎اش سکانس آغازین فیلم که در نتیجه دیدار نقاش با خواهرش شکل می‎گیرد. در اینجاست که دیالوگ‎های نقاش با توجه به کارکرد ویژه‎ای که دارند چون بجا مورد استفاده قرار می‎گیرند، از جذابیت نیز برخوردار می‎شوند. سکانس رویارویی نقاش با عشق قدیمی‎اش نیز کم و بیش از چنین شرایطی برخوردار است؛ هر چند با کارکردی دیگر که قرار است به بار عاطفی فیلم غنا ببخشد تدارک دیده شده و موفق هم از کار درآمده است.  و درنهایت تأثیرگذارترین فصل فیلم،  سکانس گریه‎های دردمندانه نقاش است برای دوستی که پشت در بسته خانه او مانده که حتی در شکل گنگ کنونی‎اش نیز تأثیرگذار از کار درآمده است.
در نهایت اینکه فرمان‎‎آرا در طول این سال‎ها‌ (منهای یک بوس کوچولو) همواره نشان داده که حرف‎های جذاب توجه برانگیزی برای گفتن دارد. فقط نکته آنجاست که از چه شکل و‎شیوه‎ای برای به تصویر کشیدن آنها استفاده می‎کند؛  بهانه‎هایی که‌می‎تواند‌ عامل شکل‎گیری یک فیلم باشد. اما لااقل از فیلمسازی در قد و قامت فرمان‎آرا انتظار می‎رود که همیشه ساده‎ترین و مستقیم‌ترین  راه‎ها را انتخاب نکند، حتی اگر برای طیف بیشتری از مخاطبان قابل فهم باشد.
 
 
در سینمای ما متأسفانه فیلم‌هایی ساخته می‌شوند که فرض ابتدایی ساخت‌شان فاخر بودن است. این پیش‌فرضِ ساختن فیلمی فرهنگی و روشنفکرانه نه‌تنها از پایه با مفهوم زایش فرهنگ و خلاقیت هنری در تناقض است، بلکه بیش‌تر حاصل‌اش خلق آثاری خودنمایانه، خودبزرگ‌بین و عبوس می‌شود که از قضا فرمان‌آرا در سینمایش چنین خصوصیاتی را دایم بازتولید می‌کند.
 سینما قبل از آن‌که محملی باشد برای ایراد شکواییه، جوابیه، بیانیه و شعار دادن، سینماست و همیشه و همه جا در درجه‌ی نخست چارچوبی نیاز دارد شامل فیلم‌نامه‌ی محکم، داستان قابل دفاع و دارای کشش، شخصیت‌پردازی صحیح و مهم‌تر از همه حرکت. فیلمی که توان درگیر کردن و شریک کردن مخاطب را نداشته باشد، فارغ از میزان اهمیت پیامش، شکست‌خورده است.
فرمان‌آرا در خاک‌آشنا حتی بیش از یک بوس کوچولو و خانه‌ای روی آب به قواعد ساده‌ی سینمایی بی‌اعتنایی می‌کند و انرژی و حوصله‌ی فراوانی را می‌طلبد تا در فضایی بدون پرسپکتیو مخاطب را زیر رگبار شعارهایش بگیرد. از همان سکانس آغازین با ورود خواهر به خانه‌ی آبا و اجدادی‌اش و روبه‌رویی با برادر، پایه‌ی نگاه از بالا و حمله‌کننده به مخاطب با فریاد بهمن (رضا کیانیان) در باب تحقیر دُبی رفتن، در خطر بودن زبان و فرهنگ فارسی و... گذاشته می‌شود. در شرایطی که هنوز هیچ همدلی بین شخصیت‌ها، فضای فیلم و مخاطب شکل نگرفته، این چنین حمله‌ی یک‌جانبه‌ی کلامی، که به‌وضوح تماشاگر را هدف قرار داده، نه‌تنها به مذاق او خوش نمی‌آید بلکه دیواری قطور بین مخاطب و فیلم می‌کشد که تا پایان باقی می‌ماند.
خط کلی داستان، تقابل روشنفکر و هنرمند خزیده به کنج عزلت با خواهرزاده‌اش است که نسل جوان، سرکش و بی‌ریشه‌ی کلان‌شهرهای پست‌مدرن را نمایندگی می‌کند. این رویارویی دو‌سر افراطی باید در طول سفر اودیسه‌وار بابک (بابک حمیدیان) موجب تعدیل نگاه بابک و دایی‌اش (رضا کیانیان) شود و آن‌ها را به هم و به جامعه‌شان نزدیک‌تر کند.
در چنین شرایطی سیر فیلم از برخورد ابتدایی آن‌ها قابل حدس است. با این وصف می‌توان با پرداختن به کنش‌ها و واکنش‌های دو نفر، دیالوگ‌های ظریف و حتی نگاه‌های پرمعنا، دیالکتیکی بسیار شیرین و شاعرانه آفرید. لوکیشن فیلم در طبیعت بکر کردستان هم چنین فضای شاعرانه‌ای را فریاد می‌زند. اما فرمان‌آرا چنان در فکر شعار دادن از زبان آدم‌هایش است که لطافت فضا محدود می‌شود به قاب‌های زیبایی که محمود کلاری گه‌گاه همچون تابلویی از ون‌گوگ مقابل‌مان قرار می‌دهد تا کمی نفس بکشیم.
برخورد دو شخصیت اصلی عموماً محدود است به جواب‌های تند و رفت‌وبرگشتی با مطلع «نسل شما...»، «نسل ما...». جمله‌ی «مشکل نسل شما این است که می‌خواهد نکاشته درو کند...» را تا به حال چند بار شنیده‌اید؟ سؤال اساسی از بهمن فرمان‌آرا هم این است که این شعارهای رو و کلیشه‌ای در فضای سرد و در میان نگاه‌های سردتر دو نفر، بر چه پایه‌ای قرار است در دل مخاطب مؤثر افتد؟ چه حکمتی در این است که تمام پیاده‌روی‌های بهمن و بابک در نهایت، ختم به ملاقات با چوپان مجنون و مقادیری حرف‌های کنایی از زبان بهمن می‌شود؟
در شرایطی که خط اصلی داستان کشش ندارد، شخصیت‌ها تخت هستند و فیلم ساکن مانده، فرمان‌آرا به داستانک‌های بی‌سروته و بی‌منطقی متوسل می‌شود که باز بر حیرت و فاصله‌ی مخاطب می‌افزاید. سر رسیدن دوستان فاسد بابک هیچ توجیه منطقی ندارد (تصور کنید سه نفر شبانه از تهران تا کردستان رانده‌اند تا به‌زور به دوست‌شان مواد مخدر بدهند و برگردند!) و به شکل متأثرکننده‌ای یادآور سریال‌های بی‌قواره‌ی تلویزیونی است. این چه پرداخت بی‌قواره‌ای از نسل بد امروز و دوست ناباب است؟ چه تأثیری در پیش‌برد داستان دارد جز این‌که سه بازی بسیار ضعیف و سه تیپ کاریکاتورگونه را به فیلم وصله می‌کند؟
قصه‌ی فرار زندانی سابقه‌دار، کشته شدن دوست بهمن، تصاویر گاه به گاه از غار سحرآمیز و غیب شدن معجزه‌گون افراد تحت تعقیب، نه به طور مجزا قابل فهم‌اند و نه در تلفیق با کلیت اثر. در نهایت به نظر می‌رسد نزدیکی دو نسل با مفهوم فرازمانی عشق میسر می‌شود. بازگشت عشق کهنه‌ی بهمن (با تأکیدهای بی‌پایان روی خط ـ نقاشی «آی عشق آی عشق چهره‌ی آبی‌ات پیدا نیست») هم‌زمان می‌شود با دل دادن بی‌قواره و بی‌منطق بابک به ماه‌مهر (رعنا آزادی‌ور). اوج داستان اما رؤیای تیر خوردن عاشق در دشت شقایق‌هاست. باز هم میزان رو بودن مفاهیم مثلاً کنایی و تحمیلی بودن صحنه‌ها متعجب‌کننده است.
در میان این بی‌قوارگی، تنها مریم بوبانی با شخصیت شیرین، طنز ملیح و ساده‌اش گاهی ارتباطی بین آدم‌های تک‌افتاده‌ی داستان برقرار می‌کند و جانی می‌بخشد. موسیقی کارن همایونفر البته شنیدنی است. خصوصاً روی تیتراژ ابتدای فیلم که به‌تنهایی زیباست. مناظر کردستان بی‌نظیر است (گاه باد ما را خواهد برد کیارستمی را به یاد می‌آورد). ویلای ییلاقی نقاش دیدنی‌ست. تصویر ماه‌مهر با لباس آبی آسمانی در زمینه‌ی طلایی‌رنگ گندمزار زیباست. دغدغه‌ی فرمان‌آرا مبنی بر فاصله‌ی نسل‌ها و بیگانگی آن‌ها از آب و خاک‌شان البته مهم و معتبر است، اما مشکل این‌جاست که فیلم او چیزی بیش‌تر از بیانیه‌ای خشک و ژورنالیستی با ساختاری پرایراد نیست. امیدوارم فرمان‌آرا (برخلاف محتوای ذهن‌اش) با این نوع فیلم‌سازی به راه برخی هم‌نسلانش در دور شدن از مخاطب امروزی نرود.
 
ما چه قدر مقصریم ؟ نگاهی دیر هنگام به فیلم خاک اشنا
نویسنده : سید آریا قریشی
بهمن فرمان آرا کارگردانی است که همواره دغدغه های خاص خودش را داشته است. او در واقع یکی از معدود کارگردان های ایرانی است که دنیای ویژه اش را به سادگی می توان شناسایی کرد. او هیچ گاه به دنبال تقلید نیست و همواره در پی آفرینش جهان شخصی خودش است. از این نظر او را می توان در کنار معدود کارگردانانی چون مسعود کیمیایی و داریوش مهرجویی، از کارگردانان مؤلف ایرانی دانست. کارگردانانی که دنیایی خاص خودشان با یک سری مشخصه ی مخصوص دارند، امضای شخصی آن ها از پشت هر فیلم پیداست و آن ها هستند که خودشان را به فیلم تحمیل می کنند، نه این که اجازه دهند فیلم خودش را به آن ها تحمیل کند.
بسیاری از حرف های بهمن فرمان آرا در فیلم هایش مشترک است. جدا از دغدغه ی مرگ که در فیلم های او حضور پررنگی دارند، توجه او به شکوه و عظمت گذشته ی ایران و لزوم بازگشت و توجه به آن دوره همواره در فیلم هایش نقش مهمی بر عهده داشته اند. در شازده احتجاب، آن شازده ی  قجری که دارد رو به اضمحلال می رود، می تواند نمادی باشد از عظمت گذشته ی ایران که دارد نابود می شود. در فیلم قبلی اش، یک بوس کوچولو، هم سکانس های زیادی از جمله اسب سواری در میدان نقش جهان اصفهان و یا سکانس پاسارگاد به خوبی گویای این مسأله هستند که دغدغه های اصلی فرمان آرا در طول این تقریباً 30 سال تغییری نکرده است. حال در خاک آشنا هم این مسأله به چشم می خورد و این بار عملاً جلوتر از همه ی بحث های دیگر، به حرف اصلی فیلم تبدیل شده است. از همان ابتدای فیلم، آن عبارت زیبا را می شنویم با این مضمون که آدمیزاد فکر می کند می تواند گذشته را پشت سر بگذارد و از نو شروع کند. غافل از این که چنین کاری امکان پذیر نیست. در طول فیلم هم بحث های زیادی در این زمینه می شود. از بی تاریخ و تمدن بودن دبی گرفته تا گردش در بیستون و این که نامدار به بابک می گوید به بیستون برود تا ببیند ایران از کجا به کجا رسیده و... در این بین، فرمان آرا گریزی هم به قضیه ی تفاوت نسل ها می زند و مطابق انتظار، بیشتر طرف نسل خودش را می گیرد تا نسل بعدی را. می بینید که مسائل زیادی در فیلم مطرح می شوند که هر کدام جای بحث و تأمل دارند. به شخصه با بیشتر حرف هایی که فرمان آرا در این فیلم مطرح می کند، موافقم. آن بحث های مربوط به گذشته و تمدن ایران که هیچ. حتی بیشتر انتقادهای فرمان آرا نسبت به نسل ما را قبول دارم و می پذیرم. به عنوان یک نفر از نسل جوان قبول دارم که نسل ما خیلی وقت ها (و البته نه همیشه) "بدون آن که بکارد، می خواهد درو کند".  اما...
آندره بازن می گوید: "در سینما همچون رمان، زیبایی شناسی مستتر در آن در فن روایت ظهور می یابد". یعنی این که فیلم چه می خواهد بگوید مهم است. ولی آن چه که یک فیلم را از نظر هنری به یک پدیده تبدیل کرده و از آن یک "زبان"می سازد، نحوه ی روایت مطالب و خلاقیت کارگردان در این زمینه است. مشکل اصلی من با فیلم جدید آقای فرمان آرا از این جا شروع می شود. همان طور که گفتم، مطالب اساسی و مهمی در این فیلم دارد مطرح می شود. ولی نحوه ی بیان این نکات به شکلی عاری از خلاقیت صورت پذیرفته است. دم دست ترین نمونه اش، تابلویی است که روی آن بخشی از شعر معروف احمد شاملو نوشته شده است: "آی عشق. چهره ی آبیت پیدا نیست". یک اشاره ی کوچک و گذرا به این تابلو می توانست تأثیر خوبی بر بیننده داشته باشد و حرف اصلی را به او بفهماند. ضمن این که کمکی بود برای شناخت هر چه بیشتر روحیات و اعتقادات نامدار. ولی در طول فیلم آن قدر دوربین روی این تابلو مکث می کند و چندین بار با دلیل و بی دلیل به حضور آن اشاره می کند که دیگر تأثیر اولیه اش را نیز از دست می دهد. یا برخی جملاتی که در فیلم بیان می شوند، این احساس را به تماشاگر منتقل می کنند که او در حال تماشای یک فیلم سینمایی نیست. بلکه یک بیانیه ی سیاسی – اجتماعی دارد جلوی رویش قرائت می شود! مثلاً این جمله که "چه بلایی دارین بر سر زبان فارسی میارین"که توسط نامدار به ژاله گفته می شود، از فرط بی ربط بودن به فضای فیلم، خنده دار به نظر می رسد. یا این جمله که "یه روز باید جلوی غارت آثار فرهنگی رو از کشور گرفت"! بدون تعارف اگر در این صحنه رضا کیانیان کاغذی به دست می گرفت و جلوی دوربین این جملات را مانیفست وار می خواند، باورپذیرتر و قابل قبول تر از آب در می آمد!
اما همه ی مشکل این نیست. جدا از این جملات بسیار رو و شعاری، بحثی در این فیلم مطرح می شود که در این سال ها فیلم های زیادی مستقیم و غیرمستقیم به آن پرداخته اند و آن هم بحث تقابل نسل هاست. در این فیلم هم بابک (و سه دوست جوانش که در اواسط فیلم به خانه ی نامدار می آیند) به عنوان نماینده ای از نسل جوان شناسانده می شوند و از آن طرف هم که خود نامدار را داریم که مربوط به نسل قبل است. این جا مشکل دو تا می شود. چرا که علاوه بر جملات مستقیم و به شدت شعاری، با این طرز نگرش به تقابل نسل ها مشکل دارم. هر چند با اکثر حرف های فرمان آرا در این زمینه هم مخالفتی ندارم. ولی این شکل بررسی ارتباط بین نسل های مختلف، به نظر من اندکی سطحی و غیرقابل پذیرش است. هر چند فرمان آرا سعی می کند چندان یک طرفه هم قضاوت نکند و نشان می دهد که نسل جدید هم در خیلی از موارد مقصر نیست، ولی آیا این مسأله قابل پذیرش است که جوانی مثل بابک که سال ها در کنار خانواده اش بوده و به مسیر خلاف افتاده و مواد مصرف می کند، با مدت اندکی زندگی در کنار دایی اش و محبت های نامدار، ناگهان متحول شود، حلقه ی ابرویش را بردارد، برای دست یافتن به آن چه می خواهد، رنج بکشد و حتی کتک بخورد؟ آن هم برای دختری که به این طرز مضحک عاشقش شده است. آیا آقای فرمان آرا واقعاً به عشق در نگاه اول اعتقاد دارد؟ بابک در همان نگاه اول عاشق مهرماه (که در واقع قرار است نمادی باشد از آداب و رسوم زیبا و گمشده ی قدیمی کشور) می شود و بدون این که او را بشناسد، خود را به هر دردسری می اندازد تا او را به دست بیاورد. آخر سر هم که مهرماه (که خودش پذیرفته بود با پسرعمویش ازدواج کند و به شدت می ترسید تا به همراه بابک دیده شود) گل های بابک را برمی دارد تا بفهمیم چون بابک زحمت کشید، به آن چه می خواست رسید و می توان امیدوار بود که بابک ها با کمک نامدار ها بتوانند گذشته ی باشکوه کشور را احیا کنند! به راستی کجای این داستان باورپذیر است؟ از این ها هم که بگذریم، سؤال مهم تری برای من ایجاد شده است. آقای فرمان آرا نسل جدید را به گونه ای نشان داده است که انگار بی هویت و افسارگسیخته است، به خدا و پیغمبر و هیچ چیز دیگر اعتقاد ندارد و می خواهد نکاشته درو کند. من اصلاً این نظر را رد نمی کنم و حتی تا حد زیادی با آن موافقم. ولی سؤال من این است که چقدر از این اتفاق، تقصیر خود جوانان است؟ البته خوشبختانه در فیلم آقای فرمان آرا این گونه نشان می دهد که افرادی چون ژاله و منصور در این معضل ایجاد شده برای بابک و امثال او بیشتر مقصرند تا خودشان. ولی می خواهم بدانم نقش کسی چون نامدار در این میان چیست؟ آیا او شخصیت مثبت ماجرا است؟ نه. نمی پذیرم. البته فیلم در طول این تقریباً 100 دقیقه، ضعف هایی هم در شخصیت او نشان می دهد، ولی این به هیچ وجه کافی نیست. آیا واقعاً کسی چون نامدار، کمترین نقش را در این افسارگریختگی نسل جوان دارد؟ به نظر من برعکس. نقش او اگر از ژاله و منصور بیشتر نباشد، یقیناً کمتر هم نیست. نامدار کسی بوده که به گفته ی خودش به خاطر دیدن آلودگی روابط در تهران از آن جا گریخته است. مشکل به نظر من دقیقاً همین است. اگر نسل جوان امروز به این روزی رسیده که آقای فرمان آرا از آن به شدت ابراز ناراحتی می کند، به خاطر این است که بسیاری از نسل قبلی ها ترسیدند با حقایق رو به رو شوند، از آن گریختند و به زیرزمین دنج و امن خودشان پناه بردند (دقیقاً همان کبکی که سرش را زیر برف می کند) ، اجازه دادند جوانان به هر راهی که می خواهند بروند و حالا دارند از آنان ایراد می گیرند. مشکل ما بابک و امثل او نیستند. حتی ژاله و محمود هم نیستند. مشکل ما نامدارها هستند که آن موقع که باید کاری انجام بدهند، می گریزند و حالا مدعی اخلاق گرایی شده اند و به جوانان پند می دهند. فیلم تا این جا در این زمینه اتفاقاً خوب عمل می کند و نشان می دهد که خود نامدار هم در این قضیه بی تقصیر نیست. در انتهای فیلم وقتی بابک از نامدار می پرسد که چقدر در تهران می ماند، نامدار پاسخ می دهد نمی دانم. در حالی که قبلاً اشاره کرده بود هر وقت به تهران می رود (برای نمایشگاه هایش) دو سه روز می ماند و بعد از آن جا می گریزد. بنابراین می توان امیدوار بود که نامدار (که زیرزمین خانه اش را نیز ترک کرده و حالا دیگر دارد در فضای باز نقاشی می کند) حالا دیگر می تواند با این معضلات مبارزه کند و سعی کند نقشی در بازگشت به آن گذشته ی باشکوه داشته باشد. اما این جا یک سؤال دیگر پیش می آید. آیا روش نامدار در این کار درست است؟ آن چه در خاک آشنا می بینیم، این است که نامدار مدام دارد بابک را نصیحت می کند و بنابراین کم کم بابک هم عادات بدش را ترک می کند. ولی آیا فکر می کنید چنین شیوه ای در واقعیت جواب می دهد؟ به نظر من نه. این بعد از فیلم در این جا به مشکلی جدی برخورد می کند. نسل جدید، نسلی عصیان گر و خروشان است. همان چیزی که حالت شدیدش می شود افسارگریختگی. آیا واقعاً فکر می کنید چنین نسلی در مقابل پندها و نصیحت های پدرانه ی نسل قبلی واکنشی تا این حد مثبت نشان می دهد؟ به نظر من برعکس. رفتاری که نامدار در این فیلم نشان می دهد، اگر در واقعیت رخ دهد، از قضا باعث طغیان بیشتر نسل جوان خواهد شد. نسل جوان نسلی است آن قدر از بچگی به دست و پایش زنجیر بسته اند که همه سعیش این است که این زنجیرها را باز کند و نتیجه اش شده همین عصیان گری و به قول نامدار افسارگسیختگی. حالا کاملاً طبیعی است که این نسل با هر زنجیری که قرار باشد به پایش بسته شود، مبارزه می کند و نتیجه ی آن هم چیزی نیست جز طغیان بیشتر نسل. حرفی که آقای فرمان آرا می زند کاملاً به عقیده ی من درست است، اما روشی که برای رسیدن به آن پیشنهاد می کند، نه!
با وجود همه ی این مشکلات، به نظر من خاک آشنا فیلم مهم و ارزشمندی است. بهمن فرمان آرا با این فیلم ثابت می کند در این برهوت، یکی از معدود فیلم سازهایی است که نگاهی جدی به اجتماع اطرافش دارد و سعی می کند در همه ی فیلم هایش دغدغه های اجتماعی و سیاسی اش را منعکس کند. (هر چند در خاک آشنا، به لطف مسئولان گرامی، دغدغه های سیاسی فرمان آرا تقریباً به طور کامل حذف شده و دغدغه های اجتماعی اش هم دچار جرح و تعدیل جدی گشته است) برای همین است که به نظر من تماشای خاک آشنا، برای هر کسی که دوست دارد قدری جدی تر به دنیای اطرافش بیندیشد، مفید است. حتی اگر این فیل را یک فیلم شعاری بدانیم که حرف هایش را با خلاقیت خیلی کمی منتقل می کند، باز هم توجه یه همین نکته که خاک آشنا دارد حرف های مهم و خوبی می زندو سعی می کند ریشه های بی هویتی امروز ما را روشن کند، ثابت می کند که این فیلم بالاتر از بسیاری از فیلم های سطحی و بی مایه ای قرار می گیرد که دارند پشت سر هم تولید شده و به راحتی اکران می شوند. سینمای ما به کارگردانانی از جنس فرمان آرا و فیلم هایی از جنس خاک آشنا احتیاج دارد. باور کنید.
 
پس رسماً قیامته!
نویسنده : امیر پوریا
حرمت، پديده مهم ولي مبهمي است. اگر بخواهيم نسبت آن را با ميراث گذشته و منزلت خاك اين ديار بسنجيم، ضرورتش را حس مي‌كنيم و بر فراموش شدنش اسف مي‌خوريم. اگر قائل شدن آن را از سوي هر نسل براي نسلي ديگر لازمۀ پيوند ميان نسل‌ها بشماريم، مي‌توان گفت نسل‌هاي پيشين به نسل‌هاي بعدي، بيشتر بي‌حرمتي مي‌كنند يا دست‌كم به نگرش و خواست آنها كمتر بها مي‌دهند. و اگر بنا باشد لزوم رعايت آن را از جمله شامل حال هر هنرمند قديمي و باسابقه اين سينما بدانيم، احياناً بايد هيچ انتقادي به فيلم‌هاي فيلمسازي چون ايرج قادري هم نداشته باشيم. انواع اين حرمت‌ها و اين كه كدام‌شان را حتماً و الزاماً بايد رعايت كرد، در بحث درباره فيلم خاك‌آشنا – با «ك» ساكن به معناي كسي كه با خاك، آشناست- مطرح مي‌شود. فيلم، خود از دو نوع اول ودوم حرمت كه وصف كردم، سخن مي‌گويد و ممكن است بابت نوع سوم يعني حرمت سن و سابقه و منزلت فرهنگي سازنده‌اش بهمن فرمان‌آرا، همان نصايح مرتبط با لزوم رعايت حال هنرمند قديمي كه از جمله و اين اواخر، در خصوص رويارويي با آتش سبز و وقتي همه خوابيم بسيار مطرح مي‌شد، بر سرمان فرود آيد. مي‌كوشيم بر ميزان اصالت و حقانيت يكايك اين انواع حرمت، متمركز شويم.
ديالوگ، تصاوير، شعار و كنايه
در صحبت از فيلم‌هاي بعد از انقلاب بهمن فرمان‌آرا يكي از مباحثي كه همواره ميان تماشاگران اين آثار و از جمله قشر فرهنگي و فيلم‌بين اين جامعه وجود داشته و حالا درباره خاك‌آشنا هم بار ديگر مطرح است، بحث نوع ديالوگ‌نويسي او در فيلمنامه‌ها و لحن و شكل اشاره به مفاهيم در بافت بصري و موقعيت‌هاي نمايشي فيلم‌هايش است. به ويژه درباره يك بوس كوچولو و خاك‌آشنا يكي از اظهارنظرهاي گاه تكرارشونده اين است كه برخي اشاره‌ها و ديالوگ‌ها يا در واقع رويكرد اصلي و جاري فيلم در انتقال معاني مطلوب سازنده‌اش، آميخته با صراحت بيش از حد يا به اصطلاح «گل درشت» به نظر مي‌رسند. به تعبير ديگر، داستان و اله‌مان‌ها و تمهيداتي كه فرمان‌آرا انتخاب مي‌كند تا حرف‌هايش را در قالب آنها بزند، گاه ساده‌تر و سرراست‌تر از توقع و تصوري است كه بسياري از او و سينمايش دارند. و البته بايد به اين نكته توجه كرد كه او در اين سن و دوره، بعد از اين همه سال مجاورت با سينما و بزرگان و شاهكارهايش در بالاترين سطوح جهاني و تاريخي، اساساً دلبسته و سرسپردۀ خود سينما و تكنيك و بازي‌ها و روايت و ظرافت‌هايش – آن گونه كه ما و آدم‌هاي دوره و سن و نسل ما، از اصغر فرهادي تا شهرام مكري تا اميد بنكدار و كيوان عليمحمدي هستيم- نيست و در اصل و بنيان، همين «حرف»ها هستند كه برايش اهميت دارند و دغدغه و انگيزه فيلمسازي ايجاد مي‌كنند.
اما بحث‌هايي كه گفتم، بيشتر و طبعاً بر سر «شيوۀ» طرح ذهنمشغولي‌هاي اوست. جايي از خاك‌آشنا كه الگوي نمونه‌يي نگاه و خواست كنوني او از مديوم سينماست، بهمن نامدار (رضا كيانيان) كه كردهاي اطرافش با پيشوند محبوبيت و حرمت، او را «مام» نامدار صدا مي‌زنند، به خواهرزادۀ جوانش بابك (بابك حميديان) كه انگار جايگزين فرزند نداشتۀ نقاش پير شده، در وصف بيستون و شكوهش مي‌گويد «يه روز بايد تو رو ببرم اون جا تا ببيني اين مملكت از كجا به كجا رسيده»؛ و با آواي شكوهمند و در عين حال اندوهگين موسيقي كارن همايونفر (اين جا متشكل از آواهاي انساني و تار و سه تار) و با تصاويري كه نرم و كليپ‌وار به هم ديزالو مي‌شوند، سري به بيستون و فضا و معماري‌اش مي‌زنيم. صراحت پرداخت بصري و ديالوگ و حس جاري در موسيقي، به حدي است كه امكان دارد در نگاه اول حتي تماشاگر را پس بزند. در يك بوس كوچولو هم سكانس مقبرۀ كوروش با ديالوگ‌هاي صريح محمدرضا سعدي (رضا كيانيان) و اسماعيل شبلي (جمشيد مشايخي) كه به نوشته‌شدن نخستين منشور حقوق بشر به دست كوروش اشاره مي‌كرد و دانستن اين واقعيات افتخارآميز تاريخي را براي اعتماد و علاقۀ جوان‌ها به اين مرز و بوم لازم مي‌دانست، بحث مشابهي را برانگيخته بود و گاه حتي به شعاري بودن صحنه اشاره مي‌شد.
اين جا نكتۀ نهان مهمي وجود دارد: به ديگر ديالوگ‌ها و اشاره‌هاي اينچنيني خاك‌آشنا نظري بيفكنيد. از آن تأكيد خاتون (مريم بوباني) بر اين كه نبايد لانۀ زنبورها را بر روي سيم برق خراب كنند چون «از غضب خدا بايد ترسيد» تا آن حرف‌هاي نامدار دربارۀ اين كه «آشنايي يعني گرفتاري» و «دل بستن از مريضي‌ هم بدتره» تا ديالوگ درخشان خانم سالاري (نيكو خردمند) سر ميز شام كه مي‌گويد ازدواج بايد مثل رياست‌جمهوري هر چهار سال يك بار با انتخابات همراه شود و اگر دو نفر همچنان به هم رأي دادند، فعلاً به مدت چهار سال ديگر تمديد شود (از بخش‌هاي حذف‌شدۀ فيلم در مميزي كه متأسفانه در نسخۀ اكران عمومي وجود ندارد)، همه منهاي صراحت در بيان شفاهي، يك خصلت ديگر هم دارند: به‌شدت كنايي و طعنه‌آميزند و با وجود جديت نهفته در محتوايشان، طنز نيشداري در آنها حس مي‌شود. در موردي چون هشدار خاتون براي جلوگيري از تخريب لانۀ زنبورها كه اصلاً فيلم به سمت رقم زدن سرنوشتي گروتسك براي مأمور برق مي‌رود و او درست طبق همان هشدار، به اين دليل كه به نيش زنبور حساسيت داشته (!) جان مي‌دهد و به قول نامدار، از «مأمور و معذور» كه توجيه خودش بود به «مأمور و مرحوم» تبديل مي‌شود. در مورد بحث بين نامدار و بابك بر سر يوجين اونيل نيز سرنوشت بچه هاي او (خودكشي پسرش و ازدواج دختر 16ساله‌اش با مردي 53ساله) به هجو آن اطميناني مي‌انجامد كه بابك به نقل قول از اونيل دارد. در مورد رفتار و واكنش خاتون نسبت به ابراز كنجكاوي بابك به مهرماه (رعنا آزادي‌ور) هم با يكي از همين ديالوگ‌هاي ظاهراً صريح و توأم با صدور حكم مواجهيم: «اين جا وقتي اسم كسيو رو كسي مي‌ذارن، از ازدواج شما شهري‌ها محكم‌تره». اما اولاً همين خاتون كه مثلاً مي‌خواهد با اين حرف، فكر دختر كدخدا را از سر بابك بيرون كند، در پاسخ به سؤال اوليه بابك، مهرماه را اين طور توصيف مي‌كند: «همون چشم و ابرو مشكي قدبلنده كه مثل طاووس راه مي‌ره؟»! يعني نمي‌تواند وسوسۀ زنانه‌اش را براي جلب بيشتر بابك به دخترك كنترل كند و انگار مي‌خواهد به شكل تناقض‌آميزي، ولع او را بيشتر برانگيزد. و ثانياً با لبخند مهرماه در نماي پاياني فيلم، بعد از اين كه گل‌هاي وحشي هديۀ بابك را مي‌پذيرد و برمي‌دارد، به نظر نمي‌رسد كه آن پيوند «اسم كسي را روي كسي گذاشتن» آن قدر‌ها كه خاتون مي‌گفته، مستحكم و خلل‌ناپذير باشد! در مورد آب خواستن همين مهرماه براي عروسك‌اش كه در ابتدا همچون اشاره‌ به يك آيين بومي، متمايل به همان شعارهاي داير بر اصالت فضاي روستايي و دور افتادن شهري ها از روح آيين و معنويت به چشم مي‌آيد، در ادامه مي‌بينيم كه اولاً به جاي تداوم و تحقق آيين، نتيجۀ اين ملاقات فقط به كنجكاوي و تمايل بابك به دختر محدود مي‌شود و ثانياً حتي ليوان آبي كه بابك –هرچند ندانسته - براي اجراي آيين مي‌آورد، به طور تصادفي به خاتون مي‌رسد و اين ميزانسن با تأكيدي بر ديالوگ طنزآميز او همراه است كه «از كجا مي‌دانستي تشنمه؟»! در مورد شعر «در آغاز» ضياء موحد كه نامدار به عنوان سرودۀ قديمي خودش در وصف چشمان آبي شبنم (رويا نونهالي) مي‌خواند، ظارهاً بايد با لحظه و صحنۀ بسيار نوستالژيكي طرف باشيم؛ كه البته هستيم. اما در ادامه، وقتي نامدار به عادت و ژست معمول همۀ ما حين شعرخواني، به دوردست خيره مي‌شود و چشمش به غار مي‌افتد و قصۀ «اصحاب كهف»وار آن نور توي غار را براي شبنم بازمي‌گويد و به جاي محظوظ شدن از سرمستي عاشقانۀ اين سكانس، به آن بحث كنايي مي‌رسيم كه شبنم مي‌گويد «هر چي باشه حتماً يه توجيه منطقي داره ديگه» و نامدار چواب مي‌دهد «معلومه كه خيلي ساله تو اين مملكت نبودي»!
به اين ترتيب، برخلاف آن سكانس مقبرۀ كوروش در يك بوس كوچولو و سكانس مشابه بيستون در خاك‌آشنا، تقريباً تمامي صراحت‌هاي شفاهي باند ديالوگ فيلم با طعنه‌اي همراه است كه باعث مي‌شود آن ديالوگ به‌خصوص را تنها منحصر به معناي آشكار و اولش ندانيم و لايه‌هاي هجوآميز يا كنايي يا گاه تلخ‌تري در دل آن شكل بگيرد. نمونۀ مثال‌زدني اين تلخي، سكانس گريۀ نامدار براي دوست نويسنده و كشته‌شده‌اش احمد ميرشكاريان است كه در نسخۀ اصلي فيلم تعمداً هرگز او را نمي‌بينيم و تنها ماجراي فرارش و ديده‌شدنش در آن حوالي را از زبان مأمور امنيتي/انتظامي (هدايت هاشمي كه بازي‌ و نقش‌اش در نسخۀ سانسوري به طور كامل حذف شده!) در نسخۀ اكران‌شده، حتي قصه‌اش را هم نمي‌شنويم و در نتيجه، هنگام گريۀ نامدار، تماشاگر از خود و بغل‌دستي‌اش مي‌پرسد اصلاً او براي كه و چه دارد مي‌گريد؟! اين جا نامدار ميان هق‌هق بي‌امان گريه‌اش –شايد دردآورترين گريه‌اي كه تاكنون در بازي‌هاي رضا كيانيان ديده‌ايم- به خودش بد مي‌گويد كه «چپيده توي زيرزمين»اش و نه فقط در و پنجرۀ خانه‌اش را، بلكه «همۀ درهاي زندگي»اش را «روي همۀ دنيا» بسته است. او مطمئن است كه دوست روشنفكرش ديشب درِ خانۀ او را زده و باز طبق رويكرد كلي فيلم، از اين اتفاق عيني به نتيجه‌اي نهان‌تر مي‌رسد: به جاي تأسف صرف بر از دست دادن دوستش در حين فرار از مأمور امنيتي، به وضع و حال و شيوۀ رفتاري عزلت‌گزينانۀ زندگي‌اش اشاره مي‌كند و در واقع باز طعنه‌اي فراتر از ظاهر و تركيب آشكار ديالوگ، به آن صراحت اضافه مي‌شود.
تمام اينها كه گفتم، البته از اين جا مي‌آيد كه فرمان‌آرا ديالوگ‌نويس قهاري است و اين توانايي را دارد كه هم روشن‌ترين ديالوگ‌ها را با آن ظرافت و كنايه‌پردازي درآميزد و هم حتي اگر با جوهرۀ محتواي هر يك از اين ديالوگ‌هاي كلي‌گويانه موافق نيستي، آن را طوري و با عباراتي و با لحن خاص بازيگر بقبولاند كه حس كني حرفي و ديدگاهي درست‌تر از اين نشنيده‌اي! چه برسد به آن كه با خود حرف و نگرش مطرح در آن، توافق هم داشته باشي. آن وقت است كه همچون واكنش كاملاً حسي و بي‌واسطۀ من در هر بار شنيدن بد و بيراه‌هاي نامدار به دوبي (با مطلع درخشان «تو به دوبي مي‌گي خارج؟»!) يا جملۀ درخشان شبنم كه مي‌گويد «آزادي چيزي نيس كه دل آدمو بزنه» و طنين‌اش اين روزها با پژواكي شديدتر در گوش‌مان مي‌ماند، حتي مي‌توان فيلم را به شوق همين ديالوگ‌ها بار ديگر هم ديد؛ در حالي كه در نگاه نخست به نظر مي‌آمد اينها ديالوگ‌هايي بيش از حد صريح‌اند.
با اين‌ همه، رويكردي كه فيلم به نمايش تحول تدريجي بابك دارد، چه در ابعاد بصري و چه در حيطۀ ديالوگ‌ها به نظرم بيش از حد صريح مي‌آيد و اتفاقاً آن وجه كنايي و دوگانه هم در آنها غايب است: از آن رؤياي زيباي بابك كه با تصوير رشك‌انگيز دشت شقايق شروع و به كابوس خونين كشته شدن او ختم مي‌شود تا جزئيات مربوط به طرح گريم و ظاهر او كه در نيمۀ دوم فيلم، ديگر حلقۀ توي ابرويش را نمي‌اندازد تا ديالوگ «رو» و يك‌بُعدي حين خداحافظي با دايي‌اش كه مي‌گويد «تصميم گرفتم براي اون چيزايي كه مي‌خوام، زحمت بكشم»، همه مي‌خواهند اين دگرگوني منتهي به «خاك‌آشنا»شدن را با مستقيم‌ترين نشانه‌هاي ممكن به مخاطب منتقل كنند. در همين سكانس خداحافظي، همين كه نامدار براي ديدار شبنم از پيلۀ تنهايي‌اش درآمده و همين كه به بابك مي‌گويد «تو بايد بموني و به زمين‌ها برسي» براي القاء تحول ضمني هردويشان كافي به نظر مي‌رسيد و حتي قرينه‌سازي ميان حركت نامدار به سوي عشق قديمي‌اش و حركت دوبارۀ بابك به سوي مهرماه – به رغم آن كتكي كه پيشتر خورده بود- مي‌توانست با حذق آن ديالوگ مربوط به زحمت كشيدن بابك، ظريف‌تر شود.
بازي‌ها
اين كه فرمان‌آرا تمايلي به شعبده‌هاي تكنيكي در حين فيلمبرداري ندارد، اين كه دكوپاژ ساده و كلاسيك متكي به نما/نماي متقابل مبناي اصلي نمابندي‌اش است، اين كه فيلمنامه‌هايش محوريت مشخص را به ديالوگ و به كنش و واكنش‌هاي ميان شخصيت‌ها مي‌دهند و «موقعيت» نمايشي و تعليق و غافلگيري عموماً شگرد پيشبرد وقايع در اين فيلمنامه‌ها نيست، اين كه «داستان» ساده و يك‌خطي انتخاب مي‌شود تا جا را براي طرح «دغدغه»ها-حتي با صراحتي كه در ميان‌تيتر قبلي مطلب توضيحش دادم- بازتر بگذارد، همه به اين نتيجه منجر مي‌شود كه نقش و اهميت كار گروه بازيگري در فيلم‌هاي او افزايش و گسترش ‌يابد. تا حدي كه به گفتۀ رضا كيانيان (در گفت‌وگوي نگارنده با او در همين روزنامه با موضوع و عنوان «بازي براي فرمان‌آرا») گاه برخي عوامل فني سرصحنۀ فيلم‌هايش حتي گله‌مند مي‌شود كه چرا تا حد تبعيض ميان عوامل مختلف، براي بازيگران و بر روي كار و هدايت آنها زمان مي‌گذارد. اين نوع بهادادن بي‌حد و حصر به كار بازيگر و خلاصه‌شدن همۀ كوشش‌هاي جاري در خلق دنياي فيلم به درست پيش رفتن مسير نقش‌آفريني، البته مي‌تواند به جنس‌ها و انواع مختلفي از فيلم‌ها بيانجامد و از فيلم‌هاي فرمان‌آرا تا دربارۀ الي يا از نوع كارگرداني بازيگرمحور اليا كازان تا كلينت ايستوود، جلوه‌هاي گوناگوني داشته باشد. مهم اين است كه بدانيم آن چه به اين بهادهي مي‌انجامد، نه نوعي سليقه در كليدي دانستن اجراي بازيگران، بلكه مدت‌ها پيش از آن، نوع داستان‌گويي و شخصيت‌پردازي و درام فيلم‌هايي‌ است كه مثال زدم؛ كه بي‌شباهت به يكديگر، در تكيه‌ به كار بازيگران براي جان بخشيدن به متن، نقاط اشتراك دارند.
در خاك‌آشنا رضا كيانيان بار ديگر با وجود اختلاف سني محسوس با مام نامدار، نقاش منزوي فيلم، نقش اصلي را به عهده دارد. بازي كنترل‌شدۀ قبلي‌ او براي فرمان‌آرا در يك بوس كوچولو كه همچون خاك‌آشنا به دليل حضورنيافتن در جشنواره فجر، كمتر از نقش‌آفريني او در خانه‌اي روي آب شهرت يافت، جايزه بازيگري جشن دنياي تصوير را گرفت و واقعاً مي‌تواند به اندازۀ نقش دكتر سپيدبخت آن فيلم موضوع بحث و درس باشد. در اين جا هم كيانيان همان mood كلي كه رهيافت اصلي‌اش در بازي به نقش سعدي يك بوس كوچولو بود يعني پرهيز از الگوي كليشه‌اي راه رفتن با قامت خميده و سرفه كردن و لرزش دست و سر در بازي به نقش مردي پابه‌سن‌گذاشته را به كار مي‌گيرد. آن روش كه كليشۀ معمول سينما و تئاتر ما براي ايفاي نقش آدمي با سن بسيار بالاتر از سن واقعي بازيگر است، صرفنظر از مكرر بودن و بي‌خاصيت شدن خود روش، در اجراي نقش‌هايي چون محمدرضا سعدي و مام نامدار به دليل شخصيت مغرورشان و اين كه در هر شرايطي خود را حفظ مي‌كنند، به طور مضاعفي از سكه مي‌افتد و مثلاً تفاوت‌هاي ميان سعدي و شبلي در يك بوس كوچولو در همين تفاوت‌هاي ظاهري و فيزيكي مثل سرفه‌هاي مداوم شبلي و نشانه‌هاي كمتر سالخوردگي در رفتار و گفتار سعدي نيز خود را نشان مي‌دهد. اما نامدار خاك‌آشنا به ويژه در بحث از كاهلي به عنوان نشاني از بي‌آرماني و خمودي نسل جوان امروز مي‌گويد «آدم وقتي كار مي‌كنه، حوصله‌اش سر نمي‌ره»؛ و مقصودش دقيقاً اين است كه به اين خلوت بدوي آمده تا بيشتر كاركند. بنابراين نمي توان رويكردي در قالب «به رخ كشيدن ضعف‌هاي جسماني» را براي ايفاي نقش نامدار مناسب دانست. از همين جاست كه بار ديگر نقش‌نويسي خاص فرمان‌آرا با تصميم و مسيري كه كيانيان براي اجراهايش برمي‌گزيند و معمولاً نامعمول و دور از رسوم موجود و مألوف‌اند، با هم همسو مي‌شوند و به سود فيلم و شخصيت نامدار عمل مي‌كنند. اين، ضمناً، يكي از معدود مواردي است كه كيانيان به ضرورت موقعيت نامدار در نزديكي اواخر فيلم – آن جا كه دوست روشنفكرش را از دست داده و در حالي كه تماشاگر به دليل سانسور سكانس قبلي با حضور پليس، دليل گريه‌اش را هيچ نمي‌فهمد- گريه‌يي از ته دل و رو به دوربين دارد. هم برخلاف روش خود او و فرمان‌آرا در برخورد با يكي دو نوبت گرية دكتر سپيدبخت در خانه‌يي روي آب كه پشت به دوربين/بيننده اتفاق مي‌افتاد و هم متفاوت با آن دو باري كه پيش از اين سكانس خاك‌آشنا بيش از اشك ريختن، گريه‌هاي نامدار را در خوني كه در چشمش دويده، به نمايش مي‌گذارد. در واقع تفاوت اين دو شكل بازنمايي گريه، به تفاوت ميان اين رنج نامدار با ديگر شرايطي كه سپيدبخت و او را در هر دو فيلم به گريه واداشته، بازمي‌گردد. و با اين كه خاك‌آشنا در سال 1385 ساخته شده، اين بهايي كه به اشك ناشي از كشته‌شدن دوست نامدار مي‌بخشد، اين روزها چه بامعنا و تلخ جلوه مي‌كند.
درست همين شگرد در نوبت‌هاي مختلف گريستن بابك حميديان به نقش بابك نيز به كار مي‌رود تا تعادل و زمان‌بندي بازي او و كيانيان در دو نقش اصلي فيلم (هر يك در جايگاه نماينده يك نسل) به بالاترين حد ممكن برسد. حميديان هم فقط در همان سكانس نزديك به انتها گريه را تا حد هق هق پيش مي‌برد و در دو بخش قبل‌تر، هم آن جا كه بابك از تحقيري مي‌گويد كه مادرش (بي‌تا فرهي) نثار خودكشي ناموفق‌اش كرد و هم آن جا كه صبح روز بعد از آمدن دوستانش، به دايي‌اش اعتراف كرد كه جاي ديگري براي رفتن ندارد، همان كنش خون به چشم دواندن و حلقه زدن اشك در چشم‌ها، كنترل دقيق حميديان را نشان مي‌دهد كه به سبك هر بازيگر هر فيلم ديگر فرمان‌آرا – از جمله عزت انتظامي در خانه‌يي روي آب- هدايت شده تا ضرب و تأثير نهايي گريه‌ را براي آخرين و كامل‌ترين نوبت گريستن شخصيت در فيلم نگه دارد و آن را همان نوبت‌هاي نخستين، خرج نكند. منهاي اين ويژگي، بازي و نگاه حميديان در انتقال اشتياقي كه با عشق كم و بيش – و عمداً- بدوي‌اش به دختر كدخدا، از موفق‌ترين عناصر كارنامة اوست كه در اين فيلم به كار رفته. حميديان هيجاني را كه بابك در مناسبات شهري و امروزي‌اش با دختران ديگر از دست داده يا چه بسا هرگز تجربه نكرده، بي آن كه شكلي تشديد شده و اغراق‌آميز بيابد، در نگاه بابك به مهرماه و به طبيعنتي كه انگار او بخشي از آن است، جاري مي‌كند و بخش هرچچند كوتاه ولي كليدي رابطه بابك و دخترك را به يكي از قسمت‌هاي دلپذير خاك‌آشنا براي مخاطب جوان و هم‌نسل حميديان بدل مي‌سازد.
ميراث
اما در نهايت، آن چه خاك‌آشنا به آن حرمت مي‌گذارد و حتي به فرض اين كه لحن شفاهي فيلم را دوست نداشته باشيم، باعث مي‌شود كه حرمت متانت اين چهارمين ساخته بعد از انقلاب فرمان‌آرا را به جا آوريم، ميراثي است كه از دل طبيعت و تاريخ براي جوان اين ديار در اين دوران پرالتهاب و نا به سامان، بر جاي مانده است. ميراثي كه از جمله تيتراژ آغازين فيلم با موسيقي هيپنوتيك و بس مؤثر كارن همايون‌فر، تلخي و شيريني گذرش در مسير تاريخ را يادآوري مي‌كند و در لحظه‌هاي پاياني، جايي دور از آن صراحت‌ها در باب خاك و ماندن و زحمت كشيدن كه پيشتر اشاره و نقد كردم، جلوة رهايي‌بخش خود را در بقا به خاطر عشق نشان‌مان مي‌دهد. انتخاب اين پايان به جاي هر موقعيت احتمالي ديگر – مثلاً زراعت توسط بابك و تأكيد بر آشنايي و الفت او با خاك و ميراث اين سرزمين- از آن نقاط خاك‌آشناست كه به رغم تمامي تلخ‌كامي‌ها و تلخ‌انديشي‌ها، در نگرش فرمان‌آرا همان «ايمان به فرجام نيك» را قابل تشخيص مي‌كند كه زماني به كوروساوا حتي در تلخ‌ترين روايت‌هاي اخلاقي‌اش – همچون در اعماق يا دودسكادن- نسبت مي دادند. پايان فيلم با برداشتن گل‌هاي وحشي هديه بابك توسط مهرماه، حرمت ميراث را در جايي جستجو مي‌كندكه ربط و نسبتي با آن صريح‌گويي‌هاي قبلي ندارد: انگار اين بچه‌ها يادگرفته‌اند كه عشق را به همان شيوه قديم، با همان سختكوشي و حرمت‌گذاري، بي توجه به عواقب خشونت‌باري كه پيشتر برايشان داشته، و البته آميخته به جسارتي كه نسل‌شان –چه شهري و چه روستايي- در رويارويي با بخش خرافه‌آميز سنت‌ها داشته و دارد، به عنوان مهم‌ترين بخش ميراثي كه برايشان به جا مانده، پي بگيرند.
 
«خاك آشنا» اثر «بهمن فرمان‌آرا» از جمله فيلم‌هاي پرحاشيه سينماي ايران است. «خاك آشنا» همچون ديگر آثار فرمان‌آرا در باب مرگ و زندگي حرف‌هايي دارد كه عمدتاً همسو با نگاه رسمي نيستند. از اين‌ رو برخي صحنه‌هاي فيلم با جرح و تعديل‌هايي روبرو شده‌اند، كه نسخه نمايش عمومي را با كاستي‌هايي مواجه كرده و تماشاگر در برخورد با اين اثر، به پرسش‌هايي بي‌پاسخ مي‌رسد. اما ماجراهاي حاشيه‌اي «خاك آشنا» سال گذشته و با شركت فيلم در مراسم دوازدهيمن جشن خانه سينما آغاز شد. جايي كه فيلم براي نخستين‌بار براي هيأت داوران جشن خانه سينما به نمايش درآمد و در دوازده رشته دريافت تنديس خانه سينما شد. چهار جايزه بهترين كارگرداني، بهترين صداگذاري و ميكس (محمدرضا دلپاك و محمدرضا نريمي‌زاده)، بهترين تدوين (عباس گنجوي) و بهترين موسيقي متن (كارن همايون‌فر) حاصل حضور «خاك آشنا» در جشن خانه سينما بود. علاوه بر آن «نيكو خردمند» براي بازيگري در نقش مكمل و رؤيا نونهالي براي بازيگري در نقش اول زن اين فيلم مردانه، در رديف نامزدها قرار داشتند. اين نامزدي‌ها و جوايز كنجكاوي‌ها را براي ديدن فيلم افزايش داد اما در نهايت «خاك آشنا» در جشنواره فيلم فجر به نمايش در نيامد.چرا كه مسئولان جشنواره، نمايش فيلم را منوط به اصلاحات و تغييراتي در صحنه‌ها، گفتگوها و حوادث داستان فيلم دانستند. از سوي ديگر فرمان‌آرا هم حاضر نشد حتي يك فريم از فيلم را حذف كند. به اين ترتيب سرنوشت اكران عمومي فيلم هم براي مدتي نامعلوم به محاق رفت. تا عاقبت نسخه جرح و تعديل شده فيلم از اواسط مردادماه روي پرده سينماهاي تهران رفت.
در «خاك آشنا» (بر وزن درد آشنا) نامدار (رضا كيانيان) نقاش و هنرمندي است كه در گريز از هياهوي تهران به روستاي زادگاهش در كردستان پناه برده و سالهاست به خلق آثار هنري خود مشغول است. ورود خواهرزاده جوانش بابك (بابك حميديان) كه معتاد است و از سوي مادر لاابالي‌اش (بي‌تا فرهي) هم طرد شده به روستا، دركنار وقايعي كه در روستا رخ مي‌دهد باعث تغييري شگرف در زندگي مي‌شود و او را به بازنگري در شيوه زندگي‌اش سوق مي‌دهد. روزي زني سالخورده (نيكو خردمند) كه مدير يك نمايشگاه هنري در تهران است و سالي يك‌بار براي خريد نقاشي‌هاي نامدار به سراغ او مي‌آيد، همراه با شبنم (رؤيا نونهالي) دلدار سابق «نامدار» به روستا وارد مي‌شوند. ملاقات كوتاه نامدار پس از سال‌ها با معشوق قديمي، روحيه او را دگرگون مي‌كند. به ويژه آنكه مدتي بعد مي‌فهمد كه شبنم به علت ابتلا به سرطان به زودي خواهد مرد. از سوي ديگر به نامدار خبر مي‌رسد كه يكي از دوستان قديمي‌اش كه به طور غيرقانوني قصد عبور از مرز را داشته در نزديكي خانه او كشته شده است. بابك هم به دختري محلي علاقمند شده، با توجه به نامزدي او با پسرعمويش دچار دردسرهايي مي‌شود. در پايان قصه نامدار ديگر آن آدمي نيست كه در ابتداي فيلم با او آشنا شده بوديم. البته بخش‌هايي از فيلم (به ويژه خرده داستان دوست صميمي نامدار و مرگش) در نسخه نهايي اكران به كلي حذف شده‌اند. اما در همين نسخه جرح و تعديل شده هم مي‌توان دغدغه‌هاي شخصي بهمن فرمان‌آرا را كه به وجه تماتيك و تكرارشونده آثار اين فيلمساز بدل شده دريافت. مرگ و مرگ‌انديشي- به ويژه مرگ هنرمندان- از مهمترين دلمشغولي‌هاي فرمان‌آراست، كه در تمامي فيلم با آن مواجه مي‌شويم.
 
درباره فيلمساز
«بهمن فرمان‌آرا» متولد1320 اصفهان است. «خاك آشنا» هفتمين فيلم بلند اين فيلمساز 68ساله (پس از خانه قمرخانم، شازده احتجاب، سايه‌هاي بلند باد، بوي كافور عطر ياس، خانه‌اي روي آب و يك بوس كوچولو) است. او كه دانش‌آموخته مدرسه هنرهاي نمايشي لندن و فارغ‌التحصيل رشته كارگرداني سينما از دانشگاه كاليفرنياي جنوبي است، فعاليت سينمايي را از سال1350 با كارگرداني فيلم‌هاي مستند و كوتاه آغاز كرد. «خانة قمر خانم» نخستين فيلم بلند فرمان‌آرا در مقام كارگردان است كه درسال1351 و با نقش‌آفريني پروين ملكوتي و علي‌اكبر آقاجاني جلوي دوربين رفت. دو سال بعد فرمان‌آرا «شازده احتجاب» را ساخت كه يكي از مهم ترين فيلم‌هاي سينماي ايران در دهه پنجاه شناخته مي‌شود. فيلمنامه «شازده احتجاب» از روي رماني به همين نام نوشته هوشنگ گلشيري از دوستان نزديك فرمان‌آرا اقتباس شده و با همكاري خود گلشيري به رشته تحرير درآمده بود. فيلم، داستان زوال خاندان قاجار را به تصوير مي‌كشيد و ماجراي «شازده احتجاب» آخرين بازمانده قاجار را روايت مي‌كرد، كه در نهايت خبر مرگش را از زبان پيشكارش مي‌شنود. «شازده احتجاب» در سومين جشنوراه بين‌المللي تهران جايزه بهترين فيلم را دريافت كرد. جمشيد مشايخي، فخري خوروش، نوري كسرايي، ولي شيراندامي، حسين كسبيان، فيروز بهجت محمدي و پروين سليماني از جمله نقش‌آفرينان اين فيلم بودند.
پس از آن فرمان‌آرا «سايه‌هاي بلند باد» را درسال1357 و در بحبوحه انقلاب و با بازي فرامرز قريبيان و سعيد نيكپور جلوي دوربين برد. فيلمي كه در جشنواره كن سال1979 نيز حضور داشت. پس از پيروزي انقلاب، فرمان‌آرا نزديك به دو دهه در آمريكا و كانادا زندگي كرد و آنجا فيلمي نساخت. او كه اواسط دهه هفتاد به وطن بازگشته بود، چهارمين فيلم بلند خود را پس از 19سال وقفه با عنوان«بوي كافور عطر ياس» درسال1378 ساخت. فيلمي كه در هجدهمين جشنواره بين‌الملي فيلم فجر به نمايش درآمد و در 10رشته نامزد دريافت سيمرغ بلورين شد. ضمن آنكه توانست هفت جايزه از جمله بهترين فيلم،بهترين كارگرداني، بازيگر مكمل زن، فيلمبرداري و موسيقي متن را به خود اختصاص دهد. «بوي كافور عطر ياس» در چهارمين جشن خانه سينما هم درخشيد و دو تنديس گرفت.
«بوي كافور عطر ياس» داستان فيلمسازي را بازگو مي‌كند كه پس از سالها به ايران بازگشته و قصد دارد به سفارش تلويزيون ژاپن، مستندي درباره آداب و رسوم پس از مرگ ايرانيان بسازد. چهارمين فيلم بلند فرمان‌آرا از جمله موفق‌ترين آثار سينمايي اوست كه در جشنواره‌هاي بين‌المللي برلين، استانبول و مونترال به ترتيب جايزه‌هاي نتپك، جايزه فيپرشي و جايزه بزرگ هيأت داوران را به خود اختصاص دهد. دو سال بعد فرمان‌آرا «خانه‌اي روي آب» را ساخت كه در بيستمين جشنواره فيلم فجر، نامزد پنج سيمرغ بلورين شد و هر پنج جايزه را در رشته‌هاي بهترن فيلم، بهترين بازيگر نقش اول مرد (رضا كيانيان)، بازيگر نقش مكمل مرد (عزت‌الله انتظامي)، بازيگر نقش مكمل زن(بهناز جعفري) و بهترين طراحي صحنه را به خود اختصاص داد. «يك بوس كوچولو» ششمين اثر اين كارگردان است كه درسال1383 ساخته شد. در اين فيلم رضا كيانيان و جمشيد مشايخي نقش دو نويسنده سالخورده و مشهور را بر عهده داشتند. از شخصيت اين دو نويسنده برداشت‌ها و ارجاعات بسياري صورت گرفت و گروهي آن دو را تصويري سينمايي از ابراهيم گلستان و اسماعيل فصيح دانستند. علاوه بر آن «يك بوس كوچولو» حواشي ديگري هم داشت. از جمله آن كه اعلام شد در مراحل توليد اين فيلم،داربست‌هاي مربوط به مرمت مقبره كورش در پاسارگاد باز شده و به بخشي از اين مقبره آسيب وارد آمده است. گرچه در نهايت مشخص نشد ماجرا از چه قرار است و آيا فرمان‌آرا و گروه توليدش در اين زمينه مقصر بوده‌اند يا نه.
 
بازيگري
فيلنامه‌هاي «بهمن فرمان‌آرا» معمولاً براي بازيگران خود فرصت‌هاي مغتنمي به وجود مي آورند تا با حضور در اين آثار توانايي‌هاي خود را به منصه ظهور برسانند. اغلب فيلم‌هاي اين فيلمساز گزيده كار كه در آستانه هفتاد سالگي، تنها هفت فيلم بلند سينمايي را در كارنامه دارد، به لحاظ بازيگري در مرتبه‌اي شامخ و قابل تأمل قرار مي‌گيرند. تا آنجا كه اغلب فيلم‌هاي او، در زمينه بازيگري در جشنواره گوناگون برنده جايزه يا دست ‌كم نامزده آن شده‌اند. به همين دليل اغلب فيلم‌هاي بازيگران طراز اول سينماي ايران به حضور در آثار فرمان‌آرا تمايل بسياري نشان مي‌دهند. هر چند او معمولاً مي‌كوشد با گروه ثابتي از بازيگران كه با شيوه كارگرداني و شخصيت‌پردازي او آشنا هستند و امتحان خود را پيش‌تر با موفقيت پس داده‌اند، همكاري كند. به عنوان مثال مي‌توان به جمشيد مشايخي و در ساليان اخير رضا كيانيان و رؤيا نونهالي اشاره كرد. كه در اغلب آثار او حضور يافته‌اند. با توجه به اين نكات بررسي و تحليل بازي‌هاي بازيگران «خاك آشنا» خالي از لطف نخواهد بود.
 
رضا كيانيان
اين بازيگر توانمند سينماي ايران نخستين‌بار همكاري با بهمن فرمان‌آرا را با نقش كوچك و حاشيه‌اي وكيل و دوست بهمن فرجامي در فيلم «بوي كافور عطر ياس» آغاز كرد.دو سال بعد كيانيان با افزايش وزن خود نقش دكتر سپيد بخت شخصيت اصلي فيلم «خانه‌اي روي آب» را بازي كرد. نقشي كه سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش‌ اول جشنواره فجر را برايش به ارمغان آورد. همكاري كيانيان با فرمان‌آرا چنان براي هردو طرف رضايت‌بخش بود، كه سه سال بعد كيانيان در فيلم «يك بوس كوچولو» با گريمي سنگين نقش نويسنده‌اي هشتادساله را ايفا كرد و حاصل كار نيز به رغم فاصله سني حدوداً سي‌ساله كيانيان با نقش، چشمگير مي‌نمود. كيانيان در «خاك آشنا» نيز نقش هنرمند و نقاشي سالخورده را بازي مي‌كند. شخصيتي منزوي و بدبين كه از جنجال‌هاي زندگي در پايتخت و حاشيه‌هاي جامعه هنري و روشنفكري به تنگ آمده و به كنج عزلت در روستاي دور افتاده زادگاهش در كردستان روي آورده است. چهره‌پردازي كيانيان با موهاي پرپشت و يك دست سفيد و چين‌هاي دور چشم كه برق نگاهش را جلوه‌اي تازه داده مهم ترين نكته شيوه ورود به نقش و بازي اوست.
كيانيان در ايفاي نقش نامدار از حالت چشم‌هاي خود بهره زيادي برده است. او در مواجهه با هر موقعيتي با تنگ و گشاد كردن مردمك چشم يا نگاههاي خيره و گاه خشمگين، تسلط خود بر موقعيت دراماتيك و صحنه را القا مي‌كند. لرزش صداي كيانيان در چند صحنه و گريستن ناگهاني‌اش بر مرگ دوست از دست رفته در كنار چابكي و حركات شخصيت نامدار، كه او را پيرمردي سرحال و سرزنده نشان مي‌دهد از اين كاراكتر، شخصيتي منحصر به فردو به ياد ماندني ارائه مي‌دهد. صحنه رويارويي نامدار با شبنم، عشق ناكام قديمي پس از سال ها، يكي از نمونه‌هاي بارز درك صحيح كيانيان از نقش و اجراي مناسب او از اين لحظه است. او با شنيدن صداي شبنم، بون حركت سر خود را به سوي او مي‌چرخاند، مردمك چشم هايش به حالت بهت و تعجب گشاد مي‌شود و ناخودآگاه آهي مي‌كشد.سپس با نگاهي خيره و در حالي كه پرده‌اي از اشك چشمانش را پوشانده مي‌نشيند. جايي ديگر و در مواجهه با دوستان بابك كه شبانه و پنهاني به خانه‌اش آمده‌اند، جلوه‌اي ديگر از زبان بدن و حركات چشم را با كمترين تحرك فيزيكي به نمايش مي‌گذارد و ضمن نمايش غافلگيري، بارقه‌اي از اقتدار و جديت را به تصوير مي‌كشد.
در صحنه‌هايي كه نامدار در آتليه نقاشي خود حضور دارد با چابكي و تمركز دقيق بر كارش، عشق و علاقه‌اش به نقاشي را درمي‌يابيم كه تا چه حد در قالب كار هضم شده است. مهم ترين صحنه‌هاي حضور او جلوي دوربين، لحظه‌هاي همراهي او با بابك خواهرزاده‌اش است. او در اين لحظه‌ها حسي از بي‌تفاوتي، نفرت و سردي را بروز مي‌دهد، كه به تدريج و با ايجاد صميميت ميان اين ‌دو از ميزان اين سردي و بي‌تفاوتي كاسته مي‌شود.درمجموع «رضا كيانيان» در اين نقش بازي قابل‌قبولي ارائه مي‌دهد. هر چند شايد شخصيت نامدار در فيلم «خاك آشنا» در كارنامه پربار بازيگري كيانيان جايگاه برجسته‌اي نداشته و در رده نقش‌آفريني‌هاي بالاي متوسط اين بازيگر قرار مي‌گيرد.
 
بابك حميديان
«بابك حميديان» از جمله بازيگران جواني است كه كار خود را جدي مي‌گيرد و اگر نقش و فيلم قابليت آن را داشته باشد، بازي‌هاي قابل‌ توجهي ارائه مي‌دهد. حميديان در فيلم قبلي فرمان‌آرا يعني «يك بوس كوچولو» نقش كوتاه اما تأثيرگذار نوه شبلي (جمشيد مشايخي) را ايفا كرده و بازي خوبي را به نمايش گذاشته بود. در «خاك آشنا» نقش حميديان محوري و اصلي است. او نقش خواهرزاده نامدار را به عهده دارد. جواني معتاد و لاابالي كه قرباني خانواده‌اي فروپاشيده است. مادرش زني بي‌توجه و بي‌خيال است كه پس از چهارمين ازدواج مي‌كوشد به هر طريق ممكن از دست پسرش خلاص شود و پدرش سالهاست او را رها كرده و تمايلي به ديدارش ندارد. بابك ناچار است مدتي را پيش نامدار بگذراند، اما هرچه مي‌گذرد به شرايط تازه علاقه‌مندتر مي‌شود و در نهايت تصميم مي‌گيرد بماند. بابك در فيلم نماينده نسل جوان است كه رو به تباهي مي‌روند. جواناني كه پاي‌بندي‌هاي اخلاقي و عرفي نسل پيش از خود را ندارند و همين امر به شكافي عميق ميان آنان و پدران‌شان تبديل شده است. استفاده از حلقه‌اي كه بر ابرويش فرو كرده، همراه داشتن دائمي دستگاه 3 MP و مصرف مواد مخدر به شخصيت پردازي او كمك رسانده، اما علاقه‌اش به مطالعه (حتي از سر بيكاري)، دل باختن به دختري محلي و تصميم نهايي‌اش براي ماندن در روستا و پرداختن به كشاورزي، نشان از آمادگي‌اش براي برون رفت از وضعيت ناخوشايند كنوني دارد. بابك حميديان براي ايفاي آن نقش اصلي و محوري تلاش مضاعفي به خرج نمي‌دهد و بازي راحت و رواني ارائه مي‌دهد. همين امر به باورپذيري نقش او ياري فراوان رسانده است.
 
بي‌تا فرهي
 
بيتا فرهي نيز قبلاً در «خانه‌اي روي آب» نقشي كوتاه و گذرا بر عهده داشت. فرهي در اين فيلم نقشي را بازي مي‌كند كه كمتر در كارنامه حرفه‌اي‌اش به ياد مي‌آوريم. زني سبك‌ سر و اندكي ابله متعلق به طبقة خرده بورژواي جامعه، كه نهايت آمال و آرزوهايش در رهايي از دست پسر جوانش و اقامت در دوبي با همسر چهارمش كه فرش فروش است خلاصه مي‌شود. فرهي تنها در دو سكانس فيلم ديده مي‌شود. اما در همين مدت‌زمان كوتاه چنان در قالب نقش فرو رفته كه تماشاگر او را باور مي‌كند. فرهي كه پيش‌تر در قالب زنان روشنفكر طبقه بالاي متوسط (هامون، كيميا و...) و زناني از اقشار فرودست جامعه (اعتراض) نقش‌آفريني‌هاي رضايت‌بخشي ارائه داده بود، اين‌ بار در نقش زني دور از پرسوناي جاافتاده بازيگري خود نيز حضوري متناسب دارد.
 
مريم بوباني
 
«مريم بوباني» از جمله بازيگراني است كه معمولاً براي ايفاي نقش زنان ميان‌سال و مسني كه نقش محوري در چارچوب داستان فيلم ندارند، مناسب تشخيص داده مي‌شود. بوباني در «خاك آشنا» فرصت بيشتري براي عرض‌اندام يافته و از اين فرصت بهره مناسبي هم مي‌برد. او در نقش خدمتكار خانه نامدار با لهجه و لباس كردي، باورپذير است. خرابي دندان‌هاي يكسره سياهش با چهره‌پردازي مناسب نيز در ايفاي اين نقش به سراغش آمده و چون اغلب خدمتكاران فيلم‌هاي بهمن فرمان‌آرا، (زنده‌ ياد حسين كسبيان در بوي كافوي عطر ياس و محسن قاضي‌ مرادي در خانه‌اي روي آب) حضوري شيرين دارد.
 
رؤيا نونهالي
«رؤيا نونهالي» هم همكاري خود را با فرمان‌آرا از دو نقش كوتاه در فيلم‌هاي «بوي كافور عطر ياس» و «خانه‌اي روي آب» آغاز كرده بود و در فيلم نخست، به جايزه بهترين بازيگر زن نقش مكمل نيز دست يافته است. اين ‌بار نونهالي بر خلاف دو نقش‌ آفريني پيشين در آثار فرمان‌آرا (كه در آنها نقش زناني مستأصل و قرباني‌شده از طبقات فرودست جامعه را ايفا مي‌كرد) نقش زني از طبقه روشنفكر بالاي متوسط را بر عهده دارد كه روزگاري دلداده نامدار بوده و پس از ابتلا به سرطان براي ديداري كوتاه نزد او مي‌آيد. نونهالي براي ايفاي اين نقش از ويژگي‌هاي صداي خشن‌دار خود نهايت استفاده را برده و با نگاههايي پنهاني نامدار را مي‌پايد. حضور نونهالي در اين نقش كوتاه بد نيست به ويژه آنجا كه در شبي مهتابي در محوطه بيروني خانه نامدار، با او از گذشته‌ها حرف مي‌زند و گاه مشاجره‌اي خفيف با او به راه مي‌اندازد.
منبع: نشريه نقش‌آفرينان ، شماره 57
 
تنها کاری که می توان برای بهمن فرمان آرا بعد از تماشای((خاک آشنا )) کرد احساس تاسف است .چرا که فیلم بااندکی تلاش بیشتر می توانست به کاری خوب مبدل شود اما سرسری گرفتن فیلمنامه ضربه شدیدی به آن زده است. خاک آشنا از همان ابتدا بی منطق است .اصلا چرا باید((بابک)) پیش دایی اش بماند .جوانی که از همان ابتدای آمدن قصد رفتن دارد و به دایی اش اصرار می کند من نیامدم که بمانم . علاوه بر آن معتاد است و دلبسته تهران. این تیپ جوان چطور می تواند با یک نگاه عاشق شود و تمام زرق و برق تهران را رها کند و در دهاتی دور افتاده بماند .هیچ نشانه ای از عشق نیز نه در نگاه و نه درحرکات جوان وجود ندارد  .از طرفی دایی هنرمند که معتقد است ((آشنایی دلبستگی می آورد)) چگونه با یک کلمه حرف پیرزن خدمتکارش متقاعد می شود به دنبال بابک برود و او را برگرداند .چنین منطق سستی در ابتدای داستان بیننده را از دنبال کردن فیلم نا امید می کند .علاوه بر این خود دیالوگ ها نیز چندان جالب نیستند.شعاری بودن بعضی هایشان خیلی توی ذوق می زند مثلا این جمله که از زبان(( نامی)) می شویم : (0بلاخره یکی باید جلوی غارت آثار فرهنگی را بگیره ))  یا جمله های اضافی مثل این جمله خانم ((سالاری)) که به ((شبنم )) می گوید درحالی که دقیقا پشت سرش در حال بیرون آمدن از منزل است : ((شبنم بیا بریم )).از همه مضحک تر شیوه آمدن مهمانان بابک به آنجاست .جوانان تهرانی که با یک اشاره بابک 1000 کیلومتر راه را می آیند تا به آنجا برسند و یک شام بخورند و بابک به آنها بگوید : ((شرمنده ام بعد از غذا باید بروید )) .آن ها هم مثل بچه آدم بدون اعتراض می روند.حتی بابک تلاش نمی کندتا دایی اش را راضی به ماندن آن ها کند پس چرا به آنها گفته بیایند؟ اصلا آیا ممانان بابک در کل داسان کارکردی دارند ؟  .البته فیلم نکاث مثبت نیز دارد که مهم ترین آن تدوین خوب فیلم است که در بعضی جاها باعث ایجاز فیلم شده است .موضوع تقابل دو نسل نیز از جنبه های قابل توجه فیلم است که فیلمساز می توانست با تمرکز بیشترروی آن و متنی  با کیفیت فیلم بهتری ارائه دهد.فیلم را برای یک بار میتوان تحمل کرد اما خاک آشنا فیلمی نیست که بر اعتبار فرمان آرا بیفزاید .
 
 
 
 

گورگِن مِلیکیان. از آبادان تا ایروان هشتاد سال زندگی پر بار و سازنده

$
0
0

گورگِن مِلیکیان. از آبادان تا ایروان هشتاد سال زندگی پر بار و سازنده

تیگران داودیان

.

http://alikonline.ir/fa/news/social/item/2321-گورگِن-مِلیکیان

.

گورگن ملیکیان زبان شناس، استاد و رئیس دانشکده شرق شناسی دانشگاه دولتی ایروان هشتاد ساله شد. مراسم ویژه جشن هشتاد سالگی آقای ملیکیان در سالن اجتماعات دانشگاه و با حضور مهمانان رسمی برگزار گردید. آرام سیمونیان رئیس دانشگاه دولتی ایروان گورگن ملیکیان را به خاطر عشق و فداکاری نسبت به این مرکز علمی، یکی از نمادهای دانشگاه مادر و روشنفکری راستین و فداکار دانست. همکاران دانشگاهی زندگی هشتاد ساله پر بار آقای ملیکیان را حضوری تبریک گفته و پیام های تبریک رئیس جمهوری و نخست وزیر آرتساخ و وزیر دفاع ارمنستان نیز قرائت گردید.   

فرصت را غنیمت شمرده و برای تبریک هشتاد سالگی و هم برای تهیه گزارشی از زندگی و فعالیت های استاد ایران شناس راهی دفتر کار ایشان شدم. راستش در هوای سرد و مه آلود ایروان و در تعطیلات میان ترمی دانشگاه امید چندانی به دیدار با استاد در محل کارش را نداشتم، ولی ایشان با همان نشاط و شوخ طبعی همیشگی در محل کارش حاضر بود و سرگرم مطالعه و ریشه یابی کلمات مشترک میان ارمنی و فارسی بود.

بعد از تبریک هشتاد سالگی این شخصیت معروف دانشگاهی و اجتماعی ارامنه، صحبت ما از فرهنگ های لغات دهخدا، آجاریان و جرباشیان و ادامه تحقیقات درباره ریشه یابی کلمات مشترک میان زبان های ارمنی و فارسی آغاز گشت و به زندگی پر فراز و نشیب آقای ملیکیان رسید. من طی سی سال گذشته همیشه شنیده بودم که استاد درآبادان زاده شده است، ولی امروز توانستم جزئیات بیشتری از زندگی ایشان را ثبت و ضبط کنم.

استاد ملیکیان تا مقطع دیپلم دبیرستان در مدارس آبادان، خرمشهر و تهران به تحصیل علم پرداخت و همراه پدر خود در صنایع کشتی رانی کار کرد. "ورژ"، پدر وی، از شهر آرداشاد به ایران مهاجرت کرده بود و در زادگاهش کشتی گیر معروفی بود و "آقاسی خانجیان"دبیر کل حزب کمونیست ارمنستان شوروی همیشه به تماشای مسابقات وی می رفت. ورژ ملیکیان در سال 1337 شمسی پس از بیست و پنج سال زندگی در ایران، تصمیم بازگشت به ارمنستان می گیرد و خانواده خود را به زادگاهش منتقل می سازد. گورگن جوان که خواهان ادامه تحصیل در رشته پزشکی بود، در راهرو دانشگاه با گئورگی نعلبندیان استاد ایران شناسی آشنا گشته و با تشویق وی، سر از دانشکده شرق شناسی در می آورد. سپس تشکیل خانواده می دهد و دارای دو فرزند می باشد. واهاگن ملیکیان پسر وی معاون وزیر دیاسپورا یا ارامنه خارج جمهوری ارمنستان می باشد.

گورگن ملیکیان پس از اتمام دوره های لیسانس و فوق لیسانس، ابتدا با سمت استادیاری و سپس استادی در همان دانشکده مشغول به تدریس می گردد. وی با توجه به مهارت های مدیریت، به معاونت دانشکده شرق شناسی منصوب می گردد وبیش از بیست سال است که ریاست این دانشکده را بر عهده دارد. وی تا کنون چندین کتاب دانشگاهی ادبیات، دستور و زبان فارسی ومقالات علمی شامل ریشه یابی بعضی از کلمات مشترک هند و اروپایی، مسائل دستوری زبان فارسی، زندگی نامه ایران شناسان، تاریخ دانشکده شرق شناسی، کتاب مقدس، صوفی گری، بررسی اسامی شهرها و روستاهای آرتساخ و مسائل ملی-اجتماعی ارمنستان و قره باغ تدوین و منتشر کرده است.

استاد ملیکیان چه در ایران و چه در ارمنستان در صفوف اول فعالین اجتماعی بوده است. در سنین جوانی در تهران به کوهنوردی پرداختو عضو افتخاری انجمن کوهنوردان ایران می باشد. ویدر دوران شوروی، تظاهراتی با شرکت دانشگاهیان ایروان به مناسبت 24 آوریل، یادروز نسل کشی ارامنه، به راه انداخته است.گروه های دانشجویی را برای کمک رسانی به زلزله زدگان شمال ارمنستان بسیج کرده است و از سال 1988 میلادی در صفوف اول جنبش آزادی بخش قره باغ می باشد. آقای ملیکیان بنیانگذار صندوق حمایت مالی از خانواده های بی بضاعت قره باغ است و اکنون بیست سال است که نهال درخت، چهارپا، لوازم منزل و امکانات آموزشی و علمی در اختیار خانواده های بی بضاعت می گذارد.

گورگن ملیکیان، استاد دانشگاه و فعال اجتماعی خستگی ناپذیر تا کنون به دریافت مدال های افتخار "موسس خورناتسی"، "رشادت"و همکاری با حکومت جمهوری آرتساخ نائل گشته و تقدیر نامه هایی از و مراکز علمی و دانشگاهی ایران دریافت کرده است

 

 


کی‌روش: آرامش و صلح تنها با رفتن من از تیم ملی ایجاد می‌شود

$
0
0

 

کی‌روش: آرامش و صلح تنها با رفتن من از تیم ملی ایجاد می‌شود

 .

 

http://alikonline.ir/fa/news/sport/item/2342-

کی‌روش-آرامش-و-صلح-تنها-با-رفتن-من-از-تیم-ملی-ایجاد-می‌شود

 

.

 

سرمربی تیم ملی فوتبال ایران می‌گوید نمی‌تواند درباره جلسه‌اش با رییس فدراسیون فوتبال صحبت کند.

به گزارش ایسنا، کارلوس کی‌روش پس از جلسه‌اش با رییس فدراسیون فوتبال در پاسخ به سوالی درباره این جلسه‌ اظهار کرد: بنده در موقعیتی نیستم که درباره جزئیات این جلسه صحبت کنم و می‌توانید این موضوع را از آقای تاج به عنوان رییس فدراسیون فوتبال بپرسید.

او درباره شایعه کنار گذاشتن دستیاران ایرانی‌اش اظهار کرد: این موضوع تنها یک گمانه‌زنی است و صحت ندارد اما می‌توانم بگویم برنامه‌های آماده‌سازی ما در چرخه درست و طبق روال پیش نمی‌رود و چون امکانات لازم برای آماده‌سازی را در اختیار نداریم، به تعدادی از آن‌ها نیاز نداریم. من در موقعیتی نیستم که بخواهم تصمیم‌گیری کنم و این رییس فدراسیون است که باید تصمیمات لازم را اتخاذ کند. چیزی که در اولویت است، برنامه‌ریزی بر اساس قوانین فیفا و رقابت‌های لیگ قهرمانان آسیاست و ما نمی‌خواهیم خللی به این برنامه‌ها وارد شود و برای بازی با قطر چهار روز تمرین خواهیم داشت.

سرمربی تیم ملی فوتبال با بیان اینکه پس از اردوی دوبی دیگر مصاحبه‌ای انجام نداده است، گفت: اگر مصاحبه‌ای کرده بودم، از طرف فدراسیون هشدار دریافت می‌کردم.

کی‌روش در ادامه با بیان اینکه سه برنامه پیشنهادی در جهت آماده‌سازی تیم ملی ارائه داده بود، اظهار کرد: هیچ کدام از این برنامه‌ها عملی نشد. در هر مرحله‌ای که خواستیم این برنامه‌ها را اجرایی کنیم مشکلاتی جلوی راه ما قرار گرفت. ما به این نتیجه رسیدیم که باید از قوانین فیفا تبعیت کنیم. اگر در ادامه کار مشکلی پیش بیاید من نمی‌توانم پاسخگو باشم و کسانی در این امر متخصص هستند باید جوابگو باشند.

او با تاکید بر اینکه اگر قرار است قوانین فیفا و AFC اجرایی شود، باید برای تیم‌هایی که در لیگ قهرمانان آسیا حضور دارند هم اجرا شود، گفت: باید قوانین به طور یکسان برای همه اجرا شود تا بقیه تیم‌های حاضر در لیگ برتر معترض نشوند.

سرمربی تیم ملی فوتبال ایران در پاسخ به این سوال که آیا مشکل او هنوز صحبت‌های برانکو است یا نه، خاطرنشان کرد: من آرزوی موفقیت برای پرسپولیس و تمامی نمایندگان فوتبال ایران در لیگ  قهرمانان آسیا می‌کنم و امیدوارم روند خوبی را در این مسابقه‌ها داشته باشند. باید همه برای موفقیت تیم ملی کمک کنیم. برانکو قبلا عنوان کرد که بازیکنان پرسپولیس در اردوی تیم ملی چاق می‌شوند. ما هم آن‌ها را در اختیار باشگاه قرار دادیم تا بتوانند آمادگی بازیکنان‌شان را حفظ کنند. البته تمامی صحبت‌های من در مورد تیم ملی است و نه شخص برانکو  ایوانکوویچ.

وی افزود: من سه برنامه پیشنهادی فدراسیون فوتبال و سازمان لیگ ارائه کردم و انجام نشد. با این حال اکنون برقراری آرامش و ثبات مهم‌ترین مسئله است. اکنون تمام برنامه‌های ما به مخاطره افتاده است.

کی‌روش خاطرنشان کرد: در دسامبر ۲۰۱۶تیم ایران یک سال را بدون باخت به پایان رساند و ۴سال به عنوان بهترین تیم در صدر رده‌بندی تیم‌های آسیایی در فیفا قرار داشت. این نکته‌ای بود که برایمان اهمیت داشت. خوشحال بودیم که باعث شادی و طراوت بین هواداران و مردم ایران شدیم اما در ژانویه ۲۰۱۷هرج و مرج ایجاد شد و رسانه‌ها نگران شدند اما سوال اینجاست چه کسی مسئول این شرایط است؟ البته نباید من به این سوال پاسخ بدهم. فوتبال ایران به آرامش، ثبات و هماهنگی نیاز دارد و تیم ملی نیازمند یک حمایت همه جانبه برای بازی با قطر و چین است. بعد از این همه فشار و ضرباتی که به تیم ملی وارد شده، این صلح و آرامش تنها با رفتن من ایجاد می‌شود

 

 

 

وزیر دفاع: تست موشکی مغایرتی با برجام و قطعنامه ٢٢٣١ ندارد

$
0
0

 

وزیر دفاع: تست موشکی مغایرتی با برجام و قطعنامه ٢٢٣١ ندارد

 .

http://alikonline.ir/fa/news/political/سیاسی/item/2351-

وزیر-دفاع-تست-موشکی-مغایرتی-با-برجام-و-قطعنامه-2231-ندارد

.

وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح گفت: بحث‌هایی که درباره آزمایش‌های موشکی اخیر مطرح شده است هیچ مغایرتی با برجام و قطعنامه ٢٢٣١ ندارد و در ادامه برنامه‌های ما بوده است.

به گزارش اداره کل تبلیغات دفاعی وزارت دفاع؛ سردار سرتیپ پاسدار دکتر حسین دهقان وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح در حاشیه جلسه هیأت دولت و در جمع خبرنگاران با اشاره به خبر آزمایش موشک بالستیک گفت: آنچه که  در مورد تست‌های موشکی مطرح شده است، باید بگویم که هیچ مغایرتی نه با برجام و نه با قطعنامه ٢٢٣١ دارد.

وی افزود: این در برنامه‌های جاری ما بوده است و ما همواره اعلام کرده‌ایم که برنامه‌های خودمان را در حوزه تولیدات اقلام دفاعی برای دفاع از منافع ملی همواره همان‌گونه که برنامه‌ریزی کرده‌ایم، ادامه می‌دهیم و هیچ‌ چیز نمی‌تواند برنامه و اهداف ما را تحت تأثیر قرار دهد.

 

وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح تصریح کرد: در دنیایی که قدرت‌ها این‌گونه اُشتُلم می‌کنند، یک ملت زنده باید همواره در بالاترین سطوح، خود را آماده دفاع نگه دارد و آنچه که به عنوان تست موشکی مطرح شده است، در ادامه برنامه‌های ما بوده است و ما برنامه‌های خود را مطابق با دستوری که رئیس‌جمهور در اواخر سال گذشته ابلاغ کرده است، با سرعت و دقت بیشتری ادامه می‌دهیم.

وی با بیان اینکه ملت ما همه مسیرها را آزموده و دنیا نیز آزموده است که نمی‌تواند این حرف‌ها و اقدامات، تأثیری در اراده راسخ این ملت بگذارد افزود: همواره گفته‌ایم ما هیچ‌گاه از توسعه و تقویت بنیه دفاعی خود جزء دفاع از اهداف و منافع‌مان، هیچ هدف و نظر دیگری نداریم و در این مسیر نیز نه تنها به اجازه کسی نیاز نداریم، بلکه اجازه دخالت به هیچ‌کس را هم نخواهیم داد.

سردار دهقان همچنین در پاسخ به سؤالی در مورد رزمایش مشترک فرانسه، انگلیس و آمریکا در خلیج ‌فارس و در واکنش به این رزمایش گفت: این رزمایش طبیعی است یعنی الان در فضایی که در سطح جهان به دلیل روی کار آمدن ترامپ به وجود آمده است، کشورهای حاشیه جنوب خلیج‌ فارس نوعی نگرانی از آینده دارند و اروپایی‌ها هم علاقه دارند حضور خود را به نوعی در منطقه به اثبات برسانند و به طرفداران خود اعتماد ببخشند، اما این‌جور کارها تأثیری نخواهد داشت چرا که حکومت‌هایی که به اراده ملت خود تکیه ندارند و بیش از آنکه به دنبال منافع ملی خود باشند، به دنبال دیگران هستند، موفقیتی را کسب نخواهند کرد.

 

وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح همچنین در مورد پهپادهای به پرواز درآمده در منطقه ممنوعه اظهار کرد: متأسفانه  در استفاده از این پرنده‌های کوچک که در دست مردم نیز زیاد است کم‌توجهی می شود. طبیعتاً باید استفاده از این پهپادها را سامان داد و بعضاً برخی شیطنت‌هایی می‌کنند و ما تاکنون به این مسئله نرسیده‌ایم که این موضوع با اهداف از پیش تعیین شده و یا کار ضد انقلاب باشد، اما باید از این موضوع جلوگیری کرد.

دهقان با تأکید بر اینکه هر شی‌ ای که در منطقه ممنوعه پرواز کند باید جلوی آن را گرفت، گفت: مجموعه‌ای که باید از این فضا دفاع کند، در هر شرایطی آمادگی دفاع را دارد.

 

وی همچنین در خصوص همکاری ایران و روسیه در سوریه گفت: ما همان همکاری که از ابتدا در حوزه مشاوره، کمک به طراحی و آموزشی را داشته‌ایم، ادامه می‌دهیم و این همکاری‌ها کم نشده است بلکه آنچه که مهم است، دستاوردهای میدانی دستمایه جدی است برای کار سیاسی و شکل‌گیری مذاکرات سوری ـ سوری برای آنکه ملت سوریه بتوانند سرنوشت خود را تعیین کنند که مذاکرات آستانه نیز اولین گام در این مسیر بود.

سردار دهقان تأکید کرد: نشست آستانه و برگزاری مذاکرات سوری ـ سوری، دستاوردی است که از تأثیر موفقیت‌های میدانی در فضای سیاسی نشأت گرفته است.

 

وی در پاسخ به این سؤال که آیا ایران به غیر از اس 300، سلاح‌های دیگری از روسیه خریداری کرده است؟ گفت: خیر.

وزیر دفاع در پایان افزود: از تانک کرار به زودی رونمایی می‌شود.

 

 

 

لاوروف: روسیه، ترکیه و ایران نظارت بر آتش‌بس در سوریه را آغاز کرده‌اند

$
0
0

 

لاوروف: روسیه، ترکیه و ایران نظارت بر آتش‌بس در سوریه را آغاز کرده‌اند

 .

 http://alikonline.ir/fa/news/political/سیاسی/item/2348-

لاوروف-روسیه،-ترکیه-و-ایران-نظارت-بر-آتش‌بس-در-سوریه-را-آغاز-کرده‌اند

.

همایش همکاری روسیه و کشورهای عربی صبح امروز در ابوظبی آغاز به کار کرد.

 

به گزارش ایسنا، به نقل از شبکه خبری روسیا الیوم، همایش همکاری روسیه و کشورهای عربی امروز در ابوظبی با مشارکت سرگئی لاوروف، وزیر خارجه روسیه و احمد ابوالغیط، دبیرکل اتحادیه عرب و وزرای خارجه بحرین، تونس، الجزایر و موریتانی و امارات آغاز شد.

قرار است در این نشست درباره آتش‌بس سوریه و توافق روسیه و ترکیه در این باره و مسائل خاورمیانه بحث و تبادل نظر شود.

لاوروف به عنوان رئیس هیئت روسیه در این نشست در افتتاحیه این همایش گفت: ما از کشورهای عربی می‌خواهیم از محاصره اقتصادی مناطق تحت سیطره داعش حمایت کنند.

 

وی تاکید کرد، تعهدی کلی در قبال حفظ آتش‌بس در سوریه وجود دارد.

لاوروف افزود: سازمان ملل باید فورا وارد عمل شود و دست از اهمال‌کاری در زمینه برگزاری مذاکرات ژنو بردارد. فضای مذاکرات سوریه در آستانه به منظور اجرای توافقات حاصل شده از نشست اول با این چارچوب تحت نظارت قرار خواهد داشت.

لاوروف تصریح کرد: ساز و کار روسیه،‌ ترکیه و ایران کار نظارت بر آتش‌بس در سوریه را آغاز کرده است.

وزیر خارجه روسیه همچنین اظهار داشت: روسیه از طریق در اختیار قرار دادن سلاحش در روند مقابله با داعش در عراق مشارکت دارد

 

]

 

 

 

 

دبیرکل سازمان ملل: اقدام ترامپ در جلوگیری از ورود اتباع خارجی به آمریکا نسنجیده است

$
0
0

 

دبیرکل سازمان ملل: اقدام ترامپ در جلوگیری از ورود اتباع خارجی به آمریکا نسنجیده است

 .

http://alikonline.ir/fa/news/political/سیاسی/item/2350-

دبیرکل-سازمان-ملل-اقدام-ترامپ-در-جلوگیری-از-ورود-اتباع-خارجی-به-آمریکا-نسنجیده-است

.

 دبیرکل سازمان ملل متحد شامگاه سه شنبه با انتقاد شدید از فرمان اجرایی دونالد ترامپ درخصوص منع ورود اتباع هفت کشور به خاک آمریکا، چنین اقدام های نسنجیده ای را بی فایده و بی اثر عنوان کرد.

 

به گزارش رسانه های عربی، آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل متحد، فرمان اجرای دونالد ترامپ را اقدامی کور دانست و بدون اشاره به نام آمریکا گفت: کشورهایی که تلاش می کنند تا مرزهای خود را کنترل کنند، نمی توانند تدابیری را اتخاذ کنند که بر مبنای تبعیض دینی و نژادی است.

آنتونیو گوترش دبیرکل سازمان ملل روز دوشنبه نیز در مراسم افتتاحیه نشست سران اتحادیه آفریقا در اتیوپی، با اشاره به فرمان اجرایی دونالد ترامپ درباره منع ورود موقت شهروندان هفت کشور، از بسته شدن مرزهای 'توسعه یافته ترین کشورهای جهان'به روی پناهجویان به شدت انتقاد کرد.

 

دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا جمعه گذشته با امضای دستوری اجرایی از ورود اتباع هفت کشور از جمله ایران به خاک آمریکا جلوگیری کرد.

این دستور اجرایی دونالد ترامپ با انتقاد شدید کشورهای جهان از جمله کشورهای اروپایی و سازمان ملل متحد و سازمان های حقوق بشری روبرو شده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

دیدار خبرنگاران رسانه های جمعی ایتالیا با خلیفه ارامنه تهران

$
0
0

دیدار خبرنگاران رسانه های جمعی ایتالیا با خلیفه ارامنه تهران

.

http://alikonline.ir/fa/news/armenians-of-north-of-iran/item/2344

-دیدار-خبرنگاران-رسانه-های-جمعی-ایتالیا-با-خلیفه-ارامنه-تهران

.

- به گزارش روابط عمومی خلیفه‌گری ارامنه تهران، جمعی از خبرنگاران رسانه های جمعی ایتالیا روز شنبه 9 بهمن ماه با همراهی پدر استپانوس، روحانی کلیسای «پناواتورا» شهر رم ضمن دیدار با اسقف اعظم سیبوه سرکیسیان خلیفه ارامنه تهران با ایشان به گفتگو پرداختند.

 

اسقف اعظم سیبوه سرکیسیان در این مصاحبه ضمن خوشآمدگویی به پدر روحانی و هیئت همراه، توضیحاتی پیرامون کلیسای ارمنی و جامعه ارامنه ایران ارائه و تأکید کرد: ارامنه از زمان های بسیار دور در ایران سکونت داشته و در زمینه های مختلف اجتماعی، فرهنگی، سیاسی، ورزشی و هنری ایران مشارکت فعال داشته اند.

اسقف اعظم سیبوه سرکیسیان همچنین تأکید کرد: مشکلات در همه جا وجود دارند و رسالت انسان مبارزه و غلبه بر دشواری ها می باشد.

خلیفه ارامنه تهران در پاسخ به این پرسش که آیا اقلیتی تحت عنوان "مسیحی"در ایران وجود دارد یا این که ارامنه با هویت ملی خود شناخته می شوند، اظهار داشت: ما نخستین ملتی هستیم که مسیحیت را به عنوان دین رسمی خود پذیرفته‌ایم. ایمان مسیحی و هویت ارمنی ما تفکیک پذیر نیستند و به همین دلیل نیز کلمه "ارمنی"مترادف با "مسیحی"شناخته می شود.

اسقف اعظم سیبوه سرکیسیان در این مصاحبه توضیحات مبسوطی پیرامون کلیسای ارمنی و همچنین هویت ملت ارمنی ارائه کرد

 

 

 

معنای متفاوت

$
0
0

گروهی از کلمات (جمله یا عبارت) که معنای متفاوتی را نسبت به معنای کلمات بکار رفته در همان اصطلاح را دارند .

لیستی از چند اصطلاح پرکاربرد:

 

1) My hair stood on end.

 

مو به تنم سیخ شد

2) I am all eyes.

 

من چهار چشمی مراقبم

3) If I get my hands on him.

 

اگه دستم بهش برسه

4) Don't brown nose.

 

چاپلوسی نکن

5) The brain drain.

 

فرار مغزها

6) It’s none of your business.

 

به تو هیچ ربطی نداره

7) Are you out of mind?

Are you nuts?

زده به سرت؟

8) Goodness is better than beauty.

Beauty is skin deep

سیرت نیکو به از صورت زیبا است

9) stay tight.

 

قوی باش

10) He missed the aim/point.

 

تیرش به سنگ خورد

11) Every beginning is hard.

 

هر کاری اولش سخته

12) Let get this off my chest.

 

بزار حرف برات بگم

13) Don’t get fresh with me.

 

پررویی نکن!

14) I’m tied up.

 

دستم بند است

15) He is a fair-weather friend.

 

رفیق نیمه راهه

16) This is the limit.

 

ديگر شورش در آمده

17) I know it from A to Z.

 

سیر تا پیاز قضیه رو میدونم

18) I know what you are going through!

 

می دونم چه رنجی داری می کشی!

19) My heart is heavy.

 

دلم گرفته است

20) Has the penny dropped.

 

دوزاریت افتاد؟

21)he is in the ten

 

کارش درسته

22) It's a piece of cake.

 

خیلی راحته

23) Wishes Don't Wash Dishes.

 

با حلوا حلوا کردن دهن شیرین نمیشه

24) Save One's Neck.

 

به داد کسی رسیدن

25) Zip it up.

 

دهنتو ببند

26) Wind your neck in!

 

بشین سرجات و ساکت باش

27) I'm a bit lost.

 

یه کوچولو گیجم

28) He put me to Shame.

 

آبرومو برد

29) for raniy day.

 

باشه واسه روزه مبادا

30) I am sore at her.

 

دل خوشی ازش ندارم

31) Do not cost your pearls before swine.

Money does not grow on the tree.

پول علف خرسِ نیست

32)hunger is the best sauce.

 

آدم گرسنه سنگ هم میخوره

33) Ball of fire.

 

آتیش پاره

34) I wash my hands of you.

 

ازت نا امید شدم

35) what is eating you?

 

چی ناراحتت می کنه؟

36) Take/Have a seat, please.

 

بفرمایید بشینید

37) You can not make fool of me.

 

نمی تونی منو گول بزنی

38) Tit for tat.

 

این به اون در

39) Apple polisher.

 

پاچه خوار

40)No news is Best news.

 

بى خبرى , خوش خبرى است!

41) Hush money.

 

حق السّکوت

42) Have/Get butterflies.

 

دلشوره داشتن

43)Cross my heart (and hope to die).

 

به جون خودم قسم

44)doesn't care a pin.

 

ککش هم نمی گزه

45)It's the end of me.

 

بیچاره شدم

46)What's cooking?

 

قضيه چيه؟

47)That was the fate.

 

قسمت همين بود

48)Let's hit the road.

 

بزن بريم(مسافرت منظورشه)

 

49)Don't be such a nag.

 

اینقدر نق نقو نباش

50)From dawn to dusk.

 

از کله ی سحر تا بوق سگ

51)He has not a penny to bless himself with.

 

گور نداره که کفن داشته باشد

52)Pull someone's leg.

 

کسي را دست انداختن

53)To make up to.

 

چاپلوسی کردن

54)To go dutch/Let's Go Dutch.

 

دنگی حساب کردن

55) The early bird catches the worm.

 

سحرخیز باش تا کام روا شوی

 

 56)He has an evil eye.

 

چشماش شوره!

57) It’s between to our ears.

 

بین خودمون باشه

58) As you wish,God.

 

خدایا راضیم به رضای تو!!

59) Have egg on your face.

 

سکه یه پول شدن

60)He/She reads me like a book.

 

اون منو مث کف دستش میشناسه

61) I see red.

 

خون جلو چشامو گرفته بود

62) No laughing matter.

 

خنده نداره

63)The damage is done.

 

کار از کار گذشته

64)My job is on line.

 

کارمو از دست دادم

65) Stop playing innocent.

 

خودت رو به موش مردگی نزن

66) joking apart.

 

از شوخي گذشته

67) He Kicked My Ass.

 

زد تو برجکم

68) Shake a Leg: Hurry!

 

عجله کردن(یالا خودمون :D)

69) Don't Take It Out On Me.

 

دق و دلیت رو سر من خالی نکن

70) I Will Eat My Hat.

 

اسممو عوض میکنم

71) To step on someone’s toes.

 

پا تو کفش دیگران کردن

72) To play for time /to hang back.

 

این پا و اون پا کردن

73) Don’t get my monkey up

 

🆔 @IloveEnglish2016

🌹ILE🌹

🍃 #Free_Post

موزه آرميتاژ با سه ميليون اثر هنري

$
0
0

موزه آرميتاژ با سه ميليون اثر هنري

 

موزه «آرميتاژ» تا «هرميتاژ» واقع در سن پترزبورگ روسيه با سه ميليون اثر هنري يكي از بزرگترين موزه‌هاي جهان و از قديمي‌ترين گالري‌هاي هنري و موزه‌هاي تاريخ و فرهنگ بشري در جهان است.

مجموعه عظيم آرميتاژ در شش بنا به نمايش گذاشته شده است،بناي اصلي كاخ زمستاني نام دارد و در گذشته محل سكونت رسمي تزارهاي روسيه بوده است.

موزه آرمتياژ شعبه‌هاي بين‌امللي در آمستردام، لندن و لاس‌وگاس نيز دارد. از جمله هنرمنداني كه آثارشان نقاط قوت مجموعه هنر غرب در موزه آرميتاژ است، مي‌توان به ميكل آنژ، لئوناردو داوينچي، روبنس، ون دايك، رامبراند، رودن، مونه، سزان، ونگوك و پيكاسو اشاره كرد.

البته اين موزه مجموعه آثار متعددي دارد كه مي‌توان به نشانه‌ها، لباس‌ها و جواهرات سلطنتي و بزرگترين كلكسيون موجود در جهان از طلاي باستان متعلق به اروپاي شرقي و آسياي غربي اشاره كرد.

درسال 1764 كاترين كبير با خريد بيش از 200 نقاشي در اروپا، جمع آوري مشهور را آغاز كرد. در طي انقلاب روسيه در سال 1917 موزه سلطنتي آرميتاژ جزء اموال خصوصي اعلام شد، پس از ملي شدن مجموعه‌هاي هنري عمومي ملي دامنه آثار موجود در موزه وسعت بيشتري يافت.

 

 


عزت‌الله فولادوند در گفت‌وگو با ایبنا:

$
0
0

عزت‌الله فولادوند در گفت‌وگو با ایبنا:

با این ترجمه‌های بد انتظار داریم مردم کتاب بخوانند؟!

 

عزت‌الله فولادوند، مترجم پیشکسوت در ارزیابی کتاب‌های علوم سیاسی گفت: بیماری ترجمه تنها ویژه علوم سیاسی نیست بلکه به داستان نیز سرایت کرده است و هر وقت می‌خواهیم داستانی را مطالعه کنیم با خواندن هر سطر آن زجر می‌کشیم.

با این ترجمه‌های بد انتظار داریم مردم کتاب بخوانند؟!

دکتر عزت‌الله فولادوند در گفت‌وگو با خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) درباره افت کیفیت کتاب‌های علوم سیاسی اظهار کرد: مدت زمان زیادی است که کتاب خوبی چه در ترجمه و یا تالیف در حوزه علوم سیاسی به دستم نرسیده تا مطالعه کنم.

وی افزود: به نظر می‌رسد با وجود افزایش دانشجویان رشته‌های علوم سیاسی و به طبع فارغ‌التحصیلان آن، باید منتظر ترجمه‌ها و تالیفات خوب باشیم، اما این‌طور نیست، ترجمه‌ها بسیار ضعیف است و تالیفات هم چنگی به دل نمی‌زند.

این مترجم کتاب‌های علوم سیاسی ادامه داد: نارسایی ترجمه‌های علوم سیاسی دلایل بسیاری می‌تواند داشته باشد، اما در نگاه نخست آشنایی نداشتن مترجم به زبان مبدا و مقصد باعث شده که برخی کتاب‌های مناسب نیز قربانی شوند. با این ترجمه‌های بسیار نازل گِله می‌کنیم که چرا شمارگان کتاب پایین است و کسی کتاب نمی‌خواند! چندی پیش کتاب «رساله دوم درباره دولت» اثر «جان لاک» به دستم رسید، ترجمه کتاب در سطحی پایین باعث شده که کتابی به این مهمی نیز قربانی شود.

فولادوند اظهار کرد: از طرفی با انقلاب دیجیتالی که روی داده، رقابتی میان قلم‌ به دستان شکل گرفته است و هر کسی می‌کوشد که سریع‌تر از دیگری یک اثر خوب را مُثله کند.

وی افزود: البته باید بگویم بیماری ترجمه تنها در حوزه علوم سیاسی نیست بلکه به داستان نیز سرایت کرده است و هر وقت می‌خواهیم رمانی را مطالعه کنیم با خواندن هر سطر آن زجر می‌کشیم. در حالی که اصول ترجمه در حوزه داستان حاکی از این است که مترجم باید بداند ترجمه داستان، ظرایف و لطایفی دارد که نیاز است در نظر گرفته شود.

این مترجم برگزیده کتاب سال ادامه داد: در حالی که مترجمان این نکته‌سنجی‌ها را نادیده می‌گیرند و وضعیت به شکلی درآمده که باید بگویم امروز وضعیت ترجمه در ایران فاجعه است. با این اوصاف خجالت می‌کشم به جوانان بگویم چرا کتاب نمی‌خوانید؟!

 

 

 

 

 

ظریف: روابط تهران - ایروان در حوزه های مختلف به خوبی پیش می رود

$
0
0

ظریف: روابط تهران - ایروان در حوزه های مختلف به خوبی پیش می رود

.

 http://alikonline.ir/fa/news/political/سیاسی/item/2352-

ظریف-روابط-تهران-ایروان-در-حوزه-های-مختلف-به-خوبی-پیش-می-رود

.

  ویگن سرکیسیان وزیر دفاع جمهوری ارمنستان که به دعوت رسمی سردار حسين دهقان وزير دفاع جمهوری اسلامی ايران برای انجام یک ديدار رسمی سه روزه به ایران سفر کرده است دیروز با وزیر امور خارجه، دبیر شورای امنیت ملی و رییس مجلس کشورمان دیدار و گفتگو کرد.

ظریف: روابط تهران - ایروان در حوزه های مختلف به خوبی پیش می رود

محمد جواد ظریف بعد از ظهر چهارشنبه در دیدار با ویگن سرکیسیان وزیر دفاع جمهوری ارمنستان با مثبت ارزیابی کردن سفر اخیر رئیس جمهوری کشورمان به ایروان، اظهار امیدواری کرد: همکاری های مشترک دو کشور به ایجاد صلح و امنیت در منطقه منجر شود.

وزیر امور خارجه با اشاره به وجود روابط تاریخی و نهادینه بین ایران و ارمنستان گفت: مناسبات دو کشور در دنیای کنونی که گرایش های افراطی تحت نام ادیان مختلف در حال گسترش است، می تواند رابطه ای نمونه باشد و شاهدیم که این روابط در حوزه های مختلف بخوبی پیش می رود.

وی همچنین با اشاره به خطر افراط گرایی در منطقه، همکاری دوجانبه برای مقابله با این خطرات را اجتناب ناپذیر دانست.

ظریف همکاری در زمینه ترانزیت را از جمله فرصت های موجود برای همکاری بین دو کشور برشمرد.

ویگن سرکیسیان وزیر دفاع جمهوری ارمنستان هم با ابراز خرسندی از حضور در ایران گفت: توسعه هر چه بیشتر روابط دوجانبه منجر به تحکیم مناسبات دو کشور در ابعاد گوناگون خواهد شد.

وی افزود: رابطه با جمهوری اسلامی ایران به عنوان کشوری که نقش اساسی در حل معضلات و مشکلات در منطقه دارد، برای ایروان بسیار با اهمیت تلقی می شود.

وزیر دفاع ارمنستان با اشاره به سفر رئیس جمهوری کشورمان به ارمنستان گفت: این سفر حائز اهمیت بود و از آن زمان تاکنون شاهد تحولات جدیدی در روابط بین دو کشور هستیم.

 

شمخانی: ائتلاف‌های کاغذی عملکرد قابل دفاعی برای مهار تهدید‌های بین‌المللی نداشته‌اند

ویگن سرکیسیان وزیر دفاع جمهوری ارمنستان عصر چهارشنبه با علی شمخانی نماینده مقام معظم رهبری و دبیر شورای عالی امنیت ملی دیدار و پیرامون مسائل دوجانبه، منطقه‌ای و بین‌المللی گفت‌وگو کرد.

شمخانی با اشاره به روند همکاری‌های گسترده و رو به رشد میان دو کشور در عرصه‌های مختلف به ویژه حوزه‌های دفاعی و امنیتی گفت: سیاست جمهوری اسلامی ایران در قبال همسایگان، همواره از اصول حسن همجواری، روابط مسالمت آمیز و بهره گیری حداکثری از ظرفیت‌های قابل تبادل پیروی می‌کند.

وی با اشاره به اقدامات گسترده ایران در مقابله با تروریسم در سوریه و عراق و تاثیر آن بر ایجاد ثبات و آرامش در منطقه اظهار داشت: در صورتی که با گسترش افسار گسیخته تروریسم تکفیری مقابله به هنگام صورت نمی‌گرفت امروز سراسر منطقه با بحران ناامنی مواجه بود.

دبیر شورای عالی امنیت ملی ضرورت گفت‌وگو و مفاهمه در حل و فصل اختلافات منطقه‌ای و اجتناب از نظامی گری و خشونت در این خصوص را لازمه حفاظت از امنیت و ثبات عنوان کرد و اظهار داشت: ایجاد و توسعه درگیری‌های منطقه‌ای خواست و اراده بیگانگان برای افزایش حضور و مداخله در امور داخلی کشورها و فروش سلاح بوده و باید با هوشیاری و همکاری مستمر اجازه شکل گیری بحران‌های تصنعی داده نشود.

شمخانی سابقه منفی کشورهای غربی در حمایت از تروریسم و استفاده از ابزار تحریم برای محدود سازی کشورهای قربانی تروریسم چون ایران و سوریه را مورد تاکید قرار داد و افزود: برای توسعه توان دفاعی متعارف خود از هیچ کشور یا سازمان بین‌المللی اجازه نخواهیم گرفت و با هرگونه دخالت خارجی در امور دفاعی از جمله توان موشکی جمهوری اسلامی ایران بشدت مقابله خواهیم کرد.

دبیر شورای عالی امنیت ملی خاطر نشان کرد: گروه‌های مسلح تکفیری که از سوی برخی کشورهای منطقه پشتیبانی فکری و مالی می‌شوند، در کنار رژیم صهیونیستی دو تهدید اصلی برای امنیت بین‌الملل به شمار می‌روند و متأسفانه ائتلاف‌های کاغذی هیچ عملکرد قابل دفاعی در زمینه مهار این تهدیدها نداشته‌اند.

ویگن سرکیسیان وزیر دفاع ارمنستان نیز در این دیدار با اشاره به اهمیت و موقعیت ممتاز جمهوری اسلامی ایران در منطقه و جهان، بر علاقمندی دولت ارمنستان به گسترش همکاری و ارتقای سطح مناسبات با ایران تأکید کرد.

وی با تاکید بر اراده رهبران ارمنستان برای تقویت و گسترش همکاری‌های همه جانبه با جمهوری اسلامی ایران تصریح کرد: ما با ایجاد هرگونه تنش در منطقه و میان همسایگان مخالفیم و ضمن قدردانی از نقش سازنده جمهوری اسلامی ایران در مهار بحران‌ها و ایجاد ثبات، آماده افزایش همکاری دو جانبه در این خصوص هستیم.

لاریجانی: ایجاد بحران جدید در منطقه آینده روشنی ندارد

علی لاریجانی رئیس مجلس شورای اسلامی در دیدار ویگن سرکیسیان وزیر دفاع جمهوری ارمنستان ضمن استقبال از توسعه همکاری‌ها میان دو کشور، تأکید کرد: کشور شما در مسئله آذربایجان رفتار مناسبی داشت، زیرا ایجاد بحران جدید در منطقه، آینده روشنی ندارد و باید تلاش کرد که حوادث گذشته دوباره تکرار نشود، زیرا هیچ کشوری از درگیری سود نمی‌برد.

در این دیدار ویگن سرکیسیان وزیر دفاع جمهوری ارمنستان ضمن ابراز خرسندی از سفرش به ایران، گفت: میان دو کشور ایران و ارمنستان نیازهای حیاتی برای گسترش همکاری‌ها وجود دارد و ما در دیدار با مقامات ایرانی زمینه‌های این همکاری‌ها را مورد بررسی قرار دادیم.

وی اظهار داشت: برای ما گسترش همکاری‌های پارلمانی خیلی اهمیت دارد و با توجه به انتخابات مجلس ما که تا دو هفته دیگر برگزار خواهد شد، تلاش خواهیم کرد که گروه دوستی جدید ایران و ارمنستان را هر چه سریعتر تشکیل دهیم تا بتوانیم سطح روابط را ارتقا بخشیم

 

 

 

 

سخنگوی موگرینی: آزمایش موشکی ایران نقض برجام نیست

$
0
0

سخنگوی موگرینی: آزمایش موشکی ایران نقض برجام نیست

.

http://alikonline.ir/fa/news/political/سیاسی/item/2355-

سخنگوی-موگرینی-آزمایش-موشکی-ایران-نقض-برجام-نیست

.

نبیله مسرالی سخنگوی فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی و امنیتی اتحادیه اروپا گفت: آزمایش موشکی ایران نقض برجام نیست.

 

به نقل از ایرنا و به گزارش منابع خبری از بروکسل، مسرالی روز چهارشنبه به خبرنگاران گفت: برنامه موشک بالستیک ایران بخشی از توافق هسته ای سال 2015 نیست و از این رو آزمایش های موشکی نقض این توافق نیست.

وی افزود: در خصوص قطعنامه 2231 شورای امنیت نیز این نهاد عالی سازمان ملل باید تصمیم گیری کند.

این در حالی است که به گزارش اینترفکس، سرگئی ریابکوف معاون وزیر امور خارجه روسیه نقض قطعنامه 2231 را منتفی دانسته است.

به گفته ریابکوف، قطعنامه 2231 از ایران می خواهد که از آزمایش موشک های قادر به حمل کلاهک هسته ای خودداری کند و این درحالی است که روسیه اطمینان دارد که ایران هیچ برنامه تسلیحاتی هسته ای ندارد.

موضوع آزمایش موشکی ایران سه شنبه شب به درخواست آمریکا در جلسه شورای امنیت سازمان ملل مطرح شد و نیکی هیلی نماینده آمریکا در سازمان ملل مدعی شد که پرتاب آزمایشی موشک بالستیک میان برد کاملا غیر قابل قبول است.

ماتیو راکرافت نماینده انگلیس نیز گفت که شورای امنیت خواستار تهیه گزارشی توسط آنتونیو گوترش دبیر کل سازمان ملل درباره آزمایش موشکی ایران و کمیته ایجاد شده در پی تایید توافق هسته ای شده است.

وی همچون همتای آمریکایی اش مدعی شد که این آزمایش موشکی ناسازگار با قطعنامه های سازمان ملل است.

این در حالی است که محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه ایران موضوع برنامه های دفاعی ایران را خارج از قطعنامه 2231 شورای امنیت دانست و گفت: جمهوری اسلامی ایران دفاع از خود را به اجازه دیگران موکول نمی کند.

ظریف روز سه شنبه در نشست خبری مشترک با ژان مارک آیرو همتای فرانسوی خود افزود: در مورد اجرای برجام چندین بار آژانس بین المللی انرژی اتمی و کشورهای عضو برجام اعلام کرده اند که ایران به تمام تعهدات خود پایبند بوده و آن ها را کامل اجرا کرده است.

وزیر امور خارجه ایران خاطرنشان کرد: همانطور که همه اعضای برجام در مذاکرات خود اعلام کرده اند، آزمایش های موشکی جزئی از برجام نیست. هم دولت فرانسه و هم دولت قبلی ایالات متحده آمریکا که مذاکرات را بر عهده داشت، اعلام کرد که آزمایش های موشکی جزئی از برجام نیست و ارتباطی به آن ندارد.

 

 

 

 

امیدواریم مسئله قره‌باغ به‌ صورت منصفانه حل شود

$
0
0

ولایتی در دیدار با وزیردفاع ارمنستان:

امیدواریم مسئله قره‌باغ به‌ صورت منصفانه حل شود/مراقب نفوذ برخی عناصر بیگانه در منطقه باشیم

.

http://alikonline.ir/fa/news/political/

سیاسی/item/2356-ولایتی-در-دیدار-

با-وزیردفاع-ارمنستان-امیدواریم-مسئله-

قره‌باغ-به‌-صورت-منصفانه-حل-شود-مراقب

-نفوذ-برخی-عناصر-بیگانه-در-منطقه-باشیم

.

 ویگن سرکیسیان وزیر دفاع جمهوری ارمنستان که به ایران سفر کرده است صبح امروز با علی اکبر ولایتی مشاور مقام معظم رهبری در امور بین الملل و رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام دیدار و گفتگو کرد.

به گزارش ایسنا، علی‌اکبر ولایتی در این دیدار خاطرنشان کرد: امیدواریم بتوانیم میانجیگری بین ارمنستان و آذربایجان و بازگشت تعاملات به سابقه تاریخی گذشته بین ایران و ارمنستان را شاهد باشیم.

وی ادامه داد: همکاری‌های ایران با ارمنستان و روسیه از نمونه‌های همکاری منطقه‌ای است که می‌تواند در آینده ادامه یابد.

رئیس مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام تاکید کرد: از اینکه مسئله قره باغ روی روابط ارمنستان و آذربایجان سایه انداخته خوشحال نبوده و امیدواریم این مسئله به صورت منصفانه حل شود.

وی ادامه داد: باید در مورد نفوذ برخی عناصر بیگانه مثل اسرائیل هوشیار باشیم چون مطلع از برخی دخالت‌های آنها در منطقه هستیم و باید مراقب باشیم بیگانگان در منطقه ما آتش افروزی نکنند.

وزیر دفاع جمهوری ارمنستان هم که در صدر یک هیات عالی رتبه دفاعی-نظامی به تهران سفر کرده است، در دیدار با ولایتی سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی را تبریک گفت و حجم همکاری‌های دو کشور و وجود چالش‌های مشترک بین ایران و ارمنستان را دلیل خوبی برای تعاملات تهران و ایروان دانست.

وی از سفر آتی نخست وزیر ارمنستان به ایران خبر داد.

سرکیسیان در روزهای اخیر با مسئولان عالی رتبه کشورمان پیرامون مسائل دو جانبه، منطقه‌ای و بین المللی گفت‌وگو کرده و دیداری از مراکز نظامی کشورمان داشته است.

ویگن سرکیسیان پیش از دیدار با ولایتی با سردار حسین دهقان وزیر دفاع، علی لاریجانی رئیس مجلس، علی شمخانی نماینده مقام معظم رهبری و دبیر شورای عالی امنیت ملی و محمد جواد ظریف وزیر امور خارجه کشورمان هم دیدار و گفت‌وگو داشته است.

 

 

 

حقایقی شگفت انگیز در مورد کره شمالی

$
0
0

حقایقی شگفت انگیز در مورد کره شمالی

.

 

1: سیاستمدارانی که در کره شمالی مورد غضب رهبر این کشور قرار می‌گیرند خیلی زود ناپدید می‌شوند. انتشار خبر اعدام یکی از وزیران این کشور به وسیلهٔ ضدهوایی انتقادات زیادی را برانگیخت هرچند این خبر بطور قطع تأیید نشد.

2: انتخابات به این صورت است که حزب کارگران کره حزب حاکم کشور فهرستی از کاندیداها را منتشر کرده و بدون هیچ رقابتی  انتخاب خواهند شد و تعداد معینی از کرسی‌ها برای احزاب کوچکتر در نظر گرفته می‌شود.

این مجلس علاوه بر وضع قانون، نخست‌وزیر و قضات دادگاه عالی کشور را هم انتخاب می‌کند

3: کره شمالی معمولاً در رسانه‌ها یک دولت کمونیستی افراطی یا استالینیستی توصیف می‌شود اما برخی از تحلیلگران منتقد این دولت معتقدند این حکومت هیچ ارتباطی با ایدئولوژی مارکسیسم-لنینیسم یا حتی استالینیسم ندارد و یک حکومت ناسیونال سوسیالیستی -البته بدون سوداهای امپریالیستی- است که در طیف راست افراطی (و نه چپ افراطی) سپهر سیاست قرار می‌گیرد و بیشتر به حکومت ژاپن دهه ۱۹۳۰شباهت دارد تا کشورهای بلوک شرق. نوعی «حکومت دفاع ملی» که یک اقتصاد دستوری را هدایت می‌کند که تنها وظیفه تجهیز بیشتر ارتش و تأمین پول بیشتری برای نیروهای نظامی را بر عهده دارد. قانون اساسی موجود که در سال ۱۹۷۲تدوین شده و دو بار در سال‌های ۱۹۹۲و ۱۹۹۸اصلاح شده، از هرگونه اشاره‌ای به کمونیسم و مارکسیسم لنینیسم خودداری کرده و ایدئولوژی رسمی کشور را مکتب جوچه نامیده است.

4: کیم ایل سونگ اولین رهبر جمهوری کره شمالی بود که ایدئولوژی جوچه مبنی بر خودکفایی و استقلال را به عنوان ایدئولوژی رسمی حکومت برگزید. او پس از مرگ در سال ۱۹۹۴میلادی به عنوان رئیس‌جمهور ابدی کشور تعیین شد

5: مردم کرهٔ شمالی در یک سیستم طبقه‌بندی به نام سُنگ بون به سه طبقهٔ اصلی تقسیم می‌شوند: طبقهٔ هسته، طبقهٔ مردد، و طبقهٔ متخاصم. در زیر شاخهٔ این سه طبقه، ۵۱رده‌بندی دیگر بر اساس امانتداری، وظیفه شناسی و وفاداری به رهبر کرهٔ شمالی و دولت کرهٔ شمالی وجود دارد. سنگ بون در کره‌ای به معنای مواد (ماده) هست. نهاد سنگ بون بدان معنی است که طبقهٔ هر شهروند کره‌ای و رتبه بندیِ سیاسی-اجتماعی اش از بدو تولد و بر اساسِ خانواده‌ای که در آن به دنیا آمده، به وی نسبت داده می‌شود. این دان معناست که هیچ شهروند کره‌ای بر سنگ بونِ خود کنترلی نداشته در حالی که سنگ بونِ وی بر تمامی جوانبِ زندگی وی تأثیر می‌گذارد. طبقهٔ هسته، طبقهٔ وفادار به رژیم کیم محسوب می‌شود و همین دلیل امتیازات قابل توجهی در تمامی جنبه‌های زندگی دریافت می‌کند. اعضای این طبقه شغل‌هایی را بر عهده دارند که به حفظ بقای رژیم کیم کمک می‌کند. این طبقه در تمامی زمینه‌های خدمات اجتماعی شامل کار، تحصیل، امکانات درمانی، و حتی امکانات غذایی، نسبت به بقیهٔ طبقه‌ها اولویت دارد. طبقهٔ مردد، طبقه‌ای است که وفاداری اش به رژیم قابل بحث است اما می‌تواند به رژیم از طریق عملکرد مناسب اقتصادی، سیاسی خدمت کند. حکومتِ کرهٔ شمالی بر این باور است که آموزشِ مداومِ ایدیولوژیِ رژیم برای این طبقه الزامی است. طبقهٔ متخاصم طبقه‌ای است که حکومت دشمن و مخالف خود می‌داند. این طبقه از همه لحاظ (تحصیلات، کار، بهداشت و درمان، مواد غذایی و غیره) مورد تبعیض واقع می‌شوند. گفتنی است که هر فرد از هر سُنگ بونی با فردی از سُنگ بونِ خود ازدواج می‌کند. به طور مثال مردی از سنگ بونِ هسته هرگز با زنی از سنگ بونِ متخاصم وصلت نمی‌کند. بدین ترتیب این سیستم سنگ بون به طور دائمی در کرهٔ شمالی ادامه پیدا می‌کند

6: کره شمالی بالاترین درصد خدمه مسلح نسبت به هر کشور دیگری در جهان را داراست. به ازای هر ۲۵نفر یک سرباز در این کشور موجود است.

 

کره شمالی همچنین دارای بزرگترین نیروهای ویژه و نیز بزرگترین ناوگان زیردریایی در جهان است.

6: تقویم در کره شمالی بر اساس تقویم میلادی نیست، بلکه بر مبنای زادروز کیم ایل سونگ، بنیانگذار این کشور در ۱۵آوریل ۱۹۱۲تدوین شده است. بدین ترتیب در سال ۲۰۱۶میلادی، در کره شمالی سال ۱۰۴است.

7: در کره شمالی شب‌ها برای صرفه جویی در انرژی، برخلاف کره جنوبی شهرها خاموش است

8: در پی فروپاشی شوروی این کشور با قحطی شدیدی در دهه ۱۹۹۰میلادی رو به رو شد که به مرگ حدود نهصد هزار تا دو میلیون نفر انجامید.کره شمالی همواره با کمبود مواد غذایی روبرو بوده‌است. در دهه ۹۰میلادی قحطی مواد غذایی جان دست کم ۱میلیون تن را در این کشور گرفت. حدود یک سوم زنان و کودکان کره شمالی با سوء تغذیه روبرو هستند.

9: سطح باسوادی در کشور ۹۹درصد است

10: تمام فعالیت‌های مذهبی زیر نظر گروه‌های وابسته به حکومت انجام می‌شود. نظام حقوقی کشور بر اساس نظام حقوق مدنی پروس بنا شده که ژاپنی‌ها و نظریات حقوقی کمونیستی هم بر آن تأثیر گذاشته‌اند. امکان بازنگری قوانین توسط مراجع قضایی وجود ندارد.پوشش مردم این کشور همچون دهه‌های ۱۹۶۰و ۱۹۷۰است. وقتی کسی از کره جنوبی به این کشور می‌آید مدرن بودن جنوبی‌ها واقعاً در مقایسه با شمالی‌ها برجسته می‌شود.

11: به خاطر ایدئولوژی حاکم بر این کشور تساوی بیشتری میان زنان و مردان کره شمالی نسبت به کره جنوبی حاکم است

12: در کره شمالی موی بلند برای مردان و دامن‌های کوتاه برای زنان تحمل نمی‌شود.

13: درپی سیلهای متعدد و بروز قحطی و خشکسالی در طول تاریخ کره شمالی ده‌ها هزار نفر و بیشتر جان خود را در این کشور از دست دادند.

14: دولتهای غربی جامعه کره شمالی را جامعه‌ای به شدت طبقاتی و برپایه روابط خویشاوندی و ارتباطات سیاسی توصیف می‌کنند.

15: بنا بر گفته دولت آمریکا شهروندان کره شمالی اجازه عبورومرور آزاد چه در داخل و چه سفر به خارج از کشور را ندارند.

16: بعضی از پناهندگان اهل کره شمالی داستانهایی مبتنی بر بهره‌کشی بدنی، سقط جنین و بچه کشی در زندان‌های کره شمالی نقل می‌کنند.

17: کره شمالی دیکتاتورترین کشور جهان در فهرست دموکراسی واحد اطلاعات اکونومیست است.

18: در کره شمالی جشنوارهایی پرهزینه به نام بازیهای توده در تجلیل از رهبر این کشور برگزار می‌شود که به مدت شش شب پیاپی درهفته و به مدت دو ماه برگزار می‌شود. دراین نمایشها صد هزار شرکت کننده از جمله رقاصها و ژیمناست‌ها به اجرای نمایش می‌پردازند.

19: تا کنون بین ۷۰۰هزار تا سه میلیون و پانصد هزار نفر در این کشور اعدام شده‌اند. اعدام می‌تواند حتی به دلیل یک تماس تلفنی ساده با خارج از کشور یا احتکار مواد غذایی صورت گیرد. این اعدام‌ها گاه در استادیوم‌های ورزشی در حضور هزاران تماشاگر انجام می‌شود.

20:  در کره شمالی ساعت بیدار شدن مردم توسط شیپوری تعیین می‌شود که در سراسر شهرها و از طریق بلندگو پخش می‌شود. ساعت خوابیدن آنها هم توسط سیستم خاموش کردن چراغ تعیین می‌شود.

20:  سیستم پخش پارچه و لباس هم توسط دولت کنترل می‌شود و بیشتر اوقات مردم در خیابان‌ها دیده می‌شوند لباس‌های یک شکل و شیبه هم به تن دارند. این مسئله در مدارس هم به صورت جدی دنبال می‌شود و هر بخشی از زندگی مردم در کره شمالی از طریق قوانین خاصی کنترل می‌شود، البته مردم هم این وضع را پذیرفته‌اند.

20: اخیراً اعلام شده امکان استفاده از نام رهبر کره شمالی در این کشور ممنوع است و افرادی که همنام کیم جونگ اون هستند باید سریعاً نام خود را تغییر دهند. دولت کره شمالی پیش از این در دوره حکمرانی دو رهبر پیشین هم استفاده از نام آنها برای مردم این کشور را ممنوع کرده بود.

21: در کره شمالی اردوگاه‌های کار اجباری وجود دارد به طوری که اگر کسی مرتکب جرمی شود علاوه بر او کل خانواده اش به اردوگاه فرستاده می‌شوند. کسانی مانند گانگ چول هوان (زندانی سابق اردوگاه یودوک) در کتاب آکواریوم‌های پیونگ یانگ شرح زندگی ۱۰ساله خود را در اردوگاه‌های کار اجباری کره شمالی آورده است. پاداش هرگونه مخالفت و انتقاد از نظام حاکم و رهبر این کشور تبعید افراد به این اردوگاه هاست.

22: وضعیت زندگی در آنجا بشدت اسفبار است چنان‌که اسیران از کمبود غذا گاه دست به خوردن موش‌ها می‌زنند.

23: به سبب وقوع قحطی‌های فراوان و کمبود مواد خوراکی، آدم‌خواری در کره شمالی افزایش یافته‌است

 

.

 

 

 

 

 

 

 

منابع

↑ North Korea. The American Heritage® Dictionary of the English Language, Fourth Edition, Houghton Mifflin Company, 2004. http://www.answers.com/topic/north-korea, accessed September 25, 2012.

«مدیر مزرعه پرورش لاک‌پشت به دستور رهبر کره شمالی تیرباران شد».

ابهام دربارهٔ اعدام وزیر دفاع کره شمالی با ضدهوایی«persian.euronews.com/2015/05/15/1505-north-korea-defence-minister-execution-dubt/»].

↑ North Korea. The World Factbook 2005, Central Intelligence Agency, 2009. http://www.answers.com/topic/north-korea, accessed September 25, 2012

↑ The Constitution of Kim Jong Il B.R. MYERS, Wall Street Journal

http://www.hrnk.org/uploads/pdfs/HRNK_Songbun_Web.pdf

شورای امنیت آزمایش اتمی کره شمالی را محکوم کرد، بی‌بی‌سی فارسی

ثبت لرزه‌های مشکوک در کره شمالی، بی‌بی‌سی فارسی

درخواست رهبر کره‌شمالی برای اتحاد با کره‌جنوبی خبرگزاری انتخاب بازبینی شده در ۱۱دی ۱۳۹۴

http://www.khabaronline.ir/detail/69722.

آشنایی با کره شمالی-همشهری آنلاین

↑ "Famine may have killed 2 million in North Korea" CNN, 1998

۵میلیون نفر در کره‌شمالی با کمبود مواد غذایی روبه‌رو هستند

«برنامه هسته‌ای کره شمالی تا چه حد پیشرفته است؟ - بی‌بی‌سی فارسی، ۱۹شهریور ۱۳۹۵».

↑ [A Country Study: North Korea http://memory.loc.gov/frd/cs/kptoc.html]

↑ North Korea. Answers.com. The World Factbook 2005, Central Intelligence Agency, 2009. http://www.answers.com/topic/north-korea, accessed September 25, 2012

. http://www.khabaronline.ir/detail/69722.

↑ Way to Reach Kim Jong-un? Follow the Ball, The New York Times

: ۱۹٫۰ ۱۹٫۱ «گزارش‌هایی از افزایش آدمخواران در کره شمالی!».

Republic of

2 Running Out of the Darkness - TIME

اطلاعات اکونومیست

ویکی‌پدیای انگلیسی

http://www.asriran.com/fa/news/369106/ممنوعیت-استفاده-از-نام-رهبر-کره-شمالی-برای-مردم.

↑ «North Korea Dictatorship(انگلیسی).

«ناگفته‌های خاله رهبر کره شمالی: اون همیشه با یک توپ بسکتبال می‌خوابیده است».

teribon.ir

تاپ ناپ

جنگ کره مایکل وی آزکن نشر ققنوس

آکواریوم‌های پیونگ یانگ گانگ چول هوان و پیر ری گولت ترجمه بیژن اشتری نشر ثالث سال۱۳۹۰

 

Viewing all 9369 articles
Browse latest View live


<script src="https://jsc.adskeeper.com/r/s/rssing.com.1596347.js" async> </script>