یک انسان ناموفق
گارگین فتائی
من خودمو یک انسان ناموفق می دونم به دلائل زیر
1: همانگونه که قبلاً گفتم من مبتلا به آلبینیسم و فقدان رنگ دانه در بدن هستم این امر باعث سفیدی مو و پوست از زمان تولد شده ولی مساله تنها به اینجا ختم نمیشه .
معمولاً کسانی که مثل ما هستند از بدو تولد چشمهاشون ضعیفه و با عینک و این جور چیزها هم خوب نمیشه یعنی لاعلاجه این امر باعث بروز مشکلات زیادی برای ما میشه .
من در دوران تحصیل چه در مدرسه و چه در دانشگاه با این چشمهام به سختی تونستم تحصیل کنم ولی چون عاشق تحصیل بودم به تحصیل کردم من می خواستم ادامه تحصیل بدم و به کارشناسی ارشد برم ولی به علت هزینه گران دانشگاه قادر به این امر نشدم .
این ضعف لاعلاج چشم باعث شده که من تنهایی نتونم کار بگیرم کسانی که به شغل وکالت می پردازند می دانند که وقتی کسی به آنها به عنوان موکل رجوع می کنه و کاری به اونها میده اونها در وهلهء اول باید برند دادگاه و پروندهء اون شخص رو مطالعه کنند پرونده های دادگاه خیلی وقتها قطوره و عمدتاً بویژه برگه های بازجویی و کلانتری و اظهارات طرفین با دست خط نوشته شده و مسئولین دادگاه هم حق کمک ندارند بنابراین در این مورد من به زحمت پرونده ای را مطالعه می کنم اما کار رو پیش می برم خیلی وقتها همکارم باهام برای مطالعه پرونده میاد .
متاسفانه این امر باعث شده که من نتونم به پای همکاران خودم در این کار برسم مثلاً من دوستانی دارم که از کار وکالت به موفقیت های بالایی رسیدند حتی نصف سال رو در اروپا و آمریکا به سر می برند ولی من به علت همین ضعف اساسی چشم ناچارم با دیگران کار کنم و اونها هم مبلغ ناچیزی رو به من میدهند که حتی خرج خودم هم در نمیاد .
عده ای هم نزاکت رو کنار گذاشته مثلاً من زمانی که در اداره معاضدت کار می کردم و در آنجا کار کردن مجانیه وقتی مردی پیش من اومد من خواستم رای دادگاه رو که به من داده بخونم بهم گفت آقا تو نمی بینی برگه رو بده به من خودتو اذیتانکن ما را هم راحت بزار .
یا اینکه زمانی چند نفر داشتند رد می شدند وقتی به من رسیدند گفتند اینها کورند نمیبینند
این امر باعث شده که من خیلی وقتها ناخواسته بیکار بمونم و این بیکاری باعث بیزاری و نفرت آشنایان و نزدیکان و هم محلیها و سایر مردم نسبت به من شده .
2: خیلی از موارد پیش اومده که خیایها می خواهنئد با من ملاقات داشته باشند چه پسر و چه دختر برای دوستی یا پرسیدن سوالات و آشنایی و غیره ولی وقتی منو از نزدیک می بینند و سفیدی مو و پوستم رومی بینند برای بار دوم دیگه هیچ خبری از اونها نیست دیگه نه تلفن نه ایمیل و همه چی تبدیل به سکوت محض میشه .
انگار توی فکرشون اینه که کسی مثل من که وبلاگ داره و شعر میگه و تحقیق می کنه و وکیل دادگستریه باید یه آدم درست حسابی باشه نه مثل این با قیافه غیر عادی و شاید هم این آلبینیسم بودن منو برابر با دیوانگی و مونگول بودن می دونند
من یادمه سینما رفته بودم با یک پسری توی صف بلیط داشتم حرف می زدم نامزد اون پسر اومد اون پسر گفت داشتم با این آقا صحبت می کردم اون خانمه گفت این نرماله !؟
3: من هم مثل بقیه مردم دوست دارم تفریح کنم به جاهای گوناگون برم و از محافل گوناگون بهره مند بشم و لذت ببرم ولی باور کنید این قیافه غیر عادی خیلی وقتها چنان خجالت و ناراحنی در من ایجاد می کنه که از زندگی خودم سیر میشم این امر باعث انزوای طولانی و ناخواسته من شده و این انزوا هم تبعاً ناراحتیهای روحی بوجود میاره
من هم مانند سایر پسرها دوست دارم همدمی داشته و ازدواج کنم ولی متاسفانه یا خوشبختانه دخترها به دنبال کسی هستند که اون شخص بتونه اونها رو تامین کنه و بتونن به اون شخص تکیه کنند و البته بیشتر هم امکانات مادی مد نظرشونه
وقتی من می بینم که کسانی که سنشون از من هم کمتره به خاطر ظاهرعادیشون چقدر زود تونستند یار و همدم خودشون رو پیدا کنند و وقتی می بینم که سراغ اونها میرند ولی کسی منو اصلاً تحویل نمی گیره بغض گلومو می فشاره و از فرط ناراحتی دلم می خواد گریه کنم.
البته بیماریهایی رو هم دارم که عمدتاً بر می گرده به اعصاب و همین مشکلات روحی
پس تبعاً شخصی با وضعیت من نمی تونه شخص شادی باشه و چطور باید ازش انتظار داشت که غمگین نباشه این وضعیت باعث شده که من بیشتر وقتها عصبانی و ناراحت و اخمو باشم و اصطلاحاً بیشتر وقتها اعصاب ندارم .
خیلیها به من می گند به ظاهر اهمیت نمیدهند و باطن آدمها مهمه ولی این رو الان که ظاهری عادی دارند می گند اگه واقعاً راست می گند خودشون رو بزارند جای من ببینند می تونند دو دقیقه این وضعیت رو تحمل کنند بعد حرف بزنند
مگه خواست من چیه ؟ من خواست های آنچنانای ندارم فقط دلم می خواست مثل بقیه ظاهری عادی داشتم و همیشه حرف من این بوده که چرا باید این طوری متولد می شدم !!!!!!!!!؟؟؟؟؟
ولی جوابی براش پیدا نمی کنم !