نمونه هائی از فقر فرهنگی در آموزش
گارگین فتائی
1: در دوران تحصیلم در دانشگاه مدام از طرف دانشجوها با این سوال مواجه میشدم که چرا اومدم و دارم رشته حقوق می خونم البته علت این امر این بود که در رشته حثوق مشاغل زیادی هست که شرط تصدی به اونها اسلامه یعنی باید مسلمون باشی تا بتونی در اون کار شاغل بشی و این در قانون صراحتاً اومده از قبیل تصدی به قضاوت یا دادسرا یا کادر قضائی و کادر نظامی و غیره و از طرف دیگر اقلبت بودنم در محیطی که تعدادی از دانشجوها تحصیلات حوزوی داشتند و یا رشته ای که باید در آن حجم زیادی از فقه اسلامی را مطالعه کرد هم براشون تعجب بر انگیز بود .
در خارج از ایران یویژه در ممالک چندملیتی نظیر آمریکا در یک مدرسه یا کالج یا داشنگاه اقوام و پیروان ادیان مختلف و یا رنگ پوست های مختلف با هم در یک کلاس درس می خونند مثلا من مسیحی سفید پوست فرد سمت راستم یک زردپوست یودائی و فرد سمت چپم یک مسلمون سیاه پوسته و البته هیچ گاه این سوال مطرح نمیشه که فلانی چرا اومده این رشته درس می خونه حالا فرقی نمی کنه که مثلاً یک مسیحی بره اسلام شناسی بخونه یا یک مسلمون بیاد الهیات مسیحی بخونه و اساساً کسی این حق رو نداره که در زندگی دیگران دخالت کنه و مدام براش تعیین تکلیف بکنه.
2: این امر در واقع به نوعی دخالت در امور دیگران هم هست که در بین ما ایرانیها بسیار رایجه ، ما همواره در کار همدیگه دخلالت می کنیم و همیشه از شم و خم و جیک و بک زندگی اهالی محل از یغال گرفته تا قصاب و نونوا و همسایه و فامیل و غیره آگاهیم و البته در خیلی از موارد اون نسخه ای که می پیچیم نه تنها دردی رو درمان نمی کنه بلکه بدتر باعث افزایش درد میشه چرا که از دید طرف کار ما چیزی جز فضولی نیست.
3: من ایرانیهای زیادی رو توی امریکا دیدم که در سنین بالا مثلا شصت یا هفتاد سالگی کتاب به دست و با کیف به مدرسه میرند و درس می خونند و خیلیهاشون یا زبان انگلیسی می خونند یا اونو تقویت می کنند و یا تحصبلات خودشون رو تکمیل می کنند و ادامش میدند.
بارها در ایران من خودم شاهد بودم که سن بالا که هیچ حتی کمی شخصی دیرتر درس و دانشگاهش رو تموم می کنه چقدر از طرف خود مردم بهش سرکوقت می زنند و یا اگه شخص مسنی بخواد درس بخونه تا چه حدی به چشم میاد و انگشت نما میشه و حتی محله هائی هست که به شدت این جور افراد مورد تمسخر و تحقیر قرار می گیرند و جملاتی رو می شنود که همه ما کمابیش ازش آگاهیم حرفهائی مثل اینکه پاش لب گوره داره درس می خونه یا دوران بچگیاش یادش اومده و غیره ، جالب اینجایت که اینها علافی و نشستن در پارک رو کار خنده دار و مسخره ای تلقی نمی کنند اما درس خواندن شخص مسن از دید اینها تحثبر آمیزه!
در آمریکا افراد مختلف با سنین مختلف در یک کلاس هستند و هیج کس اساساً حق اینو نداره که به دیگری بگه تو که نزدیک مردنته چرا اومدی درس می خونی .
3: مورد دیگر در خصوص زمانیه که شخصی اشتباها جمله یا لغتی رو میگه که البته در ایران این شخص هم مورد تمسخر و تحقیبر قرار گرفته و سر یک مساله جزئی و یا اشتیاه دستوری بهش میخندند و یا با افتادن یک نفر یه عده هر هر و کر کر می خندند البته اینو که میگم ممکنه در همه جای ایران یا شهرهای اون نباشه ولی در خیلی از محله ها و نقاط ایران این رفتارها هست.
در آمریکا ایرانیهائی که انگلیسیشون زیاد خوب نیست اوائل که پاشونو تو امریکا میزارند همواره می ترسند که انگلبسی حرف بزنند چرا که گمان می کنند اگه حرف بزنند و چیزی رو اشتباه کنند مثل ایران مورد خنده و تمسخر قرار می گیرند در حالی که مساله درست برعکسه یعنی شما هر طوری که انگلبسی حرف یزنی و مقصودت رو بفهمونی اونها بهت گوش میدن و هیچ گاه به خاطر تلفظ و یا طرز حرف زدنت بهت نمی خندند حتی ممکنه خود ایرانیها سر این قضیه به هم بخندن ولی اقوام دیگه و بخصوص اونهائی که در آمریکا بزرگ شدند هرگز به این امر نمی خندند.
4: در ایران هر جائی می خوای بری از دانشگاه و محیط تحصیلی گرفته تا محیطهای اداری و تصدی به مشاغل در همه تقاضانامه ها سوالاتی از آدم پرسیده میشه که آدم شاخ در میاره مثلا شغل پدرت چیه و یا الان کار خودت چیه و این در حالیه که جائی که شما رفتی اساساً نیازی به دانستن این مسائل نیست و موارد غیر ضوروی دیگر .
در آمریکا هم تقاضا نامه ها حاوی سوالات مختلفیه اما همگی مربوط به اون کاریه که شما براش تقاضانامه پر کردی نه چیز اضافی به درد نخور در مورد اون کار