ذهن انسان چگونه از ابهام به دقت می رسد ؟
گارگین فتائی
نقطه را این گونه تعریف می کنند چیزی که طول
و عرض و ارتفاع ندارد یعنی یک تعریف مبهم و به معنی هیچ اما با همین تعریف مبهم ما خط را می سازیم .
عشق را هیچ کس نتوانسته به طور دقیق و کامل تعریف کند اما ما عاشق می شویم و این عشق را به دیگری ابراز کرده و در نهایت خانواده تشکیل می دهیم .
از عدالت بزرگ ترین اندیشمندان هم نتوانسته اند تعریف درست و دقیقی به عمل آورند ولی ما بر اساس آن قانون نوشته و مجلس درست کرده و قانون را اجرا می کنیم و در حالی که هنوز عدالت را درست نشناخته ایم از بی عدالتی حرف می زنیم .
و خود زندگی که تعریفی از آن و هدف از آن نداریم ولی داخل آن هستیم و آن را به سر می بریم
حتی زمان هم تعریف کاملی ندارد اما ما بر اساس آن ساعت درست می کنیم
نکته در همین جاست که بسیاری از مفاهیم پایه ای که در واقع ریشه و پایهء سایر امور زندگی ماست تعریف دقیقی نداشته و بر روی مبهمات بنا شده و به همین خاطر است که بسیاری از مفاهیم زندگی انسان مبهم و پیچیده باقی مانده است
پس
ما بر پایهء مبهمات زندگی می کنیم
با این وجود ، ذهن انسان از این ابهامات ، وسایل و نتایج قابل قبولی می سازد .
به نظر شما ذهن انسان چگونه از ابهام به دقت می رسد ؟