از زندگیت لذت ببر!
گارگین فتائی
.
صبح از خواب پا میشی
صبحانه ای دارید که از خوردنش خوشت نمیاد
اما باید بخوری
می خوای سر کار یا کلاس بری
منتظر تاکسی یا اتوبوسی میشی
یک انتظار طولانی
از انتظار خوشت نممیاد
اما مجبوری منتظر بمونی
بعد اتوبوس یا تاکسی میاد
توش یه مشت آدمهائی هستند که از راننده گرفته تا سرنشینها و مسافرینش آدمهای جالبی نیستند با حرفها و رفتارهای اعصاب خورد کن
تو خوشت نمیاد
اما محبوری تحملشون کنی
سر کلاس ، درسی دارید که علاقه ای بهش نداری
اما مجبوری اونو بخونی
سر محل کار یه سر آدمهائی هستند که اعصابتو خورد می کنند
و محیط کسالت آوری که تو دوست نداری
اما مجبوری اونجا بمونی
میای خونه غذائی دارید که تو از دیدنت حالت به هم می خوره
اما مجبوری میل کنی
می خوای تلویزیون نگاه کنی
اما کنترلش دست افراد دیگست
اونها هر چی دلشون بخواد نگاه می کنند
و تو مجبوری چیزی رو که دوست نداری تماشا کنی
حالا می خوای سری به اینترنت بزنی
توی یه سری شبکه و وب عضوی
اونجا هم مدام می بینی یه عده دارن باهات مخالفت می کنند
و هی می خوان بگند چیزی که تو بهش فکر می کنی درست نیست
و تو اینجا هم حالت گرفته میشه
می خوای بخوابی
رادیو رو وامیکنی
یه سری برنامه مزخرف بی سر و ته پخش می کنه
رادیو رو هم خاموش می کنی
و موقع خوابیدن یاد این جمله امری می افتی
باید از زندگی لذت ببری!