روز محاکمه
گارگین فتائی
.
امروز روز عجیبی برای من بود .
عجیب از این لحاظ میگم که تمام لحظاتش با روزهای دیگه فرق داشت .
نه از اون تفاوتهائی که میگند چقدر باحاله .
در واقع از دید عموم میشه گفت از اون باحالاش نبود اما من طور دیگه ای بهش نگاه می کنم
امروز از همون اول صبح که از خواب پاشدم و خواب نیم روزی و حتی تا لحظات پایانی اون مدام صحنه هائی از گذشته خودم برام مجسم میشد که صحنه های خوبی نبودند .
در واقع صحنه هائی بودند که من حرفی زدم یا کاری کردم که باعث خجالت و شرمندگی من شدند و مطمئن هستم که شماها هم کمابیش از این لحظات توی زندگیتون داشتید.
این لحظات مدام توی ذهن مسلسل وار می اومدند و انگار کسی داشت منو مواخذه و محاکمه می کرد و من در مقام دفاع هیچ حرفی برای گفتن نداشتم . تنها شرمساری و ناراحتی .
اما چرا میگم من طور دیگره ای بهش نگاه می کنم
چون با خودم فکر کردم اگه با این صحنه ها و لحظه ها مواجه بشم و احساس رنج و ناراحتی کنم بهتر از اینه که مدام ازشون فرار کنم و حتی این می تونه مقدمه ای باشه در آمادگی برای روز اصلی پاسخ و جواب در نزد خداوند