درون گراها INTROVERTS
نوشته کورک چاتریKurt Chattery
ترجمه گارگین فتائی
.
دوستم نادیا که هر روز نیاز به صرف جند ساعت تنهائی دارد حتی الامکان از گردهمائی های بزرگ اجتماعی خودداری می کند . او از گپ زدن نفرت داشته و در مهمانیهای تعطیل رسمی که الزماً حضوری هستند همیشه اولین نفری است که مهمانی را ترک می کند.
شما احتمالاً شخسی مثل نادیا را می شناسید . شاید حتی خود شما یکی از افرادی باشید که موقع بیرون رفتن با یک دوست ، همانند او نق می زند اگر چنین است درنگ کنید ! نادیا یک درون گرا است و واقعاً مشکلی در او نیست . درون گراها افرادی هستند که انرژی خود را صرف تنهائی می کنند . نقطه مقابل آنها برون گراها extrovert’sهستند که انرژی خود را صرف بودن در کنار دیگران می کنند .هیچ کدام از دیگری بهتری نیست چون تعداد درون گراها بسیار بیشتر از برون گراها است برای همین مقدار زیادی سوء تفاهم در باره افراد درون گرا در میان ما وجود دارد .
برون گرا
شخصی است که عاشق بودن در گروه های مردمی است
درون گرا
شخصی است که از بودن با برون گراها خودداری می کند
اول اینکه بیشتر مردم گمان می کنند که همه درون گراها خجالتی هستند در حالی که چنین نیست . افراد خجالتی از موقعیت های اجتماعی می ترسند اما تعدادی از درون گراها تنها سعی می کنند از بودن با کسی که انرژی آنها را تخلیه می کند خودداری کنند . نادیا که در رهبری جلسات کاری پرسرو صدا و بزرگ ، عالی است از این جلسات نمی ترسد اما بعد از آن نیاز زیادی به بازیابی زمان دارد . برخلاف برون گراها که عاشق گپ زدن خودمانی در آن جلسات هستند او مکالمات خصوصی را که بر احساسات و افکار متمرکز هستند ترجیح می دهد.
دوم اینکه افرادی هستند که گمان می کنند که شما به منظور موفقیت باید برون گرا شوید و یا مثل آنها عمل کنید ولیکن اخبار ، پر از نمونه هائی است که مخالف این عقیده را نشان می دهد . بیل گیتس Bill Gatesمایکروسافت یک درون گرای مشهوری است که به ذهن می رسد
نمونه دیگر بسیار موفق آندره جانگAndrea Jungاست او در یک خانواده سنتی چینی بزرگ شد و خود را فردی تودار تلقی می کرد اما نه خجالتی .
نویسنده ای که خصوصیات شخصیتی رهبران تجاری را مطالعه کرده است خاطر نشان می سازد که مشخصه ای که به طور مطلق رهبران موفق را تعریف می کند خلاقیت است . درون گراها به عنوان افرادی خلاق شناخته می شوند بنابراین اینکه تعدادی از آنها را در اوج حرفهء شان می یابیم نباید عجیب باشد .
وقتی یک درون گرا و برون گرا با هم دوست می شوند یا عاشق هم می شوند چه رخ می دهد؟ یک گرایش متضاد Opposites attract اما آیا گرایش اولیه می تواند واقعاً مانع یک تفاوت بزرگ شخصیتی شود ؟ بله . اما تنها وقتی که هر دو بتوانند احتیاجات شخصی را بپذیرند و این امر همیشه آسان نیست .
برون گراهائی مثل من که در باره هر چیزی حتی قبل از اینکه بدانیم چه فکر می کنیم ناگزیرند حرف بزنند می توانند راننده یک درون گرای دیوانه باشند . نادیا که همیشه قبل از اینکه حرف بزند فکر می کند هیچ وقت این نیاز من به حرف زدن را درک نمی کند . از طرف دیگر تعدادی از برون گراها که بعد از دو دقیقه تنهائی با موبایل های خود ور می روند نمی توانند ببینند که چرا یک درون گرا مثل نادیا نیاز زیادی به این دارد که خودش باشد ( آیا این تعجب آنها واقعاً طبیعی است ؟ ) ولیکن اگر هر دو گروه زمانی را صرف درک نوع شخصیت گروه دیگر بکنند آنگاه نتایج می تواند تغییر جهت بدهد . یک درون گرا که یک زندگی غنی درونی و روحی دارد می تواند به فرد برون گرا کمک کند تا از لحاظ احساسات ، فردی پر احساس تر و لطیف تر گردد و یک فرد درون گرای ریسک پذیر risk-lovings می تواند به یک فرد برون گرا در توسعه حس ماجراجوئی که در خودش از دست می دهد کمک کند و در نتیجه هر کدام از این شخصیتها کامل تر خواهند شد .
ذکر این نکته هم مهم است که هیچ کسی کاملاً برون گرا یا کاملاً درون گرا نیست در حقیقت ما احتمالاً همگی حالتی بینابین ambivertداریم یعنی افرادی که در برخی موارد مثل درون گراها و در موارد دیگر همانند برون گراها عمل می کنند
. همانند هر کس دیگری شما هم یک شخصیت منحصر به فرد دارید با ترکیب خاصی از ویژگیهائ خود که شما را شما می سازد