۲۵اردیبهشت سالروز درگذشت حکیم ابولقاسم فردوسی
.
ابوالقاسم فردوسی توسی (زادهٔ ۳۱۹خورشیدی، ۳۲۹هجری قمری - درگذشتهٔ پیش از ۳۹۷خورشیدی، ۴۱۱هجری قمری در توس خراسان)، سخنسرای ایرانی و سرایندهٔشاهنامه حماسهٔ ملی ایران است. فردوسی را بزرگترین سرایندهٔ پارسیگو دانستهاند.
فردوسی در شاهنامه از دودمانهای پادشاهی پیشدادیان و کیانیان و اشکانیان وساسانیان نام بردهاست. سرودههای دیگری نیز به فردوسی نسبت داده شدهاست که بیشتر بیپایه دانستهاند. شناختهشدهترین آنها مثنوی یوسف و زلیخا و گرشاسپنامه و هجونامهای در نکوهش سلطان محمود است.
سرودههای فردوسی نه تنها در ایران، بلکه در بسیاری از کشورهای دیگر مورد پژوهش و بررسی؛ و در دانشگاههای شناختهشدهٔ دنیا مانند دانشگاه کمبریج انگلستان و دیگر دانشگاههای اروپایی و آمریکایی مورد مطالعه قرار گرفتهاست و تازهترین پژوهشها دربارهٔ شاهنامه در مرکز مطالعات خاورمیانه و اسلامی دانشگاه کمبریج منتشر شدهاست. در میانهٔ نوروز ۱۳۸۵برگردان تازهای از شاهنامه به زبان انگلیسی در آمریکا منتشر شد. دیک دیویس پدیدآورندهٔ این نسخه جدید -که پروفسور زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اوهایوی آمریکا و عضو انجمن سلطنتی ادبیات است- با ارائهٔ این برگردان نوین، نوروز ایرانی را جشن گرفت.
از چند و چون دانشاندوزی و آگاهی فردوسی از دانشهای روزگارش آگاهی دقیقی در دست نیست؛ اما از لابلای شاهنامه به نیکی دانسته میشود که وی بر ادب تازی و فلسفه و کلام روزگار خویش چیرگی داشتهاست. شاید به حدس و گمان بتوان گفت که وی، مستقیم یا غیرمستقیم، از بلاغت یونانی نیز آگاهیهایی داشتهاست؛ و این نکته از سنجش شاهنامه با نوشتارهای همسان آن از دیدگاه هنر صحنهآرائی به خوبی دانسته میشود؛ گرچه مجموعهٔ این آگاهیها ممکن است نتیجهٔ شناخت ذوقی و قریحهٔ فردوسی نیز باشد.
فردوسی، چنانچه از لابلای شاهنامه و قراین خارجی دانسته میشود، سراسر عمر در وطن خویش توس اقامت داشته، و جز یکی، دو بار به سفر نرفتهاست. سفرهایی افسانهای در تذکرهها به او نسبت دادهاند که پذیرفتن آنها دشوار است؛ اما احتمال اینکه پس از پایان شاهنامه خود آن را به غزنین نزد محمود بردهباشد امری است که اگر چه مسلم نیست، دلیل قاطعی نیز در رد آن وجود ندارد. به هر روی، در شاهنامه هیچ اشارهای به سفر غزنین او نشدهاست.
فردوسی سخنسرایی وطنپرست و در میهنخواهی استوار بود. این باور پایدار او از جای جای شاهنامه و به ویژه از شور فردوسی در ستایش ایران و نژاد ایرانی به خوبی آشکار است. او از تاریخ نیاکان خود و داستانها و افسانهٔ شاهان و تاریخ ایران آگاهی و یا به دانستن آنها شوق و دلبستگی فراوان داشت و تربیت خانوادگی او نیز وی را بر این میداشت؛ و به همین سبب است که به این کار سترگ دست زد و تا هنگامی که گرفتار فقر و تهیدستی نگشت، یعنی مال و ثروت نیاکانی را بر سر کار شاهنامه نگذاشت، به دربار شاهان و جایزههای ایشان چشم نداشت. فردوسی در سرودن شاهنامه، گذشته از انگیزهٔ وطنخواهی و باورهای میهنی، کمابیش پشتیبانانی داشتهاست. او خود از چند تن به نام یاد کردهاست که ایشان به گونهای در برانگیختن یاری او کوشیدهاند. یکی از آنان که بیش از همه مورد ستایش اوست، کسیاست از بزرگان و فرمانروایان آن روزگار که فردوسی ویژگیهایش را برمیشمارد، اما آشکارا نام او را نمیگوید.
آنچنان که از سخن آشکار او میتوان این برداشت را که فردوسی؛ به گفتهٔ «نولدکه»دانشمند آلمانی -که میگوید فردوسی تعصب مذهبی نداشتهاست- از افسانهای که در بنمایه اسلامی گرفته شدهاست و آن دربارهٔ زیارت اسکندر از کعبه است، میگوید که خدای زمین و زمان نیاز به جا و مکان ندارد؛ و نیز میگوید که برای پیشینیان ما «آتش» تنها برای نشان کردن سمت نیایش بود، همان گونه که برای تازیان «سنگ» سمت پرستش است.
به نظر فروغی از ویژگیهای فردوسی پاکی زبان و عفت اوست. در تمام شاهنامه یک واژه و یا یک عبارت مستهجن دیده نمیشود و پیداست که فردوسی بر خلاف بسیاری از شاعران، از آلوده کردن خود به هزل و زشتیها کنارهگیری داشتهاست و هر جا که به فراخور داستانسرایی مطلب شرمآمیزی میبایست نقل کند بهترین و نازکترین عبارتها را برای آن یافته است. عفتخواهی فردوسی به اندازهایست که در داستانهایی هم که به فراخور طبیعت بشری بیاختیار رخ میدهد، نمیپسندد که پهلوانان او گرفتار نفس شده و از حدود مشروع فراتر رفته باشند. فردوسی مردی است بسیار اخلاقی، با نظر بلند و قلبی نازک و حسی لطیف، ذوق سلیم و طبع حکیم؛ همواره از رویدادها هوشیاری میشود و خواننده را رهنمون میسازد که کار بد میوهٔ بد میدهد و راه کج انسان را به آرمان نمیرساند.
هیچکس به اندازهٔ فردوسی باورمند به خرد و دانش نبوده و تشویق به اندوختن دانش و هنر ننمودهاست. فردوسی چون خیام در اشعارش به کوتاهی زندگانی افسوس میخورد و بیان حیرانی میکند که انسان برای چه آمدهاست و کجا میرود و پس از این زندگی چه خواهد شد.
زایش
بر پایهٔ دیدگاه بیشتر پژوهشگران امروزی، فردوسی در سال ۳۲۹هجری قمری برابر با ۳۱۹خورشیدی (۹۴۰میلادی) در روستای پاژ در شهرستان توس (طوس) در خراسان دیده به جهان گشود. نظامی عروضی، نخستین پژوهندهای که دربارهٔ زندگی فردوسی جستاری نوشتهاست، زایش فردوسی را در روستای «باز» (پاژ) دانستهاست.[۱] بنمایههای تازهتر روستاهای «شاداب» و «رزان» را نیز جایگاه زایش فردوسی دانستهاند اما بیشتر پژوهشگران امروزی این گمانهها را بیپایه میدانند.[۴]
سال زایش فردوسی در ۳۲۹هجری قمری از آنجا دریافته شدهاست که در یکی از سرودههای فردوسی میتوان زمان چیرگی سلطان محمود غزنوی بر ایران در سال ۳۸۷هجری قمری (برابر با ۳۷۵خورشیدی) را دریافت کرد:
بدانگه که بُد سال پنجاه و هشتنوانتر شدم چون جوانی گذشتفریدون بیداردل زنده شدزمین و زمان پیش او بنده شد
و همچنین با درنگریستن به این که فردوسی در سال ۳۸۷قمری، پنجاه و هشت ساله بودهاست، میتوان درست بودن این گمان را پذیرفت.[۱] با این حال، شمار دیگری از فردوسیپژوهان سالهای دیگری را برای سال زایش فردوسی آوردهاند. نولدکه به این نتیجه میرسد که او اندکی پس از ۳۲۰قمری زاده شدهاست.[۵] موهل بر این باور است که زایش فردوسی باید در سال ۳۲۹قمری (۹۳۹–۹۴۰میلادی) باشد.[۶] رکنالدین همایونفرخدیدگاه دیگری دارد و سال ۳۱۳را سال زایش فردوسی میداند.[۷]
نام
کنیهٔ وی «ابوالقاسم» و تخلصش «فردوسی» است، هیچگونه آگاهی قطعی از نام و خانوادهاش در دست نیست. در بنمایههای گوناگون و در دیباچهٔ برخی نسخههای دستنویس شاهنامه، نام وی منصور، حسن یا احمد آمدهاست و نام پدرش حسن، احمد یا علی و نام پدربزرگش شَرفشاه یاد شدهاست. از میان این گفتههای گوناگون، معتبرترین نام این شاعر ایرانی ابوالقاسم فردوسی توسی است. اینکه چرا شاعر تخلص فردوسی را برای خود گزیدهاست روشن نیست. شاید این موضوع به دیدار وی با سلطان محمود غزنوی بازگردد. گویا سلطان محمود چنین لقبی به فردوسی داده و منظور وی مردی بوده که از بهشت آمده است.[۱]
نام او همه جا ابوالقاسم فردوسی شناخته شدهاست. نام کوچک او را در بنمایههای کهنتر مانند عجایبالمخلوقات و تاریخ گزیده (حمدالله مستوفی) و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه، «حسن» نوشتهاند. بنمایههای دیگر همچون برگردان تازی بنداری، پیشگفتاردستنویس فلورانس و پیشگفتار شاهنامه بایسنقری (و نوشتههای برگرفته از آن) نام او را «منصور» گفتهاند. نام پدر او نیز در تاریخ گزیده و سومین مقدمهٔ کهن شاهنامه «علی» گفته شدهاست. محمدامین ریاحی پس از بررسی کهنترین بنمایهها، نام «حسن بن علی» را پذیرفتنی دانستهاست و این نام را با قرینههای دیگری که وابستگی او را به یکی از شاخههای تشیع میرساند، سازگارتر دانستهاست، هرچند که همچون بیشتر پژوهندگان زندگانی فردوسی، او را از هرگونه تعصب مذهبی برکنار دانستهاست.[۸][۹][۱۰]
برای پدر فردوسی در بنمایههای کمارزشتر نامهای دیگری نیز آوردهاند، مانند: «مولانا احمد بن مولانا فرخ» در مقدمهٔ شاهنامهٔ بایسنقری، «فخرالدین احمد» در هفت اقلیم، «فخرالدین احمد ابن حکیم مولانا» در مجالس المؤمنین و مجمع الفصحا، و «حسن اسحاق شرفشاه» در تذکرة الشعراء. تئودور نولدکه در کتاب حماسهٔ ملی ایران دربارهٔ نادرست بودن نام «فخرالدین» نوشتهاست که دادن لقبهایی که به «الدین» پایان مییافتهاند در زمان آغاز نوجوانی فردوسی کاربرد پیدا کردهاست و ویژهٔ «امیران مقتدر» بودهاست، از این رو پدر فردوسی نمیتوانسته چنین لقبی داشته باشد.
پرورش و بالندگی
بر پایهٔ اشارههای گذرای فردوسی دانسته شدهاست که او دهقان و دهقانزاده بود.[۱۱]دهقان در روزگار فردوسی و در شاهنامهٔ او به معنی ایرانیتبار و نیز به معنی مالک روستا یا رئیس شهر بودهاست. واژهٔ دهقان که معنی حقیقی آن کشاورز و برزگر است، به طور مجازی به معنی ایرانی (در برابر ترک و تازی) به کار میرفت. دهقانان از آزادگان و نژادگان ایرانی، و هر یک مالک ناحیهای بودند و سرپرستی موروثی ناحیهٔ خود را داشتند. بعدها در سدهٔ پنجم و ششم دهقانان را رئیس مینامیدند و همان است که در سدههای اخیر تعبیر «ریشسفید» در مفهومی نزدیک بدان معمول شد. فرزندان دهقانان با آداب و رسوم ایرانی پرورش مییافتند و نگهبانان سنتها و فرهنگ ملی ایرانی بودند. در شاهنامه از یک سو دهقان در کنار «آزاده»، به معنی «ایرانیان» دیده میشود و از سوی دیگر به همراه «موبد» (روحانی زرتشتی) در معنای «نگاهبان و روایتکنندهٔ داستانهای باستان».
شهر توس، زادگاه فردوسی، از شهرهای کهن دورهٔ ساسانیان بود، و در افسانهها آمدهاست که آن را توس شاهزادهای که پسر نوذر و سپهسالار کیکاووس و کیخسرو بود ساختهاست. مردم توس به خاطرات باستانی شهر خود مینازیدند و میبالیدند و همواره به دلاوری و گردنفرازی نامبردار بودند. این شهر در دورهٔ خلیفهٔ سوم به دست تازیان افتاد. اما هنوز بازماندگان فرمانروایان ایرانی یا کسانی که تبار خود را به آن بزرگان میرسانیدند، در توس نام و جایگاه داشتند و گاهی فرمانروایی را در آن نواحی به دست میگرفتند. از همان آغاز چیرگی تازیان، کسانی در خراسان برای آزادی سرزمین خود قیامها کردند و جان بر سر آرمان خود نهادند که تاریخنویسان تازی آنان را خارجی نامیدهاند. توس در دورهٔ فردوسی شهر بزرگی نبود و ناحیهای وابسته به نیشابور و تابع بخارا پایتخت سامانیان بود.
دربارهٔ دوران کودکی و جوانی او، نه خود شاعر سخنی گفته و نه در بنمایههای کهن جز افسانه و خیالبافی چیزی به چشم میخورد. با این حال از دقت در ساختار زبانی و بافت تاریخی - فرهنگی شاهنامه، میتوان دریافت که او در دوران پرورش و بالندگی خویش از راه خواندن و ژرفنگری در سرودهها و نوشتارهای پیشینیان خویش سرمایهٔ کلانی اندوخته که بعدها دستمایهٔ او در سرایش شاهنامه شدهاست.همچنین از شاهنامه اینگونه برداشت کردهاند که فردوسی با زبان و دیوانهای شاعران تازی و نیز با زبان پهلوی آشنا بودهاست. نولدکه بر این باور است که فردوسی دانش روزگار خود به ویژه دانشهای دینی و فلسفی را به گونهای رسمی نیاموختهبود و در اندازهٔ یک فرد باسواد از این دانشها آگاهی داشتهاست و همچنین میگوید فردوسی پهلوینمیدانست. در برابر این دیدگاه، تقیزاده و شیرانی بر این باورند که فردوسی با دانشهای روزگار خود آشنایی داشتهاست. و بدیعالزمان فروزانفر و احمد مهدوی دامغانی نیز باور دارند که فردوسی حتی در زمینهٔ شعر و نثر تازی دانش گستردهای داشتهاست. اما دربارهٔ پهلوی دانستن فردوسی برخی پژوهشگران مانند سعید نفیسی،حبیب یغمایی و لازار پهلویدانی فردوسی را پذیرفتهاند، اما برخی دیگر مانند نولدکه،محمدتقی بهار، شاپور شهبازی و جلال خالقی مطلق بر این باور نیستند.[۱]
آغاز زندگی فردوسی همزمان با گونهای جنبش نوزایش در میان ایرانیان بود که از سدهٔ سوم هجری آغاز شده و دنباله و اوج آن به سدهٔ چهارم رسید و گرانیگاه آن خراسان و سرزمینهای فرارود بود. در درازنای همین دو سده شمار چشمگیری از سرایندگان و نویسندگان پدید آمدند و با آفرینش ادبی خود زبان پارسی دری را که توانسته بود در برابر زبان تازی پایدار بماند، توانی روزافزون بخشیدند و به صورت زبان ادبی و فرهنگی درآوردند. فردوسی از همان روزگار کودکی بینندهٔ کوششهای مردم پیرامونش برای پاسداری ارزشهای دیرینه بود و خود نیز در چنان زمانه و زمینهای پا به پای بالندگی جسمی به فرهیختگی رسید و رهرو سختگام همان راه شد.
فردوسی جوانی خود را در سالهایی گذرانید که با سیاست مداراجویی و آزاداندیشی و فرهنگدوستی سامانیان آزادی اندیشه برقرار بود و پیروان هر اندیشه و آیینی به آسایش میزیستند؛ و حضور گروههایی با اندیشههای گونهگون و آزادی بحث و نظر میان آنان موجب شکفتی اندیشهها بود. فردوسی در چنین فضایی زاد و زیست، و ذهنش پاک از تعصبهای قشری، گنجینهٔ اندیشههای حکیمانه گردید. شاهنامهٔ فردوسی یادگار فضای فکری آزادی است که روزگار اوج دانش و فرهیختگی در ایران بود. شاهنامه در سرفصل یک دگرگونی اندیشه و فرهنگ در ایران، و پایان یک روزگار و آغاز روزگار دیگری پدید آمدهاست، در خراسان روزگار سامانی که تهی از چیرگی فقیهان دستگاه خلافت بود؛ در سالهایی که در بغداد حسین منصور حلاج را به دار میکشیدند و پیکرش را میسوزانیدند در خراسان در پرتو بیداری و خردورزی و آزاداندیشی، حکیمانی چونبیرونی و فارابی و رازی و ابن سینا پدیدار میگشتند. دید و اندیشه و جهانبینی یکسانی که در سراسر شاهنامه جلوهگر است، بیانگر این است که فردوسی از کودکی تا آغاز سرایش شاهنامه و در درازنای سرایش آن، در محیطی زیسته که در آن تاریخ و داستانها و فرهنگ باستانی ایران رواج داشته، و آن همه در نهانخانهٔ دل شاعر نشسته و جای استواری یافته، نتیجه این شدهاست که در سراسر شاهنامه روح و اندیشه و جهانبینی یکسانی را میبینیم.
سرودههای فردوسی
کودکی و جوانی فردوسی در زمان سامانیان سپری شد. شاهان سامانی از دوستدارانادب فارسی بودند. با توجه به اینکه فردوسی در روزگار و شهری میزیست که داستانهای کهن ایرانی مورد علاقهٔ همگان بود همانگونه که خود در دیباچهٔ شاهنامه ستایش و آفرینگویی «کهان» و «مهان» را از نامورنامه ابومنصوری و اینکه «جهان دل نهاده بر این داستان» را بازگفته است. آغاز سرودن شاهنامه را بر پایهٔ شاهنامه ابومنصوری از زمان سی سالگی فردوسی میدانند اما با درنگریستن به توانایی فردوسی میتوان چنین برداشت کرد که وی در جوانی نیز به سرایندگی میپرداختهاست و چه بسا سرودن بخشهایی از شاهنامه را در همان زمان و بر پایهٔ داستانهای کهنی که در داستانهای گفتاری مردم جای داشتهاند، آغاز کردهاست.این گمانه میتواند یکی از سببهای ناهمگونیهای زیاد ویرایشهای دستنویس شاهنامه باشد. به اینسان که ویرایشهای کهنتری از این داستانهای پراکنده دستمایه نسخهبرداران شده باشد. گذشته از دلایل عقلی، از روایتهای افسانهای هم چنین برمیآید که فردوسی داستانهایی را به صورت جدا سروده بوده و از این داستانها رونویسهایی تهیه میشده و دست به دست میگشتهاست. اشارهٔ خود فردوسی در پارهٔ انجام شاهنامه نیز به همین نکته است. از میان داستانهایی که گمان میرود در زمان جوانی وی گفته شده باشد میتوان داستانهای بیژن و منیژه، رستم و اسفندیار، رستم و سهراب، داستاناکوان دیو و داستان سیاوش را نام برد.
تنها سرودهای که روشن شده از فردوسی است، خود شاهنامهاست (جدای از بیتهایی که خود او از سرودههای دقیقی دانستهاست). سرودههای دیگری نیز از فردوسی دانسته شدهاند مانند چند قطعه، چهارپاره، رباعی، قصیده، و غزل که پژوهشگران در این که سرایندهٔ آنها فردوسی باشد، بسیار دودل میباشند و به ویژه قصیدهها را سرودهٔ روزگارصفویان میدانند.
سرودههای دیگری نیز از برای فردوسی دانسته شدهاند که بیشترشان بیپایه هستند. نامورترین آنها مثنویای به نام یوسف و زلیخا است که در مقدمه شاهنامه بایسنقریسرودهٔ فردوسی به شمار رفتهاست. اما این گمانه از سوی پژوهشگران نادرست دانسته شده و از آن میان مجتبی مینوی در سال ۱۳۵۵هجری خورشیدی گویندهٔ آن را «ناظم بیمایهای به نام شمسی» یافتهاست محمدامین ریاحی او را شرفالدین علی یزدیدانستهاست و بر این باور بودهاست که مقدمه شاهنامه بایسنقری را هم، همین نویسنده نوشته باشد.
سرودهٔ دیگری که از فردوسی دانسته شدهاست «هجونامه»ای در نکوهش سلطان محمود است که به گفتار نظامی عروضی صد بیت بودهاست و شش بیت از آن به جای ماندهاست. ویرایشهای گوناگونی از این هجونامه در دست بودهاست که از ۳۲بیت تا ۱۶۰بیت داشتهاند. نسبت دادن چنین هجونامهای را به فردوسی، برخی از پژوهشگران نادرست دانستهاند، مانند محمود شیرانی که با درنگریستن به این که بسیاری از بیتهای این هجونامه از خود شاهنامه یا مثنویهای دیگر آمدهاند و بیتهای دیگر نیز از دید ادبی کاستی دارند چنین نتیجهگیری کرد که این هجونامه ساختگی است. اما محمدامین ریاحی با درنگریستن به این که از این هجونامه در شهریارنامهٔ عثمان مختاری (از ستایشگران مسعود سوم غزنوی نوادهٔ محمود)، که پیش از چهار مقالهٔ نظامی عروضی نوشته شدهاست، نام برده شدهاست، سرودن هجونامهای به دست فردوسی را پذیرفتنی دانستهاست.همچنین جلال خالقی مطلق بر این باور است که به سبب برساخته بودن بیشتر بیتهای هجونامه نمیتوان بنیاد آن را نادیده گرفت و در آنجا نیز بیتهای زیبایی وجود دارد که از شاهنامه برگرفته نشدهاست. و میگوید چنین مینماید که شیرانی بیشتر در پی پشتیبانی از محمود بودهاست.
سُرایش شاهنامه
شاهنامه پرآوازهترین سرودهٔ فردوسی و یکی از بزرگترین نوشتههای ادبیات کهن پارسی است. فردوسی هنگامی سرودن شاهنامه را آغاز کرد که زبان پارسی دریتواناییهای بایسته را برای بیان موضوعهای گوناگون یافته بود، اما هنوز در سراسر سرزمینهای پارسی زبان به گونهای یکدست و یکسان درنیامدهبود؛ و در لهجهٔ هر شهر و ناحیه واژهها و تعبیرهای ویژه وجود داشت، و گردآورندگان کتاب مسالک و ممالک به برخی نکتهها در این زمینه اشاره کردهاند.[۲۴]
فردوسی از گویندگان روزگار سامانی، و زاده و پرورده و برآمدهٔ روزگار آنان بود. سرودن شاهنامه را در آن سالها که موج ایراندوستی بالا گرفته بود آغاز کرد. سراسر شاهنامه بیانکنندهٔ آرمان سیاسی و ملی خاندان سامانی بود که خود را وارث ساسانیان و پایهگذار استقلال دوبارهٔ ایران و زندگیبخش سنتهای ملی و فرهنگی میدانستند. دانشپروری و شعردوستی امیران سامانی و وزیران آنها و آزاداندیشی حاکم بر آن سالها مشوق دانشمندان و شاعران بود. فردوسی پس از آن که داستانهایی را در روزگارمنصور بن نوح سرودهبود، در روزگار نوح دوم پسر منصور در حدود سال ۳۷۰قمری پس از مرگ دقیقی به نظم درآوردن متن ابومنصوری را آغاز کرد و میتوان پنداشت که آوازهٔ پادشاهان سامانی در شعردوستی و علاقه آنها به داستانهای باستانی این امید را به فردوسی دادهبود که بعد از پایان کار کتاب خود را به پادشاه شایستهای از آن خاندان تقدیم نماید. او برای دنبال کردن کار دقیقی، خواست تا به بخارا، پایتخت سامانیان، سفر کند تا از نسخهای از شاهنامهٔ منثور ابومنصور محمد بن عبدالرزاق -که مورد بهرهٔ دقیقی بود- بهره گیرد. اما پس از اینکه دوستی از همشهریانش -که در دیباچهٔ بایسنقری محمد لشکری نام برده شدهاست-دستنویسی از این بنمایه را در دسترس او گذاشت، از این رای برگشت و کار را در شهر خویش آغاز کرد.
او سرانجام شاهنامه را در تاریخ ۲۵سپندارمذ سال ۳۸۴هجری قمری (برابر با ۳۷۲خورشیدی)، سه سال پیش از بر تخت نشستن محمود، با این بیتها به پایان رساند:
سر آمد کنون قصهٔ یزدگردبه ماه سفندارمذ روز اردز هجرت سه صد سال و هشتاد و چاربه نام جهان داور کردگار
این ویرایش نخستین شاهنامه بود و فردوسی نزدیک به بیست سال دیگر در پرمایهتر و پیراسته کردن آن کوشید. این سالها همزمان با برافتادن سامانیان و برآمدن سلطان محمود غزنوی بود. فردوسی در سال ۳۹۴هجری قمری (برابر با ۳۸۲خورشیدی) در سن شصت و پنج سالگی بر آن شد که شاهنامه را به سلطان محمود پیشکش کند، و از این رو دست به کار تدوین ویرایش تازهای از شاهنامه شد.فردوسی در ویرایش دوم، بخشهای مربوط به پادشاهی ساسانیان را تکمیل کرد. پایان ویرایش دوم شاهنامه در سال ۴۰۰هجری قمری در هفتاد و یک سالگی فردوسی بودهاست:
چو سال اندر آمد به هفتاد و یکهمی زیر بیت اندر آرم فلکز هجرت شده پنج هشتاد باربه نام جهان داور کردگار
فردوسی شاهنامه را در شش یا هفت دفتر به دربار غزنه نزد سلطان محمود فرستاد. به گفتهٔ خود فردوسی، سلطان محمود «نکرد اندر این داستانها نگاه» و پاداشی هم برای وی نفرستاد. از این رویداد تا پایان زندگانی، فردوسی بخشهای دیگری نیز به شاهنامه افزود که بیشتر در گله و انتقاد از محمود و تلخکامی سراینده از اوضاع زمانه بودهاست. در روزهای پایانی زندگی فردوسی از سن خود دو بار یاد کرده، و خود را هشتاد ساله و جای دیگر هفتاد و شش ساله خواندهاست:
کنون عمر نزدیک هشتاد شدامیدم به یک باره بر باد شدکنون سالم آمد به هفتاد و ششغنوده همه چشم میشار فش
بر پایهٔ اشارههای نظامی عروضی و فریدالدین عطار، درازای کلی نظم شاهنامه ۲۵سال بودهاست. بر پایهٔ دیدگاه جلال خالقی مطلق، با نگرش به زمان سرایش بیژن و منیژه و همچنین بازنگری شاهنامه پس از سال ۴۰۰، فردوسی ۳۵سال از عمر خویش را بر سر سرایش شاهنامه گذاشتهاست.
پشتیبانان فردوسی
نخستین پشتیبان فردوسی در سرایش شاهنامه، شاه سامانی، نصر بن احمد بودهاست که فردوسی برای کسب اجازه از او دربارهٔ انتقال سرودههای دقیقی به کتاب خود، با او دیدار داشتهاست؛ و شاه از این کار او اظهار شادمانی کرده و از هیچ کمکی در این راه دریغ نکردهاست. به باور نولدکه چنین به نظر میرسد که ولینعمت او در توس زندگانی میکردهاست. فردوسی پس از مرگ او که مدتها پیشتر بوده، در دیباچه شعرهای خوبی به یاد وی سرودهاست. این مرد به فردوسی کمکهای بسیاری کردهاست. به دشواری میتوان درستی نام ابومنصور بن محمد را که در عنوان یاد شدهاست، تشخیص داد. حدس میتوان زد که دست کم چند نفر از مردانی که در خاتمه معمولی نام برده شدهاند در این زمان نیز جزو دوستان و پشتیبانان او به شمار میرفتهاند. او تنها از دو نفر به نامهای علی دیلم بودلف و حُییّ بن قتیبه یاد میکند که یاریگر وی بودهاند. عروضی علی دیلم را از بودلف جدا میشمارد. عروضی مینویسد که علی دیلم، شاهنامه را در هفت جلد برای او پاکنویسی کرده و ابودلف راوی وی بودهاست. دور نیست کهحُییّ بن قتیبه که به او مال و متاع بخشیده و او را از پرداخت خراج زمین معاف داشتهاست، آن طور که عروضی تصدیق میکند، حکمران توس بودهاست.
بنا بر باور همایونفرخ بزرگترین و اثرگذارترین پشتیبان و دستگیر فردوسی به ویژه در هنگام پیری و کهنسالی، حُییّ بن قتیب کارگزار توس بودهاست که او را از پرداخت باج و خراج معاف کرده و از هیچ کمکی دریغ نمیداشته و سبب شده تا فردوسی در شش سال آخر سرایش شاهنامه به هیچکس نیاز نداشتهباشد.
درگذشت و آرامگاه
سال مرگ فردوسی تا چهار سده پس از زمان او در بنمایههای کهن نیامدهاست. نخستین نوشتهای که از زمان مرگ فردوسی یاد کرده مقدمه شاهنامه بایسنقری است که سال ۴۱۶هجری قمری را آوردهاست. این دیباچه که امروزه بیپایه بودن نوشتارهای آن عیان گردیده، از بنمایه دیگری یاد نکردهاست. تذکرهنویسان پسین، همین تاریخ را بازگو کردهاند. حمدالله مستوفی و فصیح خوافی نیز همین رای را دارند.جدای از آنتذکرةالشعرای دولتشاه (که آن هم بسیار بیپایهاست) زمان مرگ او را در سال ۴۱۱هجری قمری آوردهاست. محمدامین ریاحی، با درنگریستن در گفتههایی که فردوسی از سن و ناتوانی خود یاد کردهاست، این گونه نتیجهگیری کردهاست که فردوسی میبایست پس از سال ۴۰۵هجری قمری و پیش از سال ۴۱۱هجری از جهان رفته باش اما همایونفرخ با در نظر گرفتن این که زایش فردوسی در سال ۳۱۳و عمر او ۷۲یا ۷۳بوده، سال درگذشت او را ۳۸۵یا ۳۸۶دانستهاست.
چنانکه مشهور است، واعظ طبرستان به دلیل شیعه بودن فردوسی از به خاکسپاری پیکر فردوسی در گورستان مسلمانان جلوگیری کرد. و ناچار او را در باغ خودش درون شهر طابران توس، نزدیک به دروازهٔ شرقی رزان به خاک سپردند. خاکجای او زیارتگاه اهل دانش و معرفت بود و با آنکه بارها آن را با خاک یکسان کردند از نو ساخته میشد.خبری نه چندان درست ساختن اولین بنا بر گور فردوسی را به سپهدار توسدر زمان فردوسی، یعنی ارسلان جاذب نسبت داده، که یاد او در دیباچهٔ شاهنامه آمدهاست. پس از آن عبیدالله خان ازبک بنا به تعصبی که بر ضد شیعیان داشت، دستور ویرانی خاکجای فردوسی را داد تا اینکه قاضی نورالله شوشتری از آن دیدار کرد. در روزگار پادشاهان صفوی با توجه به آبادانی مشهد و پیرامون آن، خاکجای خرابه دوباره ساخته شد. خاکجای فردوسی بین سالهای ۱۳۰۷تا ۱۳۱۳به دستور رضا شاه بازسازی شد.
یادداشتها[ویرایش]
1.پرش به بالا ↑ برای آگاهی بیشتر دربارهٔ هجونامه به بخش سرودههای فردوسی بنگرید.
.
پانویس
1.↑ پرش به بالا به: ۱٫۰۰ ۱٫۰۱ ۱٫۰۲ ۱٫۰۳ ۱٫۰۴ ۱٫۰۵ ۱٫۰۶ ۱٫۰۷ ۱٫۰۸ ۱٫۰۹ ۱٫۱۰ ۱٫۱۱ ۱٫۱۲ ۱٫۱۳ ۱٫۱۴ ۱٫۱۵ ۱٫۱۶ ۱٫۱۷ ۱٫۱۸ ۱٫۱۹ ۱٫۲۰ ۱٫۲۱ ۱٫۲۲«FERDOWSI, ABU'L-QĀSEM» (انگلیسی). دانشنامه ایرانیکا، ۶بهمن ۱۳۹۰. بازبینیشده در ۲۵شهریور ۱۳۹۴.
2.پرش به بالا ↑ لغتنامهٔ دهخدا، سرواژهٔ طابران
3.پرش به بالا↑ «Ferdowsī. (2014). In Encyclopædia Britannica» (انگلیسی). دانشنامه بریتانیکا، ۲۹مرداد ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲۵شهریور ۱۳۹۴.
4.پرش به بالا ↑ همایونفرخ، شاهنامه و فردوسی: پژوهشی نو پیرامون حکیم ابوالقاسم فردوسی و سلطان محمود غزنوی، ۲۷۲–۲۷۳.
5.↑ پرش به بالا به: ۵٫۰ ۵٫۱نولدکه، حماسهٔ ملی ایران، ۷۸.
6.پرش به بالا ↑ همایونفرخ، شاهنامه و فردوسی: پژوهشی نو پیرامون حکیم ابوالقاسم فردوسی و سلطان محمود غزنوی، ۱۷۴۴.
7.↑ پرش به بالا به: ۷٫۰ ۷٫۱همایونفرخ، شاهنامه و فردوسی: پژوهشی نو پیرامون حکیم ابوالقاسم فردوسی و سلطان محمود غزنوی، ۱۷۶۱.
8.↑ پرش به بالا به: ۸٫۰ ۸٫۱ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۶۴.
9.پرش به بالا ↑ دوستخواه، شناختنامهٔ فردوسی و شاهنامه، ۲۴.
10.پرش به بالا ↑ شاپور شهبازی، زندگینامه تحلیلی فردوسی، ۸۰.
11.↑ پرش به بالا به: ۱۱٫۰ ۱۱٫۱ ۱۱٫۲نولدکه، حماسهٔ ملی ایران، ۸۰.
12.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۷۲.
13.پرش به بالا ↑ ریاحی، سرچشمههای فردوسیشناسی، ۱۲.
14.پرش به بالا ↑ ریاحی، سرچشمههای فردوسیشناسی، ۱۳.
15.پرش به بالا ↑ دوستخواه، شناختنامهٔ فردوسی و شاهنامه، ۲۲.
16.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۷۴.
17.پرش به بالا ↑ دوستخواه، شناختنامهٔ فردوسی و شاهنامه، ۲۰.
18.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۷۵–۷۶.
19.پرش به بالا ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۱۷۹.
20.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۸۲–۸۴.
21.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۴۵.
22.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۵۱.
23.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۴۴.
24.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۹۸.
25.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۰۲–۱۰۳.
26.پرش به بالا ↑ شاپور شهبازی، زندگینامه تحلیلی فردوسی، ۹۸.
27.پرش به بالا ↑ مینوی، فردوسی و شعر او، ۳۸–۴۰.
28.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۲۴.
29.پرش به بالا ↑ مینوی، فردوسی و شعر او، ۴۱.
30.پرش به بالا ↑ همایونفرخ، شاهنامه و فردوسی: پژوهشی نو پیرامون حکیم ابوالقاسم فردوسی و سلطان محمود غزنوی، ۱۰۷۴–۱۰۸۶.
31.پرش به بالا ↑ نولدکه، حماسهٔ ملی ایران، ۸۳–۸۴.
32.پرش به بالا ↑ همایونفرخ، شاهنامه و فردوسی: پژوهشی نو پیرامون حکیم ابوالقاسم فردوسی و سلطان محمود غزنوی، ۱۰۸۷–۱۱۱۲.
33.پرش به بالا ↑ مینوی، فردوسی و شعر او، ۴۲.
34.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۵۲–۱۵۶.
35.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۳۷۲.
36.پرش به بالا ↑ یاحقی، کتاب پاژ (ویژهٔ توس و فردوسی)، ۱۵۷.
37.پرش به بالا ↑ محیط طباطبایی، فردوسی و شاهنامه، ۱۵۵–۱۵۶.
38.پرش به بالا ↑ «تاریخچه آرامگاه فردوسی». روزنامه خراسان، ۱۹تیر ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۶شهریور ۱۳۹۴.
39.پرش به بالا ↑ نولدکه، حماسهٔ ملی ایران، ۱۰۵–۱۱۵.
40.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۷۰–۱۷۳.
41.پرش به بالا ↑ نولدکه، حماسهٔ ملی ایران، ۸۲–۸۳.
42.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۶۰.
43.پرش به بالا ↑ ریاحی، سرچشمههای فردوسیشناسی، ۱۸۱–۴۷۷.
44.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۶۵.
45.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۶۶–۱۶۸.
46.پرش به بالا ↑ ریاحی، سرچشمههای فردوسیشناسی، ۲۱۶–۲۱۷.
47.پرش به بالا ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۱۵–۲۱۶.
48.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۸۱–۱۸۳.
49.پرش به بالا ↑ «آشنایی با نفیسترین نسخه شاهنامه؛ «شاهنامه بایسنقری»». خبرگزاری فارس، ۸آبان ۱۳۸۷. بازبینیشده در ۲۶شهریور ۱۳۹۴.
50.پرش به بالا ↑ احتشامی هونهگانی، خسرو. «راز هدیه شهریاران صفوی «شاهنامه فردوسی»» (PDF). فرهنگ اصفهان، ش. ۱۶ (تابستان ۱۳۷۹): ۲۶–۳۳. doi:doi.
51.پرش به بالا ↑ «شاهنامه فردوسی، مشهورترین اثرِ ناشناخته». خبرگزاری بیبیسی فارسی، ۷خرداد ۱۳۸۷. بازبینیشده در ۲۵شهریور ۱۳۹۴.
52.پرش به بالا ↑ «گفتگو با جلال خالقی مطلق: ۵۰سال کار برای تصحیح شاهنامه». خبرگزاری دویچهوله فارسی، ۲شهریور ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲۵شهریور ۱۳۹۴.
53.پرش به بالا ↑ «رونمایی از اثر تازه کزازی در نشست «فردوسی پژوهی»». خبرگزاری ایبنا، ۱۵اردیبهشت ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲۲مهر ۱۳۹۴.
54.پرش به بالا ↑ «معرفی دو کتاب از سجاد آیدنلو، در زمینه شاهنامهپژوهی». پایگاه اینترنتی انسانشناسی و فرهنگ. بازبینیشده در ۲۲مهر ۱۳۹۴.
55.پرش به بالا ↑ «معرفی چاپهای شاهنامه در جهان». روزنامه خراسان، ۲۵اردیبهشت ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۵شهریور ۱۳۹۴.
56.پرش به بالا ↑ «نخستین برگردان شاهنامه فردوسی به زبان پشتو». پایگاه اینترنتی بیبیسی فارسی، ۱اردیبهشت ۱۳۹۳. بازبینیشده در ۲۲مهر ۱۳۹۴.
57.پرش به بالا ↑ «بازتاب خبر نشست فردوسی پژوهی». پایگاه اینترنتی بنیاد فردوسی توس، ۲۴اردیبهشت ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۲۲مهر ۱۳۹۴.
58.پرش به بالا ↑ «برگزاری نشست عصری با فردوسی در ایتالیا». پایگاه اینترنتی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، ۲۷بهمن ۱۳۹۲. بازبینیشده در ۲۲مهر ۱۳۹۴.
59.پرش به بالا ↑ «گزیده کتابشناسی شاهنامه فردوسی: به مناسبت کنگره جهانی بزرگداشت فردوسی» (PDF). فصلنامهٔ هنر، ش. ۱۹ (تابستان و پاییز ۱۳۶۹): ۲۳۳–۲۴۵. doi:doi.
60.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۸۷.
61.پرش به بالا ↑ نولدکه، حماسهٔ ملی ایران، ۱۱۵–۱۱۶.
62.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۱۹۳–۱۹۴.
63.پرش به بالا ↑ صفا، حماسهسرایی در ایران، ۲۵۸.
64.پرش به بالا ↑ رنجبر، جاذبههای فکری فردوسی، ۷۱–۹۰.
65.پرش به بالا ↑ نولدکه، حماسهٔ ملی ایران، ۱۱۵.
66.پرش به بالا ↑ ناظری، نعمت. «عفت کلام در شعر فردوسی» (PDF). چیستا (تهران)، ش. ۶۶–۶۷ (اسفند ۱۳۶۸و فروردین ۱۳۶۹): ۷۹۶–۸۰۶. doi:doi.
67.پرش به بالا ↑ «فردوسی و شاهنامه او در آلمان». خبرگزاری بیبیسی فارسی، ۲۸اردیبهشت ۱۳۸۵. بازبینیشده در ۲۵شهریور ۱۳۹۴.
68.پرش به بالا ↑ «از تهران تا رم، نگاهی به تندیسهای فردوسی در ایران و جهان». مشرق نیوز، ۲۵اردیبهشت ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۹آذر ۱۳۹۲.
69.پرش به بالا ↑ «تاریخچهٔ آرامگاه فردوسی». در کتاب پاژ (ویژهٔ توس و فردوسی). ویرایش محمدجعفر یاحقی. مشهد، ۱۳۷۳. ص ۱۵۸.
70.پرش به بالا ↑ ریاحی، فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او، ۳۷۴–۳۷۵.
71.پرش به بالا ↑ ریاحی، سرچشمههای فردوسیشناسی، ۲۶.
72.پرش به بالا ↑ «مینیاتورهای گرانبهای شاهنامه در برلین». پایگاه اینترنتی بیبیسی فارسی، ۴فروردین ۱۳۹۰. بازبینیشده در ۲۲مهر ۱۳۹۴.
73.پرش به بالا ↑ «شاهنامه در روز فردوسی». خبرگزاری بیبیسی فارسی، ۲۵اردیبهشت ۱۳۸۷. بازبینیشده در ۲۵شهریور ۱۳۹۴.
74.پرش به بالا ↑ «پایگاه اینترنتی بنیاد فردوسی شاخه توس». بازبینیشده در ۲۹شهریور ۱۳۹۴.
75.پرش به بالا ↑ «ثبت هزارهٔ پایان سرایش شاهنامه در سازمان یونسکو» (انگلیسی). یونسکو. بازبینیشده در ۲۹شهریور ۱۳۹۴.
.
بنمایه
ریاحی، محمدامین. سرچشمههای فردوسیشناسی. تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، ۱۳۷۲. شابکISBN ۹۷۸-۹۶۴-۴۲۶-۲۰۱-۲.
دوستخواه، جلیل. شناختنامهٔ فردوسی و شاهنامه. تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، ۱۳۸۴. شابکISBN ۹۶۴-۳۷۹-۰۶۰-۶.
ریاحی، محمدامین. فردوسی: زندگی، اندیشه و شعر او. تهران: طرح نو، ۱۳۷۵. شابکISBN ۹۶۴-۵۶۲۵-۳۸-۶.
مینوی، مجتبی. فردوسی و شعر او. تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۴۶.
تقیزاده، سیدحسن. فردوسی و شاهنامهٔ او. تهران: انجمن آثار ملی، ۱۳۴۹.
نولدکه، تئودور. حماسهٔ ملی ایران. ترجمهٔ بزرگ علوی. تهران: نگاه، ۱۳۷۹. شابکISBN ۹۶۴-۶۷۳۶-۷۹-۳.
مول، ژول. دیباچهٔ شاهنامه. ترجمهٔ جهانگیر افکاری. تهران: انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۹.
شاپور شهبازی، علیرضا. زندگینامهٔ تحلیلی فردوسی. ترجمهٔ هایده مشایخ. تهران: هرمس، ۱۳۹۰.
شیرانی، حافظ محمود. در شناخت فردوسی. ترجمهٔ شاهد چوهدری. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی، ۱۳۶۹.
همایونفرخ، رکنالدین. شاهنامه و فردوسی: پژوهشی نو پیرامون حکیم ابوالقاسم فردوسی و سلطان محمود غزنوی. تهران: اساطیر، ۱۳۷۷. شابکISBN ۹۶۴-۵۹۶۰-۴۶-۰.
بیضایی، بهرام. هزارافسان کجاست؟. تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۹۱.
یاحقی، محمدجعفر. کتاب پاژ (ویژهٔ توس و فردوسی). تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان، ۱۳۷۳.
صفا، ذبیحالله. حماسهسرایی در ایران. تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳.
رنجبر، احمد. جاذبههای فکری فردوسی. تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۳.
محیط طباطبایی، سید محمد. فردوسی و شاهنامه. تهران: امیرکبیر، ۱۳۶۹.
Khaleghi-Motlagh, jalal. “FERDOWSI, ABU'L-QĀSEM i. Life”. In Encyclopædia Iranica. 1999. Retrieved 26 January 2012.