نقد فیلم فروشنده
جمع آوری گارگین فتائی
بخش سوم
داستان فروشنده
داستان روایی فیلم شامل چهار بخش میشود.
1. عماد و رعنا
صحنه آغازین فیلم به شکلی ناراحت کننده از آپارتمان عماد و رعنا آغاز میشود: همه چیز در حال تکان خوردن است! چیزی که بیشتر شبیه زلزله بود، در واقع ناشی از فعالیت یک دستگاه ساخت و ساز در نزدیکی آپارتمان آنها است، اما در حاصل ماجرا تغییری ایجاد نمیشود. شرایط آپارتمان عماد و رعنا کاملا از حالت مطلوب خارج شده و آنها مجبور میشوند به جای دیگری نقل مکان کنند. تمام این اتفاقات به شکلی رئالیستی توسط فرهادی به نمایش درمیآید، زیرا او میخواهد بگوید این امکان وجود دارد که خانه آرام یک شخص ممکن است توسط اتفاقات بیرونی به ناگهان تخریب شود.
فیلم فروشنده همچنین به فعالیت هنری عماد و رعنا نیز میپردازد: اجرای آنها در نمایش مرگ فروشنده. یکی از مشکلات چنین نمایشی، عبور از سانسورهای دستگاه مسئول است که همواره خواستار اصلاحات جدیدی هستند؛ این نکته به شکلی کوتاه در فیلم به نمایش درآمده است.
یکی از همبازیهای آنها در تئاتر به نام بابک (با بازی بابک کریمی) به سرعت خانهای را برای عماد و رعنا پیدا میکند. پیدا کردن خانه در زمانی کوتاه در تهران امری بسیار دشوار است. مستاجر قبلی آن آپارتمان برخی از وسایل شخصیاش را در کمدی قفل شده قرار داده است که تا حدودی موجب رنجش رعنا میشود. عماد اما نسبت به وسایل خصوصی آن خانم احترام قائل بوده و تلاش میکند تا همسرش را آرام کند.
2. مزاحم وارد میشود
رعنا یک روز که مانند همیشه منتظر عماد است، صدای زنگ در را میشنود. با فرض اینکه عماد است، او دکمه را زده و درب ورودی ساختمان باز میشود. او سپس برای دوش گرفتن به حمام میرود. مشخص نیست چه اتفاقی پس از آن رخ میدهد، اما میدانیم که مزاحم وارد آپارتمان شده و رعنا را مورد آزار و اذیت قرار داده است. کمی بعد متوجه میشویم که مستاجر قبلی آپارتمان یک روسپی بوده که مشتریان مرد به خانهاش سر میزدهاند. وقتی عماد در فاصلهای کوتاه پس از آن اتفاق به خانه برمیگردد، ردپای خونی را روی راهپلهها میبیند و سپس متوجه میشود که همسایهها رعنا را به بیمارستان منتقل کردهاند.
رعنا به زودی از بیمارستان مرخص میشود، اما کاملا مشهود است که آن تهاجم او را شکننده کرده است. او تمایل ندارد تا در این مورد با عماد صحبت کند (در هر صورت، فرهادی از این نظر محدود بود). رعنا کاملا گیج و مبهوت است. گرچه عماد دلواپس است، اما نگرانی خودش نسبت به ضعفش در این مورد را به رنج رعنا ارجح میداند. عماد در کوتاه مدت از سکوت رعنا به تنگ میآید.
3. شکارِ مهاجم
حالا تمرکز خط روایی داستان بر روی عماد میافتد. آنها قصد ندارند مسئله را به پلیس گزارش دهند، زیرا میدانند که مشکلات بیشتری گریبان آنها را خواهد گرفت. بنابراین عماد تلاش میکند تا خودش آن شخص مهاجم را پیدا کند. رعنا میگوید که نمیتواند آن اتفاق و حتی چهره فرد را به یاد آورد و به همین دلیل، عماد سرنخ زیادی در دست ندارد. تنها مدارک او مقداری پول، چند عدد کلید و یک گوشی موبایل است، زیرا شخص با عجله آن آپارتمان را ترک کرده بود. عماد تلاش میکند تا به کمک آن سرنخها، مهاجم را بیابد.
این بخش از فیلم کمی شکل "کارآگاه مانند"را به خود میگیرد. عماد به تدریج به سرنخهای جدیدی دست مییابد. هرچه او بیشتر به آن شخص نزدیک میشود، احساسش برای انتقام قویتر از قبل میشود.
4. مهاجم پیدا میشود
پس از چندین اتفاق غیرمحتمل، عماد مهاجم رعنا را به دام میاندازد. او آن شخصی نیست که عماد در درجه اول به او شک داشت و در عوض، شخصی معمولی و آسیب پذیر است (که نقش او را فرید سجادی حسینی به خوبی بازی کرده است). در همین بخش از داستان، بیننده داستان انتقام را از زوایای مختلف و یا چندگانه مشاهده میکند. این بخش از داستان در واقع جذابترین و تکاندهندهترین بخش فیلم است. عماد واقعا نمیداند که چه میخواهد، اما از آنجایی که خودش تحقیر شده، دوست دارد آن فرد نیز حداکثر حقارت را متحمل شود. این همان بحث "منطق انتقام"است. اگر مردی با آبرویش بازی شود، دشمنش باید بیشتر از او همان رنج را متحمل شود.
اتفاقات پایانی فیلم نیز ناراحت کننده است؛ شما باید در پایان به افکار عماد و رعنا و همچنین سرنوشت رابطهشان و حتی احتمال وجود بخشش تامل کنید.
فروشنده از جهاتی با چهارشنبه سوری، از فیلمهای پیشین فرهادی، شباهت دارد که این مسئله مایه تاسف است. درباره الی، جدایی نادر از سیمین و گذشته همگی درون مایه اجتماعی داشتند که البته پیچیدهتر و چندلایه تر نسبت به آن چیزی است که در فروشنده شاهدش هستیم. آنچه در این فیلم مشاهده میکنیم، در مورد مردی متین، قابل احترام و دارای ارزشهای مدنی است که به تدریج، و البته ناخواسته، از عرش به فرش میرسد. تماشای چنین داستانی دردناک است.
فروشنده اصغر فرهادی چندین نقطه ضعف هم دارد. بابک در بخش نخست فیلم کاراکتری مهم جلوه میکند و بیننده از او اطلاعات مهمی را دریافت میکند، اما در بخش دوم فیلم دیگر خبری از بابک نمیشود که بیشتر به نظر میرسد سوراخ داستان باشد. علاوه بر آن، همگام با پیش رفتن فیلم، از اهمیت رعنا به نوعی کم میشود. فارغ از اینکه عماد او را به عنوان یک "کالای آسیب دیده"نگاه میکند یا خیر، چنین به نظر میرسد که عماد شریکی همدرد برای او نباشد.
برخی منتقدان البته از نظر مایوس شدن عماد بر سر ماجرای رعنا با همدل هستند. اُوِن گلابرمن میگوید: «به نظر عماد خیلی در خودش فرو میرود و این مسئله از شدت درگیر شدن من با فیلم میکاهد. این امر جنبه دیگری از فیلم فروشنده است که شبیه فیلم چهارشنبه سوری است.
مشکل دیگر، تکنیک دوربین روی دستِ فرهادی به خصوص در نیمه اولی فیلم است که به خاطر لرزان بودنش، کمی بیننده را اذیت میکند. به نظر میرسد که انگیزه کافی وجود نداشته و فیلمبردار فیلم کاملا راندوم در صحنه میچرخیده و تنها تلاش میکرده تا کادر اصلی را در قاب دوربینش حفظ کند. احتمالا این حرکات عصبی قصدش این است تا آشفتگی احساسی را در بیننده برانگیخته کند که البته در برخی شرایط قابل توجیه است، مثلا همان سکانسی که ساختمان در حال ریزش است. اما متاسفانه آن تکنیک در سکانسهای بسیار بیشتری به کار گرفته شده است.
حرکت دوربین در این فیلم اصلا قابل قیاس با افرادی مانند آنتونیونی و میزوگوچی نیست، زیرا سبک فیلمبرداری آنها باعث میشد تا بیننده بیشتر در جنبه روانی فیلم غرق شود. همچنین چند سکانس "کلوزآپ با قاب ثابت"در فیلم وجود دارد که باید با دوربین ساکن فیلمبرداری میشدند، اما در عوض با دوربین روی دست ضبط شدهاند. تمام این موارد باعث توجه غیرضروری بیننده به کار فیلمبرداری شده که باعث میشود بیننده کمتر درگیر مباحث روانیِ موجود در خط روایی فیلم شود.
در فیلمهای پیشین فرهادی، ما شاهد تکنیک لرزان دوربین روی دست بودیم اما این مسئله در فیلم قبلی او "گذشته"بسیار کمتر به کار گرفته شد. آن فیلم از فیلمبرداری متفاوت به نام "محمود کلاری"بهره میبرد که در فیلم جدایی نیز با فرهادی همکاری کرد. اما فیلمبردار فروشنده "حسین جعفریان"بود که در دو فیلم چهارشنبه سوری و درباره الی با وی همکاری کرد. مشخص نیست که او در فیلم بعدیاش با چه کسی همکاری کند، اما امیدوارم هر کسی که باشد، استفاده از دوربین را به شکلی نرمتر در دستور کار خود قرار دهد.
علیرغم تمام کاستیهای فروشنده، این فیلم ارزش دیدن را دارد ولی انتظار نداشته باشید که فروشنده میتواند رقیبی برای فیلم ارزشمندش "درباره الی"باشد. هر چه به پایان فیلم فروشنده نزدیک میشود، داستان منسجمتر میشود. همچنین بازیها نیز فوقالعاده است. استفاده فرهادی از واکنشهای بیکلام ترانه علیدوستی یکی دیگر از تکنیکهایی است که فرهادی همچون دو فیلم درباره الی و چهارشنبه سوری از آن استفاده کرده است. تمام این موارد به نمایش گرهگشاییِ تدریجی مردی در فیلم بازمیگردد که ما میتوانیم او را درک کنیم.
در مدرسه، عماد یک معلم ادبیات است؛ شخصی الگو و دارای احترام که به نظر میرسد درست و غلط را از هم تشخیص دهد. در یکی از سکانسهای ابتدایی فیلم، عماد با یکی از دانشآموزان خود در تاکسی نشسته و از طرف زنی حق به جانب که در کنارش نشسته، مورد توهین قرار میگیرد (تاکسیها در تهران معمولا کرایههای متفاوتی گرفته و افراد مختلف سوار یک تاکسی میشوند). سپس آن دانشآموز با لحنی عصبانی نسبت به رفتار زنندهی آن زن به معلم محترمش واکنش نشان میدهد. در آن لحظه، عماد به دانشآموزش میگوید که اشکالی ندارد و باید آن خانم را ببخشند – احتمالا آن خانم از اتفاقی که پیشتر در تاکسی رخ داده و نجابت او را لکه دار کرده، رنج برده است؛ آن پاسخ را "عمادی"داد که هنوز آبرویش لکه دار نشده بود و افسارش را از دست نداده بود. او در نهایت فروشنده (خودش) میشود که به چیزی که دارد میفروشد، باور ندارد.
روایت در سینمای درام اجتماعی، جلوهگری کرامت انسانی در مقابل رذالت بشری است. کرامت و رذالت هر دو در زندگی آدمی نقش دارند و در سینما این دو انگاره بسته به عناصر داستان پرورده میشوند.
آثار اصغر فرهادي در حال حاضر به نوعي پيشگام چنين سينمايي در ايران و همچنين يك زبان بينالمللي و كلاس جهاني در اين ژانر است. او هم يك كارگردان ششدانگ است و هم يك فيلمنامه نويس قهار و مسلط به قواعد ژانر. در آثار او كرامت انساني به مثابه يك فرشته نگهبان در جامعههاي كوچك نظير خانواده و فاميل ديده ميشوند و در سويي ديگر رذالت بشري نيز در جاي جاي آثار او به مثابه شيطاني در كمين جلوهگري دارند.
فيلمهاي قبلي اصغر فرهادي مانند "جدايي نادر از سيمين"و "گذشته"در ظاهر درامهايي ساده به نظر ميرسند كه بيش از هر چيز در آنها دو انگارهي "خاص بودن ماجرا و واقعي بودن روايت"و ديگري "پرهيز از اغراق در قصه"پرداخت شدهاند. با اين همه نوع روايت داستانكها در فيلمهاي فرهادي عمدتا با ظرافت به سمت سوي ناتوراليسم جهتگيري ميكنند و نتيجه اثري است سرشار از تعليق و پر از پرسش و پاسخ. جنس اين تعليق و سئوال و جوابها نيز جالب توجه است چرا كه كم و بيش اين سوسپانس، هماني است كه گويي با ذات و قالب شخصيتها عجين شده و تماشاگر به تمامي با آنها درگير ميشود.
فروشنده نيز به عنوان آخرين اثر اكران شده اصغر فرهادي داراي خصوصيات بالااست. يك درام واقعي كه به چالشهاي زندگي فردي و اجتماعي و همچنين ناسازگاريهاي مرتبط به آنها ميپردازد.
داستان فيلم نيز بيشتر بر تحرك روايي و فيزيكي زوج قصه يعني عماد و رعنا است. يك آپارتمان قرار است بر سر زوج فيلم آوار شود. آنها از اين حادثه نجات پيدا ميكنند و مجبورند به سرعت در همان حوالي خانهاي بيابند. محلي كه اجاره ميكنند موقعيت خاصي دارد يك نيم طبقه روي پشت بام ضمن اينكه مستاجر قبلي هنوز تسويه حساب نكرده است. در يكي از روزها كه مرد خانه نيست؛ شخصي وارد ميشود و زن قصه مورد حادثه قرار ميگيرد. با ورود عماد عمق بدبياري و فاجعه كم كم روشن ميشود. رعنا در حمام مورد حمله مردي متجاوز قرار گرفته است. عماد همسرش را به بيمارستان ميرساند و رعنا مداوا ميشود. اما ماجرا پيچيدهتر از اين حرفهاست. رعنا شديدا ترسيده و از عماد كه معلم ادبيات است ميخواهد در خانه بماند و ابتدا به ساكن نيز حاضر نيست همه چيز را به شوهرش بگويد..
• پايبندي به قواعد ژانر
فروشنده در مقايسه با گذشته و حتي فيلم جدايي نادر از سيمين متمركزتر است. چرا كه روايت ماجرا عمدتا بر دوش زوج قصه است. اين بدان معني نيست كه فروشنده فيلم كوچكي است. بهترين عنوان به كار بردن اصطلاح مينيمال براي فروشنده است. يك اثر جمع و جور قصهگو و پر از تعليق كه رفتارشناختي يك زوج را بررسي ميكند. در اين مسير بايد به مهمترين استعداد فرهادي اشاره كرد. قلم او در نوشتار درام پاكيزه و عالي است. به قواعد ژانر پايبندي تام و تمام دارد ضمن اينكه چاشنيهاي قابل استفاده و استاندارد نيز هميشه در قصههاي فرهادي وجود دارند. او در ابتداي فروشنده چنان غوغايي در سكانس تخليه آپارتمان ارائه ميكند كه چارهاي جز ديدن لذت بار ادامه ماجرا نداريم. از سويي شخصيت عماد و رعنا نيز براي تماشاگر قابل هضم و قابل همذاتپنداري هستند. آنچه بر سر رعنا آمده يك فاجعه توامان است. در يك جامعه سنتي اخلاقي چنين حادثهاي احتمالا مرد را بيشتر درگير ميكند.
تعليق فروشنده اما مرتبط به رفتارهاي غيرقابل پيشبيني هر دونفر است. رعنا ابتدا به ساكن و براي دو هفته جزئياتي از حادثه و شخص متجاوز نميگويد. و پس از آن نيز كه عماد در جريان قرار ميگيرد؛ اين رعنااست كه تمايلي ندارد قانون به كمك آنها بيايد. رعنا روز به روز در خود مي پيچد و عماد كه سمبل يك مرد فداكار است نيز در شرف فروپاشي است.اين چالش عجيب در رفتارهاي فردي و اجتماعي آنها بدون دليل نيست.
• شخصيتپردازي زن و مرد ماجرا
در اين رهگذر هم رعنا و هم عماد هردو گاه گاهي در ذات به شخص ديگري تبديل ميشوند. رعنا مورد ظلم قرار گرفته و روزهاي زندگياش رنگ شب گرفتهاند و او عصبي پرخاشگر و بيمنطق شده است. از سويي حمايت تمام عيار شوهرش را طلب ميكند و از منظري ديگر دست ياري به او نميدهد تا متجاوز دستگير شود.
عماد نيز كه مظهر صفا و مهرباني است بر اثر همين رفتارهاي ناخودآگاه رعنا دچار تنش عصبي و اخلاقي ميشود و گاهي خود رعنا را مقصر ميداند و او را ميرنجاند و يا باورش ندارد. اين همان عمادي است كه تا نيمههاي فيلم تمام همتش را مصروف اين مهم كرده بود تا آرامش روحي و رواني رعنا را با هر هزينهاي چه مادي و چه معنوي به او بازگردد. او به مثابه پروانه به دور رعنا بود. اما از اواسط فيلم نوع رفتار رعنا اورا شديدا فروخورده ميكند. عماد به سوي پيدا كردن متجاوز خيز بر ميدارد و يافتن او را يك انتقام يا هر اسمي كه برايش انتخاب كنيم تنهاي دواي درد رعنا و مهمتر دل رنج ديده خود ميداند. اما چرا رعنا گاهي با او همصدا نيست؟ اينها همه به نوع شخصيت پردازي فرهادي در يك فيلم تمام ناتوراليستي مربوط است. عماد حتي به طور اتفاقي متجاوز را هم ديدار ميكند اما گويا هيچ مرحمي براي درمان اين دو ديگر كارايي ندارد.
• انتقام روحي و متافيزيكي
اما انتقام نيز در فيلم فروشنده يك تعريف ديگري دارد. شايد بتوانم بگويم انتقام گيرنده عماد است كه به گونهاي ناخواسته و حتي دردآور براي خودش؛ از رعنا انتقام ميگيرد. سكانسهاي پرتنش بين عماد و رعنا درد آور اما كوبنده است. عماد براي رعنا ميميرد. عاشق اوست. رعنا نيز براي عماد اينگونه است. اما پس از حادثه؛ رعنا به چنان تاروپودي از فروپاشي ميافتد و رفتارهايي از كتمان بروز ميدهد كه حتي عماد مهربان نيز گاهي چنين رفتارهايي را برنمي تابد و ناخواسته رعنا را ميآزارد.
ابتدا به ساكن شدت و انگيزهي عماد در انتقامگيري موجه جلوه ميكند. زنش هم به صورت فيزيكي و هم به گونه روحي و معنوي دچار آسيب شديد شده است. هر تماشاگري با عماد همذات پنداري ميكند و اصلا مدام در صدد اين است كه عماد به ناگهان يقه مرد متجاوز را بگيرد. با اينهمه انتقام ماورايي عماد بيشتر به چشم ميآيد. انتقامي كه ناخواسته بر خود قرباني يعني رعنا روا داشته ميشود. همين روند داستانكهاي فروشنده را شديدا پرتنش و پراز تعليق از كار درآورده است.
از اينجا به بعد كمي تا قسمتي شخصيت زن فيلم به عنوان قرباني اصلي ماجرا به سايه و درون تاريكي قدم ميگذارد و اين مرد داستان است كه اوج ميگيرد. شايد همين روند در شخصيتپردازي عماد و رعنا باعث شده باشد كه برخي رعنا را از اواسط فيلم تا پايان درك نكنند و رفتارهاي اورا برنتابند. طرفه اينكه شخصيت عماد از ابتدا گيرايي داشت و تا انتها نيز همينگونه است و هيچ وقت هم به حاشيه نميرود. در نيمه دوم بخصوص؛ او موتور محركه روايت است. با اين حال بيست دقيقه انتهايي فيلم فروشنده حقيقتا عالي است. يعني تماشاگر در مواجه با فيلمي پر از تلخكامي و ظلم به پاياني در خور دست پيدا ميكند و برخلاف آثار ديگر فرهادي به حال خود رها نميشود تا در پايانبندي ماجرا خود به ذهنياتش رجوع كند و هركس قاضي آنچه باشد كه در سالن سينما ديده است.
شهاب حسيني كاپيتان و ليدر فروشنده است. اوج توانايي او در پرهيز از اغراق و ارائه يك شخصيت درونگرا است. شخصيتي كه البته با تمام درونگرايي، توانايي انفجارهاي ويرانگر و پرتنش را نيز دارد.
نقش او به عنوان يك معلم ادبيات فرهيخته و مهربان از ابتداي فيلم تا اواسط فيلم كه به قالب يك كارآگاه فرو ميرود بسيار قابل اعتنااست. اما يك سوم پاياني فيلم فروشنده به احتمال بسيار بهترين نوع بازي در كارنامه حرفهاي شهاب حسيني به شمار ميآيد.
ترانه عليدوستي نيز شخصيت رعنا را بيشتر به صورت فيزيكي ارائه كرده است و به ويژه از اواسط فيلم اين روند را به بهترين وجهي انجام ميدهد. از حضور بابك كريمي نيز بايد گفت كه بازياش سنگين و تاثيرگذار بود. او چنان عالي و واقعي كار كرده كه تماشاگر مايل است هر آن به سمت پرده برود و او را به سزاي عملش برساند.
به لحاظ نفوذ و اثرگذاري بر مخاطب؛ فروشنده را بايد تاثيرگذارترين فيلم دهههاي اخير سينماي ايران بدانيم. عمده تماشاگران در حين ديدن فيلم و پس از ترك سالن مدام بدنبال طرح سئوال و مهمتر از آن به دنبال ارائه برخي كاستيهاي احتمالي در فيلمنامه بودند. چه اين كاستيها وجود داشتند و چه خير مهم اين است كه فيلمي مانند فروشنده كه يك اثر استاندارد جهاني در ژانر درام اجتماعي است چنين توانايي را در زيرساخت و روايت داستاني خود داشته كه توانسته ذهن مخاطب را به چالش فراخواند. چنين سينمايي يقينا تماشاگر را محترم ميداند. و تماشاگر نيز براي اين فيلم و سازندهاش شان و اعتبار قائل است. و برآيند اين دو مهم همانا تزريق خون تازه به سينماي ايران است و بس.