کوچک زیبا
گارگین فتائی
در غروب دلگیر این شهر بزرگ
دلم گرفته است
در خیابانهای پی درپی آن قدم می زنم
بعد از هر خیابان ، خیابانی دیگراست
و بعد از هر کوچه ، کوچه ای دیگر
تا چشم کار می کند
کوچه و خیابان است
که مقصد نهائیشان میدانها هستند
ولی میدانها نیز مقدمهء مقصدی دیگرند
خانه ها همه مربع
و متشکل از چهار دیوار است
بدون روح و احساس !
همه چیز یکسان و یک شکل است
آن تنوع و روح قدیمی کجاست !؟
در میان هیاهوی بوق ماشینها
و صدای ناهنجار موتور سیکلتها
در پشت چراغ قرمز
و ترافیک سنگین
فردیت خود را گم کرده ام
آن کوچه های خاکی و آن سکوت آرام بخش کجاست!؟
قلبها سنگین شده است
همیشه بر سر مساله ای نزاع و دعوا بر پاست
سخنان زشت قلبها را می شکند
آن صمیمیت بچه های محله های ما کجاست !؟
از هوای آلودهء این شهر بی در و پیکر
نفسم گرفته است
آن آب زلال و هوای پاک رویایی کجاست!؟
ابتدا و انتهای شهر نامعلوم است
آن شهر زیبای دروازه دار کجاست !؟
خیابانها و کوچه ها معنای خود را از دست داده اند
آن خانه های معنا دار طهران با طای دسته دار کجاست !؟