ایرادات مورد یک کامنت
گارگین فتائی
شما اگه وبلاگ من و مطالبش رو دنبال کرده باشین خواهید دید که من به عقائد و افکار همه خواننده ها احترام میزارم اعم از اینکه در مورد یک مساله عمومی کامنت گذاشته باشند و یا یک مساله فردی و شخصی.
در واقع همه خواننده ها و نظراتشون برام قابل احترام هسند به جز عده معدودی که شعور درست حسابی ندارن و با ادبیاتی غیر از فحش و ناسزا و تخریب شخصیتی آشنا نیستند .
با این تفاسیر من حتی کامنتهایی رو هم که به نوعی با حرفهای من مخالفت کردند رو گذاشته و به اونها جواب دادم.
دیروز کامنتی خصوصی به دستم رسید از طرف یکی از خواننده های محترم که البته همیشه کامنت میزاره اما حس می کنم برداشت های نادرستی از نوشته های من داشته.
جریان از این قراره که همان گونه که می دونید من شعری ساختم به اسم « آن روز لعنتی» که در اون از اینکه یار و عشقم مدتیه از من رنجیده و دور شده ابراز نکرانی کردم .
این خواننده گرامی این کامنت خصوصی رو در مورد این پست فرستاده
من فکر میکنم این ساخته ذهن شماست.فکر نمیکنم دختری توی زندگیتون باشه
معذرت میخوام تو این دوره زمونه کدوم دختر عاقلی عاشق یک مرد آلبینیسم میشه؟
همان گونه که مشاهده کردین لحن این کامنت بی ادبانه نیست و خواننده اگر می خواست شخصیت منو تخریب کنه اون رو به صورت خصوصی نمی فرستاد
چند ایراد به این کامنت مطرحه
ایراد اول
این خواننده مطالب وبلاگ من رو خونده و از این آگاهه که من مبتلا به زالی یا البینسیم و نیستوگاموس و فقدان رنگ دانه هستم که باعث ضعف و لرزش چشم و سفیدی پوست شده.
البته در ایران افراد مثل من رو میشه خیلی بسشتر از اروپا و آمریکا دید و در شرق آفریقا بر خلاف تصور همگان بیشترین تعداد رو داریم.
درد دلهای من و ابراز ناراحتیها از برخورد منفی تعدادی از مردم نسبت به ماها در نوشته ها و برخی از اشعارم باعث شده این شخص و اشخاصی که مثل وی می اندیشند به این فکر بیوفتند که کی ما ها رو آدم حساب می کنه و یا چه کسی بهشون محل میزاره؟
تمام اون نوشته ها و اشعار متعلق به زمانی بودند که من در یک محدوده کوچک در مقیاس جهانی یعنی در یک شهر و یا در یک کشور داشتم زندگی می کردم و هنوز به اون ور دنیا نرفته بودم که ببینم ایا مردم اونجاها هم طرز فکرشون شبیه ماهاست یا نه /
من وقتی به اروپا و آمریکا رفتم دیدم خیلی از رفتارهای داخل ایران از روی بیکاری و علافیه وقتی مثلا شما به امریکا میرید اونجا مسئول هر کاری انقدر سرگرم کار خودشه و انقدر باید در مورد هر مشتری احساس مسئولیت کنه که دیگه وقت این که فکر کنه فلانی چرا رنگش فرق می کنه و یا بهمانی چرا متفاوته رو نداره.
از طرف دیگه کوچک ترین برخورد بد بایک مشتری برابر هیت با اخراج اون شخص از کار.
از طرف دیگه انقدر مردم جور اچور رو شما می بینید که امثال من توی اونها گم میشند افرادی با قیافه ها و رنگهایی که شما حتی برای اولین بار هم توی عمرتون ندیدین
پس اولین ایراد این طرز فکر اینه که تنها بر اساس افکار موجود در محدوده یک منطقه جغزافیایی هست
ایراد دوم
بزرگ ترین ایراد که نه تنها برای وی بلکه در مورد خیلیها و از جمله خود من هم صادقه اینه که ما خیلی وقتها خداوند ، این قادر مطلق رو نادیده می گیرم و هنوز درک نکردیم که چیزی که در دیده بندگان خدا ظاهرا ناممکن جلوه می کنه در دید خدا بسیار راحت و امکان پذیره بنابراین اگر خدا بخواهد امثال من هم عاشق می شوند و ازدواج می کنند و یا با عشق خود قهر می کنند و اشتی.
ایراد سوم
این شخص چنان از آلبینسم حرف زده انگار که آلبینیسم یه سرطان بدخیم لاعلاجه !
الان افراد البینسیتی دارن توی جامعه زندگی می کنند و حتی برای خودشون سازمان های مربوطه رو در جهان دارند.
شما افراد کاملا نابینا ، کاملاً ناشنوا و یا معلول و فلج از ناحیه پا یا دست رو مشاهده می کنید که هم ازدواج کردند و هم فرزند دارن تازه همسرانشون خیلی هم اونها رو دوست دارن .
البینیسم تنها یه عارضه پوستی هست با ضعف چشم اون هم کم بینا نه نابینا و ما می تونیم خیلی چیزها رو ببینیم به جز چیزهای ریز داخل یک چیز البته از دور .
بله ما مشکلاتی داریم اما هدف من از طرح اونها شناساندن ما به خیلی از مردمه که برداشتها و برخوردهای بسیار نادرست و ناشایستی نسبت به ما دارند نه اینکه یه عده بیان مرتب توی سر ما بکوبند که تو بدبختی و برو بمیر!
ایراد چهارم
شما منو از طریق وبلاگم می شناسید خیلیها از اینکه من این اطلاعات رو با همین عارضه چشمی و البینیسمی کسب کرده ام اون هم زمانی که اینترنت و کامپیوتر به گستردگی امروز نبود لذت می برند .
من با همین عارضه تونستم مدرسه برم ، دانشگاه برم و وکیل پایه یک بشم البته با سختیهای زیاد اما اراده قوی داشته ام حتی دوازده ساله که توی یک کتاب خونه عمومی عضوم و شده من هشت ساعت مداوم اونجا مشغول خوندن کتاب بودم با همین چشمهام. مسئولین که اینو می دیدند بیشتر بهم توجه می کردن چون من حتی در سطح منطقمون در مسابقات اطلاعات عمومی که کتاب خانه ها برگزار کرده بودند چند سال پیش اول شدم و اونها می دونستند که من واقعا برای خوندن کتاب به انجا میرم .
ایراد پنجم
همان گونه که گفتم اگه شما تنها در یک محدوده مثلاً در یک محله یا شهر کوچیک زندگی کنید و از اون محوطه بیرون نیائید تبعا اطلاعی از سایر نقاط جهان نخواهید داشت و البته طرز فکرتان محدود به همان چیزهایی خواهد بود که عرف اون محدوده بر شما حاکم کرده
در اروپا و آمریکا صحبت کردن و تقاضای دوستی بین دختر و پسر به سختی ایران نیست پسره خیلی راحت پیشنهاد ازدواج میده و دختره خیلی راحت یا قبول می کنه یا رد و البته هیچ کدوم توی ازدواج به این فکر نمی کنند که طرف ایا از هر جهت سالمه و معلول نیست حتی به این که طرف پول داره یا نه .
شما می تونید افراد بسیاری رو ببینید که با معلولین و سایر افرادی که مشلات زیادی دارن زندگی و ازدواج کرده اند بعضی وقتها وقتی دو نفر رو که زن و شوهرند و هیچ سنخیتی با هم چه از لحاظ قد و وزن و نژاد و قومیت و مذهب و اندام ندارند می بینید اظهار شگفتی و تعجب می کنید با خودتون میگید اینها اگه توی ایران با هم راه می رفتند همه بهشون می خندیدند!
ایراد ششم
من در عرض همین دو سه سال با دختران زیادی مواجه شدم که حتی خیلیهاشون تمایل داشتند با من حرف بزنند و حرف هم زده اند و ایمیل هم فرستاده اند حتی از قومیتهای مختلف و حتی ازازدواج با من حرف زده اند و دلیل عدم نتیجه در ازدواج نه آلبینیسم بلکه سایر مسائل بوده نظیر مشکلات اقتصادی و یا تفاوت فرهنگی و نظایر آن.
این شعر رو که نوشتم واقعیت داره و من و اون واقعا همدیگر رو دوست داریم یه مساله ای پیش اومده بود که مدتی از من رنجید و البته این قهر و اشتیها نمک و چاشنی زندگی و عشقه
ایراد هقتم
مطمئن باشید تا کسی عاشق نباشه نمی تونه اشعار عاشقانه بنویسه اگر هم بنویسه بی روح و خشک و بدون احساس درمیان