یک عشق رویایی
گارگین فتائی
در میان بی اعتمادیها
تو برایم اعتماد بودی
در انبوه بی وفائیها
تنها تن تا آخرین لحظه وفادار ماندی
در میان فراموشیها
تو همواره به یادم بودی
در خیلی تلخیها
صدای شیرینت دلم را تسکین می داد
به گونه ای که هر روز
به شنیدن صدایت محتاجم
تو عشقی را به من تقدیم کردی
که در خواب هم یافت نمی شود
خدایا چگونه این عشق را باور کنم !
چگون ممکن است
عشقی که تنها در داستانها پیدا می شود
اکنون به سراغم بیاید !
یک عشق رویایی